فرهنگ امروز/ عاطفه شمس- محسن آزموده: بیش از یك سده است كه در ایران در كتابها و مقالات و سخنرانیها و گفتارها از توسعه حرف میزنیم، از امكان یا امتناع آن. اما ابراهیم توفیق معتقد است كه تمام آنچه در این زمینه تولید شده، از صرف بیان دغدغه فراتر نرفته است. او تاكید میكند كه قطعا میل به توسعه هست، اما این میل تا زمانی كه بدل به پرسش و در نتیجه دانشی انتقادی نشود، در همان چرخه تكراری نگاه ذاتگرایانه یا تاریخگرایانه باقی میماند و حتی از برساختن آینهای در برابر مداخلههای مهندسانه در حیات اجتماعی نیز ناكام میماند. محمد امین قانعی راد نیز تاكید بیش از حد بر موانع توسعه را مشكل اصلی گفتارهای موجود درباب توسعه در ایران میخواند و معتقد است مشكل اصلی این رویكرد نگرش ذاتگرایانه به این مقوله است، در حالی كه نگرش امكانی و تاریخی به مقوله توسعه بیش از تاكید بر موانع، بر منابع تاكید میكند و به دنبال راه برونرفتی از وضعیت توسعه نیافتگی است. در ادامه سلسله نشستهای انجمن علمی تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در باب مقوله توسعه و چالشهای پیش روی آن این دو استاد علوم اجتماعی كوشیدند از منظر جامعه شناختی به توسعه و ادبیاتی كه تحت عنوان آن در جامعه ایران تولیدشده، نگاه كنند كه در ادامه گزارشی از آن از نظر میگذرد.
توسعه در مقیاس جهانی و ملی چالشی ریشهدار است
محــمد امــین قانعیراد، رییس انجمن جامعه شناسی ایران با تاكید بر اینكه جامعه بدون سیاست، اقتصاد و فرهنگ یك واقعیت ناممكن و امر میان تهی است، گفت: جامعه از ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تشكیل شده است كه مجموعه آنها را باید با هم در نظر گرفته و مورد تحلیل قرار داد، بنابراین در مباحثی كه در این جلسه مطرح میشود این لایهها به هم پیچیده خواهد بود.
وی چالش توسعه را به دو معنا یك امر تاریخی دانسته و افزود: یكی اینكه ریشه در گذشته دارد و خیلی نمیتوان در حال حاضر آن را بررسی كرد چرا كه از نظر تاریخی چه در مقیاس جهانی و چه ملی یك چالش ریشهدار است. در مقیاس جهانی شاید این چالش به صورت روشن خود را در قرن نوزدهم در اروپا نشان داد و پیامدهای بسیار متعددی برای جامعه اروپایی داشت. اما از نظر مقیاس داخلی و ایرانی، میتوان چالش توسعه را حداقل به دوره مشروطه برگرداند. یعنی از زمانی كه توسعه به یك معنا شروع شد، همراه با آن نیز چالشهای توسعه شكل پیدا كرد. اما اینكه در انقلاب مشروطه چه اتفاقاتی رخ داد كه ما را هم با توسعه و هم با چالشهای آن مواجه كرد، دیدگاهها و تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. الكسی دو توكویل، مورخ و جامعه شناس معروف قرن نوزدهم، زمانی كه درباره تاریخ اروپا صحبت میكند، میگوید كه از قرن دوازدهم تاكنون بیش از ٦٠٠سال است كه ما شاهد روند دموكراتیزاسیون یا دموكراتیزه شدن جامعه در اروپا هستیم و معتقد است تمام تلاشهایی كه در جهت محدود كردن این روند انجام گرفته، همه در نهایت به نفع توسعه این روند تمام شده است. بنابراین به گونهای صحبت میكند كه گویا این روند یك نوع جبر تاریخی است كه برخلاف میل انسانها و بنا به دلایل ساختاری به پیش میرود و انسانها بیش از پیش خواستار برابر شدن شرایط زندگی خود هستند. توكویل، دموكراتیزه شدن را نیز به این معنا به كار میبرد اما بهگونهای كه گویا یك روند جبر تاریخی است.
توسعه امری تاریخی و اقتضایی است
دوم اینكه، توسعه امری اقتضایی و تاریخی است، بنابراین وابسته به تلاش نیروهای اجتماعی گوناگون برای برساخت توسعه است. البته فقط بحث تلاش نیروها نیست بلكه مساله فضای مقدورات تاریخی نیز تا حدی تاثیرگذار است. یعنی ممكن است عوامل ساختاری كه ریشه در تاریخ و فرهنگ دارد بر آن اثر بگذارد اما نه اینكه به صورت جبرگرایانه حاكم باشد بلكه در تعامل با تلاش نیروهای گوناگون اجتماعی كه میخواهند به نیروهای تاریخی تبدیل شوند، معنا مییابد. یعنی كنشگران میخواهند كنشی تاریخی را انجام دهند تا بتوانند جهت و سمت و سوی تاریخ را تعیین كنند. بنابراین در تعامل این دو دسته از عوامل یعنی عوامل ساختاری و عوامل وابسته به كنشگرها، جنبشهای اجتماعی، تمایلات انسانی و معناهایی كه انسانها در ذهن خود دارند تاریخ شكل پیدا میكند. همین قضیه ما را به این سمت میكشاند كه هر نوع دیدگاه ذاتگرایانه نسبت به توسعه كشور را در پرانتز بگذاریم.
وی ادامه داد: دیدگاههایی كه وجود دارد بیشتر متمركز بر موانع اجتماعی و فرهنگی توسعه است به این معنا كه ساختار فرهنگی و اجتماعی كشور به نحوی است كه توسعه ناممكن است. حال ناممكن بودن توسعه با عناوین مختلفی مورد بحث قرار میگیرد؛ یكی بحث امتناع تفكر است كه در بین برخی صاحبنظران مطرح شده و آقای طباطبایی و آقای آرامش دوستدار تا حدی به این مقوله میپردازند، هرچند كه اندیشههای آقای طباطبایی متاخر تا حدی نسبت به این قضیه متفاوت شده است. امتناع تفكر یعنی تفكر در جامعه ایرانی ممكن نیست و توسعه نیز وابسته به تفكر است و چون ما با نوعی تصلب ذخایر فرهنگی مواجه هستیم لذا این گذار از سنت به مدرنیته به تعبیری مشكل و امری ممتنع است. به همین دلیل این افراد به این معنا از امتناع توسعه صحبت میكنند و معتقدند كه فرهنگ و تاریخ ایرانی دارای ویژگیهای غیرتوسعهطلبانه است. این تا حد زیادی به نگرشهای شرقشناسانه ربط پیدا میكند كه دكتر توفیق در این باره نقدهای خوبی دارند كه چگونه این نگرشها توسعه را برای كشورهایی مثل ما به امری ممتنع و غیرممكن تبدیل میكند. در حالی كه خود من معتقد هستم كه به جای رویكرد موانع ما باید به رویكرد منابع توجه كنیم. یعنی هر چیزی كه گمان میكنیم میتواند مانعی برای توسعه ما باشد چه بسا یك منبع برای آن باشد.
به عبارت دیگر اگر در فرهنگ ما قواعدی وجود دارد كه یك چرخه باطل بازتولید فرهنگی را ایجاد كردهاند كه امكان توسعه- در تعبیر برخیها- وجود ندارد، امكان اینكه این چرخه در مقاطعی توسط برخی كنشها و تفسیرهای انسانی و تحت تاثیر عوامل ساختی تغییر كند و از بازتولید فرهنگی به تولید فرهنگی برسیم وجود دارد. بازتولید فرهنگی یعنی تدوام همان قواعد پیشین اما تولید فرهنگی یعنی بتوانیم قواعد جدیدی را ترسیم و مستقر كنیم. بر مبنای این نگاه، قواعد - یعنی هنجارها، ارزشها، ذهنیت فرهنگی و چارچوبهای ذهنی كه بهطور تاریخی بر ذهن ما حاكم است- خود كار نمیكنند بلكه به كار گرفته میشوند. بنابراین من دیدگاههایی را كه میگویند اسلام مخالف توسعه است همان قدر نمیپذیرم كه گفته شود اسلام موافق توسعه است. من معتقدم كه این ظرفیت در میراث فرهنگی همه كشورهای جهان وجود دارد كه سنت را جور دیگری تفسیر كنند یا به همان شكل آبا و اجدادی به آن بنگرند. بنابراین ما هیچ چیزی نداریم كه بگوییم این یك قاعده است كه به صورت تاریخی بر كشور ما حاكم است و از آن گریزی نداریم.
وی ادامه داد اگر شما توسعه را به مثابه یك امر تاریخی ببینید به چنین دیدگاهی میرسید كه با آن دیدگاه ذاتگرایانه تا حدی فاصله دارد. حتی برخی از مورخان، جامعهشناسان و اقتصاددانان مثل دكتر كاتوزیان میبینید كه چرخه شورش و استبداد را درمورد ایران مطرح میكند و این مبتنی بر مطالعات طولانیمدت ایشان است. به این معنا توسعه یك امر تاریخی و اقتضایی است و به نیروهای اجتماعی مختلف بستگی دارد كه به میدان تاریخ آمده و عمل میكنند. البته تنها به عمل آنها وابسته نیست و عوامل تاریخی نیز در آن موثر است. یعنی بهطور پارادوكسیكالی ما هم میتوانیم در فضای تاریخ كار كنیم ولی در فضای مقدوراتی كه تاریخ برای ما فراهم میكند نه در فضای مطلق. به همین دلیل است كه آن جمله معروف ماركس كه میگوید «انسانها میتوانند تاریخ را تغییر دهند ولی در شرایطی كه تاریخ برای آنها تعیین میكند» معنا مییابد.
با بحران دموكراتیزه شدن جامعه مواجه هستیم
رییس انجمن جامعهشناسی در بحث ریشه داشتن توسعه در گذشته مجددا به بحث مشروطه بازگشته و گفت بعد از مشروطه تاكنون ما با یك بحران رو به رو هستیم كه هنوز حل نشده است. دو توكویل اسم این بحران را بحران دموكراتیزه شدن جامعه یا به عبارتی بحران دموكراسی میگذارد. بحران دموكراسی نیز در وهله اول چیزی نیست جز تغییر مناسبات اجتماعی و در مراتب بعدی در عرصه مناسبات سیاسی خود را نشان میدهد. تغییر مناسبات اجتماعی به گونهای اتفاق میافتد كه آدمها احساس میكنند میتوانند خود را با یكدیگر مقایسه كنند. این یك پدیده عجیب تاریخی و متاخر است. در ایران صد واندی سال است كه این پدیده ایجاد شده گویا در گذشته ما در یك چارچوب تقدیرگرایانه بهسر میبردیم و نظم اجتماعی كه وجود داشت نظمی بود كه توسط خدا و نیروهای برتر ایجاد شده بود و گریزی از آن وجود نداشت، گویا جایگاه اجتماعی هر فرد را تقدیر برای او معین كرده بود. اما در ١١٠ سال اخیر نگرشهای تقدیرگرایانه بهشدت در حال تغییر است تا جایی كه تمام افراد فوق مذهبی نیز تحلیلهای سیاسی- اجتماعی ارایه میدهند. به عبارتی كمكم این ذهنیت در حال ایجاد شدن است كه همهچیز توسط آدمیان تعیین میشود كه این ذهنیت نیز مانند ذهنیت تقدیرگرایانه پیشین غلط است. این ذهنیت همراه با شكلگیری یك بینش فراگیر جامعهشناختی-تاریخی دفرمه در افراد است كه منحرف شده و خیلی چارچوب ندارد.
عدالتطلبی در جامعه ایجاد بحران میكند
وی در تشریحگرایشهای عدالتطلبانه افزود: با رخ دادن این تغییرات مسالهای به نام عدالت مطرح شد. البته مساله عدالت همیشه در طی تاریخ وجود داشته اما نه به شكل مدرن كنونی. عدالتطلبی خواستهای است كه در پی مقایسه خود با دیگری به وجود میآید و تا حدی در جامعه بحران ایجاد میكند. نه اینكه نبایدگرایشهای عدالتطلبانه وجود داشته باشد به این معنا كه بحران معاصری كه ما در آن به سر میبریم ریشه در چه تحولات فرهنگی و اجتماعی دارد. برای حل این بحران، غرب دو راهحل در پیش گرفته است، آن طور كه ما از دوركیم آموختهایم، یكی راهحل توماس هابز است درمورد لویاتان یعنی وجود یك قدرت سیاسی مقتدر تا بتواند به جامعه انضباط ببخشد. یكی نیز راهحل قرارداد اجتماعی روسو است. یعنی انسانها با ایجاد قراردادهای اجتماعی و مبتنی بر عقلانیت مسائل خود را حل كنند. به نظر میآید هیچ یك از این دو برای نظم اجتماعی جواب نداده است. انقلاب مشروطه بحرانی را آفرید كه گویا بخش زیادی از روشنفكران، سیاستمداران و مردم عادی جامعه به این نتیجه رسیدند كه به اقتدار رضاشاهی برای آرام كردن جامعه نیاز است. یعنی با اینكه رضاشاه توسط انگلیس به قدرت رسید اما تفكر پذیرش او در جامعه بهشدت در حال گسترش بود. اما در سال ١٣٢٠ با تغییر كوچكی همهچیز از هم میپاشد گویا این لویاتان نتوانسته كاری از پیش ببرد و مجددا هرج و مرج اجتماعی به وجود میآید. سالهایی است كه احزاب روی كار میآیند كه ممكن است آن را نشانه دموكراسی بدانید اما من معتقد هستم كه فرآیند دموكراتیزه شدن جامعه با هرج و مرج پیوستگی دارد و اینكه چگونه میتواند این دو را از هم جدا كرد زمانی است كه ما میتوانیم بر بحران دموكراسی فایق بیاییم. تا سال ١٣٣٢ و بعد دوره استبداد دیگری ایجاد میشود تا سال ٥٧ حركتی كه از سوی مردم ایجاد شد بار دیگر عدالت را به صحنه آورد بنابراین انتظار میرفت موج دوم نیز پیامدهایی را داشته باشد. مهمترین آنها، ورود تودهها به عرصه سیاست، انفجار انتظارات، ایجاد عطش منزلت در تمام عرصهها و اقشار است كه همهچیز را به گونهای متزلزل میكند. سومین موج عدالتخواهی نیز در آغاز هزاره سوم و در سال ١٣٨٤ اتفاق افتاد كه ناشی از بحران دموكراسی بود. در واقع حركت احمدینژاد، متبلور كردن دوباره بحران دموكراسی در كشور بود اما در حال حاضر و در دولت روحانی مجددا به استراتژی توسعه بازگشتهایم.
میل توسعه هست، گفتمان توسعه نیست
ابراهیم توفیق استاد جامعـــهشناسی تاریـــخی دیگر سخنران این نشست بود كه بحث خود را با اشاره به دشواری مبحث توسعه آغاز كرد و گفت: بحث توسعه در جامعه ما به دو معنا نابهنگام است. نخست با رویكرد عقل سلیم و از منظر یك شهروند به این موضوع میپردازم. در وضعیت واقعیای كه با آن روبهرو هستیم، گفتمان توسعه مدتهاست كه وجود ندارد و ما چیزی به اسم توسعه نداریم و مقوله جدیای تلقی نمیشود. منظورم این نیست كه جامعه ما ضدتوسعه است. میل توسعه وجود دارد. اما این میل در تناسب قوای قابل مقایسهای متحقق نمیشود. ما با واقعیتی روبهرو هستیم كه در آن نه گفتمان توسعه وجود دارد و ارادهای به توسعه وجود دارد. یعنی آن میلی كه در جامعه وجود دارد، تبدیل به نیرو نمیشود تا بتوانیم نشان دهیم كه چگونه عمل میكند. هر جا نیز كه میخواهد به نیرو بدل شود، با ضدنیروهایی مواجه میشود كه آن را ناممكن میكند.
وی توسعه را پیشرفت و دستیابی به استانداردهای قابل قبول خواند و گفت: سازوكارهای دولتی ما به خصوص در هشت سال گذشته هر گونه توسعه را ناممكن میكند و ظرفیتهای توسعهای كه از آغاز قرن به تدریج و با بدبختی شكل گرفته بودند، در این دوره به تدریج واسازی شدند. توسعه به معنای متعارف كلمه یك فرآیند نخبهگرا و دولتمحور است، یعنی دولتی باید وجود داشته باشد كه توسعه را از طریق كنار گذاشتن موانع و به كار گرفتن منابع به كار اندازد. در هشت سال دولت پیشین شاهد فروپاشی تمام مولفههای ضعیف دولت توسعه هستیم. در این سیاستها شاهد ترجیح منافع فرقهای و گروهی بر مصالح عامه در سازوكار دولتی هستیم. برای مثال مساله تامین اجتماعی را میتوان در نظر گرفت. یكی از استلزامات توسعه در نظر گرفتن ساكنان كشور در مقام شهروند و صاحب حق است. ما شاهدیم كه در دولت پیشین مقوله تامین اجتماعی از حق جدا شده است و در نتیجه سازوكارهای دولتی كه طی دههها شكل گرفتهاند و به نوعی حداقلی از تامین اجتماعی را ممكن كردهاند، كنار گذاشته شدند. در نتیجه مساله حق دیگر مطرح نیست و مبنای تامین اجتماعی دیگر حق نیست، بلكه وفاداری است. این اقدامات ایده توسعه را بلاموضوع میكند. مثال دیگر سازوكارهایی است كه در سازمان برنامه و بودجه به هدف بسیج منابع برای توسعه شكل گرفته بود و در این هشت سال بهطور خاص همه آنها تخریب شد. به همین معناست كه میگویم بحث توسعه نابهنگام است. منظور من از نابهنگام صرفا وجه نومیدانه آن نیست، بلكه معنای نیچهای آن را نیز مد نظر دارم. تفكر در تامل به نابهنگامی زاده میشود.
بحث توسعه نزد ما تنها بیان دغدغه است
این استاد جامعهشناسی در ادامه به گزارش امر واقع اشاره كرد و گفت: در اینجا نیز ما ظاهرا بحث توسعه را زیاد داریم. اما تاكید میكنم كه این دغدغه «ظاهری» است. در علوم اجتماعی جامعهشناسی توسعه یك دانش تجویزی (normative) است. یعنی راجع به این تامل میكند كه چگونه بر اساس رویكرد موانع یا رویكرد منابع توسعه امكانپذیر میشود. تعاریف از توسعه نیز متناظر با رویكردهای مدرنیزاسیون تلقی كردن توسعه، یا رویكرد لیبرال یا رویكرد عدالت محور یا رویكرد... تفاوت میكند. اما وقتی به نظام دانش در علوم اجتماعی مینگریم، میبینیم این نوع از توسعه زمانی امكانپذیر میشود كه یك جامعهشناسی عمومیتری نیز باشد كه وجه توصیفی و تحلیلی داشته باشد. یعنی اگر توسعه ضرورت تاریخی نیست، بلكه امر ممكن (contingent) است، یعنی امكان تحقق آن بستگی به تناسب قوا دارد، آنگاه احتیاج به نوعی از دانش داریم كه به ما بگوید تناسب قوا چیست، بدون اینكه قضاوت ارزشی كند كه این تناسب قوا خوب هستند یا خیر. بر مبنای چنین دانشی جامعهشناسی توسعه بنا میشود. من از علوم اجتماعی این را فهمیدهام كه باید گفتوگویی در بگیرد میان جامعهشناسی توصیفی-تحلیلی (انتقادی) و جامعهشناسی تجویزی كه میخواهد به مهندسی اجتماعی در مورد جامعه فكر كند. این فهم من از علوم اجتماعی را تجربه جوامع دیگر نیز نشان میدهد.
جامعهشناسی توسعه مطلقا نداریم
توفیق گفت: با این درك از جامعهشناسی، به نظرم میرسد بر خلاف اینكه ما مدام از توسعه حرف میزنیم، چیزی به اسم جامعهشناسی توسعه در نظام دانشگاهی كشور مطلقا مشهود نیست. نظام دانش ما چیزی به اسم جامعهشناسی توسعه نمیشناسد. آنچه ما داریم، تذكر دادن به توسعه است. تذكری كه عمدتا بالاجبار به سمت رویكرد موانع توسعه سوق مییابد، یعنی پیش از اینكه تحلیل دقیقی از واقعیتها و شدنهای خودمان در ١٠٠سال گذشته داشته باشیم (تحلیلی كه بالاجبار تاریخی است)، بر اساس مقولاتی ذاتگرایانه (ژانر خلقیات) یا بیش از حد درازمدت (مثل دكتر كاتوزیان، یا بحث امتناع تفكر) سخن میگوییم. اینگونه مباحث تنها میگوید كه بیانگر آنها دغدغه توسعه دارد، اما امتناع تفكر و خلق و خوی ایرانی و تداوم استبداد و... توسعه را ناممكن میكند. در نظام دانش ما چیزی بیش از این نمیبینیم. فرقی هم نمیكند كه معیار توسعه در این بیان دغدغهها چیست، بالاخره هركس معیاری برای توسعه دارد. اما نگاه من به قضیه انتزاعیتر است. ما مدام میگوییم دغدغه توسعه داریم، اما با ارجاع به یكی از موانع ذاتگرایانه یا تاریخی توضیح داده شده، این توسعه امكانناپذیر شده است. ما دایم این را تكرار میكنیم. از این تكرار امكان شكلگیری گفتمان توسعه به وجود نمیآید.
هزاران جلد مطالعه سفارشی و غیرجدی
وی در ادامه گفت: البته ما در نظام دانش مقطعی داریم كه چیزی به اسم دیسكورس توسعه در حال شكلگیری هست، اگر به موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران كه دكتر نراقی و دیگران در آن حضور داشتند یا مطالعات سازمان برنامه برگردیم، شاهد پایهگذاری نوعی جامعهشناسی توسعه بدون اینكه بتواند خیلی تئوریك با این موضوع درگیر شود، هستیم. دستاوردهای آن نیز در درجه اول مطالعات اجتماعی هستند كه توصیفی هستند. پشت این توصیفها گاهی طرفداری از توسعه و گاهی با نگاه نوستالژیك از دست رفتن سنتها را میتوانیم بازیابی كنیم. یعنی در آن تحقیقات توصیفی شاهد تولید نوعی دانش یا دست كم جمعآوری اطلاعات هستیم. این گام اولیه برای شكلگیری دیكورس علمی توسعه است. اما این بنا بعدا با شدت و حدت ازبین رفت و این بنیاد نابود شد و هر وقت میلی به سمت ایجاد این بنیاد به وجود میآید، باز یك موج عجیب و غریب علیه آن شكل میگیرد. در نتیجه آن چه ما به ویژه بعد از انقلاب داریم این است كه به سراغ خود واقعیت نمیرویم یا اگر هم میرویم، به شكل پیمان كارانه این كار را انجام میدهیم. یعنی از درون نظام آكادمیك میل به تولید به دانش تبدیل به نیرو نمیشود. از بیرون (مثلا شهرداری) از ما (اصحاب علوم اجتماعی) میخواهند این مطالعات را انجام بده و بعد هم از آن جا كه جامعشناسان میدانند سرنوشت این مطالعات چیست، آنها را مطلقا جدی نمیگیرند. یعنی باید با ذرهبین بگردید تا در هزاران جلد مطالعاتی كه به این نحو شكل گرفتهاند، یكی یا دو تا پیدا كنید كه جدیتی در آنها باشد و ربطی به نظام دانش ندارد.
نیازمند نظریه دولت هستیم
توفیق گفت: ما حتی توصیف این تناسب قوایی كه توسعه را ناممكن كردهاند را نیز نداریم. اوایل دهه ١٩٨٠ چند مطالعه بسیار جدی با رویكرد پوزیتیویستی و غیرتاریخی (كه رویكرد من نیست) درباره سازمان برنامه و بودجه هستیم. یعنی دانشی تولید میشود. اغلب نیز متاسفانه در زبان انگلیسی هستند. اما بعد از آن خبری از آنها نیست. از زمانی كه عباسمیرزا پرسش تاریخی را مطرح میكند و دغدغه ما چرایی عقب ماندگی است، تا لحظه حال نتوانستهایم دانشی را سازمان دهیم كه بدون آنكه دایم دیگران را به بدفهمی متهم كند، شرایط را توصیف كند. اینجا آن مطالعه توصیفی و تحلیلی كه مد نظر من است، به دغدغه ما بدل نمیشود. محقق ما یك جامعهشناسی توصیفی و تحلیلی از شدنهای تاریخی كه از قضا تحت تاثیر دیسكورس توسعه بوده، ارایه نكرده است. ما چیزی به اسم جامعهشناسی دولت نداریم، با این حساب چطور میشود درباره جامعهشناسی توسعه حرف زد؟ منظور من از جامعهشناسی دولت، جامعهشناسی سیاسی نیست. ما نیازمند نظریه دولت (state theory) هستیم تا بتوانیم دو كلمه حرف جدی راجع به توسعه، تجویزی یا غیرتجویزی بزنیم.
نیازمند تحلیل قوا هستیم
وی نتیجه این فقدان را مباحثی خواند كه مدام تاكید میكنند كه ما دغدغه توسعه داریم، اما موانع تاریخی یا ذاتگرایانه جلوی آن را میگیرند. وی گفت: به این معنا بحث توسعه در نظام دانش نیز نابهنگام است. اما یك امكان برای ما به وجود میآورد و بحث من معطوف به آن است. با طرح این نوع از مساله میخواهم تلنگری به نظام دانش وارد كنم. یعنی اگر میل به توسعه دارد، باید به این بیندیشد كه این میل را به سوال تبدیل كند؟ من وقتی مباحث دكتر سریعالقلم یا دكتر كاتوزیان یا دیگرانی كه در این حوزه كار میكنند، را میخوانم میبینم كه ایشان فقط به من میگویند توسعه چیزی است كه در این زمان تاریخی معین در اروپا اتفاق افتاده است، استانداردهایش اینها هستند و با در نظر داشتن این شاخصها میبینم كه این را در جامعه خودمان نداریم. ایشان میگویند ما جامعه استبدادزده هستیم و... با چنین بحثهایی به جایی نمیرسیم. ما نیازمند تحلیل قوای سیاسی یا اجتماعی هستیم و تحلیلی كه به ما بگوید تناسب قوا در یك لحظه مشخص تاریخی به چه نوعی از توسعه یا عدم توسعه انجامیده است. ما اگر نتوانیم چنین تحلیلی را تولید كنیم، بحث راجع به توسعه در سطح باقی میماند.
توهم مهندسانه توسعه داریم
توفیق در پایان گفت: در ابتدا راجع به امر واقع و سپس راجع به گزارش امر واقع سخن گفتم. از این بحث میخواهم به این نتیجه برسم كه وقتی گزارشی عالمانه نسبت به امر واقع وجود ندارد، امر واقع به آن شرایطی منجر میشود كه شاهد آن هستیم. بحث من البته شخص مهندسها نیست، بلكه به قول توكلی طرقی، مهندسی اندیشی و مهندسانه نگاه كردن به حیات اجتماعی است. این امر هر جا اتفاق افتاده فاجعهآمیز بوده است. اما در جاهایی كه این رویكرد اتفاق افتاده، وقتی با تولید دانش اجتماعی كه با توصیف قوا همراه بوده و امكان نقد را فراهم آورده، از درجه آن فاجعه كم شده است. در آن زمان است كه اشكالی از توسعه فراهم شدهاند كه ضمن آنكه فاجعهآمیز بودهاند، دستاوردهایی برای حیات هم داشتهاند. ما الان تنها توهم مهندسانه توسعه را داریم، یعنی توهم مهندسانه دستبرد در فضا، طبیعت، حیات اجتماعی و فرهنگ؛ بدون اینكه آینهای (نظام دانشی) مقابلش داشته باشد كه به آن نشان دهد چقدر چهرهاش كریه است. ما در این كراهت زندگی میكنیم. تا وقتی كه ما نظام دانش نداشته باشیم و به سمت آن نیز حركت نكنیم، نمیتوانیم آینهای درست كنیم و نشان دهیم كه چه فاجعهای در حال وقوع است و چه راهكارهایی برای آن میتواند وجود داشته باشد.
منبعروزنامه اعتماد
نظرات مخاطبان 0 2
۱۳۹۴-۰۹-۱۸ ۲۱:۳۹ 0 2
۱۳۹۴-۱۰-۱۶ ۱۱:۲۷حسن 0 0