شناسهٔ خبر: 40985 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از «بینش علمی» غافل شده‌ایم / دکتر جبار رحمانی

یکی از مسائلی که در جامعه علمی ما مطرح شده،‌ پژوهش‌های دانشگاهی و بی‌کیفیتی آنها است. این مسأله عموماً حول نوعی آسیب‌شناسی در باب چرایی این بی‌کیفیتی، تحقیقات و ناکارآمدی و همچنین غیرمفید بودن آنها است.

فرهنگ امروز/ جبار رحمانی

یکی از مسائلی که در جامعه علمی ما مطرح شده،‌ پژوهش‌های دانشگاهی و بی‌کیفیتی آنها است. این مسأله عموماً حول نوعی آسیب‌شناسی در باب چرایی این بی‌کیفیتی، تحقیقات و ناکارآمدی و همچنین غیرمفید بودن آنها است. آسیب‌شناسی‌های موجود عموماً حول چند موضوع کلیدی در این عرصه است: چرایی عدم ارتباط جامعه با نتایج تحقیقات، چرایی جدی گرفته نشدن تحقیقات توسط اجتماعات علمی و همچنین مسأله سرقت علمی از منابع داخلی و خارجی. نوعی مفروض ضمنی در این نوع آسیب‌شناسی‌ها هست که گویی تحقیقات موجود به شیوه درست و با کیفیت تولید شده‌اند، در نتیجه بی‌توجهی جامعه و استفاده نکردن از آنها به نوعی بی‌حرمتی به علم و تحقیق است.

در این نوشتار به دنبال نوعی آسیب‌شناسی در باب مسأله پژوهش علمی هستیم که نه در بیرون از دانشگاه (توسط دولت، ‌صنعت یا حتی سارقان علمی)، بلکه در درون دانشگاه و توسط استادان و نهادهای آموزشی دانشگاهی شکل گرفته است. در مباحث موجود کمتر به فرآیند تربیت محققان و پژوهشگران در ایران توجه شده است. اینکه ما چگونه یک محقق را تربیت می‌کنیم ‌و چه درکی از تحقیق به او داده می‌شود و در نهایت لازمه‌های تکنیکی و بینشی برای محقق بودن و پژوهشگر بودن چقدر و چگونه به او آموزش داده می‌شود.

 

به نظر می‌رسد آنچه دلیل اصلی کیفیت پایین تحقیقات در ایران است، ‌نه کمبود بودجه یا عدم تمایل نهادهای دولتی و خصوصی برای استفاده از نتایج تحقیقات علمی،‌ بلکه خود محققانی هستند که یا در مقام استاد و محقق ارشد پژوهش را بدرستی انجام نمی‌دهند یا اینکه در مقام دستیار و دانشجو بدرستی تحقیق کردن را یاد نگرفته و نمی‌گیرند. نگاهی به فضاهای آموزشی در ایران نشان می‌دهد درس‌های روش تحقیق،‌ کلاس‌های آموزشی مربوطه هیچکدام جدی گرفته نمی‌شوند و معمولاً پیامد و نتایج خوبی هم برای دانشجوها ندارند. برای اینکه شخصی یک پژوهشگر مطلوب باشد،‌ باید چند ویژگی کلیدی را داشته باشد:

 ۱) شم و بینش تحقیقاتی و پژوهشی؛ که حاصل مطالعه عمیق کتاب‌ها و آثار علمی قبلی است تا فرد بتواند از طریق آن با نگاه به عرصه‌های مورد مطالعه‌اش، مسائل را تشخیص دهد.

 ۲) دانستن مهارت‌های لازم برای گردآوری داده‌های مناسب و مرتبط؛ تا بتواند داده‌های لازم را برای حل این مسأله از منابع درست و به شیوه درستی جمع‌آوری کند.

‌۳)‌دانستن مهارت‌های لازم؛ برای توصیف و تحلیل این داده‌ها.

۴) دانستن روش‌های مناسب؛ برای ارائه گزارش تحقیق، ‌به صورت مقاله،‌ گزارش و کتاب.

در سال‌های اخیر یکی از نکاتی که استادان بشدت از آن انتقاد می‌کنند، کیفیت پایین عملکرد علمی دانشجویان و بی‌علاقگی آنها است. از سوی دیگر، تجربه کلاس‌های روش تحقیق بیانگر نوعی نارضایتی عمیق در دانشجوها نسبت به وضعیت آموزش است. به نظر می‌رسد برای آنکه دانشجویان این چهار مهارت لازم را داشته باشند،‌ به چند چیز نیاز است: یکی داشتن فضای آموزشی و دانشگاهی لازم؛ فضایی که مبتنی بر مسأله محوری و مسأله پژوهشی باشد ‌و به دانشجو دائماً یادآور شود که باید پیرامون خود را بطور علمی مورد کاوش قرار دهد.

دوم، حضور استادانی که برای تربیت دانشجو وقت بگذارند، یعنی در یک فرآیند آموزشی دائم،‌ کارهای دانشجویان را جدی بگیرند، بخوانند، ‌بررسی کنند و به دانشجو کمک کنند که ریزه‌کاری‌های علمی را در عمل و با تمرین یاد بگیرد.

سوم؛ وجود کارهای متقن و قابل اتکای علمی است؛ نمونه‌هایی که به عنوان الگو بتوان به دانشجو داد. نقد و گاه تهمت بی‌کیفیت بودن کارهای دانشجویان و بی‌انگیزگی آنها و همچنین اتهام اینکه دانشجو علاقه‌ای به علم ندارد و بی‌انگیزه است و ... بیش از آنکه نقدی بر یک علت باشد،‌ نقدی بر یک معلول است. این وضعیت انتقادی دانشجویان،‌ اگر هم درست باشد (که چندان هم واقعی نیست)،‌ بیش از آنکه از خودشان نشأت گرفته باشد،‌ از محیط آموزشی دانشگاه و محیط فرهنگ علمی در سراسر جامعه نشأت گرفته است.

دانشگاه و دانشگاهیان باید مسئولیت خودشان در تربیت علمی نامناسب دانشجوها را بپذیرند. زمانی که فضاهای آموزشی ما در دانشگاه‌ها آن چهار مهارت لازم برای پژوهش مطلوب را به دانشجو یاد نمی‌دهد، ‌نمی‌توان او را مقصر اصلی همه کاستی‌ها دانست.

استادان به ندرت کارهای دانشجو را می‌خوانند، ‌نمونه کارهای انجام شده توسط استادان، کمتر و شاید به ندرت قابلیت آن را دارند که به عنوان کار علمی به دانشجو معرفی شوند، ‌ضمن اینکه برخی استادان سخت مشغول «تجارت علم» در فضاهای خصوصی و از طریق پروژه‌های تحقیقاتی خودشان هستند. در چنین شرایطی، به ندرت کارهای تحقیقاتی دانشجویان با نقد و بررسی از طرف استادان مواجه می‌شود. متعاقباً می‌توان گفت فضای دانشگاه به ندرت جایی برای کسب بینش علمی در سر کلاس‌های درسی است. بینش علمی اگر هم کسب شود، در مطالعات شخصی و در فضاهای غیر رسمی دانشگاهی است. شم علمی دانشجو، معمولاً به صورت یک گیاه خودرو باید شکل بگیرد،‌ رشد کند و بارور شود. این شم علمی و بینش پژوهشی اگر بدرستی توسط استادان هرس نشود، به گیاه بی‌بار و گاه مخرب تبدیل می‌شود. بسیاری از دانشجویان حتی نحوه نوشتن نتایج علمی را نیز بدرستی نمی‌دانند. به نظر می‌رسد تا وقتی که مراکز آموزشی ما فرآیندهای تربیت علمی دانشجویان را اصلاح نکنند و آنها را جدی نگیرند،‌ هیچ انتظاری نمی‌توان از آنها برای ارتقای کیفیت علمی داشت.

به نظر می‌رسد در فضای علوم انسانی بطور خاص، دلیل بسیار کلیدی برای افول کیفیت علم و پژوهش، بویژه در ۱۰ ساله اخیر را باید در این کیفیت بد آموزش دانست. نظام‌های آموزش دانشگاهی در قالب کلاس درس و استادان و مفاد درسی کفایت کیفیت لازم برای اینکه دانشجو هم «شم» پژوهشی را بیاموزد و هم «مهارت»‌های لازم را یادبگیرد، ندارند. در نتیجه این وضعیت، ما با نوعی آشفتگی در استانداردهای علمی مواجه می‌شویم که هرکس به ظن خود هرچیزی را می‌تواند علمی تلقی کند. برخی استادان پرمشغله‌ای که نه تنها فرصت مطالعه رساله‌ها و کارهای دانشجویی را ندارند،‌ بلکه از آن بدتر به دلیل منافع مالی،‌ رساله‌های بیشتری را می‌گیرند و بی‌آنکه آنها را بخوانند، تأیید می‌کنند، عملاً نسلی را به جامعه تحویل می‌دهند که نه تنها تحقیق را بدرستی بلد نیست، بلکه غالباً هم شیوه غلط و نادرستی را به جای شیوه درست علمی آموخته است. یکی از شواهد مهم برای تأیید این مدعا،‌ گفته خود دانشجویان است‌ در باب اینکه به ندرت استادی نوشته آنها را ارزیابی و نقد کرده است‌ و به ندرت استادی کار آنها را جدی گرفته است. استادانی که کار دانشجویان را جدی بگیرند،‌ همیشه با واکنش دانشجوها مواجه می‌شوند که فکر نمی‌کردیم با این دقت کار ما را بخوانید. اینکه از نظر دانشجوها استادان آنقدر سرشان شلوغ است که فرصت کافی برای خواندن و بررسی کارهای آنها ندارند، خود بیانگر آن است که استادان از وظیفه اصلی خود در تربیت دانشجو،‌ غافل شده‌اند. غفلتی که در نهایت نسل دانش آموخته‌ای را تحویل جامعه می‌دهد که نه تنها بینش علمی لازم را ندارد بلکه مهارت لازم حداقلی را برای کار علمی نیز ندارد.

در این فضای آشفته که دانشجو نه معیار تشخیص کار علمی جدی را می‌داند و نه مهارت انجام آن را،‌ ما با بازار بزرگی به نام تقلب،‌ پایان‌نامه فروشی،‌ مقاله‌نویسی سفارشی و ... مواجه می‌شویم. یکی از علل اصلی ایجاد این بازار،‌ نه متقلبان و دانشجویان،‌ بلکه استادانی هستند که فرصت آن را ندارند به دانشجو یاد بدهند و فرصت آن را هم ندارند که کارهای تقلبی را شناسایی کنند. به همین دلیل به نظر می‌رسد قبل از هرچیز برای ریشه‌کن کردن یا کاهش افول علمی و کیفیت بد کارهای علمی در ایران،‌ باید از خود دانشگاه شروع کرد. باید شیوه‌های تعلیم و تربیت علمی اصلاح شوند، ‌استادان موظف باشند که تعهد و رسالت آموزشی خودشان را کامل ایفا کنند. می‌توان مدعی شد که امروزه استادانی که این رسالت را جدی می‌گیرند در حداقل هستند و در حاشیه. لذا مسأله آموزش علمی، ‌اینکه دانشگاه جایی باشد که دانشجویان در آن بینش علمی،‌ مهارت‌های پژوهش و مهارت‌های انتشار نتایج علمی را یادبگیرند، باید در اولویت قرار بگیرد. به عبارت دیگر، فرهنگ دانشگاه و اجتماعات علمی ما خودش زمینه‌ساز اصلی این افول علمی و فقدان کیفیت و ناکارآمدی پژوهش‌ها هستند. شاید این مسأله به مذاق دانشگاهیان خوش نیاید، ‌اما اصلاح این امر از درون خانه و متولیان آن باید شروع شود، آنگاه می‌توان از نظام‌های حقوقی و پلیسی برای مجازات سارقان علمی استفاده کرد. اولین کسانی که تقلب علمی کرده‌اند و کارهای بی‌کیفیت تولید کرده‌اند،‌ دانشجویان نیستند، ‌بلکه شبه استادانی هستند که به نام استاد و از طریق رانت و ... وارد دانشگاه شده‌اند و ارزش علم را قربانی منافع شخصی و موقتی خودشان کرده‌اند.

منبع: روزنامه ایران

نظر شما