شناسهٔ خبر: 40986 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

قداست طبيعت / دكتر سيد حسين نصر

بحران ارتباط انسان و طبيعت در غرب بر اساس دو اشتباه به وجود آمد: عدم درک درست و عميق‌تر انسان و واقعيت قدسي طبيعت.

فرهنگ امروز:

 

اشاره: آنچه در پي مي‌آيد، بخشهايي از يك گفتگو با استاد نصر است كه به شكل زير تنظيم شده است و در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است.

 

معناي طبيعت

همه آنچه نه به دست بشر ساخته شده و نه فعاليتهاي بشري در ساخت آن تأثيري داشته است، از ستيغ کوهها گرفته تا قعر اقيانوسها، از جلبک‌ها تا فيلها، انسان نيز جزئي از اين طبيعت است و بدنش از همان قوانين فيزيکي و طبيعي پيروي مي‌کند که باقي جهان طبيعت؛ اما از آنجا که انسان براي مخالفت و يا شورش در مقابل خدا و همچنين بي‌حرمتي به طبيعت آزاد است، به لحاظ تکنيکي مي‌توان گفت با ساير موجودات طبيعي يکسان نيست. در هر صورت مقصود من از طبيعت، هر چيز غيرانساني و خارج از فعاليت انساني را شامل مي‌شود. البته در جوامع سنتي معمولاً اين فعاليتها با طبيعت سازگاري دارند؛ اما در جوامع صنعتي هرگز چنين سازگاري با طبيعت ديده نمي‌شود. لازم به گفتن نيست که حتي در جهان امروز طبيعت و محيط‌هاي ساخته بشري به گونه‌هاي مختلفي تفسير مي‌شوند.

انسان مدرن و پست مدرن، بخش عمده طبيعت را از جنگل‌هاي انبوه گرفته تا مرجانهاي دريايي، نابود کرده و آنچه را باقي مانده، تهديد مي‌کند. اين وضعيت مورد نقد است. با توسعه جهاني، پارادايم‌هاي مدرن که از تحت کنترل درآوردن طبيعت که براي ارضاي نيازهاي روزافزون بشري جدا نيست، وضعيت در حال وخيم‌تر شدن است. هرچند که در دهه‌هاي اخير در غرب نسبت به وضعيت جهان طبيعي و الزام آموزش برخورد صحيح در خصوص طبيعت در جهت حفظ آنچه باقي مانده، تلاشهايي شده است. لازم به يادآوري است که هر اندازه که طبيعت به دست انسان نابود شود، باز اين طبيعت است که حرف آخر را مي‌زند.

بحران محيط‌زيست و بحران معنوي انسان مدرن

بحران ارتباط انسان و طبيعت در غرب بر اساس دو اشتباه به وجود آمد: عدم درک درست و عميق‌تر انسان و واقعيت قدسي طبيعت. اين يکي از عواقب بحران معنوي بود که در طول رنسانس و قرن هفدهم به وجود آمد و طبق آن، انسان مدرن خود را يک موجود زميني ديد که هيچ مسئوليتي در قبال خدا و مخلوقاتش ندارد. همچنين به عنوان نتيجه بحران فکري و معنوي امر قدسي طبيعت به کناري نهاده شد. طبيعت حضوري مکانيکي و حسابگرانه براي انسان پيدا کرد. اين بحران معنوي از زمان انقلاب صنعتي به اين سو جدي‌تر شده است.

انسان مدرن بزرگترين دشمن طبيعت محسوب مي‌شود. بوميان استراليا حدود 40هزار سال نسل به نسل به شکلي سنتي زندگي مي‌کردند و انسان سفيدپوست نمي‌توانست هيچ گونه تغييري در زندگي آنها ايجاد کند. اگر به آنها اجازه داده مي‌شد، همچنان مي‌توانستند 40هزار سال ديگر و حتي بيشتر در طبيعت ناب و زيباي استراليا زندگي کنند؛ اما اين قضيه در مورد ساکنان مناطق شهري همچون سيدني يا ملبورن و همچنين ساير شهرهاي مدرن ـ از سئول تا نيويورک ـ صدق نمي‌کند.

در طبيعت به وجود انسان مدرن نيازي نيست و شيوه مدرن زندگي نمي‌تواند چندان دوامي داشته باشد؛ اما انسان در حقيقت جاودانش که يک انسان سنتي است، همان‌گونه که تا به حال توانسته، مي‌تواند همچنان شکرگزار طبيعت باشد و به آن اجازه دهد که در جهاني معنوي تنفس کند. دلايل متافيزيکي و کيهاني و اسرارآميز بي‌شماري وجود دارد که طبيعت بدون انسان نمي‌تواند پابرجا باشد. در اين باره مي‌توانيد کتابهاي من خصوصاً «انسان و طبيعت» و «دين و نظام طبيعت» و «معرفت و معنويت» را ملاحظه کنيد. انسان دنيوي در معنويت رشد نيافته و روز به روز معنويت دروني خود را از دست مي‌دهد. بنابر اين هم توانايي‌هاي فکري که با آنها مي‌انديشد و هم ابژه علم او که طبيعت است، رفته رفته خالي از هرگونه معنويت مي‌شود. من چنين انساني را انسان دنيوي مي‌نامم.

کتاب طبيعت

کتاب چيست؟ تعدادي کاغذ يا طومار که به شکل مشخص با يک نوع جوهر نوشته شده که در وراي اين شکل ظاهري‌اش، معنايي نهفته است. اگر کسي بخواهد معناي آن را درک کند، بايد زبان نوشتاري آن را بداند. کيهان همانند اين کتاب است که در وراي شکل و چگونگي پديده‌هاي موجود در آن، معنايي وجود دارد. اگر انسان زبان اين کتاب را نداند، نمي‌تواند وزن، طول و عرض آن را دريابد. علوم کمّي طبيعت دقيقاً همان چيزي است که در کتاب کيهان وجود دارد. جنبه‌هاي کمّي پديده‌هاي طبيعي مورد مطالعه قرار مي‌گيرند، اما زباني که کتاب طبيعت و کتاب کيهاني به آن نوشته شده، مورد غفلت قرار مي‌گيرند. به همين جهت است که پيام دروني آن فهم نمي‌شود. درک زبان کتاب کيهاني همان گونه که پيشينيان انجام دادند، امر ممکني است؛ اما اگر بخواهيم اين کار را به طور کامل انجام دهيم، ابتدا نياز است به قدر کفايت با متافيزيک و کيهان‌شناسي آشنا باشيم و بتوانيم دوباره جهان معنوي و فکري سنتي را که اين زبان از آن برخاسته، تجربه کنيم.

از آنجا که علوم مدرن برپايه طرد درجات هستي و و اقعيات معنوي بنا شده‌اند، هيچ کدام از آنها به درک دين انسان و طبيعت نزديک نيستند. به باور من نگاه متافيزيکي، مکانيک کوانتومي اهميت بسياري دارد. با اين نگاه مي‌توان از زندان ثنويت دکارتي رها شد. علوم سنتي شرقي از طبيعت، فارغ از اينکه چيني، هندي يا اسلامي باشد، برپايه کيهان‌شناسي قرار گرفته‌اند و با متافيزيک ارتباطي دائمي دارند. آنها در سايه اصول فکري و معنوي طبيعت را به شکل طبيعت فيزيکي متعالي مطالعه مي‌کنند و خود بر اساس ارتباط عميق بين انسان و طبيعت شکل گرفته‌اند. اين همان چيزي است که در تفکر شرق دور «انسان‌مداري» خوانده مي‌شود. حال اگر اين علوم عميقاً در غرب مطالعه شوند، نه تنها به شکل مراحل مقدماتي در علم مدرن غرب، مي‌تواند به صورت مستقيم و عميق جنبه‌هاي بنيادين طبيعت و ارتباط انسان با آن را آشکار سازد، جنبه‌هايي که از نگاه محدود علم مدرن پنهان مانده‌اند. علوم سنتي مي‌توانند توجه جدي در علوم غربي به عنوان مثال هرمنوتيک، نسبت به خود ايجاد کنند.

دين و مباحث زيست‌محيطي

اديان مي‌توانند در بحران زيست‌محيطي و مباحث مربوط به آن هر کاري انجام دهند، خصوصاً در ميان آن گروه از افراد که برخلاف اروپاييان غربي همچنان ديندار باقي مانده‌اند. در وهله اول اين دين بود که در معناي گسترده‌اش نگاه معنوي از تجربه نسبت به طبيعت در ميان تمدنهاي سنتي به وجود آورد. اگر از طبيعت در غرب دين‌زدايي نمي‌شد، علوم صرفاً کمّي و عاري از دين نمي‌توانستند پيشرفت کنند و به همين صورت تکنولوژي که باعث چنين ويراني در محيط‌زيست شده نمي‌توانست پيشرفت کند.

در درجه دوم، اديان اصلي در جهان خصوصاً اديان ابتدايي داراي اخلاق ديني هستند که توجه خاصي به جهان طبيعت و انسان دارند. اين مسأله حتي در مورد مسيحيت هم صدق مي‌کند هرچند که دوره مدرن در سايه سنت مسيحي شکل گرفت، اما در دهه‌هاي اخير متألّهان و اخلاق‌شناسان مسيحي به اين موضوع روي آوردند و سنت فرانسوا را به عنوان قديس حامي طبيعت معرفي کردند. به طور مشخص امروزه نياز به «ايجاد فضاي سبز» در دين و احياي جنبه‌هايي از آموزه‌هاي آن با محيط‌زيست طبيعي و مسئوليت انسان در قبال مخلوقات الهي، احساس شده است. مي‌توانيد تصور کنيد که اگر مبلغان مسلمان، مسيحي، هندو و بودايي در بين مسلمانان، مسيحيان، هندوان و بوداييان در گفتارهاي هر روزه‌شان از نگهداري طبيعت صحبت مي‌کردند و اين را وظيفه ديني در قبال مخلوقات خداوند معرفي مي‌کردند، چقدر اوضاع متفاوت بود. به اعتقاد من آگاهي از ذات يک حيوان شکل بالاتري از آگاهي نسبت به آناتومي، وزن و زاد و ولد آنهاست. رفتارهاي طبيعي حيوان نسبت به ذات اين حيوان از اهميت کمتري برخوردار نيست و جايگاه خاص خودش را دارد. دانش درباره ذات حيوان بدون شک دانشي‌عميق‌تر است.

آخرين روز جهان

همان گونه که ما در منابع اسلامي، مسيحي و هندو مي‌بينيم، افراد مذهبي از پايان تاريخ و واقعه معاد ياد مي‌کنند. آنها همچنين از «نشانه‌هاي زمان» صحبت مي‌کنند؛ نشانه‌هايي که از پايان تاريخ خبر مي‌دهند. چيزي که دانشمندان تحت عنوان بلاياي زيست محيطي قريب‌الوقوع از آن ياد مي‌کنند، مشابه نشانه‌هاي زمان است. اما اگر با اعتقادات معادشناسانه دست به ويراني طبيعت بزنيم، گناه بزرگي مرتکب شده‌ايم. اين بزرگترين توهين به خدا و آموزه‌هايي است که از او داريم. اگر ما پيروان سرسخت مذهب باشيم، آيا صحيح است که برخلاف آموزه‌هايي که پايه‌گذاران اديان براي ما داشته عمل کنيم؟ به عنوان مثال به فقرا کمک نکنيم به اين دليل که جهان در حال نابود شدن است و روزهاي پاياني خود را مي‌گذراند. هيچ‌کس جز خداوند نمي‌داند کي زمان آن فرا مي‌رسد. پيامبر اسلام در جايي مي‌گويد درختي بکار حتي اگر مطمئني که فردا روز آخر جهان است.

بعد از حدود نيم قرن که از مطالعه بحران زيست محيطي مي‌گذرد، من به اين نتيجه رسيده‌ام که مگر لطف الهي شامل شود و فاجعه‌اي که تبعات سنگيني دارد، با تغيير پارادايمي که بر تفکر و عمل انسان مدرن حاکم است کنترل شود. واقعيت اين است که تا زماني که انسان مدرن براي تغيير رفتارش در قبال طبيعت و ساير موجودات غيرانساني عوض نشده، شايد بهتر باشد که فاجعه‌اي اتفاق بيفتد تا مرگ و فاجعه طبيعي را تجربه کنيم. اميدوارم در اين مورد اشتباه فکر کرده باشم. در هر صورت بهتر است اميدوار باشيم که روزي بيدار مي‌شويم و جلوي فجايع در طبيعت را مي‌گيريم. ما هر رفتاري با طبيعت داشته باشيم و در آن رفتار دچار غرور نابجا هم باشيم، اين طبيعت است که حرف آخر را مي‌زند. در نهايت همه چيز در دستان خداست. ما هر کار بتوانيم، انجام مي‌دهيم و مابقي را به او مي‌سپاريم و خداوند بهتر از همه مي‌داند.

 

نظر شما