شناسهٔ خبر: 41171 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

در غيبت تجميع انديشه‌ها زير يك سقف/ سياوش جمادی

روزي روزگاري از ديدن فيلم «خشت و آيينه» ابراهيم گلستان سير نمي‌شديم. مدام آن را نگاه مي‌كرديم و مدام درباره‌اش حرف مي‌زديم و جامعه كوچك و جوان و دانشجوي ما، سيراب مي‌شد از آنچه كه سينما بايد در جريان فرهنگ و زندگي ما ايجاد مي‌كرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ روزي روزگاري از ديدن فيلم «خشت و آيينه» ابراهيم گلستان سير نمي‌شديم. مدام آن را نگاه مي‌كرديم و مدام درباره‌اش حرف مي‌زديم و جامعه كوچك و جوان و دانشجوي ما، سيراب مي‌شد از آنچه كه سينما بايد در جريان فرهنگ و زندگي ما ايجاد مي‌كرد. بعدتر هم همين بود، دهه پنجاه را با «رگبار» بهرام بيضايي و «دايره مينا» داريوش مهرجويي، آثار سهراب شهيد ثالث، ناصر تقوايي و... سر كرديم و دهه شصت و هفتاد را هم همين‌طور. مردم به سينما مي‌رفتند تا «هامون» ببينند، «مسافران»، «باشو غريبه كوچك»، «ناخدا خورشيد» و فهرست پروپيماني از فيلم‌هايي كه كارگرداناني انديشمند و  متفكر داشتند. در آن روزگار سينما محلي براي كشف و شهود تازه بود، براي سوال ايجاد شدن و سوال پرسيدن. رسالت واقعي سينما در دهه‌هاي مختلف، با حضور نسل درخشان كارگرداناني كه اكثرا همدوره بودند، به سرانجام مي‌رسيد. رسالتي كه تعريف مي‌كرد، سالن‌هاي سينما محلي‌ است كه بايد در آن‌ گروه‌هاي فكري دور هم جمع شوند و فرهنگ‌سازي به شكل غيرمستقيم اتفاق بيفتد. اما در سال‌هاي اخير جاي خالي بعضي‌ از جريان‌هاي فكري را در سينماها مي‌بينيم.
 گروه‌هايي كه با شكل‌گيري موج نو در سينماي ايران به سينما اقبال نشان دادند و انديشه آنها متاثر از آن سينما بود. اما هرچه جلوتر آمديم و به دهه نود و اين روزها رسيديم، ديگر جايي براي اين گروه‌هاي فكري در سينما نيست. سال‌ها است كه سينما از حضور اين انديشه‌ها خالي شده و همين جاي خالي باعث شده تا مخاطبان اين آثار ديگر به سينما نروند و نتوانند با فيلم‌هاي تازه ارتباط بگيرند. در آن سوي اتفاق هم، چنين غيبتي باعث شده تا مردم به فيلم‌هاي كليشه‌اي و صرفا سرگرم‌كننده روي بياورند. فيلم‌هايي كه براي گذران وقت ساخته مي‌شوند و هيچ انديشه و ايده‌اي براي جامعه‌اي كه به ايده‌پردازي و طرح سوال نيازمند است، ندارند. البته بايد بگويم كه اين اتفاق تنها مختص سينماي ايران و جامعه ايراني نيست، جهان درگير چنين بحراني شده است و سينماها بيشتر از آنكه محلي براي جمع شدن انديشه‌هاي مختلف و جريان‌هاي فكري متفاوت باشند، بيشتر محلي براي گذران وقت و تفريح شده‌اند. اما در جامعه ايراني كه هنوز به فرهنگ‌سازي نياز دارد، جامعه‌اي كه نيازمند سوال‌هاي تازه است، نيازمند جمع شدن گروه‌هاي فكري مختلف و جريان‌سازي فرهنگي، جاي خالي سينماگراني كه مي‌توانستند نبض هر طيفي را در دست بگيرند و جريان‌هاي مختلف را دورهم جمع كنند، به خوبي ديده مي‌شود.
حالا ديگر در صف‌هاي سالن سينما و پرديس‌هايي بزرگي كه ساخته مي‌شود، كمتر نشاني از گروهي دانشجو، كتابخوان، روشنفكر و حتي ميانسال‌ها و چهره‌هاي قديمي در حوزه‌هاي مختلف فرهنگ و هنر و ادب، مي‌بينيم. قشر فرهيخته و روشنفكر كمتر مي‌توانند آثاري متناسب با سليقه خود در سينماي ايران پيدا كنند و در ادامه اين اتفاق مردم و خانواده‌ها هم نقش سينما را در زندگي خود تغيير داده‌اند. در جامعه‌اي كه سرانه مطالعه‌اش پايين است، در جامعه‌اي كه بحران‌هاي مختلف اجتماعي دارد و به خصوص با ماهواره‌ و سايت‌هاي مختلف اينترنتي سرگرم مي‌شود، اين اتفاق بحران بزرگ‌تري مي‌سازد. ديگر مردم جامعه به جمع شدن انديشه‌ها و طيف‌هاي مختلف فكري، زير يك سقف عادت ندارند. ديگر با طرح پرسشي تازه و دغدغه‌اي فرهنگي يا اجتماعي، از سالن سينما بيرون نمي‌آيند و تك‌و‌توك فيلم‌هاي خوبي كه اكران مي‌شود را هم به عنوان يك اتفاق درنظر مي‌گيرند و نه يك رسم مرسوم مانند روزگار دهه پنجاه، شصت و هفتاد. حالا ديگر سينما در قبضه و انحصار يك گروه فكري قرار گرفته و ديگر افكار عمومي از سينما جهت نمي‌گيرند و در همين راستا افراد نابغه و انديشمندي كه تا پيش از اين در سينماي ايران متولد شدند، پا گرفتند و به بيضايي، تقوايي، مهرجويي و... تبديل شدند هم از اين سينما خارج نمي‌شوند.
اينچنين است كه جاي خالي اين كارگردانان و جاي خالي آن اتفاق فرهنگي و بزرگي كه حضور اين چهره‌ها در جامعه ايراني مي‌ساخت، اين روزها به‌شدت ديده مي‌شود. هركدام به بهانه‌اي نيستند و اين نبودن در امتداد خود جاي خالي‌هاي ديگري را هم ايجاد كرده. غيبت اين چهره‌ها، غيبت فرهنگ‌سازي، رشد فكري و ايجاد جامعه‌اي با صداهاي مختلف و همراه است. سرگرمي به جاي انديشه، تفكر و دغدغه‌مندي نشسته و آنچه باعث رشد گروه‌هاي خاص و گروه‌هاي عام جامعه مي‌شود، در غيبت سينمايي با حضور كارگردانان انديشمند، از دست رفته است. بايد بررسي كرد كه چرا اين اتفاق افتاده، بايد دلايل غيبت اين كارگردان‌ها را پيدا كرد و در كنار آن آسيب‌شناسي اين عدم حضور را هم فراموش نكرد. هر جامعه‌اي به رسانه‌هاي فرهنگ‌ساز نيازمند است و سينما بزرگ‌ترين و فراگيرترين رسانه‌اي كه مي‌تواند اين رسالت مهم را انجام دهد. در چنين روزگاري بايد بارديگر و با نگاهي دقيق‌تر به رسالت سينما نگاه كرد و دلسوزانه‌تر نسبت به مردمي كه به فرهنگ نيازمندند، پايه‌هاي محكم اجراي رسالت مهم سينما را از نو بنا كرد.

نظر شما