شناسهٔ خبر: 41325 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عزلت گزينی يا در گود نشينی؟/ نگاهی ديگر به نسبت روشنفكران و قدرت

حفظ استقلال روشنفكران از قدرت ضروري است اما نمي‌توان با اين قاعده كلي همه رفتارها و كنش‌هاي فعالان حوزه‌هاي فكري و هنري را داوري و براي آن حكمي واحد صادر كرد. در واقع مناسبات قدرت در ايران پيچيده‌تر از آن است كه بتوان با اين تعابير كليشه‌اي احكام كلي صادر و تكليف همه‌چيز و همه كس را يكجا مشخص كرد.

فرهنگ امروز/ عظيم محمودآبادی:

اين درست است كه روشنفكران (به معناي اعم آن‌كه شامل اساتيد دانشگاه، نويسندگان، مترجمان، كارگردانان، فيلم‌سازان، شاعران، روزنامه‌نگاران و... مي‌شود) بايد استقلال خود را از حكومت‌ها حفظ كنند و اساسا با قدرت نبايد نسبتي غير انتقادي داشته باشند. اما اگر همين اصل درست و اساسي در جايي نامناسب به كار رود و نا‌بجا مورد استناد قرار گيرد، كمترين آفتش اين خواهد بود كه باعث فهم غلط مساله مي‌شود و در نهايت تحليلي كه ظاهرا بر يك اصل درست و پذيرفته شده بنا شده بود، نتيجه‌اي به كلي نادرست و گمراه‌كننده به بار خواهد آورد.  روشنفكران نبايد دولتي باشند به اين معنا كه نبايد چك سفيد امضا به دولت‌ها بدهند وگرنه اگر دولتي بر سر كار باشد كه با پروژه‌هاي آنها همسو باشد چرا نبايد از آن حمايت و پشتيباني كنند؟ و اساسا چرا مراوده با دولت - دولتي كه در پي گشايش فضاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است- بايد تبديل به اتهام و برچسب شود؟  اين نوع از تلقي رابطه بين روشنفكران و قدرت را شايد بتوان در همان نظريه «تضاد دولت- ملت» محمد علي همايون كاتوزيان فهميد. نظريه‌اي كه معتقد بر بي‌اعتمادي متقابل بين جامعه و قدرت در ايران است كه ريشه‌هاي آن را بايد در تاريخ چندهزار ساله كشورمان جست. وگرنه در جوامع پيشرفته و غربي اينطور نيست كه هر نوع همكاري با نهادهاي دولتي امري مذموم و منفور تلقي شود. چنانچه آيزايا برلين (۱۹۰۹ –۱۹۹۷) فيلسوف برجسته و روشنفكر صاحبنام روسي تبار بريتانيايي در رزومه خود، سابقه همكاري با «ام.‌اي. سيكس» را دارد و اين واقعيت را هيچگاه كتمان نمي‌كرد.  
 بازتاب منتقدانه به هم‌نشيني روشنفكران با روحاني
از زماني كه دولت حسن روحاني روي كار آمده نسبت روشنفكران با قدرت (دولت) دوباره در جامعه روشنفكري ما مطرح شده و بعضا مورد بحث‌هاي انتقادي قرار گرفته است. چه در ١٩ دي ماه سال ٩٢ كه محمود دولت‌آبادي، شهرام ناظري، بهمن فرمان آرا و... در ديدار رييس‌جمهور با هنرمندان شركت كردند و پاي سخنراني او نشستند و چه در ٢٠ تيرماه امسال كه مسعود كيميايي، سيد محمد بهشتي، رضا كيانيان و... دعوت روحاني را براي نشستن بر سفره افطار نهاد رياست‌جمهوري پذيرفتند.  هم زمستان ٩٢ و هم رمضان ٩٤ برخي روشنفكران قلم به دست گرفتند و در مذمت نويسندگان و هنرمنداني نوشتند كه در ديدار با رييس‌جمهور يا حضور در مراسم افطار او شركت كرده بودند. چرا كه احتمالا اين كار را با رسالت روشنفكري در تعارض ديده‌اند. البته بودند كساني كه پا را حتي از اين هم فراتر گذاشتند و هدف هر آنكه از سلك روشنفكران، نويسندگان و هنرمندان را كه به اين ميهماني رفته بود صرفا در جهت منافع شخصي و با نيت برخورداري از موهبات قدرت و از آن‌جمله مجوز ساخت فيلم يا نشر كتاب و... پنداشتند. منتقدان حضور روشنفكران در ضيافت روحاني كه برخي‌شان سال‌هاست جلاي وطن كرده‌اند حتي به اين هم بسنده نكردند و يكي از آنها در صفحه فيسبوك خود در يك حكم كلي و بدون اينكه هيچ استثنايي براي كسي قايل باشد هر هنرمندي را كه پايش را به افطاري رييس‌جمهور گذاشته بود به «ريا كاري» متهم كرد. در واقع او برخي از مشهورترين كارگردانان و هنرمندان كشورمان را به صفتي متهم كرد كه بي‌ترديد پست‌ترين و قبيح‌ترين رذيلت اخلاقي به شمار مي‌رود.  پرداختن به نقد نيت خواني قايلان به چنين نظري كه بر طبق آن هيچ هنرمند يا نويسنده‌اي با رييس‌جمهور ديدار نداشته مگر در راستاي منافع شخصي و گرفتن امتيازهايي كه به بركت هم‌نشيني با صاحبان قدرت براي آن افراد – و نه آن اصناف- حاصل مي‌شود، قطعا دغدغه اين يادداشت نيست. بلكه اينجا مي‌خواهيم به مساله‌اي مهم‌تر از آن بپردازيم و آن اينكه به نظر مي‌رسد لازم است از تعريف كليشه‌اي و شايد لوث شده رابطه روشنفكران و قدرت عبور كنيم و به تعريف جديدتر و واقع‌نگرانه‌تري از نوع رابطه روشنفكران و قدرت فكر كنيم. اهميت اين مساله وقتي نمايان‌تر مي‌شود كه به ويژگي‌هاي خاص و بومي سياست و قدرت در كشور‌مان توجهي دوباره و دقيق‌تر داشته باشيم. اينكه با پايان دولت احمدي‌نژاد مجددا يك دست بودن قدرت در كشور ترك برداشت و چنانچه مي‌دانيم اكنون بين نهادهاي انتخابي نظام سياسي ما با برخي نهادهاي انتصابي آن، در پاره‌اي از مسائل تفاوت‌هاي نظري جدي و روشني وجود دارد. تفاوت ديدگاه‌هايي كه بي‌ترديد لازمه حفظ و افزايش پويايي هر نظام سياسي است. مصاديق اين تفاوت ديدگاه‌ها با وجود تعددشان و البته اهميت‌شان در اين مقال نمي‌گنجد و تنها اشاره‌اي به تفاوت نوع نگاه دولت با برخي قواي ديگر در مواردي نظير شبكه‌هاي اجتماعي، كنسرت‌هاي موسيقي، تئاتر، سينما، سرعت اينترنت، انتخابات، ماهيت وظيفه پليس و... كفايت مي‌كند. در واقع وضعيت فعلي كشور ما اين‌طور نيست كه برخلاف دوره احمدي‌نژاد – به استثناي چند ماه آخر دولتش- از طرفي فعالان حوزه سينما، تئاتر، نشر، داستان، موسيقي، شعر و... در مورد ماهيت و كاركرد حرفه‌شان و نحوه عرضه آن در جامعه نگاهي واحد داشته باشند و از طرف ديگر تمامي اركان حكومتي به‌طور كلي و از همه مهم‌تر دستگاه‌هايي كه متولي رسمي و حاكميتي اين حوزه‌ها هستند، نگاه ديگري داشته باشند. بلكه امروز اگرچه بخش‌هايي از حاكميت به برخي فعاليت‌هاي هنري و فرهنگي همچنان به عنوان تهديد بالقوه نگاه مي‌كنند اما از آن طرف افراد شاخص دولت و صاحب نظر و نفوذ در اين حوزه نگاه ديگري به اين عرصه دارند كه شايد كمتر تفاوتي با نظر فعالان اين عرصه داشته باشد. حال اگر هنرمندان و روشنفكراني باشند كه تقويت نگاه دولت را به نفع صنف و حرفه خود بدانند و برداشتن هر گامي در راستاي زدودن شايبه تهديد سياسي و امنيتي را براي بهبود زمينه فعاليت‌شان لازم بدانند آيا بايد تخطئه شوند؟ آيا رواست نويسندگان و هنرمنداني كه با وجود برخورداري از امكان مهاجرت به خارج از كشور و ادامه فعاليت‌هاي‌شان در وضعيتي به مراتب مناسب‌تر از داخل، ماندن را ترجيح داده‌اند مورد هجمه قرار بگيرند؟ آيا نيت‌خواني كساني كه رنج ماندن را به جان خريده‌اند تا پرچم هنر اين مرز و بوم را با همه دشواري‌هايش همچنان افراشته نگاه دارند اخلاقي است؟ نگارنده البته اصلي‌ترين علت وجود چنين نگاهي (نگاهي كه مخالف ديدار روشنفكران و هنرمندان با رييس‌جمهور است) را صرفا در اينكه گروه اول از كشور مهاجرت كرده و در كشورهاي غربي سكنا گزيده‌اند نمي‌داند. البته اين عامل حتما بي‌تاثير نيست. يعني دور يا نزديك بودن از فضاي كشور حتما در ميزان دقت و اعتبار تحليل نقش موثري دارد اما همه ماجرا اين نيست. چرا كه مي‌دانيم هستند روشنفكراني كه هيچگاه مهاجرت نكرده‌اند و با مشكلات طبقه روشنفكر از نويسنده و استاد دانشگاه گرفته تا هنرمند و... به خوبي آشنايي دارند اما در عين حال منتقد هر نوع نشست و برخاست با صاحبان قدرت هستند. كما اينكه ما نيز در همين پرونده روشنفكران و قدرت سعي كرده‌ايم در صفحه «سياستنامه» نگاه‌هاي متفاوت و گاه متعارض از هر سو را در اين زمينه منعكس كنيم.  به نظر مي‌رسد پايه اصلي نقدهاي بعضا تحقيرآميز به روشنفكراني كه مراوده و حمايت محدود و مشروط از دولت را نافي شأن روشنفكري‌شان نمي‌دانند نه به بيرون گود‌نشيني آنها بلكه به استناد - شايد نا به جا – به همان اصل درستي بر مي‌گردد كه در ابتداي اين يادداشت به آن پرداختيم و باز چنانچه پيش‌تر هم اشاره شد شايد بتوان اين مساله را در چارچوب نظريه تضاد دولت – ملت تحليل و تبيين كرد.
 آيا روشنفكران بايد به قبض و بسط مناسبات سياسي -   اجتماعي بي‌اعتنا باشند؟
همان طور كه اشاره شد حفظ استقلال روشنفكران از قدرت ضروري است اما نمي‌توان با اين قاعده كلي همه رفتارها و كنش‌هاي فعالان حوزه‌هاي فكري و هنري را داوري و براي آن حكمي واحد صادر كرد. در واقع مناسبات قدرت در ايران پيچيده‌تر از آن است كه بتوان با اين تعابير كليشه‌اي احكام كلي صادر و تكليف همه‌چيز و همه كس را يكجا مشخص كرد.  روشنفكران در اين كشور مانند ديگر اقشار جامعه در حال زيست هستند و آيا مي‌توانند نسبت به قبض و بسطي كه در مناسبات سياسي -  اجتماعي به وجود مي‌آيد بي‌تفاوت باشند؟ آيا آنها بايد در برابر دولتي كه درصدد است تا زمينه بهتر و مناسب‌تري براي نشر، سينما، تئاتر، موسيقي و... مهيا كند همان موضعي را داشته باشند كه پيش از آن با دولتي داشتند كه محدوديت‌هاي زيادي را بر فعاليت‌هاي‌شان تحميل كرد؟ آيا روشنفكران بايد در متن و بطن جامعه حضور داشته باشند يا در برج‌هاي عاج و بي‌اعتنا به آنچه در جامعه از سويي و از سوي ديگر مناسبات قدرت مي‌گذرد نظاره‌گر امور باشند و تنها و تنها به استقلال‌شان از قدرت فكر كنند؟
 حمايت از دولت روحاني وظيفه اخلاقي روشنفكران است
شايد توجه به همين مساله بود كه شخصيت برجسته‌اي همچون استاد محمد مجتهد شبستري بدون كوچك‌ترين ترديد و ملاحظه كاري در يادداشتي به مناسبت دومين سال روز تحليف رياست‌جمهوري حسن روحاني در روزنامه دولتي «ايران» به تصريح بر اينكه حمايت از روحاني وظيفه اخلاقي ما است تاكيد كرد و نوشت: «از باب تُعرف الاشياء باضدادها (اشيا را با ضد‌هاي آنها بايد شناخت) وقتي مي‌بينم مخالفان اين دولت، گروه‌هايي هستند كه به قدرت رسيدن‌ آنها در كشور ما نتيجه‌اي جز به‌نابودي كشاندن امكانات زيست انسان در اين جهان ندارد به اين باور مي‌رسم كه تاييد و پشتيباني از اين دولت فريضه اخلاقي همه ما است تا آن گروه‌هاي اهل خرافه و تخريب زندگي، دوباره به قدرت نرسند.» (روزنامه ايران، ١٤ مرداد ٩٤)  آري حمايت از دولتي كه تمام سرمايه‌اش را نه اركان قدرت بلكه آن نهادهاي مدني‌اي تشكيل مي‌دهند كه در هشت سال دولت «مهرورزي» در حالت احتضار قرار گرفتند، وظيفه اخلاقي روشنفكراني است كه به حيات جامعه خود مي‌انديشند و در اين مسير چه باك اگر «متملق» و «رياكار» خوانده شوند؟ با توجه به اينكه در آستانه برگزاري دو انتخابات مهم قرار داريم به احتمال زياد بار ديگر بايد شاهد نزاعي در ميان جريان روشنفكري باشيم و ببينيم آنهايي كه تمام فضيلت‌شان در اين است كه رداي خود را از نشستن گرد قدرت بر آن محفوظ و مصون نگه  داشته‌اند، به مصاف آن بخش از فعالان فكري و فرهنگي جامعه و روشنفكراني بروند كه بهترين و كم‌هزينه‌ترين و در عين حال مطمئن‌ترين راهكار اصلاح امور را در صندوق راي مي‌بينند.  پرواضح است نه آنهايي كه با چشم تحقير در انتخابات و صندوق راي- به دلايل وجود برخي نابساماني‌هاي سياسي-   مي‌نگرند، روشنفكرترند و نه آنها كه آن را مفيدترين راهكار اصلاح جامعه و امور مي‌دانند لزوما در سوداي قدرت هستند.

روزنامه اعتماد

نظر شما