شناسهٔ خبر: 41513 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درباره انقلابی که جهان را واقعا جهانی کرد

بر اساس واقعیت تاریخی می‌توان گفت جنگ داخلی انگلیس، انقلاب فرانسه و جنگ داخلی آمریکا تحولاتی خشونت‌آمیز و رادیکال در بستر روندی سیاسی بودند که با انقلاب بورژوایی، دموکراسی را ضرب کردند و سرانجام بعد از دو قرن و جنگ‌های جهانی به لیبرال- دموکراسی انجامید.

فرهنگ امروز/ سهند ستاري:

١  کاربرد عنوان کلی «انقلاب بورژوایی»، آن‌هم در زمانه‌ای که بیش از پیش گمراه‌کننده شده، تقریبا مبهم است. بااین‌حال چنين جا افتاده که مفهوم انقلاب بورژوایی ریشه در فرآیند رشد فزاینده قدرت اقتصادی طبقات تجار و صنعتگران شهرها و سایش آن با قدرت سیاسی طبقه حاکم زمین‌دار دارد. با این نگاه، در مرحله‌ای که اصطکاک این طبقات بیشتر شد با وقوع انقلاب، طبقه تجار و صنعتگر زمام قدرت را به دست گرفت و دموکراسی مدرن را بنیاد نهاد. اگرچه در نظر بسیاری از تاریخ‌نگاران اجتماعی چنین تصوری چندان هم نادرست نیست، بااین‌حال ترجمه انقلاب بورژوایی به این روایت، تصوری اغراق‌آمیز و به‌دور از واقعیت است. چراکه مشکل اصلی مفاهیم تاریخی مثل انقلاب بورژوایی یا دهقانی این است که این عناوین مردم و توده‌های انقلابی و گاه رهبران را با کسانی که از انقلاب سود می‌برند خلط می‌کند و قائل به هیچ مرزی میان آنها نیست. بگذریم که در این عناوین کلی، نتایج حقوقی و سیاسی انقلاب‌ها با گروه‌های اجتماعی فعال در آنها اشتباه گرفته می‌شوند. به‌هرحال، در مواجهه با مفهومی تاریخی به نام انقلاب بورژوایی کاربرد آن مبتنی‌بر نتایج سیاسی و حقوقی حاصل از آن‌ است. ازاین‌رو، مسئله اصلی نه کاربرد درست عناوین، بلکه شناخت فرآیند وقوع این انقلاب‌ها و نسبت آن با نظم جدید حاکم بر منطق جهان است؛ منطقی که بعد از جنگ دوم جهانی همه زمین را فرا گرفت. صرف‌نظر از اینکه در انقلاب‌های بورژوایی سه تحول خشونت‌آمیز مشوق یا مانع توسعه لیبرال- دموکراسی بودند، (انقلاب پیوریتن‌های انگلستان و جنگ داخلی انگلیس، انقلاب فرانسه و جنگ داخلی آمریکا) نکته مسلم این است که این تحولات رادیکال و خشونت‌آمیز بخش عمده‌ای از روند توسعه به‌سوی دموکراسی بودند که به‌رغم تفاوت‌های موجود میان این موارد، آنها را مراحلی در رشد انقلاب کلی بورژوا-دموکراتیک در تاریخ می‌دانند. برینگتون مور یکی از بزرگ‌ترین مورخان آمریکایی معاصر، در اثر خود با زیرعنوان نقش ارباب و رعیت، به نقش آنها در پیدایش نظام‌های سیاسی جوامع جدید می‌پردازد و شرایط تاریخی این طبقات را که در ظهور دموکراسی و دیکتاتوری مهم بوده‌اند و همچنین موقعیت این طبقات را در گذار از جامعه روستایی به جامعه مدرن بررسی می‌کند. کاری که برینگتون مور می‌کند در سطح «ساختار» است. در سال‌های ١٧٨٩ تا ١٨٤٨، عصر انقلاب، آنچه بر روی زمین می‌گذشت، زندگی و مرگ اکثر آدمیان را تعیین می‌کرد. جهان ١٧٨٩ و پیرامون آن جهانی به‌شدت روستایی بود. مسئله زمین کشاورزی مسئله اصلی این جهان بود و گره این مسئله در رابطه میان آنهایی بود که زمین را کشت می‌کردند و آنها که مالک آن بودند؛ به عبارتی بهتر، آنهایی که ثروت زمین را تولید می‌کردند و آنها که ثروت آن را جمع می‌کردند. از این‌رو، تأثیر انقلاب‌های بورژوایی بر دارایی ارضی، تصرف زمین و کشاورزی، مهم‌ترین و شاید فاجعه‌آمیزترین رویداد این دوره است. چون نه انقلاب سیاسی و نه اقتصادی نمی‌توانستند از زمین به‌عنوان مهم‌ترین منبع ثروت غافل بمانند. درست به همین دلیل تحول انقلابی همان شرط لازم و نتیجه جامعه بورژوایی و رشد سریع اقتصادی بود. در چنین بستری تحلیل مور شرط لازم و کافی برای عدم وقوع انقلاب را توان ضعیف انقلابی در دهقانان و انگیزه ضعیف بورژوازی برای نوسازی می‌داند. اگر توان دهقانی قوی و انگیزه بورژوازی ضعیف باشد، انقلاب دهقانی کمونیستی رخ می‌دهد و اگر انگیزه طبقه بورژوا متوسط و توان انقلابی دهقانان پایین باشد، انقلاب از بالا اتفاق می‌افتد. اما انگیزه قوی در طبقه متوسط، دیگر متغیرها یعنی توان انقلابی دهقانان، فرم کشاورزی، روابط دولت و طبقه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به این اعتبار اگر توان انقلابی دهقانان بالا و انگیزه بورژوازی نیز قوی باشد، آنگاه انقلاب بورژوایی رخ می‌دهد. براین‌اساس انقلاب بورژوایی بسان مفهومی تاریخی با سه لحظه تعریف می‌شود: نخست، اهمیت سرمایه‌داری در مناطق روستایی انگلستان و نقش آن در گسترش قدرت اشرافیت بر دستگاه سیاسی آن کشور تا اواخر قرن نوزدهم؛ دوم، ضعف بورژوازی فرانسه، رابطه آن طبقه با رژیم قدیم، وابستگی‌اش به رادیکال‌ها در جریان انقلاب و تداوم اقتصاد دهقانی در درون جامعه نوین آن کشور؛ و سوم، برده‌داری در مزارع محصولات تجاری در آمریکا به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از سرمایه‌داری صنعتی که رشد کرد اما مانعی بر سر راه تحقق دموکراسی در آن کشور نبود.
٢  بر اساس واقعیت تاریخی می‌توان گفت جنگ داخلی انگلیس، انقلاب فرانسه و جنگ داخلی آمریکا تحولاتی خشونت‌آمیز و رادیکال در بستر روندی سیاسی بودند که با انقلاب بورژوایی، دموکراسی را ضرب کردند و سرانجام بعد از دو قرن و جنگ‌های جهانی به لیبرال- دموکراسی انجامید. ازاین‌رو، روشن است این تحول در میان علل دیگر، ریشه‌هایی به‌وضوح اقتصادی دارد. آزادی‌های حاصل از این دگرگونی‌ها و تحولات نیز پیوندی درون‌ماندگار با این امر دارد. مور عناصر اصلی نظم دموکراتیک و بورژوایی را که از نیمه قرن گذشته به پایه‌های لیبرال-دموکراسی بدل شد این‌طور عنوان می‌کند: «حق رأی، نمایندگی در مجلس قانون‌گذاری، وجود نظام حقوقی عینی و عقلایی، عدم تبعیض میان افراد در برابر قانون، امنیت مالکیت خصوصی و رفع محدودیت‌های سنتی از آن، تساهل مذهبی و آزادی بیان و حق تشكيل انجمن». اگرچه میان حرف و عمل در این زمینه شکافی بزرگ وجود دارد، این حقوق به‌عنوان ویژگی‌های اساسی نظام لیبرال-دموکراسی در عصر حاضر معرفی می‌شوند که خود را وام‌دار انقلاب بورژوایی می‌داند. ازاین‌رو، باید در بررسی انقلاب بورژوایی میان نتایج حاصل از آن که به هیچ چارچوب اجتماعی و نظام سیاسی و توزیع قدرت و منابع بین‌الملل محدود نمی‌شود و مرحله اولیه و قاطع آن فرق گذاشت. انقلابی که نه پیروزی آزادی و برابری به‌طورکلی بلکه پیروزی طبقه متوسط یا جامعه لیبرال بورژوایی بود، همین‌طور نه پیروزی اقتصاد جدید یا حکومت جدید بلکه پیروزی اقتصادها و حکومت‌های یک منطقه خاص جغرافیایی جهان بود که مرکزش در کشورهای همجوار و رقیب بریتانیا و فرانسه قرار داشت. بنابراین مسئله نه بیان وجود عناصر اقتصاد و جامعه جدید، بلکه تبیین پیروزی آن‌هاست. مور یکی از ویژگی‌های اساسی این تحول عمده تاریخی را مهار بخش زمین‌داری می‌داند. چراکه انسداد نظام‌های سنتی ارضی جهان و روابط اجتماعی روستایی، سدی برابر رشد اقتصادی آن دوره به حساب می‌آمد. این سد به هرقیمتی باید برداشته می‌شد. اریک هابزبام این فرایند را متضمن سه دگرگونی می‌داند: اول، زمین باید به کالا تبدیل می‌شد، دوم به مالکیت طبقه‌ای از افراد در می‌آمد و سوم توده عظیم جماعت روستایی باید به کارگران دستمزدی قابل‌جابه‌جایی تبدیل می‌شدند. سامان چنین وضعیتی دو مانع بزرگ داشت: زمین‌داران پیش از سرمایه‌داری و دهقانان سنتی. الغای این نظام فقط با انقلاب ممکن بود. در تعریف انقلاب‌ بورژوایی باید بر این موضوع تأکید کرد چون اهمیت آن به اندازه اهمیت اعمال سلطه بر طبقه کارگر در روند پیدایش جامعه لیبرال بود. چراکه تجربه نوسازی در موارد نامبرده نشان می‌دهد که رهایی از شر کشاورزی سنتی و دهقانان یکی از شرایط پیروزی انقلاب بورژوایی بوده است. در این فرآیند سلطه سیاسی طبقه زمین‌دار یا باید در هم شکسته می‌شد یا استحاله می‌یافت. در چه؟ در بازار. دهقان باید کشاورزی می‌شد که نه برای مصرف خصوصی خود و اربابش بلکه برای فروش در بازار کالا تولید کند. در این فرآیند طبقات زمین‌دار (به‌ویژه در انگلستان) یا به بخش عمده‌ای از موج سرمایه‌داری و دموکراسی بدل یا در صورت مخالفت در طوفان انقلاب و جنگ داخلی حذف شدند. در نتیجه، طبقات زمین‌دار یا به ایجاد دموکراسی بورژوایی کمک می‌کنند یا به دست آن نابود می‌شوند. اگرچه نتایج این تحلیل همچنان محل بحث است، روشن است در شناخت انقلاب بورژوایی باید بر عوامل درونی یک جامعه خصوصاً بر ماهیت سیاسی و اقتصادی روابط طبقاتی متمرکز شد. هرچند درون همین خط عمومی توسعه و نوسازی و پیدایش دموکراسی سرمایه‌دارانه اختلافات و تفاوت‌های عمده‌ای وجود داشت. اما این تفاوت‌ها در قیاس با تفاوت‌های بسیار مهم راه توسعه دموکراتیک با راه‌های دیگر توسعه چندان بزرگ نیست. آنچه مهم است نقش انقلاب‌‌ سیاسی فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان در تسخیر کره زمین بود؛ با اقتصاد سرمایه‌داری و تحت رهبری طبقه‌ای که نماینده آن بود، یعنی بورژوازی و در لوای بیان ایدئولوژیک خاص آن یعنی لیبرالیسم.
٣  در پایان قرن نوزدهم بین یکصدمین سالگرد انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسه جشن سالگرد انقلاب‌ها ابداع شد. همه باید آگاه می‌شدند جهان آنها که با اعلامیه استقلال، احداث نخستین پل فلزی و فتح باستیل زاده شده، یکصدساله شده است. جهان دیگر واقعاً جهانی شده بود. وسعت این جهان را باید پس از انقلاب‌های بورژوایی در امتداد روابط بین اروپا (دقیق‌تر اروپای شمال‌غربی) و مابقی جهان دید. تسلط کامل سیاسی و نظامی اروپا محصول عصر انقلاب است از ١٧٨٩ تا ١٨٤٨. با وجود این، توسعه سریع تجارت و اقدامات سرمایه‌داری اروپایی نظم اجتماعی مابقی جهان را سست کرده بود: در آفریقا از طریق جابجایی هولناک برده، در اطراف اقیانوس هند از طریق قدرت‌هاي استعماری رقیب، در خاورمیانه از طریق مناقشه تجاری و نظامی. خروجی «عصر واسکودوگاما» یعنی چهار قرن تاریخ جهان که در آن چند کشور اروپایی و نیروی سرمایه‌داری اروپا بر کل جهان سلطه یافت یک آستانه اوجی دارد که محل دقیق آن انقلاب‌های بورژوایی است؛ لحظه‌ای که توسعه اروپا غیرقابل مقاومت شد و البته برای مردم این جهان و جهان غیراروپایی شرایط و وسایل پاتک را فراهم کرد. ازاین‌رو، تاریخ انقلاب‌های بورژوایی صرفاً تاریخ پیروزی جامعه بورژوایی جدید نبود، بلکه تاریخ پیدایش نیروهایی بود که از ١٨٤٨ زاده شدند. شبح کمونیسم در همین سال ذهن اروپا را به خود مشغول کرد. این شبح پس از مدتی مثل همه اشباح ضعیف ماند، به‌ویژه حین خلق جهان جدید بعد از انقلاب‌های بورژوایی. اما اگر به اطراف جهان دهه ١٩٦٠ بنگریم نمی‌توان نیروی تاریخی همین شبح را که در واکنش به انقلاب‌های بورژوایی زاده شده و شکل‌بندی کلاسیک خود را یافته بود دست‌کم گرفت. جهانی که به‌قول هابزبام با نخستین کارخانه جهان جدید در لانکاشایر و انقلاب ١٧٨٩ فرانسه آغاز شد، با بنای نخستین شبکه راه‌آهن و انتشار «مانیفست کمونیست» به پیش رفت.
منابع:
١- ریشه‌های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی؛ برینگتون مور، ترجمه حسین بشیریه؛ مرکز نشر دانشگاهی؛ چاپ دوم ١٣٧٥
٢- عصر انقلاب، اریک هابزبام، ترجمه علی‌اکبر مهدیان؛ نشر ما، چاپ ١٣٧٤

روزنامه شرق

نظر شما