شناسهٔ خبر: 41640 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

انسان شناسی دینی مبنا سازی برای تولید علوم انسانی است

سهرابی فر، نویسنده کتاب «چیستی انسان در اسلام» گفت: انسان شناسی دینی مبنا سازی برای تولید علوم انسانی است و تدوین دانش­ هایی در رابطه با انسان، بدون شناخت کافی از او نتیجه نخواهد داد.

محمدتقی سهرابی فر

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ چندی پیش جلسه ۱۰۸ شورای تخصصی تحول و ارتقاء علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست دکتر غلامعلی حداد عادل برگزار شد. حداد عادل در این جلسه از الزام تمام دانشجویان رشته های علوم انسانی به گذراندن درس «انسان شناسی اسلامی» خبر داد. وی در این جلسه مطرح کرد: از میان کتاب‌هایی که در این زمینه موجود است ۱۵ عنوان کتاب انتخاب و برای بررسی مطالب به یکی از فضلای حوزه علمیه قم ارائه و سپس نظرات این استاد به کارگروه‌های ۱۵ گانه منعکس شده تا آنان نیز نظرات خود را ارائه دهند.

به بهانه این تصمیم به سراغ حجت الاسلام محمد تقی سهرابی فر، مدیر گروه علوم عقلی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(س) در قم رفتیم و با او در این باره گفتگو کردیم. سهرابی فر،چندی پیش کتاب «چیستی انسان در اسلام» را نوشته و سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هم آن را منتشر کرده است. او در این کتاب انسان را از منظر و نگاه اسلام مورد بررسی و واکاوی قرار داده است. متنی که پیش رو دارید مشروح مصاحبه خبرنگار مهر با نویسنده  «چیستی انسان در اسلام» است؛

*براساس گفته دکتر غلامعلی حدادعادل، مقرر شده تمام دانشجویان علوم انسانی درس انسان شناسی اسلامی را به عنوان یک واحد درسی بگذرانند، به نظر شما ضرورت این امر چیست؟

شاید اساسی­ ترین ضرورتِ انسان شناسی آن است که انسان دریچه ­ی ورود به جهان هستی و خالق هستی است. انسان بدون شناختنِ خویش نمی­ تواند شناختش از جهان و از خداوند را اعتبار سنجی کند. علاوه بر آن سعادت­مندی و بهره­ مندیِ هرچه بیشتر بشریت حتی در زندگی محدود دنیوی، در صورتی میسر است که برنامه ­ریزی­ ها براساسِ شناخت انسان شکل بگیرد.

سیاست گزاری برای جوامع انسانی در عرصه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، تعلیم وتربیت و... همه بر اساس شناختی صحیح از انسان امکان پذیر است وهرگونه خطا یا افراط وتفریط در آرای انسان شناختی، به همه عرصه­ های مربوطه سرایت خواهد نمود. به عبارت دیگر همه نظام های فکری اعم از فلسفی، عرفانی، علمی، سکولار و دینی......داعیه رساندن انسان به خوشبختی را دارند. پیش نیاز همه این مدعا، شناخت صحیحِ انسان و یافتن جایگاه او در جهان آفرینش و تمییز سعادت واقعی از سعادت موهوم است.

شناخت انسان از منظر دین پیش نیاز اصلی عملی نمودنِ توصیه رهبر معظم انقلاب در رابطه با تدوین علوم انسانی اسلامی، تدوین الگوی پیشرفت و طراحی تمدن نوین اسلامی است. به عنوان مثال فرق است میان دیدگاهی که انسان را دارای دو ساحتِ متعالی و ساحت حیوانی م ی­داند و دیدگاهی که اصلا به دو ساحت فوق معتقد نیست. همچنین دیدگاهی که همه ی انسانها را نیک سرشت  می­داند و دیدگاهی که آنها را بد سرشت می­داند بدیهی است که هر کدام از دو نظریه ­ی نیک سرشتی یا بد سرشتی اقتضاءات خاص خود را خواهد داشت.

همه می­ دانیم که انسان­ها علی رغم اشتراکات، تفاوتهای گاه جدی دارند. آنها در درک، فهم و دیگر توانایی­ هاو گرایش­هایِ گوناگون متفاوتند حتی می­توان ادعا نمود که فطریات انسان­ها همه در یک درجه نیست. مسلم است دین این تفاوتها را به رسمیت می­شناسد به عنوان مثال برخی از احکام فقهیِ ما با توجه به شأن، عرف و خصوصیات فردی تنظیم می­شود که ناظر به تفاوت انسانهاست اما باید مشخص کنیم که دین چه مقدار از این تفاوتها را به رسمیت می­شناسد.

اینکه «انسان شناسی دینی» جزء دروس دانشگاهی قرار بگیرد تصمیمی مناسب به نظر می­رسد اما باید توجه کنیم که در شرائط فعلی مسئولان و سیاستگزاران در جامعه بیشترین نیاز را به این دانش دارند لذا بنده در راستای تحقق بخشیدن به فرمایشات مقام معظم رهبری پیشنهاد میکنم ابتدا دانشنامه­ ای با عنوان «انسان شناسی اسلامی» تدوین شود و سپس محققین با تکیه بر این دانشنامه، پیش نیازهای انسان شناسیِ تدوینِ «علوم انسانی اسلامی»، «الگوی پیشرفت» و «تمدن نوین اسلامی» و.... را بطور شفاف تبیین کنند.

*مبانی انسان شناسی در علوم انسانی چه جایگاهی دارد؟

انسان شناسی دینی مبنا سازی برای تولید علوم انسانی است. تدوین دانش­ هایی در رابطه با انسان، بدون شناخت کافی از او، دانش­هایی سست بنیان را نتیجه خواهد داد. در نظر نگرفتنِ ابعاد وجودی انسان، تمایلات و گرایش­هایِ بروز یافته و نیافته، ثابت ها و متغیرهایِ او، انسانی غیر واقعی و ناموزون را رقم خواهد زد و دانش­های مبتنی بر آن کاراییِ لازم را نخواهد داشت.

همه­ ی شاخه ­های علوم انسانی که هر کدام در باره­ ی هست­ها و باید­هایِ انسان سخن می­گویند، می­توانند با مراجعه به دین نگاهِ خالقِ انسان به انسان را دریافته و با دیدی فراخ­ تر و ژرف­ تر، انسان را فهم کنند. شناخت جامع انسان پیش نیاز همه­ ی سیاست گزارانِ امور بشری است و تلاش آنان در هر ساحتی اعم از فرهنگ، اقتصاد، تعلیم و تربیت، سیاست و.... بدون این شناخت، همچون بنای کژبنیاد خواهد بود.

*آیا قائل شدن به چیزی به نام انسان شناسی اسلامی نوعی پیش داوری درباره انسان نیست؟

کسانی که از روی ادله و براهین اصول اولیه اسلام را پذیرفته­ اند، انسان شناسی بدون استفاده از وحی را شناختِ صحیح نخواهند دانست. و کسانی که معتقد به دین اسلام نیستند قطعا خواهند توانست با مراجعه به منابع اسلامی نگاه خود به انسان را تعمیق ببخشند. البته لازم به توضیح است که انسان شناسی اسلامی به معنای حذف یا نادیده گرفتن دیگر انسان شناسی­ ها نیست. به نظر بنده انسان شناسی اسلامی یعنی افزودن دو منبع تازه بر منابعِ دیگر انسان شناسی ­هاست. وحی و احادیثِ معتبر دو منبع ضروری برای شناخت انسان است و نادیده گرفتن آن دو شناخت ما از انسان را مخدوش خواهد نمود. از سوی دیگر ما یافته­ های عالمانِ علوم تجربی و فیلسوفان و عارفان را نیز ارج می­ نهیم و آنها را در تعارض با انسان شناسی دینی نمی­دانیم. این یافته­ ها قطعا در فهم ما از وحی و حدیث یاری خواهد نمود.

دین، انسان را موجودی ابدی، دارایِ ساحتِ متعالی  و غایتمند معرفی می­کند. پیشنهاد بنده آنست که  با اصل قرار دادنِ محکمات انسان شناسی دینی، از همه دانش­هایِ شکل گرفته در راستای شناختِ انسان استفاده کنیم و این روش ما را هرچه بیشتر به حقیقت انسان نزدیکتر خواهد نمود.

*انسان شناسی اسلامی با انسان شناسی غربی چه تفاوتی از جهت مبانی با یکدیگر دارند؟

به نظر میرسد که غرب در دوران مدرنیته به سوی یکسان انگاریِ انسان­ها حرکت می­کرد. طبق این نگاه انسان ایده­آل همان انسانی بود که غرب ترسیم می­ نمود و دیگر جوامع باید تلاش می­نمودند تا خود را با آن انسان ایده ­آل هماهنگ کنند. برعکس در دوران پسامدرن انسانها همچون جزایر جدا از هم انگاشته می­شوند که گویا هیچ نکته اشتراکی میان آنها نیست. در نگاه دینی هر دو تلقی پیش گفته ناصواب است. دین ضمن به رسمیت شناختنِ تفاوت انسان­ها بر نکات مشترک میان انسان­ها در همه­ی زمانها و مکانها تأکید دارد. با تکیه بر همین نکات مشترک دین می­تواند پیامِ فرازمانی و فرامکانی بر همه ­ی انسان­ها تلقی شود.

یکی از انسان شناسی ­های غربیِ رایج در دوران مدرنیته، انسان شناسی پوزیتیویستی است که همه پدیده ­ها را در پدیده­های مادی تجزیه و تحلیل می­کند این نوع انسان شناسی دارایِ زیر مجموعه هایِ انسان شناسی جسمی وطبیعی، و انسان شناسیِ اجتماعی و فرهنگی است. بدیهی است که بسنده نمودن به داده­ هایِ تجربی شناخت کاملی از انسان ارائه نخواهد داد.

یکی دیگر از انسان شناسی های شکل گرفته در غرب، انسان شناسی فلسفی است که با وارد کردن نقدهای فراوان بر انسان شناسی تجربی شکل گرفت. متاسفانه اندیشه­ هایِ صرفا عقلانیِ آنها در بُعد هستی شناختی، به سفسطه و انکار حقیقت و در بعد انسان شناختی، به هیچ انگاری و نیهیلیسم منجر شد. با توجه به تجربه­ ی تلخِ بشریت از نگاه­های محدود و تک بعدی به انسان، ما معتقدیم در انسان شناسی اسلامی راه معرفت در حس یا عقل منحصر نمی­شود. حس، عقل، قلب، وحی، الهام هر کدام با ضوابط و شرائط خاص خود ساحتی از ساحات انسان را آشکار می­کند. در این میان گرچه وحی جایگاه ممتازی دارد اما دیگر طرق معرفت توسطِ خود وحی به رسمیت شناخته شده است.

انسان شناسی غربی، انسان را محور جهان هستی قرار می­دهد و همه چیز از جمله دین و خدا یکی از اقمار این محور قرار میگیرد. عبد بودنِ انسان در انسان شناسی دینی تبدیل به معبود بودن در انسان شناسی غربی می­شود. به عبارت دیگر تعبد، سرسپاری در این نگاه بی­ معناست و انسان با توجه به زندگی دنیوی و محدودِ خود، اهداف و کارهای خود را تنظیم می ­کند. در حالیکه در انسان شناسی­ دینی انسان با همه عظمت خود بنده خداست و انسان با تعبد و سرسپاری به معبودِ خود بالاترین لذتهای معنوی را می­چشد.

*درباره کتاب «چیستی انسان در اسلام»​ که در حوزه انسان شناسی است و خودتان نویسنده آن هستید توضیح دهید و ضرورت تالیف آن را بگوئید؟

بنده در این کتاب برای اولین بار تلاش نمودم که با استفاده از منابع دینی و غیر دینی مصادیق زیادی برای فطریات احصا نمایم از اینرو توانستم تا حدود ۴۰ مورد ذکر کنم. نگاهی به این مصادیق نشان می­دهد که دسته ­بندی فطریات در دو گروه «گرایش و آگاهی» صحیح نیست لذا فطریات را در چهار گروه (گرایش – توانش – آگاهی – ساختار) ترسیم کردم. یکی از اهداف بنده در این کار تذکر این نکته بود که اکتفا به بیان «فطرت الهی» در انسان شناسی دینی صحیح نیست چرا که در انسان فطریات دیگری نیز وجود دارد و نادیده انگاشتنِ آنها تصویر ما از انسان را غیرواقعی می­کند.

در این کتاب تلاش شده تا علاوه بر قران و احادیث، از دیگر منابع نیز استفاده گردد تا یادآور شویم که استفاده از دیگر منابع در تعمیق فهمِ ما از قران و حدیث کمک شایانی خواهد نمود.

در این کتاب به تفاوتها در کنار فطریات اشاره شده است تا بیان کنیم که یکسان انگاریِ تمام عیارِ انسان­ها با نگاه دین به انسان سازگار نیست.

قبل از کتاب بنده، کتابهای دیگری در موضوع انسان شناسی تدوین شده است. به نظر می رسد که بیشتر این کتابها بیشتر با هدف کتاب درسی تدوین شده است و بنا بر اقتضای کتب درسی خیلی به مباحث چالشی نپرداختند. ضمن تشکر از زحمات نویسندگان محترم، بنده معتقدم بیشتر نیازمند کتب پژوهشی در این زمینه هستیم تا با تضارب آرا، منشوری رسمی با عنوان «انسانِ اسلامی» تدوین کنیم تا زیربنایی بر علوم انسانی اسلامی قرار بگیرد. البته معتقدم که کتاب بنده در آغاز این مسیر قرار دارد و صرفا تلنگری بر اندیشمندان است تا با ورود به این عرصه، رمزی از رموز این موجود پر رمز و راز بگشایند. بنده کتاب دیگر با عنوان «شبهات ذاتمندی انسان» در دست تدوین دارم. در این کتاب به بررسی و نقد آرایی که انسان­ها را دارای ذاتِ واحد نمی­دانند، می­ پردازم.

*فکر می کنید این پیشنهاد دکترحداد عملی می شود و اگر عملی شود چه کمکی به حوزه علوم انسانی می کند؟

همانطور که اشاره کردم به نظر بنده عمده نیاز فعلی ما به «انسان شناسی اسلامی» در طبقات برنامه ریزان و سیاست گزاران است و این نیاز باید از سوی پژوهشگران و با تدوین دانشنامه و در نهایت با تدوین «منشور انسان شناسی اسلامی» پی­گیری شود. به نظر می­رسد پیشنهاد آقای دکتر حداد عادل برای اهداف بلند مدت مناسب است یعنی سبب می شود تا نسل جوان دانشجو با مباحث انسان شناسی دینی آشنا شوند و در آینده گروهی از آنان جدی­تر این موضوع را دنبال کنند.

نظر شما