شناسهٔ خبر: 42092 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

نقدی بر کتاب «زیست جهان و اهمیت آن برای نظریه‌ی سیاسی»؛

کتابی فائق در شرط لازم سیاست اما قاصر در شرط کافی

علمداری در اثر مذکور، شناخت پیشانظری سیاست فربه‎تر از شناخت تاریخی و متافیزیکی آن است، شناختی که مبتنی بر تجربه‌ی زیسته و به‌صورت توصیفی و نه تبیینی و نه تجویزی است. بنابراین، اثر مذکور در شرط لازم سیاست (بعد تجربی) فائق بوده، ولی در شرط کافی سیاست (بعد تاریخی و فلسفی) قاصر بوده است. مخلص کلام، اینکه پرداختن به سیاست زمانی کامل خواهد شد که هم بعد تجربه و هم بعد تاریخ و فلسفه‌ی آن توأمان مورد توجه قرار گیرند.

فرهنگ امروز/ محمد عبدالله پور چناری:

 

کتاب زیست جهان و اهمیت آن برای نظریه‌ی سیاسی، به قلم جهانگیر معینی علمداری که توسط انتشارات رخداد نو به چاپ رسید کتابی موجز و پرمغز در ۱۰۸ صفحه، یکی از محدود کتابهایی که در چند سال اخیر در باب موضوع نظریه‌ی سیاسی به چاپ رسیده است. «ارزیابی» این کتاب نظیر سایر آثار مستلزم پرداختن به دو وجه: یکی «نوآوری» و دیگر «معضلات» است؛ یعنی درست آن است که در ارزیابی یک اثر هم نوآوریها و هم معضلات آن نشان داده شود. در اینجا نوآوریها به برداشتها و تفسیرهای بدیع از یک موضوع و معضلات به مسائل و مشکلاتی اشاره دارد که لاینحل باقی مانده و برای رفع آن‌ها باید چارهاندیشی شود. 

مهمترین و اساسیترین نوآوری کتاب مذکور آن است که نویسنده برداشتی از «نظریه‌ی سیاسی» (Political Theory) به دست میدهد که در برابر برداشتهای افرادی نظیر اسکینر، اسپریگنز، سی بی مکفرسون و دیگران قرار میگیرد. برای اسکینر نظریه‌ی سیاسی به‌مثابه «کنش و افعال گفتاری» (Speech Acts) است که نظریهپرداز در هنگام بیان نظریهاش آن را انجام داده است. برای اسپریگنز نظریه‌ی سیاسی به‌مثابه «فرایندی» (Process) تلقی میشود که نظریهپرداز سیاسی با مشاهده‌ی بحران در اجتماع به بی‌نظمی پی برده است و سپس با علتکاوی از یک سو راه درمان بی‌نظمی را بیان و از سوی دیگر تصویر مطلوب و خیالی از وضع موجود به دست داده است. برای مکفرسون نظریه‌ی سیاسی «برایندی» (Outcome) از زیربنا و شرایط مادی است که در زمانه‌ی نظریهپرداز بر اجتماع حاکم بوده و نظریه‌ی مطرحشده توجیهی برای شرایط مادی و زیربنای اقتصادی حاکم بر اجتماع مذکور است و در نهایت، برداشت اثر فوق از نظریه‌ی سیاسی به‌مثابه «ارتباطی» (Relational) است که میان نظریه و «جهان زیست» یا «جهان زندگی» (Life-World) برقرار است؛ این ارتباط میان جهان نظری، یعنی گزارههای نظری برای توصیف تجربی مسائل و جهان زندگی (مسائل مبتلابه مردم در زندگی روزمره) است. چنین برداشتی از نظریه‌ی سیاسی واجد نتایج و تالیهای منطقی است که گاه به‌صورت صریح یا ضمنی در کتاب مذکور مطرح شده و شرح آن‌ها به قرار ذیل است:

اول اینکه «شناخت» (Knowlegde) یک پدیده‌ی سیاسی متضمن دو وجه است: شناخت «نظری» اعم از آگاهیهای نظری، ایدئولوژیها، باورها، ایدهها، نظریهها و مفاهیم است و شناخت «پیشانظری» اعم از تجربهها و آگاهیهای زندگی روزمره‌ی افراد است. شناخت نوع اول حالت نخبهگرایانه، اقتدارآمیز و محدود به گزارههای نظری، ولی شناخت نوع دوم حالت دموکراتیکتر و محصور به گزارههای تجربی و پیشانظری در زندگی افراد جاری است.

دوم اینکه در شناخت پدیدههای سیاسی، شناخت «تجربی» (Empirical) مقدم بر شناخت نظری (Theoretical) پدیدههاست، هرچند که چنین شناختی به تعبیر پیتر برگر، شناخت پیشاعلمی باشد. شناخت تجربی متضمن این نکته است که اگر کسی بخواهد به فهم پدیدههای سیاسی نایل آید باید آن را در کتاب اجتماع جست‌وجو کند نه کتابهایی که در مورد چنین اجتماعی به نگارش درآمدهاند؛ پس شناخت تجربی یک ایده یا پدیده‌ی سیاسی مقدم بر شناخت نظری ایده و پدیده‌ی مذکور است.

سوم اینکه «واقعیتها» (Reality) به‌صورت متداوم در اجتماع به‌وسیله‌ی تعاملات و تجارب افراد ساخته میشوند. تجارب زندگی روزمره‌ی افراد در اجتماع بر این اشاره دارد؛ پدیدهها و ایدههای حاصل تجارب افراد واجد ذات پیشینی نیستند که فراتر از زمان و مکان تاریخی باشند بلکه آن‌ها اولاً زمینهمند و تاریخمند هستند و در ثانی، ساخته‌پرداخته‌ی انسان‌ها و افرادیی هستند که در زندگی اجتماعشان آن‌ها را تجربه کردهاند. بنابراین، پدیدههای سیاسی و اجتماعی فاقد تجارب یک‌سان بوده و همچنین معانی آن‌ها منوط به تجربههایی است که در کتاب اجتماع شکل گرفته دست.  

چهارم اینکه، «شعور متعارف» (Common Sense) در کتاب اجتماع معیاری برای پذیرش و طرد نظریههای سیاسی است. شعور متعارف مبتنی بر تجربههای زیسته و آگاهی زندگی روزمره است و اگر نظریه‌ی سیاسی که مبتنی بر شناخت نظری است، نتواند ارتباطی با شعور متعارف چه در فهم مسائل و پدیدهها و چه در ارزیابی آن‌ها برقرار کند چه‌بسا آن‌ها به کنج کتابخانهها طرد خواهند شد و اقبالی در اجتماع نخواهند یافت؛ درحالیکه تا کنون دو نظر در مورد پذیرش و طرد نظریهها اعم از سیاسی غیرسیاسی مطرح بود: یکی اینکه اگر یک نظریه به تنهایی قادر به تبیین و پیش‌بینی مسائل و واقعیتهای اجتماعی نباشد و دیگر اینکه، نظریهها به‌صورت جمعی قادر به تبیین مسائل و مشکلات نظریههای ماقبل خود نباشند، در این هنگام آن‌ها دچار ناهنجاری و چه‌بسا طرد خواهند شد؛ بنابراین، شعور متعارف نه تنها مبنایی برای خلق نظریهها بلکه معیاری برای پذیرش و طرد آن‌هاست.

پنجم اینکه تحقق یا عدم تحقق پدیدههای سیاسی مانند دموکراسی در یک اجتماع منوط به «رسوب شدن» و «روتین شدن» (Routine) در زندگی روزمره و جهان ذهن افراد است. برداشت رسوبشدگی و روتینشدگی در مقابل برداشتهای دیگر قرار میگیرد که سخن از «ایدهها»، «نهادها» و «جریانها» در تحقق یا عدم تحقق یک پدیده به میان میآورند. دسته‌ی اول بر این نظرند که تحقق یا عدم تحقق دموکراسی در یک اجتماع متکی به وجود ایدههای متافیزیکی و فلسفی دموکراتیک است؛ دسته‌ی دوم بر این باورند که تحقق یا عدم تحقق دموکراسی در یک اجتماع وابسته به وجود نهادهای دموکراتیک است و دسته‌ی سوم معتقدند که تحقق یا عدم تحقق دموکراسی در یک اجتماع منوط به وجود جریانهای قوی و حامی دموکراتیک است؛ بنابراین، تحقق یا عدم تحقق یک پدیده در هر اجتماعی وابسته به روتین و عادت‌واره شدن آن‌هاست نه مباحث متافیزیکی، نه برساختن نهادها و نه شکل دادن جریانهای حامیخواه.

افزون بر این نوآوریها، اثر مذکور واجد مسائل و مشکلاتی ازاین‌دست است که آن‌ها عبارتند از: مسئله‌ی زبان، مسئله‌ی نیت، مسئله‌ی امر سیاسی؛ شرح این مسائل به قرار ذیل است.

مسئله‌ی «زبان» (Langauge): در این اثر فقط به مسئله‌ی ذهن و نه مسئله‌ی زبان پرداخته میشود. مسئله‌ی زبان به آن اشاره دارد که اگر نظریه‌ی سیاسی خود را محدود به شناخت یا آگاهی اعم از نظری و پیشانظری سازد، آن‌گاه مسئله‌ی نقش زبان در سیاست مطرح خواهد شد که چه نقشی در آگاهی سیاسی دارد؟ در توجه صرف به آگاهی، زبان به‌مثابه امری «خنثی» (Passive) تلقی شده که هیچ نقشی در سیاست ندارد و آن تأثیرپذیر صرف و به‌مثابه آینه‌ی بازنمایی‌کننده‌ی محض پدیدههاست. از سویی دیگر، در نسبت موجود بین آگاهی و سیاست، فقط به نقش یک‌سویه آگاهی در سیاست پرداخته شده و نقش سیاست بر ذهن به ورطه‌ی فراموشی سپرده شده است؛ بنابراین، نه تنها بین سیاست و آگاهی یا ذهن رابطه‌ی دوسویه برقرار بوده است، بلکه زبان نقشی «فعال» (Active) هم در خلق معانی و هم در فهم و ارتباط پدیدهها دارد و در نتیجه به‌سان آگاهی، بین زبان و سیاست رابطه‌ی دوسویه، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری وجود دارد.

مسئله‌ی «نیت» (Intention): در این اثر، نظریه‌ی سیاسی فقط به وجه آگاهی و «التفات یا رویآورندگی» (Intentionality) میپردازد، اما اینکه خود پدیدههای سیاسی اعم از سوژهها یا افراد و وقایع چه نیت و قصدی از بیان یک گفته یا انجام یک فعل و کنش دارند چندان محلی از اعراب ندارد. پدیدهها ذوابعاد هستند، هم اینکه آن‌ها وجه رویآورندگی و هم اینکه وجه قصدی دارند. قصد در اینجا نه به معنای انگیزههای ذهنی یا برنامههای از پیش تعیینشده، بلکه به معنای انجام دادن کنشی است که معنای آن وابسته به میثاقها (Convention) جهان زیست و زندگی افراد است؛ بنابراین، وجه قصدی پدیدهها به همان اندازه وجه رویآورندگی آن‌ها در سیاست واجد اهمیت بوده و باید مورد توجه قرار گیرد.

مسئله‌ی «امر سیاسی» (The Political): در این کتاب، نظریه‌ی سیاسی خود را به مسئله‌ی «سیاست» (Politics) معطوف میکند، درحالیکه مسئله‌ی «امر سیاسی» بی‌پاسخ میماند؛ بدین معنا که پدیدههای سیاسی واجد دو بعد هستند: یکی بعد تجربی که با واقعیت نفس‌الامر سروکار دارد و از آن تحت عنوان سیاست یاد میشود و دیگری، بعد متافیزیکی و فلسفی که دل‌مشغولی حقیقت نفس‌الامر دارد و از آن تحت عنوان فلسفه‌ی سیاست یاد میگردد. در اثر مذکور، شناخت پیشانظری سیاست فربهتر از شناخت تاریخی و متافیزیکی آن است، شناختی که مبتنی بر تجربه‌ی زیسته و به‌صورت توصیفی و نه تبیینی و نه تجویزی است. بنابراین، اثر مذکور در شرط لازم سیاست (بعد تجربی) فائق بوده، ولی در شرط کافی سیاست (بعد تاریخی و فلسفی) قاصر بوده است. مخلص کلام، اینکه پرداختن به سیاست زمانی کامل خواهد شد که هم بعد تجربه و هم بعد تاریخ و فلسفه‌ی آن توأمان مورد توجه قرار گیرند.

 

 

 

نظر شما