شناسهٔ خبر: 42150 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

غسل تعمید خشونت/ نقش علوم انسانی غربی در تئوریزه کردن خشونت مدرن

چگونه می‌توان از غسل تعمید منطق سلطه و سلطه‌گری در دانشگاه‌های غرب سخن نگفت و یا سکوت مرگ‌بار اکثریت استادان و دانشمندان غربی در برابر جنایات دولت‌های اروپایی و آمریکایی را نادیده گرفت؟ 

 

رضا غلامی

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یادداشت پیش رو از حجت الاسلام رضا غلامی، رئیس مرکز تحقیقات علوم انسانی اسلامی صدرا و رئیس شورای سیاست‌گذاری کنگره علوم انسانی اسلامی است که در شماره ۱۰ نشریه عصر اندیشه منتشر شده است؛

۱- در شرایط کنونی، عوامل انگیزه‌بخش گوناگونی برای گفت‌وگوی مستقیم با جوانان غربی وجود دارد. عامل نخست به تخریب وسیع و بی‌سابقه چهره اسلام و مسلمین باز می‌گردد، چراکه درباره اسلام یک هتک حیثیت بزرگ رخ داده است. جریان سلطه، درست نقاطی از اسلام را مورد هدف قرار داده که همواره علما و نخبگان جهان اسلام به‌عنوان مزیت و کانون‌های قوت اسلام از آن سخن به میان آورده‌اند. اسلام دین رحمت و عقلانیت است که حتی آزار جزئی یک حیوان را بر نمی‌تابد، اما امروزه در برابر افعال گروه پلیدی چون داعش قرار گرفته که علاوه بر انسداد باب منطق و استدلال، از هیچ جنایتی برای رسیدن به اهداف خود ابایی ندارد. البته این سخن به مفهوم فقدان زمینه گرایش به بی‌منطقی و خشونت در تعدادی از فرق اسلامی نیست؛ موضوع بر سر تقویت، برجسته‌سازی و حمایت هدفمند و وسیع از این فرق است که در متن جهان اسلام و اکثریت مسلمین از جایگاهی برخوردار نیستند. در این موقعیت، دفاع از حیثیت اسلام، به رخ کشیدن منطق مترقی اسلامی، اثبات بیگانگی گروه‌های تروریستی با حقیقت اسلام و افشای نسبت آن‌ها با دولت‌های سلطه‌گر غربی، همان کاری است که یک رهبر حکیم و دلسوز اسلامی بدان مبادرت می‌ورزد.

عامل دوم، به گسترش انفجاری اسلام و سبک زندگی اسلامی در قلب کشورهای اروپایی و آمریکا مرتبط است. بررسی این واقعیت که چگونه با وجود هژمونی فرهنگی غرب در دنیا و تخریب سازمان‌یافته فرهنگ اسلامی از سوی غرب، اسلام در بطن اروپا و آمریکا به چنین رشد فزاینده‌ای دست یافته است. طی سال‌های گذشته، جریان سلطه هیچ‌گاه نتوانسته است نگرانی شدید خود را از گسترش اسلام در اروپا و آمریکا پنهان کند. بسط اسلام فی نفسه برای روح «این‌جهان‌گرایی» غربی مضر است، اما زمانی این ضرر صد چندان می‌شود که نشانه‌های بارزی از نفوذ روزافزون فکر اسلام انقلابی در بین مسلمانان اروپا و آمریکا مشاهده شود. در چنین شرایطی، طبیعی است که مواجهه نظام سلطه با این قضیه، حکم مرگ و زندگی را پیدا می‌کند و هیچ‌چیز نمی‌تواند جلوی نقشه‌های نظام سلطه را در جهت رفع معضلی که آنان از آن به خطر اسلام تعبیر می‌کنند، بگیرد. بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر، رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده از احتمال احیای جنگ‌های صلیبی سخن گفت. در آن زمان، شماری از رسانه‌های غربی وی را به‌دلیل این سخن که می‌توانست امنیت و صلح جهان را به مخاطره بیندازد در معرض انتقاد قرار دادند، اما توجه نداشتند که رئیس‌جمهور آمریکا از یک طرح پیچیده و البته لازم الاجرا، پرده‌برداری کرده است؛ طرحی که طی سال‌های اخیر روزبه‌روز به اجرا نزدیک‌تر شده ‌است. اجرای پروژه‌های تروریستی از سوی دولت‌های غربی علیه شهروندان اروپایی و آمریکایی با هدف ایجاد نفرت و یک جنگ خشونت‌آمیز علیه مسلمانان و پایان دادن به خطر گسترش جغرافیایی و فکری جهان اسلام است. تردیدی نیست که قربانی این حرکت خشونت‌آمیز نه تنها مسلمانان، بلکه مردم اروپا و آمریکا نیز خواهند بود. یک رهبر حکیم و دلسوز، در چنین موقعیتی ممانعت از شکل‌گیری این خشونت عظیم و تباه کننده را وظیفه خود می‌داند.

عامل سوم، نجات مردم به ویژه جوانان غربی است. صرف‌نظر از اینکه جلوگیری از ظهور یک جنگ مردمی و البته خانمانسوز میان مسلمان و غیرمسلمان در اروپا و آمریکا، خود مصداق آشکار نجات مردم غرب محسوب می‌شود، نجات آنان از یک خیانت عظیم و تاریخی از طرف دولت‌های خود و از همه مهمتر، باز کردن باب آزاداندیشی و فراهم ساختن زمینه درک صحیح واقعیت‌هایی که تاکنون جریان اختاپوسی سانسور و دروغ، مانع از آشکار شدن آن‌ها برای شهروندان اروپایی و آمریکایی شده است، کار دیگری است که به نحو طبیعی از سوی یک رهبر حکیم دنبال می‌شود. جریان سلطه طی حداقل نیم قرن اخیر که سهم افکار عمومی در استحکام قدرت افزایش معتنابهی یافته است، با تحریف یا مخفی ساختن حقایق جاری از شهروندان اروپایی و آمریکایی و پنهان کردن نقش مخربی که دولت‌های غربی علیه مردم خود و منافع دراز مدت آن‌ها بازی می‌کنند، سعی در نگه‌داشتن شهروندان غربی در ناآگاهی و غفلت داشته است و ادامه این شرایط می‌تواند تبعات فوق‌العاده زیان‌باری داشته باشد.

۲- خشونت و جهل، زائیده جهان‌بینی الحادی و ایدئولوژی‌های برآمده از آن است. دسته‌ای از جهل‌گستری‌ها و خشونت‌ورزی‌های سازمان یافته‌ای که دولت‌های غربی مستقیماً منشاء آن محسوب می‌شوند که نمونه‌های آن را باید در جنگ‌های جهانی اول و دوم و قتل عام‌های گسترده جست‌وجو کرد. دسته دیگر، جهل گستری‌ها و خشونت‌ورزی‌هایی است که خواسته یا ناخواسته در بستر سیاست‌های ارزش ستیز و ناعادلانه نظام سلطه در بازه زمانی حداقل دو قرن پیش، روئیده است. روشن است که نظام سرمایه‌داری به بقاء خود می‌اندیشد و جهانی‌سازی عاملی است که در بطن استعمار و برای تضمین این بقاء طراحی شده است. بر خلاف برآوردهای غرب از جهانی‌سازی، مقاومت‌ها بیش از این بوده است که تصور می‌شد، به‌طوری‌که تاکنون چرخ دنده‌های جهانی‌سازی را در خیلی از مناطق جهان خُرد نموده است. در این موقعیت، غرب تعادل عصبی خود را از دست داده و برخلاف ژستی که پیش از این گرفته بود به سمت طراحی برنامه‌های همسوسازی خشن، یا حمایت‌های آشکار از جریان‌های ارتجاعی و خشونت‌آمیز حرکت کرده است. حمایت از گروه‌های تروریستی در عراق، سوریه، یمن و... نه فقط یک برنامه اتفاقی، بلکه یک برنامه حساب شده تلقی می‌شود که نظام سرمایه‌داری برای سرکوب رقبا و تضمین بقاء خود تهیه کرده است.

۳-  ارتجاع سیاه و تحجر واژه‌ای است که تا به‌حال برای نظام‌های دیکتاتورمنش و غیرمدرن به‌کار گرفته شده است. شکی نیست که شمولیت آن منحصر به این نظامات نمی‌شود. امروز تبدیل لیبرالیسم به یک ایدئولوژی اقتدارگرا و تقدم‌بخشی این ایدئولوژی به جامعه مدنی و دموکراسی، موضوعی است که غرب را به روشنی در دایره شمولیت ارتجاع و تحجر قرار داده است. امروز غرب به وضوح اعلام می‌کند که شکل‌گیری جامعه مدنی و دموکراسی هر قدر نیز که با گوهرهای انسانی پیوند خورده باشد، مادام که فرع بر لیبرالیسم و غربی شدن نشده باشد، اصالت ندارد و با نظامات استبدادی یکسان است. طی سال‌های گذشته، غرب هیچ‌گاه به شاخص‌گذاری و قضاوت بسنده نکرده و با استفاده از قدرت لجام گسیخته خود، به سمت یکدست‌سازی جوامع مدنی با جامعه لیبرال حرکت کرده است. محصول این تمامیت خواهی، درست آن چیزی است که هم اکنون در عالم مشاهده می‌کنیم. گسترش انواع خشونت‌ها که ابتدا و انتهای آن‌ها به غرب می‌رسد. هرچند امروز عده‌ای مسلمان در خشونت‌ورزی و جنایت به عروسک خیمه شب‌بازی نظام سلطه یا همان ارتجاع مدرن تبدیل شده‌اند، اما در آینده شاهد ورود مستقیم سایر بازیگران غیرمسلمان این نمایش شوم در جهان خواهیم بود که نمای تازه‌ای از برنامه جریان سلطه را پیش روی جهانیان قرار خواهد داد.

۴- گرچه تاکنون بسیاری از علما و دانشمندان علوم انسانی در غرب نقش خود را در شرایط غیرانسانی جهان مخفی ساخته‌اند، اما چگونه می‌توان نقش این علوم و عالمان را در تئوریزه‌سازی قدرت مدرن و تفکیک آن از ارزش‌های الهی و انسانی نادیده گرفت؟ قدرتی که امروز در اثر لجام گسیختگی، به منبع خشونت در جهان تبدیل شده و نه تنها خود غرب، بلکه همه جوامع بشری را در مصائبی بزرگ عزادار کرده است. چگونه می‌توان از غسل تعمید منطق سلطه و سلطه‌گری در دانشگاه‌های غرب سخن نگفت و یا سکوت مرگ‌بار اکثریت استادان و دانشمندان غربی در برابر جنایات دولت‌های اروپایی و آمریکایی را نادیده گرفت؟ 

نظر شما