شناسهٔ خبر: 42394 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تفسیر، گفتگو با متن است/ میان رشتگی؛ امکانی برای معرفت بشری

مقصود فراستخواه با بیان اینکه، تفسیر در واقع نوعی گفتگو با متن است، گفت: میان رشتگی، امکانی برای معرفت بشری است و ما را به صلح معرفتی و خشونت زدایی از زبان علم و معرفت انسان امیدوار می کند.

 

فراستخواه

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مقصود فراستخواه، عضو هیئت علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی در دومین نشست هم اندیشی جایگاه مطالعات قرآنی در تحول علوم انسانی که ۲۴ بهمن در سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، سخنرانی خود را با عنوان «پژوهش های میان رشته ای و تاثیر آن بر تفسیر قرآن» ارائه داد.

وی گفت: میان رشته ای شدن نتیجه یک بحران و انباشت است. یعنی جرحی در علم اتفاق افتاده است که نتیجه اش این است که  ما با یک تحول دورانی در علم مواجهه ایم. در پایان قرن هیجده ما تنوع اندکی در علم داشتیم اما اواخر قرن بیستم ساختار درختی علم در هم شکست و یک حالت دورانی یا شبکه ای پیدا کرد.

فراستخواه افزود: اگر ما به کانتکس علم بشر توجه کنیم می بینیم که علم دارد به دموکراتیزه شدن می رسد و امروزه محدودیت های دیسیپلینی نمی تواند کلیت امر واقع را بیان کند و از منظر های مختلف باید به آن نگاه کرد که این فضا، فضای میان رشته ای است.

وی در ادامه با اشاره به اینکه امروزه علم پیچیده شده است، گفت: در امر انسانی، اجتماعی، معرفتی و دینی این ناآشکارگی و پیچیدگی و چندسویگی حقیقت به اوج می رسد و فرهنگ و تاریخ ما با این درک ها بیگانه نیست. اما این حرف به این معنا نیست که امروزه دنیا به آن چیزی رسیده است که ما قبلا می  دانستیم. بلکه ما نمی دانستیم و الان هم نمی دانیم  و باید خیلی چیزها را آگاهانه یاد بگیریم.

عضو هیئت علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی در ادامه گفت: من به عنوان یک دانش آموز دارم گزارش یا حدیث نفس می کنم؛ چگونه می شود امر دینی را بررسی کرد بدون اینکه آن را بررسی تاریخی کرد، پس تاریخ لازم است. چگونه می شود امر دینی را بدون اینکه آن را یک امر اجتماعی قلمداد کرد، بررسی کرد؟ چگونه می توان امر دینی را بدون تحلیل زبان، قدرت، انسان شناسی، معرفت شناسی، تحلیل گفتمان و... بررسی کرد. در غیاب همه منظرهای دیگر نمی شود یک پژوهش کارآمد داشت. این مبادلات، معادلات و ارتباطات چیزی است که در اطلس علم در حال اتفاق افتادن است. در اینجاست که ظرفیت های میان رشته ای مطرح می شود.

وی در ادامه در توضیح میان رشتگی تاکید کرد: در میان رشته ای شدن هر توصیفی که می کنیم احساس می کنیم که ناتمام است و چیزهایی هنوز مانده است که دیگران باید توصیف کنند. مرتب جستجو می کنیم تا پیچیدگی امور و درهم تنیدگی امور را درک کنیم.

فراستخواه افزود: در میان رشتگی، حیرت وجود دارد در گذشته که حیرتی وجود نداشت فرض بر این بود که همه چیز را یا می دانیم یا نمی دانیم، اگر می دانیم که می دانیم که قطعی است. اگر هم نمی دانیم که لازم هم نیست که بدانیم. در اینجا اصلا حیرت و تنشی وجود ندارد و تنشی برای معرفت نداریم. خلاصه می کنم که در حوزه میان رشتگی، آگاهی گفتگویی به وجود می آید. آگاهی و شناختن نیاز به گفتگو دارد و هر چه گفتگو عمیق تر شود، امکان های آگاهی بیشتر می شود.

فراستخواه افزود: ساختار معرفتی علم ناهژمونیک می شود یعنی در درون آن تفوق، سلطه و ... بحث انگیز و مسئله می شود و دیگر هژمونیِ یک رشته وجود ندارد. بلکه مرتب تجربه است و اساسا اسطوره پیشرفت زیر سوال می رود، یعنی دیگر قدیم را نمی توان دور انداخت به دلیل اینکه قدیم است. هژمونی جدید وجود ندارد، همانطور که هژمونی سنت هم وجود ندارد و مرتب تجربه و یافتن و جستجو و پرسش است. به نظرم این امکانی برای معرفت بشری است. یعنی در واقع امید به صلح معرفتی را افزایش می دهد. ما به یک صلح معرفتی امیدوار می شویم و به خشونت زدایی از زبان علم و معرفت انسان امیدوارم می شویم.

وی در ادامه تصریح کرد: ببینید هر فردی که چیزی را می گوید مثلا الان که من دارم بیان می کنم، دارم یک دعوی صدق می کنم. درنتیجه یک نوع قدرت ایجاد می کنم یا یک نوع استیلا میان خودم و دیگران ایجاد می کنم. چون رژیم صدق ایجاد می کنم. میان خودم و امور واقع و گفتارهای دیگران یک رژیم صدق ایجاد می کنم. اینجاست که چرخه ای از قدرت و مقاومت مبتنی برخشونت به وجود می آید و یک راه برای این خشونت زدایی و این رژیم صدقی که بشر با دعاوی خودش و به طور دیسیپلینی می خواهد برای نظم ایجاد بکند، راهبرد میان رشته ای است. از جمله گفتگوی میان دانش های دینی و دانش های عرفی مانند فلسفه، تاریخ و... اما همچنان مسئله به قوت خودش باقی است. چرا که راه حل ها مرتب به مسئله تبدیل می شوند و اساسا میان رشتگی به جایی می رسد که بی رشتگی اتفاق می افتد.

فراستخواه در ادامه سخنان خود به بخش دوم بحثش که تفسیر بود پرداخت و گفت: تفسیر را یک عمل خواندن می دانم. تفسیر، یک نوع بسط آگاهی گفتگویی با متن است که خود این یک نوع آگاهی گفتگویی است. دو مسیر اصلی شناخت وجود دارد یکی تحلیل و دیگری تفسیر است. در تحلیل شما گفتار دارید اما در تفسیر من و تویی است که یکی در مقابلتان است که دیگر گفتار نیست بلکه گفتگوست.

وی با اشاره به ساختار زبانی قرآن گفت: ساختار زبانی قرآن به گونه ای است که به تفسیر دعوت می کند. وقتی که می گوییم تفسیر نکنیم با ساختار متن تحکمی برخورد می کنیم. قرآن مخاطب خالی الذهن نمی خواهد بلکه مخاطب واسع الذهن می خواهد. قرآن منابع معرفتی را به رسمیت می شناسد و می خواهد آن منابع با او گفتگو کنند. به همین دلیل است که افعالی مانند یتدبرون، یتفکرون و... بسیار در آیات قرآن دیده می شود.

عضو هیئت علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی در ادامه گفت: یک نفر را نمی توان پیدا کرد که قرآن را بدون اطلاعات قبلی فهمیده باشد. اینگونه فهمی را قرآن از هیچ کسی نمی خواهد. با توجه به شواهد و قرائن می توان گفت که اهل خرد و علم و دانش را بیشتر مخاطب خود قرار می دهد و بیشتر می توانند مخاطب باشند.

وی در بخش سوم بحثش که در واقع ترکیب دو بحث قبلی بود با اشاره به اینکه مخاطبان با عمل خواندن به چه نتیجه ای می خواهند برسند و اینکه مشکل در کجاست، گفت: مشکل ما مسلمانان در اینجاست که دانش نداریم. مشکل مسلمانان این است که  دانش ندارند  و برای فهم قرآن پس زمینه شان ضعیف است و فقر دارند. به فرض مثال تمام حوزه هایی که ما داریم دانش فقهی و حقوقی است که فرضش انسان مکلف است. دانش کلامی است که فرضش معتقدین دلیل آور است. دانش ادبی است که فرضش انسان با صور خیال و زیباشناسی است. دانش فلسفی است که فرضش مومنانی جویای برهان است. دانش عرفانی است که فرضش مومنانی است که واجد اخلاق و مواجیدند و اهل دلند و تجربه ها و مکاشفات دارند.

فراستخواه افزود: ما غیر از این چیزی نداریم ودر واقع جغرافیای معرفتی ما نحیف است در این صورت چه ارتباطی می توانیم با قرآن داشته باشیم؟ هر چه این جغرافیای میان رشته ای وسیع تر باشد امکان خلاقیت های تفسیری در آن بیشتر می شود. هرچه این جغرافیای معرفتی وسیع تر باشد دانش معرفتی در آن بیشتر می شود.

نظر شما