شناسهٔ خبر: 42689 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

خواجه نصیر و تحول در علم کلام

خواجه نصیر با نگارش تجرید الاعتقاد علم کلام را متحول کرده و رنگی فلسفی به آن داد. این تحول با تلاش ملاصدار و پیروان حکمت متعالیه به کمال رسید تا علم کلام بر مبنای فلسفه ی اسلامی برهانی شود.

 

خواجه نصیر

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ خواجه نصیر الدین طوسی یکی از بزرگترین متفکران و دانشمندان جهان اسلام و از افتخارات تشیع در قرن هفتم هجری است. او متکلمی بزرگ و نو اندیش، فیلسوفی توانا، ریاضیدانی مبتکر، منجمی صاحب نظر، سیاست مداری عدالت محور و متخلق به اخلاق اسلامی بود. کتاب وی در علم کلام با عنوان «تجرید الاعتقاد» مهمترین کتاب کلامی شیعه محسوب می گردد که شرح های بسیاری از شیعه و اهل سنت بر آن نوشته شده است. بیش از صد شرح بر این کتاب مهم کلامی نوشته شده که مهمترین آنها در شیعه، شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی  و در اهل سنت شرح قوشچی است.

خواجه نصیر در این کتاب بر خلاف گذشتگان فقط به بررسی گزاره‌های دینی و تبیین باورهای مذهبی و دفاع از حوزه دین اکتفا نکرد، بلکه به تدوین منطقی و زیر بنای این اندیشه‌ها پرداخت. او با بهره گیری از حکمت مشا، بخش امور عامه فلسفه را در گزاره‌های کلامی وارد کرد به حدی که تمییز یک متن فلسفی از کلامی به آسانی امکان پذیر نیست. از آنجایی‌که فلسفه بر خلاف کلام فقط از برهان (در صورت) و یقینیات (در ماده) استفاده می‌کند؛ علم کلام به مرور از سبک خود خارج شده و رنگ و بوی برهانی به خود گرفت. احیا و ابقای فکر فلسفی و کلامی خواجه با تالیف شرح اشارات و تنبیهات که از مهمترین آثار فلسفی وی است، صورت گرفته که در آن به بسیاری از اشکالات و انتقادات فخررازی بر فلسفه مشائی ابن سینا پاسخ داده است. خواجه نصیر با این کار بنیان افکار فخررازی را از بین برده است و نقش خود را در احیای فکر فلسفی خصوصاً نسبت به مکتب مشاء ایفا نموده است. وی روش و نظام خاصی را در علم کلام شیعی پی ریزی کرد و به مباحث کلام چینشی نو و نظام مند داد. تنها اثر قدیمی که چینش تجرید الاعتقاد را دارد النکت الاعتقادیه منسوب به شیخ مفید است.

کلام قبل از خواجه نصیر بیشتر سبکی جدلی داشته و در مقابل فلسفه مطرح بود. علم کلام در جهان تسنن از عهد غزالی (۵۰۵ ق) و پیش از او در دوره امام الحرمین عبدالملک جوینی (۴۷۸ق) تدریجاً به فلسفه نزدیک شده بود. در زمان قاضی عضدالدین ایجی (۷۵۶ ق) به جهت خلط کلی با فلسفه، جوهر حیاتی خود را از دست داد. کلام شیعه بر خلاف کلام سنی که صبغه جدلی آن زیاد بود، رنگ استدلال و برهان داشت، اما غیر از موارد محدودی از جمله در میان خاندان نوبختی صبغه فلسفی نداشت. متکلمین اسلامی از بدو ورود فلسفه در اسلام قرن‌ها با فلاسفه نبرد کردند. آنان با علم منطق نیز مخالف بودند و آن را به کار نمی‌بردند زیرا فن منطق در ردیف علوم فلسفی به شمار می‌رفت که به کلی مباین عقاید شرعی بود. متکلمان پیشین مباحث کلام را از مسائل معرفت شناسی مانند وجوب معرفت به طور عام و وجوب معرفت باری، آغاز و بعد به حدوث اجسام و جواهر و اعراض پرداخته اند ودر اثبات وجود خدا غالباً حدوث عالم را مبنا قرار داده اند. علاوه بر این متکلمان بعد از شیخ صدوق کلام امامیه را از نص گرایی به عقل گرایی تأویلی سوق داده¬اند و نقش عقل را در معرفت اصول اعتقادی برجسته کرده اند و در این راستا شاهد یک تحول عقلی هستیم. اما خواجه نصیر طوسی کلام را از عقل گرایی تأویلی به عقل گرایی فلسفی متحول کرد. یعنی آموزه های اعتقادی را در حد توانش بر اساس مبانی فلسفی بنا نهاد و با روش فیلسوفانه به استدلال پراخته و به شبهات مخالفان پاسخ گفت. بنابراین با ظهور خواجه نصیرالدین طوسی و البته ضرورت و مقتضیات زمان، کلام شیعی نیز سیر فلسفی شدن خود را به اوج رساند و افزون بر تکیه بر آیات و روایات، بر استدلال برهانی نیز استوار گشت.

از همین رو محققان اتفاق نظر دارند که علم کلام به دست خواجه نصیر الدین طوسی متحول شد و رنگ فلسفی به خود گرفته است. با این حال باید خواجه نصیر را آغازگر این تحول دانست که سرانجام توسط ملاصدرا به کمال می رسد. خواجه نصیر در بسیاری از مباحث هستی شناختی به ویژه در مباحث الهیات بالمعنی الاخص مانند اثبات خدا و توحید و سرمدیت خدا و صفات سلبی خدا به شیوه فلسفی بحث کرده و بر مبنای وجوب وجود، پاره ای از صفات جمال حق را اثبات و نقائص را سلب کرده است اما در برخی مباحث مانند قدرت و اراده و کلام همچنان به شیوه متکلمان سخن گفته است. نتیجه اینکه خواجه نصیر طوسی از منظر روش شناختی در مباحث کلامی به ویژه در مباحث الهیات بالمعنی الاخص تحول ایجاد کرده و باب تازه ای گشوده است. اما این اغاز مبارک به دست ملاصدرای شیرازی و پیروان حکمت متعالیه به کمال رسید و همه ی مباحث الهیاتی بر مبنای فلسفه ی اسلامی برهانی شد وکلام اسلامی را برای پاسخگویی به شبهاتی که بعد از رنسانس اروپا توسط مکاتب فلسفی طرح گردید، آماده ساخت.

صدرالمتالهین در عین حال که کلام جدلی را برای رسیدن به عمق معارف الهی کافی نمی دانست فلسفه را هم غایت مطلوب قرار نداده است بلکه معرفت خدای تعالی و علم معاد و پیمودن راه آخرت را رسیدن به یقینی می دانست که ثمره نوری است که در قلب مومن بواسطه اتصالش به عالم قدس و رهایی و خلوصش از جهل و اخلاق ذمیمه و حب ریاست و دنیا دوستی ایجاد می شود. وی بیشترین حجم تألیفاتش را در مسائل اساسی تفکر دینی و الهیات مانند معرفت خدا و اسماء و صفاتش، انسان شناسی فلسفی، معرفت معاد، تفسیر قرآن و شرح اصول کافی قرار داده است. به عبارتی دیگر مسائل اساسی علم کلام یعنی معرفت به مبدا ومعاد را فارغ از مجادلات متکلمان، عمیق تر و دقیق تر بحث کرد و بدین منظور آثاری گران بها مانند المبدا والمعاد ،العرشیه ،المشاعر، المظاهر الالهیه،الشواهد الربوبیه والحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه(السفر الثالث و السفر الرابع ) و… پدید آورد که منشأ تحولی نو در مهم‌ترین مباحث الاهیاتی مانند خداشناسی، قضا و قدر، خیر و شر، و انسان‌شناسی فلسفی و معاد شد.

بنابرین تحولی که خواجه نصیر آغازگر آن بوده با ملاصدرا به کمال می رسد و پس از او با ظهور متألهانی همچون ملا محسن فیض کاشانی، ملا علی نوری، ملا عبدالله زنوزی و در عصر ما با علامه طباطبایی، شهید مطهری و دیگران ادامه می یابد تا با تولید آثاری مانند اصول فلسفه و روش رئالیسم و جهان بینی توحیدی و خاتمیت و مانند آن ها بابی نو در فلسفه و کلام اسلامی به ویژه در مسائل الهیات بالمعنی‌الاخص گشوده شود.

نظر شما