شناسهٔ خبر: 43507 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علت گرایش به غیرشناختاری بودن زبان دین چیست؟

به گفته خسروپناه ،پژوهشگر فلسفه دین هر یک از این زبان‌های علم، فلسفه، هنر و دین، بازی زبانی مستقل و متمایزی بوده که نمی‌توان آن را با معیارهای حاکم بر بازی زبانی دیگر مورد سنجش قرار داد.

 

دکتر خسروپناه

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ عبدالحسین خسروپناه، مدیر موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در کانال شخصی تلگرام خود مطلبی درباره علت گرایش به غیرشناختاری بودن زبان دین  نوشته که مشروح آن را در ادامه می خوانید؛

پس از انقلاب علمی صنعتی در اروپا و اکتشافات رو به تزاید علمی مانند طرح فرضیه‌های جدید مربوط به ستارگان و وضعیت حرکت خورشید و زمینو سایرستارگان توسط کپلر، کوپرنیک و گالیله، دانشمندان غربی دریافتند که گزاره‌های علمی با گزاره‌های موجوددر کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان ناسازگار است.متکلمان مسیحی ویهودی برای حل این ناسازگاری پیشنهادهای متعددی ارائه دادند.... اگر زبان دین در شمار زبان‌های غیرواقع‌نما قرارگیرد؛ دیگر تعارضی میان علم و آموزه‌های کتاب مقدس وجود نخواهد داشت؛ زیرا زبان دین، همانند زبان شعر وزبان اسطوره در صدد حکایت از واقعیت‌های عینی و خارجی نیست و گزاره‌های موجود در کتاب مقدس همچون افسانه‌ها و اسطوره‌ها برای اهداف خاصی وضع شده و نباید از آن برای شناخت واقعیت خارجی وعلمی استفاده نمود.

نتیجه این نگرش این شدکه مطالب راجع به خدا، وحی، قیامت، بهشت وجهنم وسایر گزاره‌های کتاب مقدس صرفا برای تشویق افراد به انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای زشت است و حکایتی از وجود بهشت و جهنم واقعی در جهان ابدی ندارد؛ بلکه همانند داستان‌های کهن کلیله و دمنه و سایر اسطوره‌های ادبی تنها انتقال پیام خاصی مهم است و حکایتی از تحقق اجزای داستان در خارج ندارد.

اصطلاح نماد، دارای کاربردهای متعددی است و چه بسا بر اموری، نماد اطلاق می‌شود که به هیچ وجه نباید آنها را نماد دانست؛ اموری از قبیل علائم و نشانه‌ها و مجازها و غیره؛ لذا پل تیلیش برای تفکیک بین این دو دسته، نمادهایی را که حقیقتا در خور این نامند و ویژگی‌های نماد واقعی را دارند؛ نمادهای بارز یا نمادهای نمایانگر می‌نامد در برابر نمادهایی، مانند نمادهای ریاضی و منطقی که نشانه‌هایی بیش نیستند. وی، ويژگي‌هاي ذيل را براي گزاره‌ نمادين ذكر مي‌كند:دلالت داشتن بر ماوراي خود؛ سهيم بودن نمادها در واقعيت مدلول و مشاراليه؛ مانند شركت داشتن پرچم در قدرت و عظمت ملّتي كه نمايان‌گر آن است؛

نمادها سطوحي از واقعيت را نمايان مي‌سازند كه جز از اين طريق حصول‌ناپذيرند؛ نمادها ابعاد و عناصري از روان انسان و اعمال ناشناخته‌ هستي ما را نمايان مي‌سازند؛ نمادها به طور التفاتي به وجود نمي‌آيند؛ بلكه از ضمير ناخودآگاه فردي يا جمعي رشد مي‌يابند؛ نمادها قابل ابداع نيستند؛ آنها زماني رشد مي‌كنند كه موقعيت براي آنها مهيا و آماده باشد؛ و با تغيير موقعيت از ميان مي‌روند؛ براي نمونه شاه در مقطع خاصّي از تاريخ رشد كرده و در مقطع جديد از ميان مي‌رود؛نمادها قابل ترجمه به زبان حقيقي نيستند؛ امّا مي‌توانند راهي براي مكاشفه و مواجهه‌ با خداوند باشند. 

پل تيليش، تنها گزاره‌ «خدا خود وجود است» را غيرسمبليك مي‌داند. عده‌اي از فيلسوفان تحليل زباني، بحث از اثبات يا ابطال تجربي مدعيان ديني را بي‌فايده دانسته و تحليل كاركردي را در عرصه‌ زبان دين پيشه‌ خود ساختند. ويتگنشتاين متأخّر (۱۹۵۱ـ۱۸۸۹.م) در اين راستا تلاش فراوان نمود تا كاركردهاي زبان ديني را شبيه كاركرد گزاره‌هاي اخلاقي معرفی کرد. ویتگنشتاین در فلسفه دوم خود «نظریه تصویری معنا» را رها کرده و به جای آن نظریه «بازی‌های زبانی» را مطرح کرد. زبان در فلسفه آغازینش، معنادار، توصیفی و واقع‌گراست و در فلسفه دومش، زبان همانند بازی، دارای تنوعات و گونه‌های متفاوتی است‌که هیچ ماهیت واحد مشترکی را در بین تمام آنها به عنوان ما به الاشتراک نمی‌توان معرفی کرد.

مطابق دیدگاه دوم ویتگنشتاین اولا: زبان دارای کارکردها و نقش‌های متفاوتی است که هیچ نقطه مشترک ثابتی در بین آنها نمی‌توان یافت؛ ثانیا، در خارج «نحوه‌های معیشتی» متفاوتی وجود دارد که مقتضی و مستلزم پیدایش زبان‌های متفاوتی هستند که این زبان‌ها، بازی‌های زبانی متفاوتی را به وجود می‌آورند. ثالثا، برای فهم هر زبانی، باید چگونگی معیشت یا دنیای متناسب با آن را شناخت. یا به عبارت دقیق‌تر در آن دنیا وارد شد. رابعا، مدعیات یک زبان را نمی‌توان با معیارهای حاکم بر زبان دیگر سنجید؛ به عبارت دیگر، هر یک از این زبان‌های علم، فلسفه، هنر و دین، بازی زبانی مستقل و متمایزی بوده که به هیچ وجه نمی‌توان آن را با معیارهای حاکم بر بازی زبانی دیگر مورد سنجش و ارزیابی قرار داد.

نظر شما