شناسهٔ خبر: 43553 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بررسی رویکرد طه عبدالرحمن در اسلامی سازی علوم انسانی

طه عبدالرحمن، اسلامی سازی را نه امری ممکن بلکه ضروری می داند و به اهمیت مضاعف آن در بنای دنیای جدید برای مسلمانان واقف است.

 

طه عبدالرحمان

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ هادی بیگی ملک آبادی، کارشناس ارشد فلسفه علوم اجتماعی دانشگاه باقرالعلوم(ع) در مقاله ای با عنوان «بررسی رویکرد طه عبدالرحمن در اسلامی سازی علوم انسانی» به معرفی این اندیشمند مسلمان پرداخته است. پس از مباحث مقدماتی، ادله بر بحث امکان اسلامی سازی علوم انسانی بیان شده و سپس با اتخاذ یک الگوی سه مرحله‌ای، به تطبیق فعالیتهای فکری طه عبدالرحمن پرداخته شده است.

 آشنایی با طه عبدالرحمن و جایگاه وی در میان اندیشمندان مسلمان

طه عبدالرحمن متولد مغرب و تحصیل کرده دانشگاه سوربن فرانسه است و به واسطه فضای دینی خانواده تربیتی دینی می یابد و تا حدود زیادی با سنت اسلامی و علوم و معارف موجود آن مانند تفسیر و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و… آشنایی پیدا می‌کند. و به سبب معاشرت با پیشوایان صوفی مسلک آن دیار گرایشات صوفیانه و عارفانه هم دارد، و این گرایشات به طور آشکار خود را در پروژه فکری اش نشان می دهند. وی به سنت های بومی و اسلامی وفادار بوده و دل خوشی از تمدن جدید غرب ندارد. بیشتر تلاش هایش را در تحقق بخشیدن به یک سند فکری برای تمدن جدید اسلامی مصروف می دارد و به آینده این تمدن نوین خوش بین بوده و خود از آن با نام مدرنیته اسلامی یاد می کند. وی در کشور مغرب از اندیشمندان طراز اول محسوب می شود و آوازه وی به کشورهای اسلامی هم کشیده شده است و اکنون هم در دانشگاه مغرب به تدریس و تحقیق مشغول است.

طه عبدالرحمن هم منتقد غرب  است و هم به سنت های بومی پایبند است، اما در همان حال برخی از ذهنیت ها و ابزارهای فکری خود را هم از غرب می گیرد و در این اخذ هیچ ابایی ندارد. وی در پروژه فکری‌اش دو آرمان بزرگ را مطمح نظر قرار داده است: الف) وضع علمی به نام فقه فلسفه که در پی رهاسازی فلسفه اسلامی از قید تقلید است و هدفش تاسیس یک فلسفه بومی اسلامی است. ب) تاسیس مدرنیته اسلامی با تکیه بر نقد اخلاقی مدرنیته غربی.

نگاهی اجمالی به این آرمان‌ها و روش دستیابی به آن‌ها، این حقیقت را برملا می سازد که طه عبدالرحمن غرب و تمدن غرب و تمدن جدید آن و علوم برخاسته از این تمدن را سرنوشت حتمی بشر نمی داند و حق سایر امت‌ها بر داشتن فلسفه هایی غیر از فلسفه غرب و تمدنی غیر از این تمدن اذعان دارد.

طه عبدالرحمن تاسیس مدرنیته اسلامی  را از آرمان های خویش قرار  داده و از دو طریق در پی تحقق بخشیدن به آن است و نفس این آرمان حقیقتی را برملا می سازد که عبارت است از اینکه وی نه مدرنیته غرب را سرنوشت حتمی همه بشر می داند و نه اینکه این پدیده را یک پدیده بی عیب و نقص قلمداد می کند که سایر کشورها چاره ای جز پذیرفتن آن نداشته باشند. یکی از طرقی که طه با تمسک بر آن خود را به آرمانش نزدیک تر می کند این است که حجم وسیعی از نقد را که عموما رنگ و بوی اخلاقی و اسلامی دارد محقق سازد.

وی همگام با برخی از فیلسوفان معاصر که تمدن جدید غرب را تمدن «لوگوس» به معنای یونانی آن توصیف می کنند، می گوید: لوگوس در یونانی اصیل معانی زیادی دارد که دو معنی از همه مشهورتر است» عقل و قول (گفتار) و اتفاقا تمدن جدید غرب هم بیش از همه چیز بر این دو جنبه تکیه کرده است.

طه وجه غالب در سنت عقلانی غربی را عقلانیت مجرد از عمل معرفی می کند و به واسطه همین عدم ورود در میدان کنش، آن را ناقص می داند. و از همین جاست که سه گانه خود را در باب عقلانیت مطرح می کند و ضمن طرح سه نوع عقلانیت به اسامی مجرد، مسدود و موید، سه نوع عقلانیت هم بر آن ها مرتبت می کند: عقلانیت مجرد، عقلانیت مسدد، عقلانیت موید.

به طور خلاصه اگر عقل مجرد را عقل به معنای فلسفی و متعارف آن بدانیم، طه آن را عقلی می داند که نه می تواند به طور یقینی ابزار‌های نافع را بشناسد و لذا وی عقل مجرد را خالی از یقین می داند. عقل مسدد عبارت خواهد بود از عقلی که به سوی شناخت اهداف نافع رهنمون می شود و عقل موید هم عقلی خواهد بود که به سوی فراهم ساختن ابزار‌های غیر مضر هدایت می کند.

وی خود را در ادامه راه اندیشمندانی همچون غزالی، ابن تیمیه، شاطبی، توحیدی و… می داند که به زعم خود در پی ایجاد فلسفه ای اسلامی بوده اند.

وی نه به واقعیت موجود مدرنیته غرب راضی می شود و نه وضعیت سردرگم جوامع اسلامی را بر می‌تابد، لذا در اولین مرحله از اقدامات اش در راستای مقاصد خود، به چند گروه از نقدهایی می پردازیم که وی متوجه تمدن غرب و مدرنیته برآمده از آن می کند:

  1. نقد جهانی بودن فلسفه

یکی از راه هایی که طه در پروژه فکری خویش جهت نیل به آمال خود می پیماید، رفض جهانی بودن فلسفه است وشاید از این طریق می خواهد مدرنیته غرب را از دست اندازهایش به همه اقطاب عالم خلع ید کرده و آن را در مرزهای جفرافیایی غرب محصور کند، طه درراستای رفض جهانی بودن فلسفه به بررسی رویکرد ابن رشد، غزالی و ابن خلدون در جهان اسلام  می پردازد و آن ها را در سیر تکاملی و پروسه ای معرفی می کند که توانسته اند به بخشی از واقعیت عدم جهان شمول بودن فلسفه دست بیازند.

  1. نقد اصول مدرنیته غرب

عبدالرحمن در کتاب روح مدرنیته که آن را  به مثابه مدخلی بر تاسیس مدرنیته اسلامی نگاشته، میان روح مدرنیته و واقع تاریخی مدرنیته فرق می گذارد و این امر را به واسطه معرفی اصولی برای نوع مدرنیته ها محقق می سازد.

وی در گام دوم اسلامی سازی علوم انسانی  به ارائه تصویری اخلاقی و الهی از انسان می پردازد و در اثنای پروژه فکری‌اش دنبال می کند و سپس به نظریه پردازی در باب معرفت و حصول و افزایش آن تحت عنوان نظریه زایش عقلی می پردازد.

علی رغم نقاط برجسته ای که طه  در رویکرد فکری اش دارد، اشکالاتی هم بر او وارد است. به طور کلی می توان نقاط مثبت پروژه و رویکرد طه عبدالرحمن را در چند مطلب خلاصه کرد:

  1. ایمان بی شائبه به دین اسلام و ظرفیت تمدن سازی آن و در همین حال تلاش برای ساختن آینده ای بهتر بر اساس آموزه های معارفی و اخلاقی آن.
  2. طه عبدالرحمن در نگاه اول هیچ انتسابی به سکولاریزم پیدا نمی کند و همین امر از وی اندیشمندی دینمدار و اسلام گرا ساخته است، هرچند شاید تعمق در برخی آرای وی منجر به غلطیدن در دام سکولاریسم هم بشود اما در یک قضاوت کلی، وی اصولا چهره دیگر عقل یعنی عقل عملی را درنیابد و لذا در مباحث اخلاقی و مباحث ارزشی مجبور می شود به دام نوعی ایمان گرایی بیفتد و به تعبیری دیگر رویکرد سلف اشاعره در باب حسن و قبح عقلی را تکرار کند. به طور اجمال باید گفت که اگر حسن و قبح عقلی منتفی باشد، اثبات حسن و قبح شرعی به صورت یقینی هم کار ساده ای نخواهد بود و پشتوانه ای در خور نخواهد داشت.

آنچه گذشت، بیان رویکرد اسلامی سازی علوم انسانی از نگاه دکتر طه عبدالرحمن بود. با دلایلی نشان دادیم که طه عبدالرحمن، اسلامی سازی را نه امری ممکن بلکه ضروری می داند و به اهمیت مضاعف آن در بنای دنیای جدید برای مسلمانان واقف است.

آنچه به نظر می رسد، این است که طه عبدالرحمن اندیشمند پرتلاشی است که به میراث اسلامی و توانایی تمدن سازی آن و تاسیس مدرنیته اسلامی ایمان دارد، و برای این باور به اقداماتی هم دست می زند. حال تا چه میزان پروژه فکری و الگوی اسلامی سازی وی صحیح و قابل دفاع است و تا چه میزان پروژه فکری و الگوی اسلامی سازی وی صحیح و قابل دفاع است و تا چه اندازه خطا، محل بحث است. اجمالا به نظر می رسد بر برخی مبانی فکری وی به خصوص در رفض فلسفه و عقل برهانی و مباحث معرفت شناسی او انتقاداتی وارد است، تا این حد که این خدشه ها در مبانی فکری اش تاثیر زیادی در رفض بنای فکری وی خواهد داشت. این مقاله به طور کلی انتقاداتی به برخی از کبانی اصلی رویکرد وی مطرح نمود. با این حال این نوشتار اذعان می دارد که پروژه فکری طه و رویکرد وی، حاوی روش ها، نقدها و مضامین ارزشمند علمی هم هست که می توانند در جای خود به کار گرفته شوند.

نظر شما