شناسهٔ خبر: 44056 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فوكو مقاومت می كند

آيا مي‌توان از فوكوي كلي حرف زد؟ به همين قياس آيا از يك ماركس كلي مي‌توان حرف زد؟ به‌طور كلي آيا مي‌توان يك انديشمند را در كليت آن به كار بست؟

 

فرهنگ امروز/ ابراهيم توفيق جامعه‌شناس و پژوهشگر:

 


آيا مي‌توان از فوكوي كلي حرف زد؟ به همين قياس آيا از يك ماركس كلي مي‌توان حرف زد؟ به‌طور كلي آيا مي‌توان يك انديشمند را در كليت آن به كار بست؟ اتفاقا فوكو جزو نخستين كساني است كه اين زنگ را به صدا در مي‌آورد كه شك كنيم نسبت به خوانشي كه تاكنون از ساير انديشمندان داشته‌ايم. چرا بايد كليتي از فوكو بسازيم؟ البته به يك معنا مي‌توان نسبت به متني كه از فوكو وجود دارد كليت ساخت. اما سوال اساسي اين است كه وقتي يك نظريه سيار مي‌شود، چه بلايي بر سر آن مي‌آيد؟ فوكو اين امكان را به ما مي‌دهد كه اين سوال را به همين معنا نه تنها از خود او بپرسيم، بلكه بار ديگر عليه ماركسيست‌هاي ارتدوكس در نحوه استفاده‌اي كه از ماركس كرده‌اند، آن را مطرح كنيم. بر اين اساس فكر مي‌كنم زميني باز مي‌شود كه آن زمين را در تصوري از يك ماركس كلي نمي‌توان
 در نظر آورد. البته كه از هر متفكري مي‌توان براي اهداف پژوهشي استفاده كرد؛ همچنان كه در نظام دانش ما چنين كاري صورت مي‌گيرد اما آنچه فوكو را در مقايسه با ساير انديشمندان چون هگل و ماركس و... خاص مي‌كند اين است كه او به نظر، واكنشي در برابر اين به كاربستن دارد كه او را از سايرين متفاوت مي‌كند يعني انگار در فوكو چيزي وجود دارد كه بلايي را كه مي‌توان به راحتي سر هگل و ماركس و پارسونز و... آورد، بر سر او نمي‌توان آورد. ما فعلا در حال درگيري با اين چيز هستيم كه به نحوه نوشتار و... او ربط دارد. ما به تازگي در حال مواجه شدن با اين وضعيت هستيم و آقاي يوسفي در حال نشان دادن اين وضعيت است يعني حالا اگر فوكو به راحتي اجازه نمي‌دهد بلايي كه نظام دانش ما بر سر مثلا پارسونز آورده بر سرش بياورند، چه بايد كرد؟ اين سوال اساسي است. اين ويژگي وضعيتي است كه ما در آن قرار داريم، نه ويژگي فوكو به عنوان يك
نظريه پرداز به‌طور كلي زيرا اگر به امريكا برويم، با فوكوهاي متعددي مواجه هستيم كه جاي متعيني دارند. اما در مورد سيدجواد طباطبايي مايلم اشاره كنم كه شايد بتوان گفت كه نظريه انحطاط او بر نظريه سكون استوار است، اما لازم است اين پرسش دقيق‌تر شود. مي‌شود در اين اتهام به او شك كرد. درست است كه او مقطعي را براي زوال مشخص مي‌كند، اما تا قبل از اين لحظه قايل به تحولي است كه تداومي را امكان پذير مي‌كند، يا دست كم مي‌گويد در مقاطعي متن فرهنگي ما مثلا با فرهنگ يوناني يا فرهنگ عربي مواجه مي‌شود و در اين مواجهات خود را باز مي‌سازد و در اين تغيير تداوم امكان پذير مي‌شود. در اين جاها ديگر نمي‌توان گفت كه ديدگاه او بر نظريه سكون استوار است.

روزنامه اعتماد

نظر شما