شناسهٔ خبر: 44683 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عدالت را در اسلام جستجوی می کنند، چون آن را در حکومت نمی یابند

الکسی مالاشنکو کارشناس مرکز مطالعات کارنگی مسکو با اشاره به اهمیت نقش اسلام در ساخت نظم نوین جهان گفت: اسلام برخلاف دیگر ادیان، تنها آیینی است که در آن حتی زندگی غیردینی نیز تعریف شده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ در دنیای امروز، نقش اسلام هرروز پررنگ‌تر می­شود. این در حالی است که اسلام نه تنها یک دین، که یک ایدئولوژی برای نشان دادن اعتراض و گزینه­ای برای نظم جهان امروز است. برخی اسلامگرایان در اندیشه راه‌یابی به حکومت به شیوه­های قانونی بوده و برخی دیگر با بریدن سرها و ایجاد هراس و انفجار پیش می­روند. با کدام یک از این دو گروه می­توان وارد گفتگو شد و قدرت گرفتن آنها چه پیامدهایی خواهد داشت. خبرگزاری «لنتا.رو» در همین رابطه با الکسی مالاشنکو کارشناس ارشد مرکز مطالعات کارنگی مسکو به گفتگو نشسته است که در ادامه می­خوانید:

*برای شروع بهتر است از اصطلاح «اسلامگرایی» شروع کنیم، چون این اصطلاح در بسیاری از رویدادهای امروز به چشم می­ خورد.

تبیین این اصطلاح  برای درک بهتر آن در خاورمیانه و به طور کل، دنیای اسلام و حتی درک صحیح غیرمسلمانان از آن لازم است. اسلامگرایی یک اصطلاح سیاسی و همزمان یک نظریه ایدئولوژیک است که مبنای آن را آیین‌های ساخت یک جامعه بر پایه اسلام و حکومت اسلامی تشکیل می­دهد. کشورهای اسلامی در منطقه خاورمیانه از اعتبار افتاده­اند زیرا طرح‌های ملی آنها بر پایه ایده­های غربی شکل گرفته است، نمونه آن سوسیالیسم مصر، سوسیالیسم بعث و دیگر حکومت­ها هستند.

به باور من، در سال­های ۱۹۷۰ مردم خاورمیانه (چه روشنفکر و چه عامه) به این اندیشه افتادند که اسلام، پاسخگوی همه پرسش‌های آنهاست. به عبارتی آنان اسلام را به عنوان یک گزینه جهانی برای نظم حاکم پنداشتند. مساله مهم در اینجا چیست: برای نمونه، اندیشه کمونیسم را مد نظر قرار بدهیم، مولف آن کیست؟ کارل مارکس، یک انسان عادی. اما از نظر اسلامگرایان چه کسی راهنمای آنهاست و از چه کسی باید پیروی کنند؟ خداوند به واسطه پیامبر. آیا این مسیر می­تواند اشتباه باشد؟

واقعا این مساله مهم است که اسلام برخلاف دیگر ادیان به شدت دنیایی است. در این دین نه تنها روش زندگی دینی که حتی زندگی غیردینی هم توصیه شده، در دین اسلام مجموعه قوانین سیاسی و اقتصادی وجود دارد. اسلام فقط یک دین نیست، بلکه شیوه زندگی است. پس این همان چیزی است که به خاطرش اسلامگرایان مبارزه می­کنند، این همان گزینه جایگزین حکومت­هاست. اسلام برخلاف مسیحیت فاقد رشته ارتباطی میان «خدا – خدایان، سزار – سزارها» است. فرمول اسلام این است: «اسلام – دین و حکومت».

*عبارت «اسلامگرایان میانه­ رو» بسیار به کار می‌رود. این گروه چه تفاوتی با اسلامگرایان غیرمیانه رو دارند؟

این یک پرسش بنیادین است. همواره می­شنویم که می­گویند «حرفی برای گفتن با اسلامگرایان نیست، آنها جلاد هستند! به داعش نگاه کنید، یا حتی القاعده». اما در واقع همه چیز پیچیده­تر از این است. تفاوت میان اسلامگرایان بر اساس رفتار و عملکرد آنها برای تشکیل حکومت اسلامی است. برخی اسلامگرایان می­گویند که «ما به خلافت اسلامی نیاز داریم، خلافت اسلامی حتما باید تشکیل شود، ولی عجله‌ای نیست.

باید کمی صبر کرد تا جامعه از نظر فکری رشد کرده و به آن سطح از شعور برسند که زندگی بر اساس قوانین شریعت را درک کنند. این فرایند زمان‌بر است، ولی ما به دور از خشونت برای نجات زندگی همه مردم دست به کار می­­شویم. بیایید به شیوه­ های سیاسی، مبارزه را ادامه دهیم». این افراد همان اسلامگرایان میانه رو و عملگرا هستند. آنها در بسیاری از پارلمان­ها حزب و تشکیلات دارند.

گروه دوم همان هایی هستند که می ­گویند: «ما نمی­توانیم زیاد منتظر بمانیم.». آنها دست به تظاهرات و شکستن شیشه­ها و آتش زدن ماشین­ها می­زنند. آنها به روش­های تندروانه روی می­آورند. آیا واقعا می­توان با این گروه گفتگو کرد؟ به نظر من بله. اما گروه سومی هم وجود دارد که به دنبال تشکیل حکومت اسلامی در کمترین زمان و به هر بهایی هستند. این افراد حاضرند برای رسیدن به هدفشان سر ببرند و منفجر کنند. مشخص است که باید تروریست­ها و جنایتکاران را نابود کرد. اما ریشه­کن کردن این پدیده در چارچوب اسلامگرایی بسیار سخت و حتی شاید ناممکن باشد.

*چرا؟ مشکل کجاست؟

با نابود شدن هر گروه از تروریست­ها، گروه دیگری جای آنها را می­گیرد. اینان افرادی متعصبند. بسیاری از کارشناسان موضوع را به منابع مالی یا دسیسه­های غرب ربط می­دهند، اما به دلایلی حاضر نیستند اعتراف کنند که اسلامگرایان واقعا به نظریات خود پایبند هستند، درست مثل بلشویک­ها. تصور کنید که محمد مرسی نماینده «اخوان المسلمین» و رییس جمهور پیشین مصر به مسکو آمد و پیاپی با طالبان و حماس گفتگو می‌کرد.

مرز جداکننده میان افرادی که می­توان وارد گفتگو کرد و افرادی که نباید وارد گفتگو کرد، روشن نیست. همچنین، مواردی بوده که افراط­گرایان به اشتباهات خود اعتراف کرده­اند. همین چندی پیش بود که کتاب «پسر حماس» به عرصه چاپ رسید. این کتاب درباره شخصی است که در سازماندهی انفجار دست داشته اما بعدها پشیمان شده و حتی با سازمان جاسوسی اسراییل همکاری کرده است (صحبت از خاطرات مصعب حسن یوسف پسر یکی از بنیانگذاران حماس به نام شیخ یوسف است).

*آیا ممکن است روزی برسد که ابوبکر البغدادی خلیفه خودخوانده داعش هم توبه کرده و به تفکرات افراطی خود اعتراف کند؟

به نظر من او خطوط قرمز را رد کرده است. بن لادن هم همینطور بود. توافق با بن لادن امکانپذیر نبود. به همین خاطر او را کشتند. اما حتی در همین «داعش» هم افراد غیرافراطی حضور دارند که خواهان تشکیل خلافت و برخورداری از حکومت اسلامی هستند.

*تفاوت آنها در چیست؟

هر دو گروه تندرو هستند. اما یک گروه بیشتر روی انفجار متمرکز شده و گروه دیگر دستورکار درست را پیش رو قرار داده است. در منطقه زیر کنترل داعش، قصد اجرای سامانه مالیاتی و حتی ضرب سکه داشتند. برای این گروه میانه‌رو هم تروریسم یک مشکل است. زیرا تروریست­ها افراد متعصبی هستند که دست به انفجار زده و اعتبار حکومت اسلامی را خدشه­دار می­کنند. برای افراط­گرایان، ساختن مهم نیست، بلکه انتقام از غرب و مجازات غربی‌ها مهم است.

ادامه دارد...

نظر شما