شناسهٔ خبر: 45132 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عقل، موید و پشتوانه‌ خردمندی است/ فقر پرسش فلسفی

رضا داوری اردکانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب گفت: هنر و فلسفه نماینده‌ عقل هستند؛ البته این عقل به معنای منطق نیست؛ این عقل موید و پشتوانه‌ خردمندی است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ دومین دوره‌ جایزه دکتر رضا داوری اردکانی، بیست‌ودوم تیرماه در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. این جایزه هرسال به بهترین رساله‌ دکتری در رشته‌ فلسفه اهدا می‌شود. مرکز فرهنگی شهرکتاب همواره در نظر داشته است با کاربست نگاهی تحلیلی، انتقادی و از سوی دیگر حمایتی بستر ارتقای فعالیت‌های پژوهشی و دانشگاهی را فراهم آورد. یکی از مباحث در خور انتقاد در جامعه‌ علمی امروز ایران رویکرد دانشجویان مقاطع مختلف در تألیف پایان‌نامه است. جایزه‌ دکتر داوری اردکانی و نیز جایزه‌ دکتر مجتبایی با شناسایی پایان‌نامه‌های برگزیده‌ دکتری در رشته‌های فلسفه، ادبیات و الهیات با هدف شناسایی و تشویق پایان‌نامه‌های مطلوب و نوآورانه برگزار می‌شوند. پایان‌نامه‌های برگزیده علاوه بر دریافت جایزه‌ نقدی و لوح یادبود به همت نشر هرمس چاپ و منتشر می‌شوند.

در این دوره‌ جایزه‌ دکتر داوری اردکانی، رساله‌ی رضا کورنگ بهشتی با عنوان «پروکلوس و تدوین گونه‌ای «جامع الهیات» یونانی بر مبنای فلسفه افلاطون» برگزیده شد؛ همچنین از رساله‌ «بررسی تفسیر هایدگر از آموزه‌ «موجود» و «ناموجود» در محاوره‌ سوفسطایی افلاطون» تقدیر شد؛ این رساله نوشته‌ صدیقه موسی‌زاده نعلبند است.

اعضای هیات داوری این دوره، پرویز ضیاءشهابی، شهرام پازوکی، حمیدرضا طالب‌زاده، علی‌اصغر مصلح، علی‌اصغر محمدخانی و رضا داوری اردکانی بودند. در این مراسم علاوه بر هیات داوران دکتر سعید بینای مطلق استاد راهنمای رساله‌ برگزیده، برگزیدگان، دکتر شهین اعوانی، معاون موسسه‌ حکمت و فلسفه و سید عباس صالحی معاون فرهنگی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی حضور داشتند.

فلسفه به چه کار می‌آید؟

معاون فرهنگی شهرکتاب به مباحت جاری درباره‌ جایگاه فلسفه و رشته‌های مختلف علوم انسانی در زندگی امروز ما اشاره کرد و به تشریح وضعیت آکادمی‌ها در حوزه‌ یادشده پرداخت؛ وی تصریح کرد: پرسش‌های متعددی مطرح است؛ آیا گسترش رشته‌ها و آثار فلسفی به اعتلای عقلانیت در جامعه کمک کرده است؟ آیا مباحث فلسفی راه‌کارهایی برای توجه به خرد و خردمندی و بهره‌مندی از آن در زندگی روزمره ارائه کرده‌اند؟ فارغ‌التحصیلان این رشته‌ها تا چه اندازه در حل مسائل جامعه کارآمد بوده‌اند؟ آیا اساساً باید چنین انتظاری از ایشان داشته باشیم؟ با نگاه به کارنامه‌ فعالیت‌های فلسفی می‌توانیم بخشی از فعالیت‌های رایج در این حوزه را بررسی کنیم و برخی از پرسش‌های یادشده را نیز پاسخ گوییم.

محمدخانی آماری از کتاب‌های منتشرشده در حوزه‌ فلسفه ارائه کرد و از آن‌پس افزود: رساله‌هایی که به دبیرخانه‌ دائمی این جایزه ارسال شدند بیشتر درباره‌ هگل، کانت، هایدگر، هابرماس، فیشته و افلاطون بودند. از میان آن‌ها یک رساله برگزیده و رساله‌ای دیگر تشویق خواهد شد. می‌توان گفت بسیاری از این رساله‌ها از کیفیت مطلوبی برخودار هستند. این امر بیان‌گر توجه به رشته‌های فلسفی است. اما هم‌چنان پرسش‌های پیشین مطرح است. در تازه‌ترین اثر دکتر داوری مقاله‌ای با عنوان «از فلسفه چه کاری بر می‌آید؟» درج شده است که بسیاری از پرسش‌ها را پاسخ می‌دهد. او در دهه‌های گذشته به ارتباط میان فلسفه، هنر، ادبیات و زندگی پرداخته است. فلاسفه‌ ایرانی کم‌تر چنین رویکردی داشته‌اند. پانزدهم تیرماه سال‌روز تولد اوست و به این مناسبت این مراسم در این تاریخ برگزار می‌شود. امیدواریم این رویکرد بتواند به تاثیرگذاری فلسفه در زندگی روزمره بیانجامد.

باورهای عامه و اپیستمه

طالب‌زاده در ابتدای سخنان خود ضرورت پرداختن به فلسفه و اهمیت آن در زیست انسان را تشریح کرد و اظهار داشت: بی‌شک مادامی که بشر روی زمین زندگی می‌کند فلسفه هم با او همراه است؛ از آن زمان که حیات بشر آغاز شده است فلسفه هم با او پدید آمده است. فلسفه به معنای عام تأمل در مبادی و مقاصد است. انسان همواره به آغاز و انجام جهان اندیشیده است؛ این مساله‌ای نیست که از زمان خاصی پدید آمده باشد؛ اما باید دریافت چرا آغاز فلسفه به تاریخی مشخص در یونان نسبت داده می‌شود و در ذات خود یونانی است. برای نخستین‌بار در یونان میتوس تفسیر معقول شده و لوتوس به میتوس راه یافته است. شاید در حالت عمومی میتوس با مفهوم دکسا در آرای افلاطون همراه و هم‌عنان باشد؛ مراد از این مفهوم باورهای عامه است؛ اما عموماً این باورها متزلزل و در حال دگرگونی و تغییر و زوال هستند؛ حال آن‌که فلسفه از آغاز کوشیده است با رسوخ در باورهای عامه از این تزلزل عبور کند و آن‌ها را از دیدگاهی معقول به اپیستمه تبدیل کند.

وی ادامه داد: در واقع فلسفه تبدیل دکسا به اپیستمه است. این برای نخستین‌بار در یونان اتفاق افتاد و تدام یافت؛ یعنی عبور از مرتبه‌ی متزلزل باورها به هسته‌ی اصلی تزلزل‌ناپذیر در فلسفه‌ یونان صورت یافت. در واقع با سقراط امکان بروز و ظهور چنین معنایی رخ داد؛ اندیشه‌ او جهل مرکب را به جهل بسیط تبدیل کرد؛ این‌گونه فلسفه به‌عنوان یک امکان جاودانه برای بشر تعریف شد. اما پس از این مقطع افلاطون نمونه‌ای متعالی از فراروی را متحقق کرد که برای همیشه الگویی برای اندیشه و تفکر فلسفی خواهد بود. پروکلوس که رساله‌ برگزیده، آرا و دیدگاه او را بررسی می‌کند به نوبه‌ خود همین رویکرد را داشته است. در دوره‌ زیست وی اندیشه‌ها و باورهای مسیحی در جامعه‌ی یونانی فراگیر شده و روزبه‌روز گسترش یافته است. او به‌عنوان یک فیلسوف با رجوع به آرای افلاطون دریافت که می‌توان باورهای مسیحی را به اپیستمه مبدل کرد. به این ترتیب او نمونه‌ای بدیع برای فلسفه‌ی دینی درانداخت.

طالب‌زاده ضمن بیان دیگر ویژگی‌های آرای پروکلوس به شرح مشخصات رساله‌ی برگزیده پرداخت و تصریح کرد: مؤلف این رساله به درستی کار خود را صورت داده است. او هم از حیث محتوا و هم به لحاظ صورت رساله‌ بسیار باارزشی را تألیف کرده است. آشنایی کوهرنگ بهشتی به زبان یونانی بر غنای این اثر افزوده است؛ آن‌چنان‌که وی در همه‌ موارد به منابع اصلی رجوع کرده و به خوبی از آن‌ها بهره جسته است. این رساله نمونه‌ یک رساله‌ استاندارد در مقطع دکتری است. با تجلیل از این رساله و نمونه‌های مشابه دیگر دانشجویان رشته‌ فلسفه تشویق می‌شوند تا فعالیت‌های فکری و فلسفی خود را در سطح عالی‌تری عرضه کنند.

ایران مدرن و فقر پرسش فلسفی

بینای مطلق ضرورت‌های پرداختن به فلسفه‌ یونانی را تشریح کرد؛ وی گفت: در ابتدا این پرسش مطرح است؛ وقتی از فلسفه‌ یونان می‌گوییم چه تصوری از این دوره‌ اندیشه‌ای داریم؟ اگر جایگاه فلسفه‌ یونان را از نظرگاهی کلان بنگریم می‌توان آن را شعبه‌ای از فلسفه‌ قدیم (در معنای عام) دانست؛ آن‌چنان‌که فلسفه‌ اسلامی و مسیحی نیز در شمار فلسفه‌های قدیم جای می‌گیرند. به طبع این تعریف چندان جامع و مانع نیست؛ طرح تعریفی دقیق‌تر ضرورت دارد. در این مقطع باید از دست‌کم سه رویکرد فلسفه‌ یونان نام برد. دو رویکرد بسیار رایج هستند؛ در رویکرد اول فلسفه‌ یونان سرآغاز مطلق فلسفه است؛ رویکرد دوم فلسفه‌ یونان را سرآغاز فلسفه‌ غرب می‌داند. هرچند این دو تعریف بسیار آشنا هستند، اما خالی از ابهام نیستند. بنا بر رویکرد سوم، فلسفه‌ یونان در گسست با پدیده‌ فلسفه‌ غرب لحاظ و تعریف می‌شود.

وی افزود: در این صورت می‌توان فلسفه‌ یونان را جزئی از یک عالم اندیشگانی دانست که در آن ایران، مصر و هند باستان سهم داشته‌اند. البته این از قرائت متون یونانی‌ها بر می‌آید. حال اگر بپذیریم که فلسفه‌ یونان خود تمامیتی دارد، پرسش پیشین اهمیت می‌یابد. به نظر می‌رسد می‌توان سه پاسخ برای این پرسش پیشنهاد کرد. اولین ضرورت برای پرداختن به فلسفه‌ یونان پی‌ریزی یا تقویت بنیان‌های اندیشه (در ایران) است؛ چراکه در ایران مدرن اندیشه‌ فلسفی پا نگرفته است و ما با نوعی فقر در این زمینه رویاروییم. به طبع وقتی فلسفه‌ ناب جریان نمی‌یابد دیگر حوزه‌های اندیشه نیز تضعیف می‌شوند. دومین ضرورت یاری به تعریف و تبیین فلسفه‌ اسلامی در ایران و جهان امروز است. فلسفه‌ اسلامی در دنیای امروز جایگاهی درخور ندارد. ضرورت دیگر آشنایی با فلسفه‌ یونان و تفاسیر گذشته است. از جمله‌ی این تفاسیر می‌توان به تفسیر پروکلوس اشاره کرد. آرای وی و رساله‌ برگزیده به ما می‌آموزد که تفاسیر رایج از افلاطون تنها تفاسیر ممکن نیستند.

وی بر اهمیت تفاسیر کهن تاکید کرد و ادامه داد: توجه به این تفاسیر موجب تعدیل سیطره‌ آثار مشابه در امروز می‌شود. ما چنان با تفاسیر معاصر عجین شده‌ایم که نمی‌توان اندیشه‌های افلاطون را جدا از آن‌ها تصور کرد؛ حال آن‌که عنایت به تفاسیر پیشین توجه به نگرش‌های دیگر را ممکن می‌کند. با تعدیل این سیطره دریچه‌های دیگری به جهان اندیشه باز می‌شود.

دیالکتیک به مثابه سیر در عالم ایده‌ها

ضیاءشهابی ضمن معرفی رساله‌ تشویقی به ذکر ویژگی‌ها و مولفه‌های آن پرداخت و گفت: اگر انتخاب فلسفه‌ای میان گونه‌های متعدد فلسفه یا فیلسوفی میان انبوه فلاسفه به سبب پیروی بی‌چون‌وچرا از مد روز نباشد و به موجب اصالت و عمق و غنای فلسفه یا فیلسوف باشد باید همت‌طلبیدن از افلاطون را به فال نیک گرفت؛ چراکه او هنوز بیش از هر فیلسوف دیگری در خور آن است که آموزگار خردمندی و فلسفه باشد. هایدگر در نیم‌سال زمستانی ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ طی درس‌گفتاری مفصل به تفسیر پدیدارشناسانه‌ی رساله‌ سوفسطایی افلاطون پرداخته است. ولی پیش‌تر از آن به عنوان تمهید مقدمه فقراتی از اخلاق نیکوماخوس ارسطو و بخش‌های از مابعدالطبیعه‌ وی را نیز طرح کرده است؛ او در این مباحث به قاعده‌ اصلی زندآگاهی در هرمنوتیک استناد کرده است.

وی بر چرایی به‌کارگیری این رویکرد از سوی هایدگر تاکید کرد و افزود: به گمان من نکته این است که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس به روشن‌گری صورت‌های مختلف چیزی پرداخته است که می‌توان آن را تحری حقیقت تعبیر کرد. او شیوه‌های تحری حقیقت (علم، صناعت، فرزانگی، حکمت، عقل) را تبیین کرده است. ارسطو بر تفاوت جوهری میان این انحاء مختلف تاکید می‌کند. او از راه تأمل در صورت‌های مختلف تعلق علم و آگاهی انسان به چیزها به فلسفه‌ی اولی می‌رسد. او به عبارتی اقتدا می‌کند که آن را چون امری مسلم و انکارناپذیر تلقی کرده است؛ من آن را این‌گونه ترجمه می‌کنم: هر انسانی از روی طبع طلبکار دانستن است. به این ترتیب تمایل انسان به دانستن از این‌روست که انسان است. به این سبب ارسطو در صدد بر نمی‌آید برهانی بر درستی این گزاره اقامه کند؛ بنابراین قرینه‌ای به دست می‌دهد: هر انسانی از حس‌کردن لذت می‌برد؛ گرچه انجام کارها بسته به حس‌کردن چیزهاست، اما گاه دوست داریم چیزهایی را حس کنیم برای این‌که حس کنیم.

ضیاءشهابی ادامه داد: ما از این میان حس بینایی را بر دیگر احساس رجحان می‌دهیم؛ برای این‌که دیدن بیش از احساس دیگر انسان را از چیزها و اختلاف میان آن‌ها آگاه می‌کند. اما انسان از این مرتبه‌ آگاهی راضی و قانع و خشنود نیست؛ بلکه درصدد دانایی بیشتر است؛ می‌توان دانایی بیشتر را به دانایی عمیق‌تر تفسیر کرد. این‌گونه است که انسان از حافظه (بالاتر از حس) مدد می‌گیرد. در این مرتبه حیوانات با انسان شریکند؛ اما انسان راضی و خشنود نیست و از دانایی عمیق‌تر یعنی تجربه مدد می‌گیرد که حیوانات سهمی از آن ندارند؛ انسان از آن هم خشنود نیست و به صناعت می‌رسد؛ بالاتر از آن طالب علم است؛ از آن‌پس انسان باز به عمیق‌تردانستن همت می‌گمارد که فلسفه‌ اولی (به زعم ارسطو الهیات) نام می‌گیرد.

وی به رویکرد و نظرگاه هایدگر در طرح این مباحث اشاره کرد و اظهار داشت: هایدگر مباحث ارسطو و افلاطون را واضح‌تر و روشن‌تر گفته است؛ آن‌چه ارسطو الهیات نام می‌دهد در آرای افلاطون حیث بارز همان است که دیالکتیک نام دارد. به زعم افلاطون دیالکتیک چون اوج و تاج دانش، سیر در عالم مثل و ایده‌ها است. بنای علوم دیگر (چون ریاضیات) بر هیپوتزها است؛ هیپوتز را می‌توان مبادی علوم ترجمه کرد؛ مبادی علمی در علمی بالاتر بحث می‌شوند. ارسطو و افلاطون این را به خوبی در نظر داشته‌اند. بر اساس آرای هایدگر در درس‌گفتارهای یادشده می‌توان این معنا را دریافت که مابعدالطبیعه دوباره مورد اقبال گرفته است.

رونق و نشاط در گرو تفکر

داوری اردکانی در ابتدای سخنان خود بر اهمیت ماهوی فلسفه تاکید و در این‌باره اظهار داشت: من همواره معتقد بوده‌ام که آدمی با تفکر آدمی شده است. همه نمی‌پذیرند که ما به فلسفه نیاز داریم؛ مردم به درستی می‌پندارند فلسفه به هیچ کار نمی‌آید و نان و آب نمی‌شود؛ البته برای ما معلم‌های فلسفه نان می‌شود و نان بدی هم نیست؛ لااقل من ناراضی نیستم. البته این مربوط به شغل فلسفه است؛ فلسفه نان نمی‌شود؛ ممکن است جام شوکران همراه داشته باشد، اما نان نمی‌آورد. فلسفه رانده می‌شود؛ اما هست؛ نه تنها هست، که با بودنش سیاست، علم، حرفه و رونق هست. مصادیق تاریخی در تأیید این مدعا زیاد است؛ در تاریخ یک‌یک اقوام می‌بینیم که هرگاه تفکر بوده است، رونق و نشاط و سیاست و خردمندی بوده است؛ هرگاه تفکر فرونشسته است بی‌نشاطی، درماندگی و ناتوانی آمده است.

وی ادامه داد: فلسفه به معنای مابعدالطبیعه یک صورت تفکر است. در تاریخ غربی تفکر اصلی فلسفه بوده است؛ البته گمان نشود که من بر نبود هنر در تاریخ غربی تاکید می‌کنم. در تاریخ دوهزاروپانصدساله‌ اخیر هرجا فلسفه بوده است، گشودگی و گشایش در شئون دیگر زندگی دیده می‌شود. هرجا فلسفه هست، خردمندی نیز هست؛ باید دریافت نسبت فلسفه با خردمندی چیست. معمولاً مراد از خردمندی خرد عملی است؛ فلسفه عین خردمندی نیست؛ فلسفه راهنمای عمل است؛ فلسفه در عمل زندگی به ما هیچ مددی نمی‌رساند؛ اما بنای خرد را محکم می‌سازد و در پی آن به امر عملی مدد می‌رساند. ما معمولاً مفهوم هوش و خرد را نادرست درمی‌یابیم و در کاربرد، آن‌ها را از یکدیگر جدا نمی‌کنیم. هوش همواره هست و کمابیش ارثی و ژنتیکی است؛ اما عقل گاه هست و گاه نیست. هوش در عمل فردی و شخصی کارساز است؛ اما عقل را می‌توانیم در هنر و فلسفه بیابیم. هنر و فلسفه نماینده‌ عقل هستند؛ البته این عقل به معنای منطق نیست؛ این عقل موید و پشتوانه‌ خردمندی است.

داوری اردکانی پی‌آمدهای به‌کارگیری عقل را تشریح کرد و افزود: من همواره به این اندیشیده‌ام که در آرای ارسطو (اخلاق نیکوماخوس) چه نسبتی میان خردمندی و دوستی است. یک‌سوم این اثر (اثری اگزوتریک نه القایی) به بحث دوستی اختصاص دارد؛ در آن عقل متعلق به مدینه است؛ سیاست متعلق به مدینه است؛ عقل و سیاست و دوستی و سیاست به یکدیگر پیوسته‌اند. عقلی که در مدینه‌ یونانی تعریف می‌شود، عقل دوستی و پیوند و تدبیر است. عقل فلسفه مستقیماً در تدبیر دخالت نمی‌کند؛ نمی‌توان از عقل نظری به عقل عملی رسید؛ اما پیوندی مجهول‌الکنه بین آن‌ها هست؛ هرجا تفکر و فلسفه هست دوستی و نشاط و سلامت و رونق هست. این فلسفه‌ غریب و مردود و مطرود اگر نباشد مصیبت به وجود می‌آید؛ وقتی تنزل می‌یابد پیوند، مهر، اعتماد و همبستگی نیست.

گسست‌های مکرر

صالحی ضمن تقدیر از برگزارکنندگان این مراسم و تبریک به برگزیدگان، فضای امروز را سرشار از گسست‌های متنوع دانست و در این‌باره تصریح کرد: از یک‌سو گسست و گسلی بین حوزه‌های فهم و معرفت افتاده است و روزبه‌روز پیامدها و مضرات آن آشکارتر می‌شود و از سوی دیگر گسستی بین حوزه‌های طبیعت، انسان و فناوری دیده می‌شود؛ این حوزه‌ها به‌جای این‌که در یک جهان‌بوم قرار بگیرند خود به جهان‌های معارض و مخاصم تبدیل شده‌اند. از سوی دیگر نیز شاهد گسست و گسلی هستیم بین جهان سنتی و جهان مدرن؛ زیست‌بوم‌هایی که آدم‌ها و جوامع را در این گسست‌ها گرفتار اغتشاش‌های نظری و عملی بیش‌تر و بیش‌تر کرده‌اند. همچنین گسست‌های دیگر و دیگر شکل گرفته است؛ از آن‌جمله می‌توان به گسست بین طبیعت و ماورالطبیعه اشاره کرد.

وی ادامه داد: شاید در هیچ روزگاری چون روزگار فعلی گرفتار گسست‌های مکمل و متراکم نبوده‌ایم؛ حداقل می‌توان چنین گمانه‌ای را داشت. به اعتقاد من دکتر داوری در عمر پربرکت خود از معدود کسانی است که به این گسست‌ها اندیشیده است؛ برای او آن‌ها مساله بوده است؛ همچنین کوشیده است دریچه‌ای را برای کاهش این گسست‌ها (در مرحله‌ اندیشه و فکر) بیابد؛ او کوشیده است تا روزنه‌ای را برای کاستن این گسست‌ها و اغتشاش‌های گریبان‌گیر انسان امروزی بیابد؛ دکتر داوری در پی این بوده است که این دریچه را با تفکر بگشاید نه چیزی شبیه آن. در دوره‌ معاصر گسست‌های یادشده مساله‌ بسیاری کسان بوده است؛ اما رویکردها و روش‌های آن‌ها شبه‌تفکر بوده است و نه تفکر. داوری اردکانی در این مسیر سهم در خور توجهی دارد. خوشحالیم که جایزه‌ای که به نام او مزین است می‌تواند راهنمایی باشد برای دانش‌پژوهان فلسفه تا دغدغه‌های جدی او را پی گیرند.

نیاکان و نظریه‌ها

کوهرنگ بهشتی از اساتید راهنمای خود تقدیر کرد و در شرح مولفه‌های اثر خود گفت: اندیشه‌ی یونانی به طور عام و اندیشه‌ پروکلوس به طور خاص، صرف نظر از اهمیت ذاتی‌شان برای ما اهمیت نظری و تاریخی ویژه دارند. نیاکان ما یک‌بار برای فهم و حل مسائل نظری زمانه‌ خود به اندیشه‌ی فیلسوفان یونانی مراجعه کرده‌اند و به یاری آن‌ها طرح نظری ویژه‌ خود را پی گرفته‌اند. به نظر می‌رسد امکان هم‌سخنی با فیلسوفان سلف و یاری‌گیری از آن‌ها در فهم مسائل نظری زمانه هنوز برقرار باشد. انگیزه و راهنمای کلی من در این پژوهش همین است؛ تلاش برای درک موقعیت متفکری که در مواجهه با معضلات نظری ویژه‌ زمانه‌اش به بازخوانی سنت فلسفی گذشته‌اش اقدام کرده است.

وی افزود: پروکلوس به دوران باستان متأخر تعلق دارد. او کوشیده است تا امکانات آشکار و پنهان در نظام افلاطون را برای نوعی الهیات سیستماتیک پرورش و گسترش دهد و حاصل این تلاش اثری سترگ به نام الهیات افلاطونی است که می‌توان آن را نوع جامع الهیات یونانی دانست. من در این پایان‌نامه بر استخراج نظام الهیاتی علمی از آرای افلاطون به همت پروکلوس تاکید کرده‌ام. مهم‌ترین گام او بررسی امکان این امر است؛ بنابراین در خوانش و تفسیر الهیات افلاطون تلاشی روش‌مند را صورت داده است. من در کار خود این امر و گام‌های بعدی وی را بررسی کرده‌ام.

هایدگر و افلاطون

موسی‌زاده نیز از داوران و برگزارکنندکان و اساتید خود قدردانی کرد و درباره‌ رساله‌اش گفت: اهمیت مساله‌ وجود به عنوان مساله‌ی بنیادین فلسفه که گویا بیش از همه برای هایدگر دغدغه بوده است یکی از انگیزه‌های من برای پرداختن به این موضوع بوده است. پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشد من درباره‌ دیالکتیک افلاطون، کانت و هگل بود؛ از ورای آن بر من روشن شد که افلاطون با دیالکتیک به مثل دست یافته است؛ از این‌روی باز هم افلاطون را پایه‌ کار خود قرار دادم. از آن‌جاکه هایدگر در بحث از وجود به افلاطون نظر داشته است آرای او را نیز در نظر آوردم تا با جریان دیالکتیک (بیش از آن‌چه در آرای کانت و هگل شاهد بودم) به زمان معاصر نزدیک شوم. در واقع تصور من این است که به این ترتیب به آن‌چه فلسفه در صدد شناخت آن است نزدیک‌تر خواهم شد.

وی در انتها رویکردهای هایدگر در رویارویی با آرای افلاطون را به تفصیل شرح داد.

نظر شما