شناسهٔ خبر: 45698 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «تشیع و تصوف از دیدگاه هانری کربن»؛

هانری کربن فیلسوف اسلامی اروپایی‌تبار

هانری کوربن  هانری کربن در عین حال متفکر است و تنها یک گزارشگر و معرف فرهنگ ایرانی نیست، بلکه به معنای دقیق کلمه یک فیلسوف اسلامی اروپایی تبار است. ضمن آنکه با فرهنگ ما و تشیع ایرانی همدلی دارد. این همدلی گاهی حتی افراطی است و به تشیع غالی میل پیدا می‌کند. به این جنبه می‌توان انتقادهایی داشت، اما نکته مهم آن است که شرط همدلی در او وجود دارد و با یک شیدایی خاصی این فرهنگ را می‌خواند.

فرهنگ امروز/عاطفه شمس- محسن آزموده: هانری کربن (١٩٧٨-١٩٠٣ مچهره آشنا و تاثیرگذار بر اندیشه متاخر ایرانی که بی جهت نیست خیابانی ولو فرعی در تهران به نامش ثبت شده است، از احمد فردید تجددستیز و سیدحسین نصر منتقد تجدد گرفته تا داریوش شایگان متجدد و سید جواد طباطبایی مدافع تجدد همگی به نحوی متاثر از او بوده‌اند. به راستی هم می‌توان او را چهره کلیدی شیعه شناسی غربی خواند، متفکر و محققی چند وجهی که شیفته سهروردی و رساله غربت غربیه او بود و از نزدیک با واپسین نمایندگان بزرگ سنت فلسفه اسلامی یعنی علامه سید محمد حسین طباطبایی و مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی حشر و نشر داشت. کربن تنها هایدگر را به فرانسویان معرفی نکرد، او کلیشه رایج مرگ فلسفه اسلامی در شرق تمدن اسلامی با غزالی و انتقاداتش را شکست و نه فقط سهروردی و حکمت اشراق او را، بلکه مکتب اصفهان و نقطه اوجش ملاصدرا و حکمت متعالیه و حکمای متاخر این سنت فلسفی را به جهانیان شناساند، با آثار ارزشمندی که نوشت و مراوداتی که با نمایندگان این سنت ناشناخته برای غربیان داشت. خوشبختانه مهم‌ترین آثار او یعنی اسلام ایرانی در چهار جلد در سال‌های اخیر با ترجمه‌هایی قابل اعتنا از سوی محققان ارزنده‌ای چون ان‌شاء‌الله رحمتی و رضا کوهکن به فارسی ترجمه شده است و حالا فارسی‌زبانان می‌توانند گذشته از کتاب‌های خوبی که درباره او وجود دارد، از جمله آفاق تفکر معنوی اسلام ایرانی نوشته داریوش شایگان (ترجمه باقر پرهام) به خود آثار او مراجعه کنند. عصر روز شنبه ٢٣ مردادماه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، نشستی را با حضور ان‌شاء‌الله رحمتی، استاد فلسفه و مترجم آثار کربن برگزار کرد که در آن غیر از ان‌شاء‌الله رحمتی، مهدی محقق رییس این انجمن و علی اکبر افراسیاب‌پور استاد دانشگاه نیز سخنرانی کردند، حجت‌الاسلام محمود دعایی نیز در این نشست حضور داشت. گزارش این هم اندیشی از نظر می‌گذرد.

مهدی محقق: الگویی برای اهل علم

هدف ما از برگزاری چنین مراسم‌هایی این است که اهل فضل، کوشش‌های دانشمندان را الگو قرار داده و برای آموختن علم و افزودن به دانش ترغیب شوند و این مملکت از نظر علمی بارورتر شود. بسیار مایه تاسف است که فکر کنیم با از دنیا رفتن یک دانشمند راه علم بسته می‌شود و با رفتن هر دانشمندی نظیر او نخواهد آمد و بگوییم که رحمت خداوند از این کشور قطع شده است، بلکه باید امیدوار باشیم که نسل به نسل تعداد دانشمندان و اهل علم و ادب افزایش یابد. قطب‌الدین شیرازی در ابتدای کتاب «شرح شفای ابن‌سینا» نوشته است زیان‌آورترین جمله‌ای که در مدارس ادا می‌شود این جمله ننگ‌آور است که «هرچه بوده گفته شده و دیگر حرفی برای گفتن نمانده است.» به همین دلیل باید این‌گونه مجالس بیشتر برگزار شود تا باب علم و ادب بیش از گذشته باز شود. ما برای بزرگان و دانشمندان نشست برگزار می‌کنیم اما جای مناسبی برای این نشست‌ها وجود ندارد و اندیشمندان ما باید روی خاک بنشینند، در حالی که برای فوتبال ورزشگاه صد هزار نفری داریم.
هانری کربن، دانشمندی است که زبان فارسی و انگلیسی را خوب می‌داند و برخی از آثار او نیز ترجمه شده است. کربن ٢٤ جلد کتاب به زبان فارسی نوشته ولی متاسفانه دانشجویان دوره دکتری نتوانستند یکی از آنها را حتی نام ببرند و این ننگ‌آور است. کربن به فارسی و عربی نیز کتاب دارد، «شرح کشف المحجوب سجستانی»، «شرح قصیده ابوالحسن جرجانی»، «شرح حکمت الاشراق» و... اینکه یک فرد فرانسوی کوشش کند فرهنگ ما را زنده کند و ما در عالی‌ترین مراتب آن، او را نشناسیم نگران کننده است، حتی دانشجویان دکترای رشته ادبیات نیز او را نمی‌شناسند و با آثار او آشنایی ندارند. در عوض همه دانشجویان با مسائل روز و تکنولوژی‌های نوین آشنا هستند و همه وقت خود را صرف این امور می‌کنند این درحالی است که این تکنولوژی‌های امروزه برای ما نیست، آنچه به ما تعلق دارد فرهنگ ایرانی- اسلامی و ارزش‌های آن است. در همین راستا، دکتر رحمتی چهار جلد کتاب «اسلام ایرانی» هانری کربن را به فارسی ترجمه کرده‌اند و این تلاش باید الگویی برای اهل علم باشد.
معانی تشیع و تصوف
موضوع این نشست ارتباط بین تصوف و تشیع است که کتابی در این باره نیز با عنوان «تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری» توسط کامل مصطفی الشیبی، نوشته شده است. تشیع به صورت‌های مختلفی در فرهنگ اسلامی مطرح شده است؛ گاهی با تخفیف «شاعی» به کار برده شده که معنی «شیعی» می‌دهد، شیعه نیز به معنی پیرو حضرت علی(ع) است. گاهی نیز از کلمه شیعه به «رافضی» تعبیر می‌شود و در مقابل آن، به سنی‌ها «ناصبی» گفته می‌شود. بنابراین، این دو کلمه در گذشته همواره در مقابل هم قرار داشتند، به طور مثال سلطان محمود غزنوی از اینکه جایزه شاهنامه را به فردوسی بدهد امتناع کرد زیرا دشمنان و حسودان فردوسی می‌گفتند که او هم رافضی است و هم معتزلی. در واقع، کلمه رافضی طعنه‌آمیز تلقی می‌شد. تصوف نیز از کلمه «صوف» می‌آید و «صوف» از کلمه «صفا» می‌آید و بزرگان زبان عربی نیز این ترجمه را بیشتر پسندیده‌اند. برخی «صوف» را پشم ترجمه کرده‌اند به این معنی که صوفیان کسانی هستند که لباس پشمی برتن دارند اما این تعبیر درست نیست. ابوالعلاء مروی، بزرگ‌ترین لغت شناس و ادیب عربی، می‌گوید که  صوفیه خوش ندارند که معنای پشم برای آنها به کار رود زیرا آنها در نتیجه اطاعت از خداوند صفا پیدا کرده‌اند.

علی اکبر افراسیاب‌پور: سنت‌گرایان جاویدان خرد

دو چهره برجسته مکتب «جاویدان خرد» سیدحسین نصر و هانری کربن هستند که دکتر رحمتی بخشی از عمر خود را صرف ترجمه، تحلیل و بررسی اندیشه‌های این سنت‌گرایان کرده‌ است. باید از حجت‌الاسلام دعایی تشکر کنیم به این دلیل که در اطلاعات حکمت و معرفت زمینه‌ای را فراهم کرده‌اند تا در کشور یک مجله وزین و ماهانه و قوی نیز حضور داشته باشد که برای اهل فکر و اندیشه به مثابه یک امید است. من فقط به صورت مختصر توضیحاتی درباره رابطه میان شیعه و سنی ارایه می‌کنم؛ درباره نسبت شیعه و تصوف دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که من آن را به سه دسته تقسیم کرده‌ام؛ عده‌ای معتقد هستند بین تصوف و شیعه رابطه تساوی برقرار بوده و دایره شیعه و تصوف کاملا برهم منطبق است، میثم بحرانی در «شرح نهج البلاغه»، سید حیدر آملی در «جامع الاسرار»، علامه حلی در «نهج الحق»، ابن ابی الجمهور در«مجلی لمرآةُ المنجی» و محمدتقی مجلسی پدر علامه مجلسی نیز در «تشویق السالکین» بر این نظر تاکید دارند که کامل مصطفی الشیبی در کتاب «تشیع و تصوف خود» این موارد را بررسی کرده است. گروه دوم، اعتقاد دارند که ارتباط بین تشیع و تصوف از نسب اربعه، رابطه تباین است، یعنی هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و تشیع غیر از تصوف است. ملا محمد باقر قمی در «فواید الدینیه»، شیخ حر آملی در «الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه» و مقدس اردبیلی در «حدیقه الشیعه» به این ارتباط اشاره دارند. در بین اهل سنت نیز ابن‌تیمیه، بزرگ‌ترین قهرمان حنبلی اهل سنت است که به طور کل، بین اسلام و تصوف، تباین قایل است. شاگرد او ابن‌جوزی نیز در «تلبیس ابلیس» نظر استاد خود را تایید کرده، در ایران نیز آقا محمدعلی کرمانشاهی در «خیراتیه» و شیخ جواد خراسانی در «البدعه و التصوف» بر این عقیده هستند که یا تصوف را رد می‌کنند یا آن را از تشیع یا به طور کلی اسلام جدا می‌کنند. دسته آخر گروهی هستند که معتقدند بین شیعه و تصوف رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است یعنی بخش‌های مشابه دارند. البته من این گروه را به دو زیرمجموعه تقسیم کرده و اسم آن را عقل نقد گذاشته‌ام؛ طیف اول یا طیف موافق، با دید موافقت بین تصوف و تشیع رابطه عموم و خصوص من وجه قایل بوده و اعتقاد دارند که توافق‌های آنها زیادتر است. افرادی مثل ملاصدرا در «کسرُ أصنامِ الجاهلیة فی الرّدّ علی الصّوفیة» که همه فکر می‌کنند در رد صوفیه نوشته شده، تصوف را به دو دسته تصوف حقه و باطله تقسیم می‌کند و از حقه دفاع و از باطله انتقاد می‌کند. ملا عبدالرزاق لاهیجی در «گوهر مراد»، ملامحسن فیض کاشانی در «محاکمه بین المتصوفه» و ‌الله‌یار بن تیمور در «مخزن المطیعین» نیز همین عقیده را دارند. طیف دوم به عموم و خصوص بودن تشیع و تصوف اعتقاد دارند اما می‌گویند که توافق‌های آنها کم است که یکی از چهره‌های این طیف، علامه محمدباقر مجلسی در «مرأة العقول» است.

ان‌شاءالله رحمتی: موهبتی برای ایرانیان

هانری کربن، فیلسوف و متفکر فرانسوی موهبتی است که نصیب فرهنگ ما شده است. او شخصیتی بی‌نظیر است که زبان‌های زنده دنیا مثل آلمانی، انگلیسی و فرانسه را می‌داند و به زبان‌های باستانی مثل یونانی، لاتین، سانسکریت و پهلوی مسلط است. او با الهیات مسیحی به خوبی آشناست و با بسیاری از تئولوژین‌های مسیحی قرن بیستم مباحثه و دوستی داشته است. همچنین او اولین معرف و مترجم مارتین هایدگر به زبان فرانسوی است، تا جایی که اگزیستانسیالیست‌های فرانسوی از جمله ژان پل سارتر به واسطه او با هایدگر آشنا شده‌اند. او پیش از آنکه اسلام‌شناس باشد، آلمان‌شناس است و متفکران آلمانی را به فرانسویان معرفی کرده است. کربن وجوه متکثر فرهنگ ایرانی را نیز با تمام دقایق و ظرایف می‌شناسد و به ندرت اشتباهات ترجمه‌ای در آثارش دیده می‌شود، این را از آن جهت می‌گویم که من متونی را که کربن ترجمه کرده هم با اصل عربی و فارسی و هم با شروح شان مقابله کرده‌ام.
روح ناآرام در جست‌وجوی حقیقت
 هانری کربن در عین حال متفکر است و تنها یک گزارشگر و معرف فرهنگ ایرانی نیست، بلکه به معنای دقیق کلمه یک فیلسوف اسلامی اروپایی تبار است. ضمن آنکه با فرهنگ ما و تشیع ایرانی همدلی دارد. این همدلی گاهی حتی افراطی است و به تشیع غالی میل پیدا می‌کند. به این جنبه می‌توان انتقادهایی داشت، اما نکته مهم آن است که شرط همدلی در او وجود دارد و با یک شیدایی خاصی این فرهنگ را می‌خواند. این روح ناآرام تماما در حال آموختن است و به هر مطلبی که اشاره می‌کند، به ١٠ مطلب دیگر ارجاع می‌دهد که در حال انجام آنها است یا آنها را انجام داده است. جمع این وجوه متکثر در یک نفر بی‌نظیر است. یکی از وجوه کار کربن و البته از مهم‌ترین آنها، تشیع و تصوف است. او خود تاکید می‌کند که ما غربی‌ها ستمی در حق مسلمانان کردیم، به این معنا که همراه صدور تکنولوژی‌مان، فرهنگ سکولارمان را هم به کشورهای اسلامی صادر کرده‌ایم، در حالی که خودمان (غربی‌ها) چیزی برای از دست دادن نداریم، اما ایران اسلامی و شرق بسیاری چیزها دارد که نباید از دست برود و به همین خاطر تلاش خود را معطوف به پرداختن به جنبه‌های مختلف فرهنگ ایرانی می‌کند.
مردی از دوردست
موضوع یکی از چهار مجلد کتاب مهم کربن یعنی اسلام ایرانی، تشیع دوازده امامی است. این کتاب به عربی هم ترجمه شده و مترجم عربی در سرلوحه کارش آیه ٢٠ از سوره مبارکه یاسین را می‌آورد که «وجاء مِنْ أقْصی الْمدِینة رجُلٌ یسْعی قال یا قوْمِ اتبِعُوا الْمُرْسلِین» (از جای دور شهر مردی دوان دوان آمد و می‌گفت ای قوم فرستادگان را پیروی کنید) منظور مترجم عربی آن است که کربن نقش آن مردی را که در قرآن ذکر شده ایفا می‌کند. به نظر من بسیاری از حقایق شیعه در این کتاب کربن بیان شده که دست کم آنها را یک جا در یک کتاب نمی‌بینید و قطعا هیچ کتابی در این حد به زبان‌های اروپایی درباره شیعه نوشته نشده است و هیچ کدام از کتاب‌های معدودی که در زبان‌های اروپایی راجع به شیعه نوشته شده، عمق و ژرفای کار کربن را ندارد. البته نمونه کارهای کربن در زبان‌های عربی و فارسی موجود است. یکی از منابع کربن کتاب الحجه کلینی همراه با شرح ملاصدرا بر اصول کافی است. اما گردآوری این مطالب در یک کتاب با زبان امروزی به همراه یک نظریه در نوشته‌های فارسی بسیار کم است و در زبان‌های غیراروپایی اصلا نمونه ندارد. بحث تشیع و تصوف نیز در این کتاب مطرح می‌شود.
 پیکارهای معنوی تشیع
هانری کربن معتقد است که حقیقت تصوف همان تشیع است. یعنی اگر چیزی به اسم تصوف داشته باشیم، آنگاه تصوف راستین همان تشیع است. او نصوصی را از قرآن و ائمه(ع) بیان می‌کند که عین چیزی است که صوفیه راستین بیان کرده‌اند. از سوی دیگر معتقد است در شیعه شخصیت‌های زیادی داریم که به معنای کامل کلمه عارف هستند، ولو اینکه شکل و شمایل اهل تصوف نیستند و به طریقتی متصف نیستند و به زبان صوفیه سخن نمی‌گویند. اما در عین حال کربن منتقد تصوف نیز هست، زیرا میان تصوف حقیقی با تصوف واقعی تمایز می‌گذارد. منظور از تصوف واقعی تصوفی است که در جهان داشتیم و داریم. بنابراین یکی از مضامین اصلی مباحث کربن، بحث پیکارهای معنوی شیعه است. او معتقد است شیعیان حقیقی در طول تاریخ باید با سه جبهه پیکار می‌کردند: نخست پیکار با اهل ظاهر یعنی کسانی که ائمه(ع) را در حد فقها می‌دانند، از نظر کربن تنها یکی از جنبه‌های امام صادق(ع) فقه است و همچنان که فقه جعفری داریم، عرفان جعفری و حکمت جعفری هم داریم. البته تردیدی نیست که فقه شیعه در کنار مذاهب اهل سنت، یک مکتب ریشه‌دار و اصیل فقهی است. اما تشیع صرفا مذهب فقهی نیست و بنابراین به تعبیر کربن اهل معنای شیعه (spiritual) و روحانیان به معنای دقیق کلمه با اهل ظاهر در خود شیعه نیز پیکار می‌کنند. دومین پیکار شیعه در طول تاریخ با اهل سنت است. پیکار سوم شیعه در برابر صوفیه است. منظور کربن از صوفیه، صوفیه‌ای است که هرچه دارند از تشیع است، اما یک نوع بی‌اعتنایی به تشیع دارند و آن را صرفا دین ظاهر به شمار می‌آورند و منبع و مستند خود را چیزی غیر از تشیع قرار می‌دهند. به عبارت دیگر بحث کربن انحرافاتی است که در تشیع اتفاق افتاده است. از جمله کربن موضوع تشکیلات در تصوف را نمی‌پذیرد. به اعتقاد او خود تشیع عین طریقت است و به محض شیعه بودن ما در طریقت قرار داریم. یعنی کسی که مرید ائمه(ع) است، طریقت و سلوک می‌کند و اینکه کسی تشکیلاتی در کنار طریقت اصلی راه بیندازد، به نظر کربن به سکولار شدن تشیع می‌انجامد. زیرا جایگاه ائمه(ع) یک جایگاه آسمانی است، به خصوص در دوره امام غایب(عج). در چنین شرایطی اگر عده‌ای قطبی یا شیخی یا انسانی مثل خودشان را راهنمای معنوی قرار دهند، فرقی با تشکیلات اجتماعی دیگر یا چیزی شبیه به کلیسان ندارد. بنابراین یکی از نقدهای کربن به تصوف این است که آن را مرتکب نوعی قصب متافیزیکی می‌داند. یعنی قطب در تصوف جایگاه امام معصوم(ع) را اشغال کرده است و این پیکاری است که شیعیان در طول تاریخ با متصوفه داشته‌اند. بحث دیگر کربن اعتقاد تصوف به وحدت وجود است.
تشیع نماینده راستین معنویت اسلامی
کربن معتقد است تشیع نماینده راستین معنویت اسلامی است. دو تا از کلید واژه‌های اساسی بحث کربن، دایره نبوت و دایره ولایت است. منظور از دایره نبوت همان طبقات انبیا  است که در طول تاریخ بوده‌اند. این دایره نبوت به اعتقاد مسلمانان اعم از اهل سنت و اهل تشیع بعد از پیامبر اکرم اسلام(ص) ختم می‌شود. اما از نظر کربن یک تفاوت اصلی بین تشیع و دیگران، حتی بین اهل معنای شیعه و اهل ظاهر شیعه این است که ظاهریون معتقدند بعد از ختم نبوت، ارتباط انسان با آسمان قطع شده است و به همین دلیل است که اهل سنت می‌گفتند حسبنا کتاب‌الله (کتاب خداوند کفایت می‌کند) و هر چه هست در آن بیان شده است. اما دایره ولایت به این معناست که ارتباط با آسمان ختم نشده است، بلکه به شکل دیگری ادامه دارد. یعنی معنای حسبنا کتاب‌الله به این معنا است که هر چه می‌خواهیم در کتاب خدا وجود دارد، اما این معنا باید کشف شود. در واقع دایره تنزیل بسته شده است، اما دایره تاویل ادامه دارد. همان‌طور که ما برای تنزیل به انسان‌های معصوم نیاز داشتیم، یعنی کسی که علم لدنی، عصمت علمی و عصمت عملی داشته باشد، برای تاویل نیز به چنین شخصیتی نیاز داریم. این شخصیتی است که در اهل سنت وجود ندارد، اما در شیعه وجود دارد. به این معنا کربن معتقد است که وقتی صحبت از ولایت در شیعه می‌شود، ولایت همان نبوت است. این سخن البته تنها اعتقاد کربن نیست و ابن ابوجمهور احسایی فقیه، محدث و متکلم شیعی در قرن نهم و دهم هجری هم آن را می‌گوید. او می‌گوید که آنچه ما شیعیان به آن ولایت می‌گوییم، قبل از پیامبر(ص) نبوت خوانده می‌شد. یعنی نبوت دو قسم داشت: نبوت ظاهره و نبوت باطنه. آن چیزی که تمام شده نبوت ظاهره است، اما نبوت باطنه ادامه دارد. اما چون دوران ختم نبوت است، اسم آن را ولایت می‌گذاریم.
محاکمه شیخ اشراق
کربن معتقد است این نوع نگاه فقط خاص شیعیان نیست. تمام کسانی که در عالم اسلام منادی معنویت بودند، همین‌طور می‌نگریستند و هیچ کدام نمی‌گفتند ارتباط با آسمان قطع شده است. نمونه محاکمه شیخ شهاب‌الدین سهروردی، شیخ اشراق که کربن نقل قول می‌آورد، بسیار درس‌آموز است. می‌دانید که سهروردی را به دادگاه کشاندند و محکوم کردند. کربن این را از قول یکی از مورخانی می‌آورد که چندان همدلی با سهروردی ندارد. جالب است که محاکمه سهروردی خیلی مختصر بوده است. از او پرسیدند که تو در کتاب‌هایت گفته‌ای که خداوند قادر است هر زمان که بخواهد پیامبری بیافریند. سهروردی هم که فیلسوف بود، نمی‌توانست خلاف عقل سخن بگوید و پاسخ داد: بله، خداوند یقینا بر هر چیزی قادر است. گفتند مگر بر خلق پیامبر. سهروردی گفت آیا این مطلقا محال است یا خیر؟ زیرا خلق پیامبر محال عقلی نیست. وقتی این را گفت، حکم کردند و گفتند تو کافری. بعد هم او را کشتند. کربن وقتی محاکمه سهروردی را نقل می‌کند، تاکید می‌کند که تکفیر در عالم اسلام با تکفیر در مسیحیت متفاوت است، زیرا تکفیر در عالم اسلام موضعی است. یعنی اگر در سوریه تکفیر شده بود، وقتی به ایران می‌آمد، شاید آن تکفیر اجرا نمی‌شد. مثل مسیحیت نیست که یک کلیسای واحدی باشد و همه بخواهند حکمش را تبعیت کنند. اما سهروردی به خاطر طبع بلند و صداقت و سرکشی‌اش حاضر نشد که از آنجا برود و همانجا ماند و سقراط‌وار حکم در موردش اجرا شد.
کربن در تشریح این محاکمه می‌گوید کسانی که سهروردی را محاکمه می‌کردند، بعید است که می‌دانستند منظور او از این سخن که می‌گوید خدا می‌تواند هر زمانی خلق کند، چیست. زیرا ایشان تفاوت بین نبوت ظاهره و نبوت باطنه و ولایت را نمی‌فهمیدند، اما اینقدر می‌فهمیدند که این نظریه، یک نظریه انقلابی است. انقلابی نه به معنای سیاسی یا شورشگرانه بلکه به این معنا که یک گشودگی به انسان می‌دهد. این گشودگی تاویل است. یعنی اعتقادات انسان منجمد و متصلب نیست و تعصب در اعتقادات وجود ندارد. این سخن برای کسی چون صلاح الدین ایوبی که باید همه را متحد می‌کرد و در شیپور جنگ با اروپاییان می‌دمید، بسیار دشوار بود. به همین خاطر است که اینها به او نوشتند که اگر سهروردی در حلب بماند، عقیده ملک (پادشاه، سلطان) را فاسد می‌کند، منظور ملک ظاهر بود و اگر هم به هر جا رود، آن جا را به فساد می‌کشاند. پس بهتر است که از میان برداشته شود. این نگاه تاویلی خاص شیعیان نیست، بلکه چنان که گفتم، سهروردی سنی شافعی است. کربن حتی ابن عربی که سنی است یا کسانی مثل علاء الدوله سمنانی که در شیعه بودن یا سنی بودن شان بحث است، یا روزبهان شیرازی یا عطار یا خرقانی را مورد بحث قرار می‌دهد و معتقد است که روح اندیشه اینها شیعی است.
 ریزه‌خور خوان اهل‌بیت(ع)
کربن می‌گوید اعتقادی در میان صوفیه هست و می‌گوید که همه صوفیه یعنی همه طریقه‌های صوفیه، نسب خود را به امام علی(ع) می‌رسانند، جز یک طریقه. بسیاری در این سخن کربن از نظر تاریخی مناقشه کرده‌اند. جالب است که کربن می‌گوید، هر چه بیشتر مناقشه کنند، حقانیت این ادعا بیشتر ثابت می‌شود. یا به تعبیری هر قدر این ادعا کمتر تاریخی باشد، حقیقی‌تر است، زیرا هیچ دلیلی جز حقیقت برای این انتساب وجود نداشته است. یعنی قرار نبوده این ارتباط، لزوما یک ارتباط تاریخی باشد، بلکه نوعی ارتباط فراتاریخی است که هر اهل معنایی در جهان اسلام پیدا می‌شود و هر عارفی در جهان اسلام پیدا می‌شود، به نوعی باید ریزه‌خور خوان اهل بیت(ع) باشد. این را اهل معنا می‌فهمیدند. به همین خاطر است که کسی چون عطار وقتی تذکره‌الاولیا را می‌نویسد که زندگینامه اولیا و عرفان است، شروعش با زندگی امام صادق(ع) است و با زندگی امام باقر(ع) ختم می‌شود. نسبت دادن خود به شیعه برای این عرفا غالبا به ضررشان تمام می‌شده، اما این همه اصرار بر این انتساب دلیل بر یک حقیقت است و آن حقیقت روح شیعی است. به نظر من اگر مطالعه دقیقی روی کار کربن صورت بگیرد، بسیار آموزنده است. مثلا او دو گفت‌وگوی امام علی(ع) با کمیل را می‌آورد و آنها را به عنوان نمونه‌هایی از تعلیم معنوی ائمه(ع) مورد بحث قرار می‌دهد یا روایاتی که گفت‌وگوی امام باقر(ع) با جابر جوفی است یا گفت‌وگوهای ائمه(ع) با سلمان را می‌آورد. کربن این گفت‌وگوها را تحلیل می‌کند. یکی از احادیثی که کربن نقل می‌کند، این حدیث معروف از ائمه(ع) است که « إِن أمْرنا، صعْبٌ مُسْتصْعبٌ، لا یحْتمِلُهُ إِلا ملک المقرب او نبی المرسل او مومن ٌ امْتحن‌الله قلْبهُ لِلْإِیمانِ» در تفسیر این سخن می‌گویند ملائکه دو گروه هستند. مقرب یا غیر مقرب و انبیا دو گروه هستند مرسل و غیر مرسل. از ملائکه تنها مقربین و از انبیا تنها مرسلین تحمل می‌کنند. از مومنان نیز مومن ممتحن و آزموده امر الهی را تحمل می‌کنند. حدیث دیگر از امام صادق(ع) این است: « بدأ الاسلام غریبا وسیعود غریبا فطوبی للغرباء من آل محمد» کربن این حدیث را مرامنامه غربت می‌خواند. غربت البته به هیچ عنوان به معنای یأس و ناامیدی و انزوای از دنیا نیست، بلکه غربت به این معناست که یک شیعه ممتحن درک کرده است که چنین سرا نه سزای چو من خوش الحانی است. این لب کلام عرفان است. یعنی عرفان به این معناست که ما در عین حال که در این دنیا هستیم و دنیا را آباد می‌کنیم، می‌دانیم که اینجا وطن ما نیست. همچنین کربن این حدیث پیامبر(ص) را که «حب الوطن من الایمان» را به این معنا می‌گیرد که به تعبیر مولانا این وطن مصر و عراق و شام نیست/ این وطن آنجاست کان را نام نیست. سهروردی این وطن را با تعبیر ناکجاآباد می‌خواند. بنابراین تمام سخن کربن درباره نصوص و آیات و روایات این است که حقیقت تشیع یک نوع عرفان است و به تعبیر خودش گنوس (Gnos) است. او گنوس را معرفت نجات‌بخش می‌داند. علم آن باشد که بستاند تو را. از دید کربن منظور از معرفت در تشیع این است.

روزنامه اعتماد

نظر شما