شناسهٔ خبر: 45880 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

تاملی بر زیبایی‌شناسی شعر-نقاشی(۲)؛

زیربنای فلسفی و فکری زیبایی‌شناسی

هنر از نظر کانت، زیبا چیزی است که بدون مفهوم قابل تصور است، مثل وقتی که انسان بدون کمک مفاهیم، احساس شادی می‌کند و زیبا از سنخ همین حس کردن‌های بی‌واسطه و بدون کمک مفاهیم است و مثل احکام منطقی، اصول و قواعد ابژکتیو ندارد. از نظر او، وقتی قوه‌ی حس ما با یک امر زیبا همچون گل زیبا یا یک تابلوی زیبا روبه‌رو می‌شود، قوه‌ی خیال با این مواجهه می‌کوشد در بازی آزاد خود با قوه‌ی فاهمه، این زیبایی را تحت یکی از مقولات فاهمه قرار دهد.

فرهنگ امروز/ حامد گنجعلیخان حاکمی: متن زیر مقاله مفصلی است در باب زیبایی‌شناسی شعر-نقاشی که در آن در ابتدا تاریخچه ای از نگرش هنر به منزله زیبایی در بین اندیشمندان بررسی خواهد شد. در متن این مقاله به مباحثی چون در باب زیبایی شناسی، رقابت و طبقه بندی هنرها، شعر همچون نقاشی یا نقاشی همچون شعر و لائوکئون پرداخته خواهد شد. قسمت اول با عنوان «تاریخچه‌ی نگرش هنر به‌منزله‌ی زیبایی یا خوب» منتشر شد که در واقع بخش نخست مقدمه بود که هنر به منزله زیبایی را از افلاطون تا همستر هویس بررسی نمود. در این بخش به اراء کانت، شیللر، شوپنهاور و ... می پردازد. 

***

ایمانوئل کانت،[۳] در بیان قوه‌ی ذوق و زیبایی در کتاب نقد قوه‌ی حکم در سال ۱۷۹۰ که به نقد سوم معروف است، می‌پردازد. در تاریخ و مسائل زیبایی‌شناسی، صفحه‌ی ۴۲، بیردزلی بیان می‌دارد که قصد کانت از نوشتن این کتاب آن بود تا جهان‌های طبیعت و آزادی را که در دو نقد نخست، آن‌ها را از یکدیگر متمایز و جدا کرده بود، به یکدیگر متصل سازد؛ وی زیبایی را صورتی از غایت‌مندی می‌داند، البته زمانی که مستقل از ارائه‌ی یک غایت فهم و دریافت شود، چراکه کانت غایتمندی را بدون غایت می‌پذیرد. کانت در نقد قوه‌ی حکم، صفحه‌ی ۱۰۸ اذعان می‌دارد که باید برای زیبایی طبیعی، مبنایی خارج از خودمان جست‌وجو کنیم. کانت در نقد قوه‌ی حکم سه مفهوم را به کار می‌برد که در زیبایی‌شناسی از یکدیگر تفکیک کرده و از اهمیت خاصی برخوردار است. کانت معتقد است که میان مطبوع، زیبا و خیر باید تفاوت گذاشت و این سه مفهوم، سه نسبت مختلف میان تصورات با احساس لذت و الم را نشان می‌دهند که بالنسبه به آن (متعلق‌ها یا شیوه‌های تصور)، آن‌ها را از یکدیگر تمییز می‌دهیم. مطبوع چیزی است که به شخص التذاد می‌دهد؛ زیبا به چیزی گفته می‌شود که صرفاً او را خوش آید و خیر از نظر او چیزی است که انسان آن را ارج نهد یا تصویب کند، یعنی چیزی که برایش ارزش عینی قائل باشد.

کانت در تمایز میان زیبایی و والایی، هریک را بر اساس امر خاصی تبیین می‌کند؛ وی معتقد است ما زمانی می‌توانیم بگوییم چیزی زیباست که تأمل در آن موجب برانگیختگی، بازی و همکاری هماهنگ و سازگار میان قوه‌ی مخیله و فاهمه باشد. از نظر کانت در عقل نظری، فاهمه با مکث و درنگ و با مقولات فاهمه به یک حکم معرفتی می‌رسد، ولی در نقد قوه‌ی حکم و برای صدور یک حکم زیبایی‌شناختی، قوه‌ی خیال به شناسایی و صدور حکم معرفتی اقدام نمی‌کند، بلکه از هماهنگی میان قوه‌ی خیال با فاهمه و با پرسه زدن خیال در فاهمه یا به تعبیر دیگر، از بازی میان این دو قوه، این حکم زیبایی‌شناختی صادر می‌شود که «این گل زیباست». کانت می‌گوید حکم زیبایی‌شناختی یک حکم معرفتی نیست، ولی معتقد است چون قوه‌ی خیال و قوه‌ی فاهمه در همه‌ی انسان‌ها مشترک است، انتظار می‌رود تا همه‌ی افراد همان حکمی را که یک فرد در مورد زیبایی گل صادر می‌کند، تأیید کنند. در نقد قوه‌ی حکم، (ص ۱۸۴) نظر خود را چنین بیان می‌دارد: «اشیای زیبای بی‌شماری در طبیعت وجود دارد که می‌توانیم حکم هرکس درباره‌ی آن‌ها را با حکم خودمان هماهنگ بدانیم و حتی بی‌آنکه چندان به خطا رویم، این هماهنگی را متوقع باشیم.» بدین قرار، در واقع حکم زیبایی‌شناختی برای زیبایی گل بر اساس رضایت همگان صادر می‌شود و این حکم از خصوصیت ویژه‌ی شخصی ناشی نمی‌شود؛ ازاین‌رو، حکم به زیبایی یک گل که همگانی است، متفاوت از حکم به مطلوبیت و مطبوع بودن یک چیز است. آن‌گاه که گفته می‌شود «این غذا مطلوب است»، در واقع یک حکم زیبایی‌شناختی ارائه نشده است و از آن نمی‌توان یک حکم کلی ساخت، بلکه صرفاً یک حکم شخصی است، تنها می‌توان گفت این غذا از نظر فردی خاص، مطلوب و مطبوع است؛ بنابراین، حکم به مطلوبیت یک شیء را که متعلق به فرد خاصی است، نمی‌توان همگانی دانست و باید آن را یک گزاره‌ی شخصی و خصوصی شمرد.

انسان به‌زعم کانت، به طبیعت خارج از خود و به وجود خود در طبیعت معرفت دارد. انسان در طبیعت خارج از خود حقیقت را می‌جوید و در خویشتن خوبی را؛ مرتبه‌ی نخست کار عقل مجرد است و مرحله‌ی ثانی کار عقل عملی است که به آزادی اراده نیز تعبیر شده است. علاوه بر عقل مجرد و عقل عملی، وسیله‌ی سومی هم برای معرفت وجود دارد که به آن استعداد قضاوت می‌گوییم که لذت را بی‌اشتیاق و رغبت برای ما فراهم می‌آورد؛ این استعداد است که اساس احساس استتیک ما را برمی‌سازد. آن‌گاه کانت از دو نوع زیبایی ذهنی و عینی نام می‌برد که اولی بی‌آنکه ضرورتی آن را ایجاب کند در انسان ایجاد لذت می‌کند و اما زیبایی عینی عبارت است از شکل متناسبی که بنا به مقیاسی ادراک می‌شود.

به اعتقاد کانت قضاوت یا داوری نوعی ملکه و قوه‌ی استعداد عمومی است و همه‌ی افراد در معرض یا در محدوده‌ی آن قرار دارند و طبعاً کم‌وبیش تحت تأثیر آن هستند یا از آن برخوردارند؛ اما داوری برخلاف تصور رایج تنها قدرت تمییز یا انتخاب نیست، بلکه از طریق هماهنگ‌سازی و ایجاد اعتدال یعنی ایجاد امر زیبا و یا از طریق کنار گذاشتن و محو یا فرارفتن (امر والا) می‌توان مفهوم داوری را ارتقا بخشید. او در سنجش (نقد) خرد ناب، با روش ماوراء‌طبیعی تجزیه و تحلیل فلسفی به تشریح مسئله‌ی زیبایی‌شناسی پرداخت؛ او زیبایی را به‌مثابه پلی میان دو عالم مجرد و ماده می‌داند و لذت‌های ناشی از زیبایی هنر را از دیگر احساسات لذت‌بخش متمایز می‌کند و آن‌ها را لذت‌های بی‌طرفانه می‌نامد؛ او از این دیدگاه، زیبایی را به پدیده‌ای منحصراً و لزوماً حسی بدل معرفی می‌کند که اهمیتی روحی-روانی دارد. در کتاب میرعبدالحسین نقیب‌زاده، فلسفه‌ی کانت، بیداری از خواب دگماتیسم، صفحه‌ی ۳۴۴، عنوان شده که کانت قوه‌ی قضاوت را وسیله‌ای می‌داند که دو بخش فلسفه (فلسفه‌ی نظری و فلسفه‌ی عملی) را به یکدیگر پیوند می‌دهد. از نظر کانت، انسان در خارج از خود به کمک عقل نظری، حقیقت را می‌جوید و در خویشتن به کمک عقل عملی، خوبی را می‌یابد و به‌وسیله‌ی قوه‌ی حکم بدون کمک مفاهیم، مفهوم زیبایی را تشخیص می‌دهد؛ ازاین‌رو، «کانت پس از بیان تفاوت فلسفه‌ی نظری و فلسفه‌ی عملی و تأکید بر اینکه اصل‌های آن‌ها از یکدیگر متمایز بوده -یکی وابسته به شرایط طبیعت و ازاین‌رو حسی است و دیگری بنیادی معنوی دارد و از شخصیت انسان سرچشمه می‌گیرد-، می‌گوید نقادی قضاوت وسیله‌ای است که این دو بخش فلسفه را در یک کل به هم می‌پیوندد».

از نظر کانت، زیبا چیزی است که بدون مفهوم قابل تصور است، مثل وقتی که انسان بدون کمک مفاهیم، احساس شادی می‌کند و زیبا از سنخ همین حس کردن‌های بی‌واسطه و بدون کمک مفاهیم است و مثل احکام منطقی، اصول و قواعد ابژکتیو ندارد. از نظر او، وقتی قوه‌ی حس ما با یک امر زیبا همچون گل زیبا یا یک تابلوی زیبا روبه‌رو می‌شود، قوه‌ی خیال با این مواجهه می‌کوشد در بازی آزاد خود با قوه‌ی فاهمه، این زیبایی را تحت یکی از مقولات فاهمه قرار دهد؛ در واقع، در حکم زیبایی‌شناختی از یک سوی با یک امر حسی و خارجی مواجه هستیم و از سوی دیگر، این امر حسی را وارد چارچوب و ساختار قوه‌ی فاهمه می‌کنیم و با تعامل یک امر حسی و مقولات فاهمه، حکم زیبایی‌شناختی صادر می‌شود؛ به همین دلیل، کانت می‌گوید که زیبایی طبیعی را باید در خارج از خودمان جست‌وجو کنیم. برخلاف این حکم زیبایی‌شناختی، اگر قوه‌ی خیال نتواند امری خارجی را تحت مقولات فاهمه قرار دهد و به تعبیر دیگر، از مرحله‌ی مقولات فاهمه فراتر رود، در این حالت، قوه‌ی خیال از مقولات فاهمه فراتر می‌رود و به‌سوی ایده‌های عقل گام می‌نهد که از بازی قوه‌ی خیال با ایده‌های عقل به جای حکم زیبایی‌شناختی، حکم به والایی داده می‌شود؛ برای مثال گفته می‌شود که این کوه شکوهمند است یا این اقیانوس چقدر بزرگ یا باعظمت است.

 یوستوس هارتناک در تفسیر تفکر کانت می‌گوید: «کانت بیان داشته که هیچ روشی یا مجموعه‌ای از قواعد نمی‌تواند وجود داشته که باعث شود اشیا بدین نحو مطلوب واقع شوند و به این دلیل، آفرینش هنری مستلزم نبوغ است، همان‌طور که هر اندیشه‌ی خلاقی مستلزم نبوغ است؛ آفرینش هنری صرفاً یک مهارت یا استعداد یا توانمندی چشمگیر برای آموختن نیست» (یوستوس هارتناک، نظریه‌ی شناخت کانت، ترجمه: علی حقی، ص ۲۷۱). همچنین کانت معتقد است که آفرینش هنری مستلزم نبوغ و استعداد است و توانایی‌ای بر خلق اثر هنری را موهبتی طبیعی و فطری می‌داند که شاید نتوان آن را در همه جست؛ ازاین‌رو، معتقد است که آفرینش اثر هنری با آموزش و تربیت قابل تحقق نیست؛ او در نقد قوه‌ی حکم، صفحه‌ی ۲۴۳ در این باره می‌نویسد: نبوغ، قریحه‌ای (موهبتی طبیعی) است که به هنر قاعده می‌بخشد. چون قریحه به‌مثابه قوه‌ی خلاقه‌ی فطری هنرمند، خود به طبیعت تعلق دارد، می‌توان مطلب را به این صورت بیان کرد: نبوغ یک استعداد ذهنی فطری[۴] است که طبیعت از طریق آن به هنر قاعده می‌بخشد. کانت در کتاب سنجش (نقد) خرد ناب می‌کوشد تا شکلی بسیار زیبا و عالی از احساس را در قضاوت زیباشناختی پیدا کند که به گونه‌ای ماتقدم و پیشینی تجربه‌ی لذت و رنج را تعیین نماید؛ این تجربه حاکی از هماهنگی (امر زیبا) یا محو و از بین رفتن (امر والا) ای است که هرگونه نقد و داوری مستلزم آن است.

ژولیوس ورون[۵] نویسنده فرانسوی در مقدمه‌ی کتاب زیبایی‌شناسی، چاپ ۱۸۷۸، صفحه ۵ درباره‌ی زیبایی‌شناسی چنین می‌نویسد: «هیچ علمی به اندازه‌ی زیبایی‌شناسی دستخوش خیال‌بافی متافیزیسین‌ها نشده است. از زمان افلاطون تا پیدایش آیین‌های رسمی زمان ما نمی‌دانیم از هنر چه معجون شگفتی با خیال‌ها و تصورات تقطیرشده و رازهای شگرف ساخته‌اند که مبین عالی آن‌ها، استنباط مطلق کمال مطلوب زیبایی، زیبایی ساکن و ملکوتی اشیای واقعی است.»

شیللر به‌عنوان پیرو کانت همچون استادش هدف هنر را زیبایی و منشأ زیبایی را نیز لذت می‌داند، بی‌آنکه سود و پیشرفت عملی از آن ملحوظ باشد. در این دیدگاه هنر همچون بازی نگریسته می‌شود که هدفی جز بازی ندارد. هنر تجلی زیبایی حیات است مقصدی جز زیبایی ندارد.

در تاریخ انتقادی زیبایی‌شناسی شاسلر (ص ۷۶۹)، فیخته معتقد بود که آگاهی بر شیء زیبا ناشی از موارد زیر است: جهان، یعنی طبیعت که دو سو دارد، این دو سو نتیجه و حاصل دو امر، یکی محدودیت ما و دیگری فعالیت آزاد و نامحدود تصور ماست. هرکس محدود-مسخ‌شده-محصور در تنگناست، در این مرحله زشتی‌ها را می‌بیند، اما فردی که دارای کمال درونی-حیات-نمو است زیبایی را مشاهده می‌کند. بنابراین، به‌زعم فیخته زشتی و زیبایی وابسته به دیدگاه بیننده است؛ ازاین‌رو، زیبایی در جهان وجود ندارد بلکه در روح زیبا جا دارد؛ هنر ظهور و بروز این روح زیباست و مقصدش تعلیم و تربیت.

شلینگ نیز معتقد بود که زیبایی عبارت از ظهور نامتناهی در متناهی است. خصوصیت اساسی مفهوم هنر بی‌نهایتی نامعلوم است. هنر از اتحاد ذهن با عین پدید می‌آید، یعنی از اتحاد طبیعت با عقل؛ بنابراین هنر عالی‌ترین وسیله‌ی معرفت است. زیبایی اندیشیدن در ذات است، ذاتی که در همه‌ی اشیا مستتر است. زیبایی با علم یا اراده‌ی هنرمند پدید نمی‌آید، بلکه از نفس تصور زیبایی در هنرمند پیدا می‌شود.

کراوزه پیرو دیگر شلینگ، زیبایی حقیقی را تجلی تصویر در فرم می‌داند و به‌زعم او هنر چیزی جز تحقق زیبایی در قلمرو روح آزاد انسانی نیست. عالی‌ترین درجه‌ی هنر، هنر زندگانی است که فعالیت خود را متوجه آرایش حیات می‌نماید.

هگل قائل بر این است که خداوند در طبیعت به‌صورت زیبایی تجلی نموده است؛ خداوند خود را در طبیعت به دو صورت متجلی می‌سازد یکی به‌صورت ذهنی و دیگر آنکه به‌صورت عینی. خداوند در طبیعت و روح تجلی می‌کند. زیبایی تصوری است که از راه ماده خود را می‌نمایاند؛ زیبایی حقیقی روح و هر آن چیزی است که بهره‌ای از روح دارد. به عقیده‌ی او حقیقت و زیبایی یکی است. پیروان هگل از جمله وایسه (۱۸۰۱-۱۸۶۷) و روگه (۱۸۰۲-۱۸۸۰) و فیشر نیز همچون هگل در حقیقت، زیبایی را خویشتن‌نمایی ایده می‌دانند.

هربارت همچون متفکری مخالف هگل، معتقد است زیبایی خودبه‌خود وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد، آنچه وجود دارد قضاوت ماست و باید مبنای این داوری را کشف کنیم.

شوپنهاور مخالف دیگر هگل، زیبایی‌شناسی هگل را زیر سؤال می‌برد؛ به عقیده‌ی او اراده در جهان در مراحل مختلف به خود وجود خارجی می‌بخشد، گرچه هر اندازه مرتبه وجود خارجی اراده بلندتر باشد زیباتر است، ولی هر مرتبه‌ای هم زیبایی خود را دارد.

چارلز رابرت داروین در کتاب هبوط انسان معتقد است که زیبایی احساسی است که فقط مختص به انسان نیست بلکه در حیوانات نیز وجود دارد و در اجداد بشر هم وجود داشته است؛ پرندگان آشیانه‌ی خویش را می‌آرایند و زیبایی را در جفت خود می‌ستایند. جمال و زیبایی در کار وصلت‌ها مؤثر است. زیبایی شامل مفهوم خصوصیات گوناگون است. منشأ هنر موسیقی صدایی است که نرینه‌ها برای دعوت از مادینه‌های خویش برمی‌آورند.

اسپنسر معتقد است که منشأ هنر بازی است و این عقیده‌ای است که پیش‌تر شیللر بیان کرده بود. در حیوانات پست‌تر همه نیروی حیاتی صرف نگهداری و ادامه‌ی زندگانی می‌گردد، لکن در انسان پس از برآوردن نیازهایش، یک نیروی اضافی به جای می‌ماند، این نیروی اضافی صرف بازی می‌شود و از بازی به هنر می‌رسد؛ بازی تظاهر به عملی واقعی است هنر نیز چنین است.

موزلی در کتاب «مواعظ دانشگاه آکسفورد» که در سال ۱۸۷۶ چاپ شد، چنین می‌نویسد: «زیبایی در روان آدمی یافت می‌شود. طبیعت ما را از آنچه مقدس و الهی است باخبر می‌سازد و هنر مظهر مرموز این چیز مقدس و الهی است.»

گرانت آلن که ادامه‌دهنده‌ی راه اسپنسر است بر این باور است که زیبایی منشأ طبیعی دارد. آغاز هنر بازی است. انسان با نیروهای اضافی طبیعی خویش خود را تسلیم فعالیت هنر می‌نمایاند. زیبا آن است که بزرگ‌ترین تهییج و تحریک را با حداقل زیان ارزانی دارد. ذوق انسانی در تشخیص زیبایی نقش مهمی ایفا می‌کند، اما ذوق را می‌توان تعلیم داد و تربیت کرد.

روزنکراتس در کتاب زیبایی‌شناسی امر زشت استدلال می‌کند که امر زشت نه تنها در هنر به امر زیبا جلوه‌ی بیشتری می‌دهد، بلکه به مفهوم هگلی نفی راستین امر زیباست؛ ازاین‌رو، همانند بدی در اخلاق و بیماری در زیست‌شناسی باید مستلزم نظریه باشد.

این زیربنای فلسفی و فکری برای ورود زیبایی‌شناسی به پهنه‌ی ادبیات کفایت می‌کند. با پایان یافتن قرن ۱۸ و آغاز قرن ۱۹، زیبایی‌شناسی به فرانسه رسیده و برای اولین بار در ادبیات تجلی می‌یابد. بنیامین کنستان در سال ۱۸۰۴ در خاطرات خود به زیبایی‌شناسی از دیدگاه کانت اشاره می‌کند. تئوفیل گوتیه در مقدمه دو کتاب خود آلبرتوس و مادموازل دوموپن گزاره‌ی معروف هنر برای هنر را می‌آورد و اولین بیانیه‌های این نهضت را صادر می‌کند. به نظر کنستان، غایت هنر صورت زیبا است و هیچ معیاری بیرون از آن نمی‌تواند ملاک ارزشیابی آن قرار بگیرد -در این راستا و با هدف رهایی هنر، بودلر، تئودور دوبانویل و فلوبر به او پیوستند-. در آمریکا ادگار آلن‌ پو شاعر و نویسنده‌ی رمانتیک، پیشتاز جنبش زیبایی‌شناسی می‌گردد؛ وی در مقاله‌ی خود به نام اصول شاعری به ترویج نگرش هنر برای هنر در محدوده‌ی شعر می‌پردازد؛ او در رد بدعت تعلیم این پرسش را مطرح می‌کند: چگونه می‌توان برای بیان حقیقت که نیازمند زبانی ساده، دقیق، موجز و عاری از احساس است، آن را در قالب شعر بیان کرد؟ او معتقد است که جمع شعر و حقیقت ممکن است،‌ بدین صورت که شعر قادر (قابلیت) بیان و نمود حقیقت را ندارد.

در انگلستان در سه دهه‌ی پایانی قرن ۱۹ و دهه‌ی ۱۸۸۰، نهضت زیبایی‌شناسی شکل می‌گیرد. والتر پیتر نویسنده‌ی انگلیسی نخستین کسی است که پس از تأثیرپذیری مستقیم جان راسکین و شعرای گروه پیش از رافائلیان به تدوین اصول فکری این حرکت در انگلستان فعالیت می‌کند؛ وی در سال ۱۸۷۳، در کتاب بررسی‌هایی در تاریخ رنسانس، فرضیه‌ی نسبیت ادبی را مطرح می‌کند؛ وی با تأثیرپذیری از بودلر و فلوبر، جست‌وجو در پی حقیقت را سرابی می‌داند و معتقد به رهایی هنر از قید و بندهای بیرونی است؛ او با تأکید بر صورت، سبک را ملاکی برای ارزیابی آثار ادبی معرفی می‌کند. در دوران پایانی قرنی که در آن اصالت فایده‌ی انتشار و حاکمیت فکری داشت، طرف‌دارانی همچون لیونل جانسون، ارنست داوسن و اسکار وایلد را به خود جلب کرد؛ ازجمله‌ی آثار ماندگار این نهضت می‌توان به رمان معروف وایلد به نام تصویر دوریان گری اشاره کرد.

ادامه دارد...

ارجاعات:

[۳] Immanuel Kant - زاده ۲۲ آوریل ۱۷۲۴ – درگذشته ۱۲ فوریه ۱۸۰۴، چهره‌ی محوری در فلسفه جدید است. کانت مانند فردریک، فرزند روشنگری بود و با وجود همه‌ی عدم ثباتی که از نظر شیوه‏های کلی خود داشت تا پایان کار به عقل پایبند بود، ولی او نیز مانند روسو جزئی از نهضت رمانتیک بود و تلاش می‏کرد که عقل را با احساس، فلسفه را با مذهب و اصول اخلاقی را با عصیان سازش دهد؛ او تورع (پیتیسم) را از والدین خود کسب کرد و آن را با خردگرایی (راسیونالیسم) کریستیان فون ولف آمیخت؛ سخنان بدعت‏آمیز «فیلسوفان» فرانسه را فراگرفت و آن‌ها را با «اعلام ایمان کشیش ساووایی» در کتاب امیل ترکیب کرد؛ روان‌شناسی باریک‏بینانه‌ی لاک، لایبنیتز، بارکلی، و هیوم را به ارث برد و آن‌ها را در تلاش خود به منظور رهانیدن علوم از دست هیوم و مذهب از دست ولتر به کار بست؛ زندگی خود را با نظم و ترتیب طبقه‌ی متوسط تنظیم کرد و انقلاب فرانسه را مورد تحسین قرار داد؛ او که در پروس شرقی تنها و منزوی مانده بود، همه‌ی جریانات فکری عصر خود را احساس و آن‌ها را یک‌جا جمع کرد؛ وی تجربه‌گرایی و عقل‌گرایی ابتدایی مدرن را درهم‌آمیخت و تا به امروز تأثیر مهم وی در مابعدالطبیعه، معرفت‌شناسی، اخلاق، فلسفه‌ی سیاسی، زیبایی‌شناسی و دیگر حوزه‌ها ادامه دارد. ایده‌ی بنیادین «فلسفه‌ی نقدی» کانت به‌ویژه در نقدهای سه‌گانه‌ی وی «نقد عقل محض»، «نقد عقل عملی» و «نقد قوه‌ی حکم»، «خودآیینی انسان» است؛ وی استدلال می‌کند که فاهمه‌ی انسان منشأ قوانین عمومی طبیعت است که تشکیل‌دهنده‌ی همه‌ی تجربه‌ی ماست و عقل انسان است که قانون اخلاقی را به ما می‌دهد که این قانون مبنای ما برای باور به خدا، آزادی و جاودانگی است؛ بنابراین، شناخت علمی، اخلاق و باور دینی متقابلاً سازگار و مورد اطمینانند، زیرا همه‌ی آن‌ها متکی به بنیان یک‌سان «خودآیینی» انسانند که به علاوه، انسان بر اساس جهان‌نگری غایت‌شناسانه حکم تأملی، غایت نهایی طبیعت است؛ او همچنین یکی از فیلسوفان کلیدی روشنگری است و فلسفه‌ی وی از اندیشه‌های مسلط بر نیمه‌ی نخست سده‌ی نوزدهم است.

[۴] Ingenium

[۵] Jules Gabriel Verne

نظرات مخاطبان 0 6

  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۰ ۱۱:۰۳یاسر عبادی 2 16

    سپاسگذارم خلاصه و مفید و در عین حال تامل برانگیز بودممنون ا ز سایت فرهنگ امروز با انتخاب های خوب
                                
  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۱ ۰۹:۴۴یاسر عبادی 2 14

    من نظرم گفتم و اینکه عده میان منفی میدن مشکلی دارن
    
                                
  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۳ ۱۳:۵۴ 1 14

    مقاله فشرده و سنگین است باید در زمان طولانی و با تکرار خواند پیشنهاد به مسئول محترم سایت اینکه مقاله را لطفا تدریجی بگذارند لطفتان مکرر
    
                                
  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۳ ۱۸:۰۹رامین 1 16

    به تدریج گذاشته شود بهتر است
    اگر امکانی فراهم شود که پی دی اف کل مقالات سایت آخرین مرحله گذاشته شود عالیست
    بعضی مقالات سایت واقعا نیاز به خواندن مکرر دارد مصاحبه ها، گزارشات و مقالات اینچنین
    ممنون  
                                
  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۵ ۰۸:۲۰ 1 15

    درودددددددددددد با نظر رامین موافقم که اگر امکاناتی فراهم شود که فایل پی دی اف مقالات سایت قابل دانلود قرار داده شود 
                                
  • ۱۳۹۵-۰۶-۱۶ ۰۲:۳۳ 18 2

    تا کنون که حرف خاص و چیز ارزشمندی ارایه نشده، مشتی اطلاعات ویکی پدیایی با منابعی که برای مشخص شدنش باید منتظر مقاله ی آخر باشیم. برای ارتقای دانش عمومی افراد نا آشنا و غیرمتخصص شاید مفید باشد، ولی هیچ حرف مهمی برای متخصصین ندارد.
                                

نظر شما