فرهنگ امروز/ عرفان ناظر:
در بخش نخست، سینا صدقی بر اساس نظریه چندفرهنگگرایی ملهم از «برایان فِی» موضوع این رویکرد را تعریف کرده؛ چندفرهنگگرایی مدلی برای «مسئله تفاوتها» است. همچنین از رهگذر تعریف موضوع، مفاهیم بنیادین چندفرهنگگرایی را برشمرده است؛ «تفاوتها»، «هویت»، «دیالُگ» و «دیالکتیک». هدف چندفرهنگگرایی موردتبیین در این کتاب نهتنها فهم «دیگری»، بلکه فهم «من» از رهگذر «دیگری» مبتنی بر «تفاوتها» است. در چنین هدفی باید توجه داشت که «تفاوتها»، جزیرههای دورافتاده از یکدیگر نیستند، آنها زمانی «تفاوت» هستند که مبتنی بر دیالُگ و دیالکتیک ادراک شوند؛ بدون هیچ چشمانداز مطلقی، و با تأکید بر مفهومِ همواره «درراهبودن»، برای کشف و آشکارگی آن حقیقتی که مدام پنهان میشود. برای چنین استمراری لاجرم باید از دوگانه های جزمگرایانه زشتوزیبا، منودیگری «عبور» کرد. اما لازمه این «عبور»، فهم، نقد و بهبیانی دیگر، «دوختن نگاه خیره» به آنان است. «خیرهنگریستن» در اینجا بهمعنی مواجهه با بنیانهای معرفتی اندیشهها است، اندیشههایی که در قالب کُلگرایی، نسبیگرایی و منظرگرایی درصدد هستند تا «پیوستگی فرهنگی» و «عقلانیت» را ناممکن، و «گسست» را بر «پیوستگی» ارجح بدانند. معنای ضمنی چیرگی «گسست» بر «پیوستگی» این است که امکان ترجمهپذیری یک فرهنگ به زبان ما و در کل، امکان فهم «فرهنگ دیگر» ناممکن است. سینا صدقی امکان اپیستمولُژیکِ حاصل از توجه به «ترجمه پذیری» را در برشمردن کاستیهای رویکرد مکتب ادینبورا و تأکید بر امکان اپیستمولُژیک نقد پوپر علیه آنچه «اسطوره چهارچوب» میداند، گردهم میآورد.
برای فهم فلسفه چندفرهنگگرایی که بر «تفاوتها» بنیاد گرفته، نقد رویکردهایی چون کلگرایی، نسبیگرایی، منظرگرایی، جهانشمولگرایی و پلورالیسم ضرورت پیدا میکند. برای این مقصود، نویسنده طرح پژوهش خود را در مقدمه کتاب چنین بیان میکند: «آنچه در این بررسی ارائه خواهد شد، در سه سطح مفهومی، فلسفی و موسیقایی قابل پیگیری است. در سطح نخست مفاهیم بنیانی بررسی خواهند شد [تفاوتها، هویت، دیالُگ و دیالِکتیک]، در سطح دوم گستره این مفاهیم از رهگذر توجه به کاستیهای دو رویکرد نسبیگرایی و منظرگرایی، اندیشه کوهن و بحث وی در ارتباط با ویژگی پارادایمهای علمی، رهیافت مکتب ادینبورا در حوزه جامعهشناسی معرفت، صورتبندی مکاینتایر از نسبت عقلانیت و ترادیسیون، دو اصل ویتگنشتاینی «بازیهای زبانی»، «شکل زندگی» و نتایج اپیستمولُژیک حاصل از این دو، بحث پوپر در ارتباط با مفهوم «اسطوره چهارچوب» و نقطه نظر کواین درباره «نسبیت اُنتولژیک» و «عدمتعین ترجمه» تبیین شده اند. در سطح سوم، این مبانی و مفاهیم حاصل از آن در حوزه موسیقی بررسی و از رهگذر آن آثار مشایخی تبیین شدهاند.» (صدقی، ٢٨، ١٣٩٥).
بخش دوم کتاب شامل دو مقدمه است؛ مقدمه اول اشارهای به تکامل مدل چندفرهنگی در تاریخ موسیقی، مقدمه دوم تبیین نظام چندصدایی علیرضا مشایخی - مکمل- که بنابهگفته نویسنده کلید ادراک چندفرهنگگرایی در آثار آهنگساز است. سپس نویسنده تبیین مفاهیم «تئوری مکمل» را در ارتباط با چندفرهنگگرایی در آثار مشایخی، از بعدی فلسفی طرحاندازی میکند. سینا صدقی در فصل دوم کتاب، بخشی را به تبیین «سمفُنی شماره ٩» اپوس ٢٠١ و آثار پس از آن اختصاص داده، و این اثر را نقطه آغاز دوره «مانیفست» دانسته است. نویسنده مبتنی بر رویکرد علیرضا مشایخی در این دوره، وضعیت و تمایز «صدا» را با دیگر دورههای آهنگسازی مشایخی تبیین میکند. در این فصل خواننده با یک چرخش تحلیلی مواجه میشود. بدینگونه که تا پیش از آن کوشش نویسنده بر آن بود تا مبانی فلسفی چندفرهنگگرایی را آشکار کند و از مفاهیم بنیادین آن با اتکا بر آراء برایان فِی، کارل پوپر و دُنالد دیویدسن دفاع کند اما در فصل «مانیفست عبور»، غالب تحلیلها و ساختار واژگان و مفاهیم زیر سیطره سایه هایدگر است که بهثمر مینشینند. پرسش قابلتأمل این است که چندفرهنگگرایی که تا پایان بخش نخست کتاب، متکی بر آراء مکاتب و متفکران مذکور توضیح داده میشد، چه ارتباط موثقی میتواند با اُنتولژی هایدگر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش سطح چهارم پژوهش را شاید بتواند آشکار کند. سطحی که بهوضوح از آن در کتاب سخنی بهمیان نیامده است اما همچون کنشی دراماتیک خود را آشکار و پنهان میکند.
هایدگر در قطعه ٣٨ «هستی و زمان»، هستی را نهتنها موضوع بنیادین فلسفه معرفی میکند بلکه آن را برتر از جنس، نوع و فصل هستندگان میداند. درواقع هر موجودی برای موجودبودن باید در هستی باشد. در این وضعیت، تنها آن موجود انسانی، داـزاین محسوب می شود که منزلگهِ هستی باشد؛ یعنی او نیز همچون هستی، استعلا داشته باشد و فراروی عدم باشد. در اینجا «استعلا» از مقومات اگزیستانسیال داـزاین، رویکردیست که آدمی را متوجه هستی میکند و آن را به موجودات و خودش بازمیگرداند. «استعلا» راهی است برای آشکارگی این امر، که موجودات حتی در تفاوت و تضاد با یکدیگر از یک پیوستگی بنیادین برخوردارند زیرا شرط حضور آنان «هستی» و «درـعالمـهستن» است؛ هستی بهمثابه یگانه مِلک مشترک میان موجودات که ما را با «پیوستگی» روبهرو میکند؛ پیوستگیای که به ما میگوید فرهنگها با تمام تفاوتهایی که دارند بر مبنایی مشترک استوارند. همچنین ترادیسونها -بهمثابه موجود- نه مجموعه اعمال و رفتارهای گذشته و تثبیتشده، بلکه روبناییاند که بر مبنای هستی بنا شدهاند؛ «هستی» آنان را به یکدیگر پیوند میزند و درنهایت، این «فهم» میتواند حاصل شود که یک ترادیسیون در خلأ و مستقل از ترادیسیونهای دیگر خلق نشده است بلکه به هم وابستهاند و حتی بر یکدیگر تأثیر دارند. نسبت فهم و هستی، بنیادین است چراکه هستی همچون بنیاد در فهمِ موجود است که «هست» میشود (هایدگر، ٤٣٦، ١٣٨٦).
هویت آدمی و ترادیسیون، محصول دیالُگ با هستی است. از آنجاکه بهاعتقاد علیرضا مشایخی هویت در کُنه خود چندفرهنگی است پس میتوان سخن او و فهم موسیقی او را در این بستر فهمید. فهم اُنتولژیک به ما کمک میکند که فرهنگها را در «پیوستگی» و در مرحلهای فراتر در «ازآنِهمبودگی» بهفهم در بیاوریم و این، همان ضرورتِ طرح و فهم مبانی چندفرهنگگرایی است که میخواهد از «اسطورههای چهارچوب» و متافیزیکِ استوار بر «گسستگی» عبور کند و نهتنها «دیگری» را بشناسد بلکه «دیگری» و «من» را در «ازآنهمبودگی» بهفهم درآوَرَد.
سینا صدقی در بخش «مانیفست عبور»، تحقق «عبور» و «خروج» یا فرارَوی از «پیوستگی» به سوی «ازآنهمبودگی» را ویژگی بنیادین آثار این دوره «مانیفست» میداند. وی در راه تبیین این موضوع ابتدا شیوه حضور و نگاه علیرضا مشایخی به «صدا» را در این دوره توضیح میدهد. مبتنی بر تبیین وی، «صدا» در آثار این دوره «تِم»، «آتمسفر» و «ابژه فیزیکی» نیست بلکه «رویداد» است. او برای بهدستدادن معنای حقیقی واژه «رویداد» ـEventـ از روش ریشهشناسی استفاده میکند که مطابق آن «رویداد» رفتوآمدی است که منجر به خروج میشود. در «سمفُنی شماره ٩» اپوس ٢٠١، «صدا» میان ترادیسیونها و فرهنگهای موسیقایی متفاوت در «رفتوآمد» است تا «پیوستگی» میان آنها را «تذکر» دهد. این «تذکر» از یکسو «یادآوری نسبتهای فراموششده» و از سویی دیگر «فراخوان» بازگشت به «صدا» فارغ از «اِستتیک» و متافیزیک حاصل از آن است. بههمین دلیل دیگر ابعاد و روشهای آهنگسازی نیز در معنای حقیقی خود به آشکارگی میرسند. برایمثال «دِوِلُپمان» نیز در معنای حقیقیاش به موضوع آثار این دوره تبدیل میشود. نویسنده با ریشهشناسی این واژه، راهی برای فهم «دِوِلُپمان» در آثار مشایخی میگشاید: «این واژه در معنای حقیقی خود، آشکارکردن آنچه بهواسطه غفلت و فراموشی، پنهان و پوشیده مانده است را تذکر میدهد... دِوِلُپمان بهمثابه «ساختگشایی» و در گستره وسیعتری «گشایش»، امکان «عبور» و «خروج» را محقق میکند، و بههمین دلیل در دامنه «رویداد»، امکان طرح و بسط یافته است... «رویداد» امکان طرح دولپمان در معنای حقیقی آن را میسر کرده است» (صدقی، ٢٢٤، ١٣٩٥).
افق رویداد، «ازآنهمبودگی» است؛ همان امکان مشترک میان «من» و «دیگری»؛ آشکارگی تفاوتها؛ تفاوتهایی که از آن یکدیگر هستند. شناخت «دیگری» نه به معنای تجربه «دیگری» و یا «اوبودن»، بلکه شناخت، درک معناست؛ اما درک معنا میسر نمیشود مگر آنکه رابطه «دیگری» را با هستیاش بکاویم. معنا، ادراک «دیگری» از هستی و نحوه بودنش است. باید «با او بود»، نه «همچون او» تا بتوان به فهم از «او» رسید؛ همچنانکه هایدگر در بند ١٢٧«هستی و زمان» تصریح میکند که «اوبودن»، یکسانی با دیگران است، آدمی را در دیگران حل میکند بهگونهای که تمایز از میان میرود و همسطحسازی روی میدهد. بدون ابتنا بر«تفاوت»، معنا نمیتواند رخ دهد. «دیگری» نمیتواند دارای مفهوم باشد مگر در «تفاوت»؛ در «تفاوت» است که میتواند برای ما حاضر باشد و در این «حضور» است که میتواند بهفهم درآید و حقیقت آن آشکار شود. (هایدگر، ٩٢، ١٣٨٩).
آشکارگی چیزها آنگونه که هستند، میتواند با غایت چندفرهنگ گرایی ـ فهم، تعامل و آزادی- همصدایی داشته باشد، چراکه تا دیگری نتواند چنان که هست بر ما آشکار شود، رابطه با دیگری برمبنای سوژه/ ابژه و گسست باشد، امکان فهم واقعی میسر نمیشود. پس بیراه نخواهد بود اگر بگوییم روش پدیدارشناسانه میتواند بهمثابه آغازگاه راه چندفرهنگگرایی موردتأمل قرار گیرد.
ازهمینرو میبایست برای شناخت و فهم دیگری، آنچنان که دیگری هست، و آنچنان که «من» و «دیگری» از آنِ یکدیگر هستند، تفاوت و تمایز آنها را متذکر شویم. سینا صدقی تحقق چنین تذکری را در آثار مشایخی چنین طرح میکند که، همِّ مشایخی این است تا «صدا»، به «صدا» اشاره کند؛ یعنی به ذاتش. «صدا»، مستحیل در چیز دیگر، فروافتاده در تِم، آتمسفر و بیگانه با خود نیست بلکه در هستی خود استقرار یافته است. اما چگونه؟
موسیقی ایران، چین، هند، هر کدام دارای فهم و نسبت ویژهی خود از زمان هستند. در آثار مشایخی «عبور» به ساختارهای موسیقایی متفاوت سبب «ساختگشایی» میشود و عالَم وسیعتری از «صدا» خلق میشود؛ این عالَم وسیعتر با ایجاد «بیزمانی» امکان حضور مییابد.بهبیان دیگر، آن زمان ویژهای که منحصر به موسیقی ایرانی است از طریق عبور از ساختار ایرانی به ساختاری دیگر دچار تزلزل میشود. «عبور» از «زمانمندی» موسیقی ایرانی، سبب «ساختگشایی» میشود و حاصل آن «بیزمانی» است. «ساختگشایی» و «عبور» از ساختار زمانمند موسیقی ایرانی سبب میشود که موسیقی ایرانی با خود بیگانه شود، در این بیگانگی با زمان خویش، با «پیوستگی» آشنا میشود و خود را در نسبت با «دیگری»، در عالَم گشودهای بازمییابد. این سبب میشود «صدا» ذات پوشیدهشده خود را در یک ساختار موسیقایی آشکار کند. ازاینرو «بیزمانی» به امکان آشکارگی «صدا» بهمثابه «رویداد» تبدیل میشود. بهبیان دقیقتر، بهاعتبار اینکه «رویداد» تذکر «ازآنِ همبودگی» است، و ابعاد پنهان و پوشیده «صدا» نیز در این «عبور» از ساختارها آشکار میشود میتوان گفت که «صدا»، «رویداد» است. ازاینرو ذات «صدا» در دوره مانیفِست «رویداد» است. سینا صدقی افق دوره مانیفست را در نُه مرحله صورتبندی کرده است.
١- به پایان رسیدن «ویژگی» صدا به صورت «تِم» و «آتمسفر»، آغاز آشکارگی ذات «صدا» به مثابه «رویداد».
٢- «خروج» از «همبستهبودن» ـnexusـ بهسوی «ازآنِهمبودگی» ـeventus.
٣- «خروج» از نگاه سوبژکتیو و متافیزیکی به صدا و «فراخوان» به سوی «بازگشت به صدا»؛ آشکارگی «صدا بهمثابه صدا».
٤- تذکر «نسبتهای فراموششده».
٥- تذکر نسبت اُنتولژیک ترادیسیونهای تاریخی متفاوت.
٦- پایان «ارجاع» و آغاز «اشاره».
٧- تحقق «دِوِلُپمان» در معنای حقیقی.
٨- تحقق duration
٩- تحقق پرسش «صدا چیست؟». (صدقی، ١٣٩٥)
مطابق تبیین نویسنده از دوره «مانیفست»، این دوره تحقق تأسیس آغازین –Urstiftung- است؛ تأسیسی که آغاز دیگری را نشان میدهد و به راه دیگری «اشاره» دارد. جهت این راه بهسوی «آشکارگی نسبتهای فراموششده» است. صدا در آثار این دوره، امکان «رویداد» حقیقت است؛ ازاینرو در آرزوی اعلام و اعلان نسبتی با هستی بهسر میبرد؛ به همین سبب موسیقی در آثار مشایخی به تفکری درباب هستی تبدیل میشود. آثار این دوره را میتوان در راستای «عبور» و «خروج» از تفکر سوبژکتیو و صورتبندیهای حاصل از دوره «استتیکِ خسته» به صدا بررسی کرد. این «عبور» بهسمت ارائه معیارهای نوینی گام برمیدارد که امکانی را برای ترسیم «موسیقی آینده» فراهم می آورد.
روزنامه شرق
نظر شما