شناسهٔ خبر: 46731 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بزرگان ما چگونه اهل کتاب و مطالعه شدند؟ / تاثیر والدین بر انس فرزندان با کتاب

این روزها مطالعه و خرید کتاب در حوزه‌های عمومی در زندگی روزمره کودکان به دلایل مختلف رنگ‌باخته‌است؛ یکی از دلایل آن ریشه در تربیت و عادات والدین دارد؛ کودکی که کمتر والدین خود را در حال مطالعه دیده یا هرگز چنین چیزی ندیده‌است، احتمالا کمتر به مطالعه علاقمند خواهد شد؛ برای اطلاع از چگونگی تاثیر والدین بر علاقمندشدن کودکان به مطالعه، می‌توان به تجربه دوران کودکی برخی از چهره‌های فرهنگ و هنر اشاره کرد.

بزرگان ما چگونه اهل کتاب و مطالعه شدند؟ / تاثیر والدین بر انس فرزندان با کتاب

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ ه‌نظر می‌رسد در برخی از تحلیل‌های ارائه شده درباره وضعیت مطالعه و کتابخوانی در جامعه ایران که معمولا آن‌را چندان امیدوارکننده تلقی نمی‌کنند، همه تقصیرها بر گردن نهادهای دولتی گذاشته می‌شود! در چنین تحلیل‌هایی کمتر نقش خانواده و فضای دوران کودکی، مورد توجه قرار می‌گیرد. به‌راستی والدین و فضای خانواده چه تاثیری می‌تواند در علاقه‌مند کردن فرزندان به کتاب و مطالعه داشته باشد؟ چهره‌های شناخته‌شده فرهنگی و ادبی ما ‌چقدر در موضوع مطالعه و کتابخوانی تحت‌تاثیر والدین و محیط کودکی خود قرار داشتند؟
 
اگر نگاهی به زندگینامه برخی از بزرگان و مشاهیر کشورمان داشته باشیم، این نکته را به راحتی متوجه می‌شویم که بن‌مایه و ریشه زندگی علمی همه آن‌ها در کودکی نقش بسته است؛ برای مثال در این‌جا به ذکر چند نمونه می‌پردازیم.
 
در فصل زندگینامه ملک‌الشعرای بهار در کتاب «من زبان وطن خویشم» به اهتمام میلاد عظیمی آمده است: «پدر بهار، محمد کاظم صبوری ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی بود. او از سن 4 سالگی به مکتب سپرده شد. معلمش زن عموی او بود و بهار قرآن را نزد او خواند. در 6 سالگی که به مکتب پسران رفت، فارسی و قرآن را خوب می‌خواند. در 7 سالگی شاهنامه را نزد پدرش می‌خواند. خواندن شاهنامه و درس مکتبی صد کلمه رشید و طواط، قریحه شاعری او را پروراند و در همان اوان توانست به بحر متقارب شعر بسراید؛ همشاگردان مکتبی خود را به شعر هجو می‌گفت یا برای آنان غزل می‌سرود.
 
پس از آموزش مقدماتی در جوانی از محضر درس سیدعلی خان درگزی بهره برد و در 15 سالگی، به درخواست نصیرالملک شیرازی و پدرش ملک‌الشعرا صبوری از مشیرالدوله حاکم خراسان لقب «ثقه الکتاب» با مواجب نقدی و جنسی به او عطا شد.
 
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی در مستند «از پاریز تا پاریس» می‌گوید: «روزنامه ندای پاریز را در 2 نسخه (شبیه به کاردستی ) تهیه می‌کردم و در آن از مجلات و کتاب‌ها رونویسی می‌کردم و آن‌را هر هفته به دو مشترک ثابتم، پدر و معلمم، می‌فروختم و آن دو با اشتیاق و لذت به مطاله آن می‌پرداختند و من را تشویق به ادامه کار می‌کردند.»
 
استاد فتح‌الله مجتبایی در خاطرات خود بیان می‌کند: «مادرم از یک خانواده روحانی بود و قرآن و عربی را خیلی خوب می‌دانست و من بوستان و گلستان را پیش از آن‌که برایمان از تفرش استاد بیاورند، نزد مادرم خواندم. پدربزرگ من سرور علی شاه نام داشت، او شاعر بود و دیوان شعر داشت در آن زمانی که من 7-8 ساله بودم، او نود سال داشت، مثنوی را نزد او آموختم. در همان زمان اشعاری را که می‌سرود به من می‌داد تا برایش با خط‌ خوش بازنویسی کنم، گاهی در حین انجام این‌کار اگر اصلاحاتی به‌نظرم می‌رسید، انجام می‌دادم. اولین باری که این‌کار را انجام دادم کلمه لعل بداخشان را در بیتی تبدیل به چاه زد اخشان کردم:
 
ای فروغ ماه تابان از گریبان شما
وی همه شیرینی از لعل بداخشان شما

من دیدم لعل شیرینی ندارد کردمش     
وی همه شیرینی از چاه زد اخشان شما
 
سرور علی شاه این را خیلی پسندید و به سختی از جا بلند شد و یک پنج ریالی از زیرتشک به من جایزه داد و این اولین جایزه‌ای بود که من گرفتم و هنوز لذت آن‌را حس می‌کنم.
 
در آن زمان (1328-1329) در روستاهای فرهان به جز کتاب خواندن کار دیگری نبود، نه تلویزیون بود نه رادیو و ما شب‌ها ناچار بودیم بنشینیم و کتاب بخوانیم. با مادر و پدر و استادم شب‌ها می‌نشستیم و کتاب می‌خواندیم. من خمسه نظامی را قبل از دانشکده خوانده بودم و مثنوی را با پدربزرگم خوانده بودم، صفحه‌ای یک قران به من می‌داد تا من از مثنوی چاپ تبریزی که داشت، یک دور بنویسم و طوری من در این زمینه کار کرده بودم که وقتی وارد دانشکده ادبیات شدم، چیز تازه‌ای برای من نبود».
 
دکتر حسن انوری در خاطرات خود در فیلم مستند «حدیث کتابفروشان» بیان می‌کند که تنها دوست و همراه کودکی‌اش کتاب بوده و از همان زمان عشق به کلمات در او ریشه دوانده. این دلبستگی به کتاب و دانستن او را تا عضویت در گروه مولفان کتاب‌های درسی در دهه 50 پیش می‌برد. معرفی کتاب‌های خواندنی و پیشنهادی انتهای کتاب‌های درسی آن دهه، یکی از فعالیت‌های انوری در این گروه بوده است که متاسفانه سال‌های آینده این بخش نه تنها گسترش نیافت، بلکه به مرور حذف شد و جای خود را به کتاب‌های کمک‌درسی و حل‌المسائل‌ها دادند و اکنون در انتهای کتاب‌های درسی مقطع متوسطه اول و دوم خوشبختانه تکرار شده‌اند، اما در دوره دبستان همچنان جای خالی آن حس می‌شود.
 
فتح‌الله مجتبائی در تقدیر از زحمات پدر و مادرش در کسب علم، برای مادرش گفته:
 
تو ای عزیزتر از جان، دلم هوای تو دارد
نشان رحمت رحمان، دلم هوای تو دارد
 
تویی که چشم مرا بر کتاب عشق گشودی         
تو ای معلم قرآن، دلم هوای تو دارد
 
نسیم جان تو وزیدی به شاخ تازه عموم           
ز بوستان و گلستان، دلم هوای تو دارد
 
نشسته بر سر سجاده بینمت همه شب‌ها          
نهاده سبحه به دامان، دلم هوای تو دارد
 
 و در مورد پدر:
 
روزی پدر مرا به نصیحت گفت
کای از تو نور چشم و دل و جانم
 
بس کن دگر خیره سری، بس کن
از من بگیر پند و مرنجانم
 
از مرده ریگ مدرسه‌ها بگریز  
کاین آزموده‌اند نیاکانم
 
بر ما کتاب و مدرسه ناخوب است  
بنگر وبال ان به گریبانم
 
نقش پدر و مادر در یادگیری و علاقه‌مند شدن استاد شفیعی کدکنی به ادبیات و شاعران گذشته به قدری پررنگ بوده که او برخی از کتاب‌های خود را به پدر و مادرش اینگونه تقدیم کرده است؛
به‌عنوان مثال در کتاب «شبخوانی» که اولین مجموعه شعر اوست آمده: «به پدرم که به همتش از هر چه رنگ تعلق‌پذیر آزاد است.»
 
در ابتدای «دفتر شعر زمزمه‌ها» آمده است: «این دفتر را نیز، همچون پیوستی در پی شبخوانی به پیشگاه پدرم تقدیم می کنم.»
 
کتاب «موسیقی شعر» اینگونه آغاز شده است: «به یاد مادرم، آن بزرگ آموزگار زندگی و شعر و آن شیفته سروده‌های حافظ که نخستین نغمه‌های سخن پارسی را یک حرف و دوحرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت.
 
و در کتاب «طعم وقت» آمده: «با یاد پدرم، آن شیفته بوسعید و عطار.»
 
در کتاب «شفیعی کدکنی و هزاران سال انسان» به همت کریم فیضی بیان شده است: «نخستین آموزگاران شفیعی کدکنی پدر و مادرش بوده است. او یاد می‌کند که پدرش تا مدت‌های مدید استادش بود: هر درسی را تا کفایه خواندم، استادم پدرم بود و اگر هم نزد استادی به درس خواندم، نخست نزد پدرم خوانده بودم، از اشارات تا کفابه.
 
میرزا محمد شفعیی کدکنی، مردی ملا و خوش‌ذوق بود و عطاردوست که از عالمان خوشنام و معتبر مشهد به‌شمار می‌رفت. شفیعی کدکنی می‌گوید: با وارد شدن من به زندگی پدر، او درس‌هایش را تعطیل کرد و تنها به من درس می‌داد. او پدرش را به‌عنوان نخستین شخصیت اثرگذار زندگی‌اش و نخستین استاد خود یاد می‌کند که بخش مهمی از مراحل اصلی تحصیل اش، به دست او سامان گرفت.
 
شفیعی کدکنی در مورد مادر خود نیز می‌گوید: در همان دوره کودکی و طلبگی و حتی احتمالا پیشتر، نخستین آشنایی‌های او با عالم ادبیات به گونه‌ای خاص ایجاد می‌شود و صورت می‌پذیرد؛ دیدن کتابفروشی‌های بساطی که پیرامون حرم حضرت رضا (ع) بساط می‌کردند و با مشاهده و شناختن کتاب‌هایی از قبیل «رستم‌نامه» و «حسین کرد» و «بهرام» و «گلندام» و «سلیم جوهری» و «خزاین الاشعار» و دیگر دیوان‌های شاعران مذهبی از قبیل جودی، در کنار قرآن و مفاتیح.
 
دکتر شفیعی، نخستین ارتباط خویش با کلمه فارسی (دیوان) را با ظرافت و زیبایی توضیح داده است. نخستین کتابی که او درخریدن آن حضور داشت، دیوان وفایی شوشتری بود. آن کتاب را مادرش وقتی از حرم امام رضا (ع) برمی‌گشتند، از یک کتابفروشی در ابتدای خیابان تهران و حوالی کوچه «گندم آباد» خرید.»
 
شفیعی کدکنی، کتاب خواند و مطالعه را از همان اوایل کودکی آغاز کرده است و هنوز هم در روزهای سه‌شنبه در دانشکده ادبیات و علوم انسانی از علاقه و وابستگی‌اش به کتاب می‌گوید. او بیان می‌کند: «جایی که حرفی از کتاب نباشد و یا نتوانم کتاب بخوانم، حضور پیدا نمی‌کنم و چه بهتر که پدر و مادرهای امروز که شاید وقت و دانش این‌را نداشته باشند که مثنوی و گلستان را با فرزندان خود بخوانند، حداقل برای نشان دادن اهمیت مطالعه، کتاب و روزنامه‌ای را در برابر فرزندان خود بخوانند تا این نقش در ذهن کودک نقش ببندد و او هم یاد بگیرد که باید بخواند.»
 
امروزه مطالعه و خرید کتاب در حوزه‌های عمومی (داستان، شعر، علوم اجتماعی، هنر و ...) در زندگی روزمره کودکان به دلایل مختلف رنگ باخته است. یکی از دلایل آن ریشه در تربیت و عادات خانوادگی دارد؛ کودکی که کمتر یا هیچگاه والدین خود را در حال مطالعه ندیده، قطعا هیچ درکی از اهمیت این پدیده در کسب آگاهی و رشد اجتماعی او ایجاد نمی‌شود.  دلیل دیگر پررنگ شدن کسب نمره بالا در دوران تحصیل با هدف ورود به دانشگاه در رشته‌های بالاست. این در حالیست که دانش‌آموزان بعد از به پایان رساندن دوران تحصیل و یا حتی یک سال تحصیلی هیچیک از مطالبی را که در کتاب‌ها خوانده‌اند به یاد نمی‌آورند و تنها برای کسب نمره به سپردن کوتاه‌مدت مطالب در حافظه قناعت کرده‌اند، چراکه نه محتوا برای آن‌ها جذابیتی داشته و نه تصویرسازی کتاب‌های درسی به‌گونه‌ایست که هوش بصری را تقویت کند و در حافظه بلندمدت دانش‌آموز ماندگار شود و همینطور شیوه و روش تدریس معلم که اگر بخواهد تنها به نیاز مدرسه برای کسب رتبه و درجه و نیاز پدر و مادر برای کسب نمرات بالای فرزندانشان پاسخ دهد، ناچار است خود را صرفا مجری محتوای کتاب‌های درسی بداند و به همان محتوا قناعت کند و خط قرمزی بر معرفی سایر کتاب‌ها و تجربیات جدید و ماندگار بکشد.

حضرت علی (ع) می‌فرمایند: «هر آن­کس که با کتاب آرامش یابد، راحتی و آسایش از او سلب نمی‌شود.»
 
انسان موجودی است، پویا و کمال‌گرا و با سکون و سکوت سازگاری ندارد. یکی از ابزارهای پرورش این روحیه جست‌وجوگر، کتاب و کتابخوانی است.
 
از آنجا که تربیت کودک در همان ابتدای تولد و حتی از سال‌های قبل از تولد در خانواده آغاز می‌شود، الگوی رفتاری‌ای که پدر و مادر برای او سازمان می‌دهند، تبدیل به شخصیش می‌گردد. از همان زمان اگر کتاب و مطالعه جزو لاینفک زندگی افراد خانواده و نزدیکان باشد، مطالعه و لزوم و اهمیت آن در ضمیر ناخودگاه کودک نهادینه خواهد شد و به‌ امری مهم و رفتاری نهادینه تبدیل می‌شود.
 
هرچند کودکان با مشاهده رفتار دیگران، رفتار مشاهده شده را یاد می‌گیرند، تقویت رفتار می‌تواند موجب نهادینه شدن و یادگیری شود. اما طبیعت انسان‌ها به‌گونه‌ای است که وقتی در انجام امور مورد تشویق قرار می‌گیرند، معمولا درصدد برمی‌آیند تا آن امور را بهتر انجام دهند. بدون تردید تشویق و ترغیب، عاملی مؤثر در تحریک انگیزش‌های پیشرفت و عملکرد فرد در فرایند یادگیری و تقویت رفتارهای مطلوب است. حال اگر جنس تشویق از جنس همان عملکرد موردانتظار باشد در شکل‌گیری رفتار مطلوب موثرتر است. به‌طور مثال می‌توان برای تشویق کودک به کتابخوانی از خود کتاب به‌عنوان پاداش استفاده کرد. البته در انتخاب کتاب باید توجه داشت تا هرچه بیشتر برایش انگیزاننده باشد.
 
خواست هر پدر و مادر برای فرزندش، دستیابی به مراتب ومدارج بالای علمی و الگوبرداری از افراد نامی و بزرگان است، اما برای دستیابی به این آرزو، توجه تنها به نتیجه کار آن‌ها کافی نیست،  بلکه باید راهی که آن‌ها طی کردند را نیز مورد مطالعه و بررسی و الگوبرداری قرارداد.
 
از سوی دیگر، با توجه به ورود و حضور پررنگ تکنولوژی در زندگی روزمره خانواده‌ها و جایگزین شدن ابزارهای دیجیتالی و گسترش فضاهای مجازی به جای کتاب، می‌توان از این ابزار استفاده مفیدتری کرد. شاید به قول آنان‌که کتاب می‌خوانند هیچ‌چیز را نتوان با بوی کاغذ نو و صدای ورق خوردن کتاب عوض کرد، اما چاره‌ای نیست تا پا به پای نسل جدید پیش رویم و اجازه ندهیم تکنولوژی آنان را از اهداف تربیتی ما دور کند. می‌توان از طریق کتاب‌های دیجیتالی و کتاب‌های گویا و مصور به دنیا و خلوت نوجوانان با گوشی‌ها و تبلت‌هایشان  نفوذ کرد و شاید این راه جدیدی برای جذب آنان به کتاب و کتابخوانی و بالا بردن سرانه مطالعه باشد.
 
سرانه پایین کتاب‌خوانی را فقط نباید از جانب مسئولان دولتی و فرهنگی دانست، هر چند نقش آنان نیز بسیار مهم و قابل بحث و توجه است، بلکه پدر و مادر در خانواده نقش پررنگ‌تر و به‌سزایی در ترویج این فرهنگ و سنت دارند. آیا تاکنون از خودمان سوال کرده‌ایم که چرا در هیچ‌یک از جهیزیه‌ها و سیسمونی‌ها نیازی به خرید کتابخانه و میز تحریر و چراغ مطالعه احساس نشده؟ چرا در سبد کالای خانواده، وسیله‌ای به نام کتاب وجود ندارد.

نظر شما