شناسهٔ خبر: 46804 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فلسفه عربی یا فلسفه اسلامی؟

دست کم چندین دهه است که نزاع مشهوری درگرفته است که آیا باید تفکر و فلسفه و علوم اسلامی را اسلامی خواند و یا عربی. اصل این ماجرا طبعاً ریشه های سیاسی دارد اما خوب گاه ابعاد متفاوتی هم به خود گرفته است.

فرهنگ امروز/ حسن انصاری:

دست کم چندین دهه است که نزاع مشهوری درگرفته است که آیا باید تفکر و فلسفه و علوم اسلامی را اسلامی خواند و یا عربی. اصل این ماجرا طبعاً ریشه های سیاسی دارد اما خوب گاه ابعاد متفاوتی هم به خود گرفته است. در برخی دپارتمانهای دانشگاهی که اساس بر تقسیم بندی زبانی است حتی در غرب گاه ترجیح داده می شود که به طور نمونه از فلسفه و یا دانش های عربی سخن رود تا مثلاً از فلسفه اسلامی. عمده ترین دلیلی که معمولاً هواداران به کارگیری فلسفه عربی به جای فلسفه اسلامی ابراز می دارند این است که این فلسفه اصلا به زبان عربی نوشته شده و فلاسفه مسلمان آثارشان را عمدتا و تا قرنها به زبان عربی نوشته اند. ارتباط فکر و زبان هم موجب می شود که ما آن را فلسفه عربی و یا علوم عرب بخوانیم تا فلسفه اسلامی و یا علوم مسلمانان. روشن است که بخش عمده ادبیات دینی و غیر دینی در تمدن اسلامی سهم غیر اعراب است و در این میان و به ویژه در سده های نخستین و سرنوشت ساز این ایرانیان بوده اند که در این دانش ها مهمترین مساهمت ها را داشته اند. اینجا بخش دیگر استدلال هوادران به کار گیری فی المثل فلسفه عربی ابراز می شود: چه دلیلی هست که اگر کسی در سرزمین تاریخی ایران در خراسان و ری و اصفهان و جبال زندگی می کرده نسبش ایرانی بوده؟ بسیاری از ساکنان این شهرها و سرزمین ها از اولاد فاتحان و قبائل عربند که بعد از فتوحات در شهرهای ایران ساکن شدند و البته بعد از چندین نسل و با گذشت یکی دو قرن و بل بیشتر زبانشان فارسی شد. شاهد هم می آورند که به طور نمونه در همین نیشابور بسیاری از عالمانی که حاکم نیشابوری و یا فارسی در تواریخ نیشابور خود یاد کرده اند آشکارا نسب به خاندان ها و قبائل عرب می برده اند. پس چه دلیل دارد تا آنان را ایرانی و ادبیات و میراث آنان را ایرانی و غیر عرب بخوانیم؟

هواداران چنین سخنانی به یک نکته اساسی توجه نمی کنند و آن اینکه آنچه یک تمدن و فرهنگ را می سازد تنها زبان نیست. این فضا و محیط است که فرهنگ ساز است. زبان یکی از نمودهای چنین فضای فرهنگی است. سیاست، اجتماع، دیانت، آداب و رسوم محلی، فرهنگ های بومی، عوامل خارجی و محیطی همه و همه باید دست به دست هم بدهند تا یک فضای فرهنگی شکل بگیرد. روشن است که آنچه در تمدن اسلامی به منصه ظهور پیوست در مقام نخست ریشه در فرهنگ اسلامی دارد. وقتی می گویم فرهنگ اسلامی طبعاً توجه به این نکته دارم که این فرهنگ اسلامی خود تحت تأثیر عوامل بسیاری بوده است و عوامل بسیار متفاوت فرهنگی در شکل گیری آن دخیل بوده است. با این وصف چطور می توان این واقعیت را انکار کرد که فضای فرهنگی خراسان و ری و اصفهان در سده چهارم با فضای فرهنگی مصر و شام و حجاز تفاوت های عمیق داشته است. این تمایزها ریشه اش به همان عواملی بر می گردد که قبل از این از آنها نام بردم؛ یعنی سیاست و اجتماع و گرایش های دینی و عوامل داخلی و محیطی و خارجی و غیره و غیره. آیا به طور نمونه می توان فرهنگ حاکم در زمان حکومت سامانیان در خراسان بزرگ را با فی المثل جامعه تحت حکومت اغالبه شمال آفریقا یکی دانست؟ آیا عوامل و عناصری که یاد کردم در این دو محیط یکی بوده است؟ بنابراین به همین دلیل می توانیم از میراث ایرانی در مجموعه پهناورتر اسلامی یاد کنیم. در این فرهنگ زمانی زبان علمی و ادبی زبان عربی بوده است. اما ادبیاتی که به این زبان نوشته می شد، آنچه در خراسان نوشته می شد با آنچه در مصر و شام به تحریر می آمد البته یکی نبود. مگر نه آن است که زبان و فکر تحت تأثیر محیط فرهنگی خود شکوفایی پیدا می کند؟

وانگهی زبان عربی آنچنانکه در ادبیات فارابی و ابن سینا و قاضی عبدالجبار است آیا با زبان عربی ابو العلای معری و کندی و ابن رشد یکی است؟ قلم ابن سینا در شفاء آشکار است که قلم نویسنده ای است که به فارسی می اندیشد و به عربی می نویسد. ادبیات قاضی عبدالجبار هم چنین است. در حوزه های علوم دینی همین الآن هم بسیاری فقه و اصول را فارسی می اندیشند و به زبان عربی منطبق با چارچوب های سنت ادبی علوم دینی می نویسند. آیا شخصی که در قم می نشیند و کتاب علم اصول خود را به زبان عربی می نویسد تفکرش تفکری عربی است؟

وانگهی همین فلسفه ای که توسط کسانی مانند فارابی و ابن سینا به تعالی رسید حاصل ترجمه ها و تفسیرها و مباحثات فلسفی ای بود که مسیحیان شرقی سریانی زبان از فلسفه های یونانی در عصر نهضت ترجمه فراهم کردند. آنان بی تردید سریانی را بسیار بهتر از عربی می نوشته اند و در نوشته های علمی خود به کار می بسته اند.

این سخنان قومی انگارانه زمانی و با هیجانات سیاسی زمان جمال عبد الناصر البته خریدارانی داشت اما همینک حتی همان منطق را نیز از دست داده است. واقعیت این است که میراث علمی و فلسفی و دینی تمدن اسلامی متعلق به جهان تمدن اسلامی است؛ جهانی که ایرانیان و اعراب و ترکان و بسیاری دیگر و از جمله حتی غیر مسلمانان ساکن در این حوزه فرهنگی همه و همه در ساختنش سهم داشته اند.

منبع: حلقه کاتبان – بررسی های تاریخی

نظر شما