شناسهٔ خبر: 46864 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

داریوش مهرجویی: به خاطر سد عظیم سانسور در سینما، رمان نوشتم

او نخستین رمان خود را سال ٨٨ با عنوان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» به چاپ رساند و بعد از گذشت سه سال، به گفته خودش به دلیل وجود محدودیت‌ها در سینما، باز هم دست به قلم شد.

فرهنگ امروز/ الهام نداف:

داریوش مهرجویی با وجود حضور پر رنگ در سینما، همیشه دغدغه حضور در حوزه ادبیات را داشته است. چه زمانی که کتابی متناسب با رشته تخصصی‌اش فلسفه، ترجمه می‌کند و چه زمانی که دست به قلم می‌برد تا رمانی بر اساس داستان شکل گرفته در ذهنش بنویسد. او نخستین رمان خود را سال ٨٨ با عنوان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» به چاپ رساند و بعد از گذشت سه سال، به گفته خودش به دلیل وجود محدودیت‌ها در سینما، باز هم دست به قلم شد. «در خرابات مغان» از سال ٩١ تا امروز، در محافل مختلف فرهنگی و هنری نقد و بررسی شده است. این دو تجربه به اندازه‌ای برای کارگردان صاحبنام سینما خوشایند بود که سومین رمانش را با نام «آن رسید لعنتی» نیز روانه بازار کند. در ادامه جلسات نقد و بررسی، انجمن جامعه‌شناسان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز، جلسه‌ای با حضور مهرجویی برای بررسی بیشتر دو رمان اخیر او، برگزار کرد.
در این جلسه مهرجویی بیشتر به چرایی پناه آوردن به رمان و ادبیات داستانی، گفت. از نظر او کار فیلم و نوشتن رمان در ماهیت فرق چندانی با یکدیگر ندارند، اما آنچه این فیلمساز را وادار به تجربه کردن در حوزه ادبیات کرده، محدودیت‌های موجود در سینماست: «هر فیلمی یک رمان است. من تمام سناریوهای فیلم‌هایم را خودم نوشته‌ام. خیلی آرزو داشتم که سناریوهایی از نویسندگان به فیلم تبدیل کنم، اما متاسفانه اغلب نویسنده‌های ما از هنر، تاریخ و زیباشناسی سینما غفلت دارند و سینما را نمی‌شناسند. بنابراین نمی‌توانند کمک‌کننده باشند.»
اما سانسور از جمله عوامل موثر در شکل‌گیری کتاب‌های مهرجویی است، کارگردانی که در آستانه ورود به پنجاهمین سال حضورش در سینما، از ممیزی‌های اعمال شده و سلیقه‌ای این حوزه خسته شده است: «عامل دیگری که باعث شد رمان بنویسم این بود که هریک از فیلم‌هایم چه قبل و چه بعد از انقلاب با سد عظیم سانسور مواجه شد. از فیلم «گاو» که دو سال توقیف شد تا «پستچی» و «دایره مینا». بعد از انقلاب هم بسیاری دیگر از فیلم‌هایم از جمله آخرین آنها فیلم «سنتوری» با سانسور و توقیف مواجه شد.»
به گفته این نویسنده و سینماگر، شب افتتاح اکران فیلم «سنتوری» آقای وزیر فیلم را توقیف کرد؛ «بنابراین من ذله شدم که در سینما اینقدر با سد سانسور مواجه شده‌ام. ضمن اینکه کار سینما هم وقفه‌های زیادی دارد. بنابراین آزاد کردن آن نیروی خلاقه راه جدیدی می‌خواست که نوشتن رمان یکی از این راه‌ها بود. البته من نقاشی هم می‌کشم و موسیقی هم می‌نوازم. بعضی وقت‌ها شعر هم می‌نویسم. به همین خاطر در این وقفه‌ها به جای اینکه سناریوها بنویسم و توقیف شود، رو به رمان‌نویسی آوردم، چون با ادبیات کاملا آشنا بودم و می‌توانم کاری را که در سینما انجام می‌دهم با کلام هم بکنم.»
اما ورود مهرجویی به حوزه ادبیات و دست به قلم شدن او، مورد استقبال اهالی این حوزه قرار نگرفت. او معتقد است این تجربه خوشایند خیلی‌ها نبود و دلیل نادیده گرفتنش در فضای ادبی، حسادت و کینه‌توزی است. چیزی که به تعبیر مهرجویی درون همه ما ایرانی‌هاست: «مثلا دکترها، پرستارها، قصاب‌ها همه هوای یکدیگر را دارند و اگر کسی بخواهد وارد گروه آنها بشود آنها او را نمی‌پذیرند. این مساله به خاطر سرکوب دو هزار ساله در کشور ما است که باعث شده چنین مشکلاتی داشته باشیم. همین ترافیک ما هم پر از بغض و کینه است. پر از تعارف هستیم ولی پشت سر هم به همدیگر فحش می‌دهیم. این بی‌ادبی در ترافیک نشان‌دهنده بغض و کینه و خصم‌آلود بودن ما است که در ژن‌های ما رسوخ کرده است. به همین خاطر است که الان ما در کشورمان مردان اختلاسی داریم.»
با همه اینها، هیچ یک از این بی‌توجهی‌ها، برای مهرجویی اهمیت چندانی ندارد چرا که معتقد است در جامعه ما نقد و بررسی در اولویت دهم قرار گرفته است. چون همه می‌خواهند بگویند ما آفریننده و خلاق هستیم و دیگران از ما بدترند.
اما چرا چشمه ایده‌پردازی‌های مهرجویی همیشه در حال جوشش است و اینکه ایده‌هایش از کجا می‌آید، سوالی است که مورد توجه بسیاری از هنرمندان است؛ کسانی که کار هنری می‌کنند و بعد از گذشت مدت زمانی، رغبتی به ادامه این راه ندارند. مهرجویی در مدت فعالیت خود در سینما، ٥٠،٤٠ فیلمنامه نوشته که به تعبیر خودش، توانسته ٢٦ فیلمنامه را به فیلم تبدیل کند: «گاهی ایده نوشتن هرکدام از اینها تنها یک جمله بوده است. برای نوشتن رمان «در خرابات مغان» یادم است که در حال خواندن کتابی از نجیب محفوظ بودم. در این داستان شخصیت داستانی در حال نماز خواندن و نیایش با خداوند بود. در آنجا جمله‌ای گفت که خیلی روی من اثر گذاشت. البته این را هم بگویم که من از هفت سالگی تا پانزده سالگی نماز می‌خواندم و تحت تاثیر محیط خانواده قرار داشتم و به حسینیه می‌رفتم. بنابراین آن تجربه‌های عرفانی که در کتاب از آن صحبت می‌کنم برای من به صورتی رخ داده است و برای من در کتاب «در خرابات مغان» این شخصیت دینی شکل گرفت. در عین حال پسرعمه‌ای در امریکا دارم که شغلش نزدیک به شغل شخصیت اصلی داستان «در خرابات مغان» بود و من از این مساله هم بهره گرفتم و بقیه داستان را تخیل کردم.»
موضوع رمان «آن رسید لعنتی» نیز تجربه خود مهرجویی بود و مشکلاتی که برایش در این زمینه پیش آمده بود. او در نوشتن رمان احساس آزادی بیشتری دارد و می‌تواند خیلی از مسائلی را مطرح کند که در فیلم امکانش وجود ندارد: «چون زمان فیلم باید موجز باشد. در رمان این گرفتاری‌ها وجود ندارد.»
با همه اینها فلسفه را نمی‌شود از دنیای هنری مهرجویی جدا کرد، چه زمانی که در مقام کارگردان فیلم می‌سازد و چه زمانی که برای نوشتن اثری دست به قلم می‌شود، ردپای فلسفه را می‌توان در آثارش جست‌وجو کرد. چیزی که امروز به امضای مهرجویی تبدیل شده است و برای همین است که در هر آفرینشی، نظر منتقدان را به خود جلب می‌کند.

روزنامه اعتماد

نظر شما