شناسهٔ خبر: 4730 - سرویس آرشیو
نسخه قابل چاپ

رابطه بین دین و دموکراسی در آمریکا و فرانسه

رابطه بین دین و دموکراسی در آمریکا و فرانسه این مقاله به بررسی رابطه بین دین و دموکراسی در نظریه توکویل می­پردازد. وی بر این عقیده است از آنجایی که در فرانسه، دین به شکل نهاد سیاسی وارد عرصه اجتماعی و زندگی مردم شده و در برابر جنبشهای آزادیخواهانه قرار گرفته بود در نتیجه این جنبشها در مبارزات خود سویه ای ضدمذهبی یافته بودند. اما در آمریکا برخلاف فرانسه، از آنجایی که دین به گونه­ای غیرمستقیم و از طریق تاثیر بر اخلاقیات مردم بر سامان جامعه تاثیر داشته است، نه­تنها با آزادی و دموکراسی هماهنگی و توافق داشت، بلکه دین پشتوانه­ای اخلاقی برای تداوم دموکراسی و حفظ آزادی بود.<br /> <span dir="RTL">کلید واژه: دموکراسی، دین، توکویل، آزادی، برابری</span>

محمد آهنگران
در مورد رابطه دین و دموکراسی بسیار سخن­ها گفته شده و پژوهش­های متعددی انجام شده اما یکی از اولین کسانی که به شیوه­ای علمی و جامعه­شناختی به آن پرداخته است الکسی دو توکویل(1) است که در این نوشته به بررسی اندیشه­های وی خواهیم پرداخت. توکویل که در قرن نوزدهم و در کوران مبارزات انقلاب کبیر فرانسه می­زیست؛تجربه زیسته­اش، جامعه انقلابی و بحران­زده فرانسه بود. اوشاهد آن بود که مردم دربرابر دولت و دین می­ایستند و با آن به مخالفت می­پردازند. آنها برای برقرای برابری و مساوات انقلاب کردهاند. انقلابی که سویه های ضد دینی داشته است.
توکویل معتقد است در جامعه فرانسه، سال­ها سیاست با مذهب و کلیسا گره خورده بود. پادشاهان حکومت می­کردند و مردم فرمانبری. در این میان کلیسا که باید نقش مذهب با کارکرد انسجام بخشی به جامعه را ایفا می­کرد، نقش مشروعیت­دهی به حکومت را بازی می­کرد و خود کشیشان سال­ها جزء حکمرانان بودند. به مرور حس دوری از حکومت مستبد و اشرافی که در بین مردم ریشه کرد، نفرت از کلیسا به عنوان سازمان تاییدکننده و اهرم کمکی حکومت را نیز پدید آورد.این تنفر نه از کلیسا،بلکه از احزاب متحد کلیسا بود،اما چون مردان دین این احزاب را شکل داده بودندجهت پیکان این تنفر به سمت کلیسا و مذهب رفت و همه خواهان حذف دین شدند. از اینرو جنبش آزادی­خواهانه در فرانسه وجهی ضد دینی یافت.

توکویل، دین را همچون یک ضرورت مدنی می­بیند و آن را نهاد واسطی بین امر سیاسی و امر اجتماعی می­داند ومی­گوید دین، سرچشمه اخلاق است.درست بر عکس مارکس و کنت که در چشم­اندازشان، دین جایگاهی ندارد.توکویل، رویای خودش را آشتی میان روحیه مذهبی و روحیه آزادی میداند و شرط این آشتی را در مفهوم قانون و در جدایی نهاد کلیسا و دولت می­داند.


برخلاف آنچه که توکویل در فرانسه شاهد آن بود، وقتی او جهت انجام مطالعات خود به آمریکا می­رود، با سرزمینی جدید و خاص و با مردمی مساوات­طلب همراه با ایمانی مذهبی مواجه می­شود. کشوری که پایه دموکراسی آنمبتنی بر دین است.این تفاوت در ذهن توکویل تناقضاتی ایجاد کرد؛ بنابراین این سوال در ذهنش ایجاد می­شود که علت این تفاوت چیست؟
از نظر توکویل، «مقایسه منظم ابزار تبیین و توجیه است»(2). بنابراین درمهم­ترین اثرش، «دموکراسی در آمریکا»به مقایسه جامعه فرانسه و آمریکا می­پردازد. او در این مقایسه تحلیلی، در پی پاسخگویی به سه سوال اساسی است.
1. چرا آمریکا جامعه­ای دموکرات لیبرال است؟
2. چطور می­توان آزادی و برابری را به سمت همزیستی رهنمون کرد؟
3. چرا فرانسه که خود شمع انقلاب­های آزادی­خواهانه را بر افروخته است، نتوانسته تبدیل به جامعه­ای دموکراتیک شود؟
همان­طور که از نام کتاب توکویل پیداست، پروبلماتیک وی دموکراسی است. اندیشه کلیدی که الهام­بخش تحلیل او است توسعه تدریجی مفهوم برابری و مساوات است و این جای خود را به تباین آریستوکراسی و دموکراسی می­دهد که تباینی از مقوله نوع آرمانی است(3). توکویل به طور عام تعریف مشخص و دقیقی از دموکراسی ارائه نمی­دهد. در اثر او، اساساً دموکراسی با معنای پایه­ای سیاسی و نوعی از قدرت و حکومت به کاربرده نمی­شود، بلکه به عنوان نوعی جامعه و گونه­ای از ویژگی جامعه به کار برده میشود. ازنظر او،جامعه دموکراتیک ویژگی­هایی دارد که عبارتند از: 1- برابری؛ 2-مشارکت همه در امور عمومی؛ 3- یک ساختار و دینامیسم اجتماعی که مانع از ایجاد یک قشر ممتاز و مسلط شود.
از نظر توکویل، «دموکراسی همانا برابر کردن شرایط است به گونه­ای که تمایزات ناشی از سلک­ها وطبقات در آن وجود ندارد. تمامی افراد اجتماع از لحاظاجتماعی برابرند و این برابری از لحاظ فکری نیست که امری محال است و برابری از لحاظ اقتصادی هم نیست که امری ناممکن است»(4).در مفهوم وی از دموکراسی،فکر برابری اجتماعی و فکر برابری سطوح زندگی وجود دارد.به این معنا که حکومت مساواتطلب حکومتی دموکراتیک است. اگر شرایط اجتماعی اعضای جامعه تفاوت ذاتی با یکدیگر نداشته باشد و با یکدیگر برابر باشد، حق حاکمیت در حکومت نیز در دست تمامی افراد جامعه خواهد بود و شرکت همگان در برگزیدن حاکمان و اعمال قدرت و اقتداربیانگر جامعه­ای دموکراتیک یا مساوات­طلب است.چنین جامعه­ای با هدف رفاه بیشترین افراد جامعه قدم برمی­دارد و این بیشترین رفاه،با فراوانی در نعمت و آرامش معنا میشود.
هرچند مساله اساسی توکویل دموکراسی است ولی معتقد است جامعه دموکراتیک در عین مفید بودن می تواند جامعه خطرناکی شود.زیرا که روحیه فردگرایانه و تمرکزگرایی وقدرت فزاینده دولت از ارکان جوامع دموکراتیک است. در این جامعه با رشد فردگرایی، افراد جامعه درگیر فردیت خود می­شوند و مسئولیت های مدنی خود را فرموش می کنند در نتیجه دموکراسی  که می بایست در مشارکت عموم،ضمانت اجرایی یابد،باخطرظهور یک دولت مقتدر، دولتی که امور اجتماعی را خود به عهده میگیرد، روبرو می شود. در این صورت، دموکراسی خود مولد دیکتاتوری خواهد بود.
دیگر مفهومی که توکویل، در بسط دموکراسی به آن می­پردازد، آزادی است. اندیشه وی، در تصور از آزادی برخواسته و تحت تاثیر از مونتسکیو(5) است. اما برخلاف مونتسکیو که نابرابری در شرایط اجتماعی را منشا آزادی می­داند؛ بر این عقیده است که در جوامع نوین، بنیاد آزادی نمی­تواند بر نابرابری باشد و باید آزادی را بر پایه واقعیت دموکراتیک برابری شرایط بنا کرد و به کمک نهادهایی دوام آن را تضمین کرد.
از نظر توکویل «نخستین عنصری که مفهوم آزادی را به­وجود می­آورد نبود خودکامگی است»(6). نبود خودکامگی باید از طریق تقسیم قدرت در میان ارگان­ها و نهادهای مختلف و متعدد معنا یابد. درواقع، در بینش او، قدرت، بازدارنده قدرت است و باید ارگان­ها و نهادهای مختلفی وجود داشته باشد تا بتوانند متعادل­کننده یکدیگر باشند. بنابراین مردم باید خود بر خود حکومت کنند.
به اعتقاد توکویل جوامع دموکراتیک به علت این که روحیه مساوات­طلب دارند در معرض این خطر قرار دارند که آزادی را از دست دهند(7). به باور او  منطق برابری و آزادی که هر دو در دموکراسی وجود دارند، پارادوکس دموکراسی بوده و با هم در تضادند. دموکراسی از یک طرف به افراد،آزادی می­دهد و فردیت افراد را تقویت میکند.اما این فردگرایی به تقویت جاه طلبی های شخصی،سست شدن پیوندهای انسانی وسرباز زدن از تعهد اجتماعی می انجامد، در نتیجه افراد هر کدام به دنبال کار خود می­روند و صحنه اجتماعی را خالی می­گذارند.ازطرف دیگر اگر به جمع و برابری افراد توجه زیادی کند تنوع، تفاوت و تکثر در جامعه نادیده گرفته می­شود.

آنچه اهمیت دارد و در مورد آمریکا می­توان گفت این است که مذهب در قوانین نفوذ نداشته و در جزئیات عقاید تاثیری ندارد. مذهب در آمریکا هدایت اخلاق را بر عهده دارد و از طریق نظم دادن به وضع خانوادهها، اساس مملکت را سامان داده است.توکویل معتقد است «در آمریکا نفوذ مذهب تنها بر روی اخلاق و عادات نیست. بلکه روح و روان افراد را نیز در قلمرو نفوذ خود قرار داده است.


به نظر او، در فرانسه تحول به سوی برابری و مساوات، شرایط بروز یک حکومت استبدادی را فراهم آورد اما در آمریکا سلسله عواملی موجب گشت که برابری و مساوات­طلبی در برابر آزادی قرار نگیرد. به باور توکویل، اخلاق و عادات یا خلقیات مردم آمریکا یکی از عوامل اصلی است که بر ایجاد و دوام دموکراسی موثر بوده است. در دیدگاه وی، اخلاق و عادات «مجموعه نظریاتی است که در میان افراد یک ملت وجود دارد و به مجموعه عقایدی شمول می­یابد که تشکیل دهنده عادات و خصوصیات اخلاقی آن ملت است»(8). بنابراین، او اخلاق و عادات یا خلقیات را به معنی، «کلیه حالات روحی و اخلاقی و عقلی یک قوم»(9)یا ملت به­کار میبرد.
به باور وی، خلقیات آمریکایی­ها را نوعی گرایش عاطفی به مذهب و یک جور پاکدینی مسیحی سخت­گیر و مسیحیتی دموکراتیک تشکیل می­دهد که بر خلقیات مردم تاثیری بسیار نیرومند دارد. مسیحیتی که نه­تنها در برابر دولت و سیاست قرار ندارد بلکه دین و نهادهای سیاسی کاملا هماهنگ هستند؛ زیرا روحیه مذهبی اثری تنظیم­کننده بر عملکرد نهادها دارد. در واقع، توکویل از مذهب به عنوان عنصری از اخلاق و عادات مردم آمریکا یاد می­کند که به عنوان یکی از مبانی سیاسی تلقی می­شود و در دوام دموکراسی آمریکا نقشی موثر داشته است. او تاکید می­کند که «در کنار هر مذهب یک نظر و مقصود سیاسی وجود دارد، که به طور ذاتی با آن همراه است»(10).
بنابراین،توکویل معتقد است برای غلبه بر این پارادوکس، باید نهادهای واسط را تقویت کنیم. برای اینکه دموکراسی به دیکتاتوری تبدیل نشود باید اهرم­هایی بین دولت و قدرت حائل شوند. یعنی یک دولت-ملت تشکیل شود تا جامعه اداره شود. دراینجاست که توکویل، دین را همچون یک ضرورت مدنی می­بیند و آن را نهاد واسطی بین امر سیاسی و امر اجتماعی می­داند ومی­گوید دین، سرچشمه اخلاق است.درست بر عکس مارکس و کنت که در چشم­اندازشان، دین جایگاهی ندارد.توکویل، رویای خودش را آشتی میان روحیه مذهبی و روحیه آزادی میداند و شرط این آشتی را در مفهوم قانون و در جدایی نهاد کلیسا و دولت می­داند.
توکویل به دین همچون نهادی واسط(مثل دیگر نهادهای جامعه مدنی)می­نگرد که نقش پیوند­ دهنده افراد فردیت­ یافته تحت لوای دموکراسی را ایفا کرده و از ایجاد دیکتاتوری جلوگیری میکند و آن را برای حفظ جمهوریت ضروری می­داند.او به حقانیت مذاهب توجه نمی­کند بلکه موضوع مورد توجه وی وجود مذهب به عنوان عاملی است که از ترس انسانی جلوگیری کرده و می­تواند به عنوان نهادی مدنی به دموکراتیک بودن جامعه کمک کند.دین به صورت شکل خاصی از امید در دل وجود دارد. از نظر توکویل بی­اعتقادی یک تصادف است ولی ایمان وضعیت همیشگی انسان است.
او استدلال می­کند، قسمت اعظم از آمریکای انگلیسی زبان مردمی بودند که پس از آزاد شدن از قدرت و تسلط پاپ، قدرت مذهبی را نپذیرفتند. بدین ترتیب، نوعی مسیحیت که توکویل آن را مسیحیت دموکراتیک می­نامد، با خود به همراه آوردند که زمینه مساعدی را برای استقرار حکومت دموکراتیک و جمهوری­خواه فراهم کرد. مذهبی که در اصول با سیاست توافق داشت.او بر این باور است که مذهب کاتولیک دشمن غریزی دموکراسی نیست. بلکه این مذهب، بر مساوات و برابری تاکید دارد. «از نظر اصول مذهب، همه پیروان فرقه کاتولیک از نظر شخصیت انسانی با هم برابر هستند و در یک تراز قرار دارند. و از نظر فروع مذهب، فرایض دینی واحدی را به دانا و جاهل و خاص و عام و ثروتمند و فقیر تحمیل می­نماید... فرقه کاتولیک خواهان است همه طبقات جامعه را همان­طور که همه در مقابل پروردگار یکسان هستند، در یک ردیف و در یک محراب قرار دهد»(11).
رهبران مذهبی کاتولیک، نه­تنها با نظریات دموکراتیک و جمهوری­خواه مبارزه نکرده بلکه تلاش کردند تا این نظریه­ها را مشروع و مطابق اصول و آیین خویش جلوه دهند. کشیش­های کاتولیک، عالم ذهنی و معنوی را به دو بخش قسمت کردند. یک بخش از اصول را که وحیانی بوده را بدون بحث پذیرفته و بخش دیگر، سیاست است که بر این اعتقاد بودند که «خداوند بشر را در کشف حقایق آزاد و مختار کرده است»(12).
او بر این باور است که در آمریکا، نظریه مذهبی مخالف با اساس دموکراسی وجود ندارد و روحانیون دارای وحدت کلام هستند. عقاید و نظرها با قوانین هماهنگ هستند.روحانیون و کشیش­های آمریکایی، حتی آنهایی که به آزادی مذهب معتقد نیستند از آزادی مدنی جانبداری می­کنند. آنان بر این باورند که باید خود را از جریانات سیاسی و طرفداری از جناح یا سیستم سیاسی معین به دور نگه دارند و در مناسبات افراد دخالت نکنند. آنچه اهمیت دارد و در مورد آمریکا می­توان گفت این است که مذهب در قوانین نفوذ نداشته و در جزئیات عقاید تاثیری ندارد. مذهب در آمریکا هدایت اخلاق را بر عهده دارد و از طریق نظم دادن به وضع خانواده ها، اساس مملکت را سامان داده است.توکویل معتقد است «در آمریکا نفوذ مذهب تنها بر روی اخلاق و عادات نیست. بلکه روح و روان افراد را نیز در قلمرو نفوذ خود قرار داده است (13).

توکویل شاهد آن است که در فرانسه، آزادی و مذهب در دو سوی متضاد در حرکت هستند اما در آمریکا این دو یعنی آزادی و مذهب منافاتی با یکدیگر نداشته و مشترکاً در قلمرو واحدی پیش می­روند. علت این امر آن است که «سلطنت آرام مذهب در آمریکا به طور کلی ناشی از آن است که نهاد مذهب و نهاد حکومت از هم جدا هستند»(14). در آمریکا پورتین­ها که رابطه مستقیم فرد با خدا را توصیه می­کردند، خود به خود فردگرایی را رواج دادند و این روحیه فردگرایی نیازی به این نمی­دید که مذهب را در قالب سیاست درک کند.مذهب امری فردی و اجتماعی بود نه سیاسی.بنابراین از ابتدا مذهب اجتماعی بدون دخالت کلیسا در سیاسترواج داشت.از سوی دیگر حکومت آمریکا نوعی حکومت فدرالی بود که قوانین عام عرضه نمی­کرد و قوانین بر حسب شرایط بود. یعنی قوانین اجتماعی بودند نه صرفا مذهبی.از این رو، اساساً برابری با مفهوم حقوق معنا می­یافت نه برابری مذهبی.
در آمریکا کشیش­ها تعهد و خدمت مملکتی را بر عهده نمی­گیرند و در دستگاه اداری آن کشیشی وجود ندارد. کشیشان از سیاست و از احزاب دوری می­کنند. توکویل بر این باور است که «وقتی مذهب مبنای سلطه و حکومت خود را منحصراً بر اساس میل و علاقه­ای که به جاودانی شدن و ابدیتی استوار ساخت که در قلوب عموم افراد به طور یکسان وجود دارد، می­تواند مورد توجه عموم افراد جهان قرار گیرد. ولی وقتی مذهب با حکومت متحد گردید به ناچار باید اصولی را قبول نماید که فقط درباره بعضی از ملت­ها می توان اعمال نمود. از اینروست که می­توان گفت وقتی مذهبی با حکومت اتحاد یافت درست است که قدرت خود را نسبت به عده­ای شدیدتر می­نماید، ولی دیگر باید از حکومت بر همه قطع امید کند. مادام که یک مذهب بر احساس و عواطفی تکیه دارد که تسلی­بخش کلیه آلام و مصائب است، می­تواند قلب بشر را تسخیر نماید. ولی وقتی با علایق دنیوی پیوند یافت گاهی مجبور به حمایت از متحدینی می­شود که محرک او بیشتر از عشق و علاقه، مصلحت­اندیشی است. و گاهی کسانی را رقیب و دشمن خود می شناسد و از خود می­راند که در همان حال جنگ نیز بیشتر از هم­پیمان­ های او به او علاقه دارند»(15).

به نظر توکویل، «جامعه آمریکایی، جامعه­ای است که توانسته است روح مذهب را با روح آزادی تلفیق کند. به عقیده توکویل، اگر قرار باشد یگانه علتی که بقای آزادی در آمریکا را محتمل و آینده آزادی را در فرانسه ناپایدار می­سازد، بجوییم، به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه آمریکایی به سبب تلفیق روح مذهب با روح آزادی به حفظ آزادی توفیق یافته است و حال آن که در جامعه فرانسه، کلیسا با دموکراسی و مذهب با آزادی در مخالفت است و تمامی جامعه از این امر دچار نفاق»


     از دیدگاه توکویل مشخصه اصلی جامعه آمریکا سازگاری دین و دموکراسی است. در حقیقت از نظر وی دموکراسی در جامعه­ای برقرار می­شود که دین نه به صورت مستقیم بلکه به صورت غیرمستقیم و از طریق تاثیر بر اخلاقیات مردم در ایجاد دموکراسی موثر باشد.توکویل بر این باور است که قدرت مذهب در آمریکا از بسیاری از کشورها کمتر است اما از آنجایی که بر قدرت ذاتی خویش متکی است، نفوذ و ثبات آن بیش از هر کشور دیگری است.
به نظر توکویل، «جامعه آمریکایی، جامعه­ای است که توانسته است روح مذهب را با روح آزادی تلفیق کند. به عقیده توکویل، اگر قرار باشد یگانه علتی که بقای آزادی در آمریکا را محتمل و آینده آزادی را در فرانسه ناپایدار می­سازد، بجوییم، به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه آمریکایی به سبب تلفیق روح مذهب با روح آزادی به حفظ آزادی توفیق یافته است و حال آن که در جامعه فرانسه، کلیسا با دموکراسی و مذهب با آزادی در مخالفت است و تمامی جامعه از این امر دچار نفاق»(16).او اعتقاد دارد در فرانسه به علت وحدت مذهب و حکومت، افراد بی مذهب، مذهبیون را بیشتر از آن که دشمن مذهبی خود بدانند، آنان را دشمن سیاسی خود تصور می­کنند و بیشتر از آن که مذهب را یک نظر و یا حتی تعصبی باطل بدانند، مرام حزبی می ­شناسند. نفرت این افراد نسبت به کشیش، نفرت نسبت به یک مذهبی و مرد خدا نیست بلکه نفرت نسبت به یک دوستِ حکومت است.
                                                          
پی نوشت:
(1) Alexis de Tocqueville
(2) هوتر، ژاک کنن (1379) توکویل، ترجمه: بزرگ نادرزاد، تهران: نشر مرکز. ص: 72
(3) همان
(4) آرون، ریمون (1386). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه­شناسی، ترجه باقر پرهام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 254
(5) Montesquieu
(6) آرون، ریمون (1386). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه­شناسی، ترجه باقر پرهام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 254
(7) هوتر، ژاک کنن (1379) توکویل، ترجمه: بزرگ نادرزاد، تهران: نشر مرکز. ص: 76
(8) دو توکویل، الکسی (1383). تحلیل دموکراسی در آمریکا، ترجمه رحمت­اله مقدم مراغه­ای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 400
(9) هوتر، ژاک کنن (1379) توکویل، ترجمه: بزرگ نادرزاد، تهران: نشر مرکز. ص: 77
(10) دو توکویل، الکسی (1383). تحلیل دموکراسی در آمریکا، ترجمه رحمت­اله مقدم مراغه­ای، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 401
(11) همان، ص: 401-402
(12) همان، ص: 403
(13) همان، ص: 406
(14) همان، ص: 411
(15) همان، ص: 414
(16) آرون، ریمون (1386). مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه­شناسی، ترجه باقر پرهام، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. ص: 263