شناسهٔ خبر: 47659 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چرا با ادبیات کهن‌مان غریبه‌ایم؟ / جذابیت رو به افول ادبیات کلاسیک فارسی

همیشه این تصور از ادبیات کلاسیک وجود داشته که آثاری سخت خوان و به دور از جذابیت را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ شاید کمتر ملتی در جهان همچون ایرانیان در حوزه ادبیات اینچنین غنی باشد، به انبوهی از ادبیات منظوم و منثور دسترسی داشته باشد و در عین حال با تمامی این گنجینه بیگانه باشد و نامانوس. چه بخواهیم چه نخواهیم باید به صراحت گفت که جز اساتید یا دانشجویان که به هر دلیل در محیط آکادمیک با این کتب آشنا می‌شوند، قاطبه مردم هیچ گونه رابطه فرهنگی مستقیمی با هیچ یک از نویسندگان و شاعران کلاسیک ما که مجموعا بخش قابل توجهی از "فرهنگ" ما را تعریف می‌کنند، ندارند. بله، حافظ، فردوسی، خیام، سعدی و مولانا و چند تن دیگر را همه به اسم می‌شناسند، اما صرفا همین؛ اینکه شاعری هستند و شعر می‌سرودند. اما اکثریت قریب به اتفاق مردم، خصوصا گروه سنی کودکان، نوجوانان و جوانان ما چیز دندان‌گیری از قبل ادبیات کلاسیک‌مان نصیب‌شان نشده است. از این روی باید گفت ایرانیان در عین حال که از گنیجینه‌ی بزرگ و تحسین برانگیزی از ادبیات و تاریخ و فرهنگ و از این جور حرف‌ها برخوردارند، مطلقا ارتباطی با آنچه فرهنگ‌شان را رقم زده است، ندارند.

اما این مشکل از کجا آب می‌خورد؟ مولانا سست رای بوده است یا خیام ادبیات ملال‌آوری دارد؟ یا نه، هیچ کدام، این مردم هستند که سطح سواد خود را تا به شاعران و خصوصا نویسندگان کهن ما ارتقا نمی‌دهند؟! شاید هم اصلا مردم رابطه‌ای با هیچ گونه کتابی ندارند و ادبیات کلاسیک ما هم شامل همین موضوع می‌شود؟! اما به یقین می‌توان گفت دست اندرکاران و محققان و پژوهشگران ما بی‌تقصیر نبوده‌اند. همان محققانی که چشم گذاشتند برای نسخی که باید اصل و فرع‌شان را تشخیص می‎دادند، همان‌ها که به کابل، لاهور یا استانبول می‌روند بلکه نسخه معتبرتری از فلان شاعر و بهمان نویسنده پیدا کنند، همان‌ها که بی‌اندازه به نکات آموزنده و وجوه تعلیمی ادبیات‌مان پرداختند و هیچ یک از لذتی که این نوشته‌ها می‌توانست برای ما ایجاد کند چیزی نگفتند. با این وصف می‌توان گفت عجایب‌نامه‌ها و محمد بن محمود همدانی‌ها تنها گم‌نامان ادبیات کلاسیک ما نیستند، ما خیام و مولوی و بسیار کسان دیگر را هم نشناخته‌ایم، چرا که صرفا بر مبنای یادگیری و دانش اندوختن به سمت‌شان رفتیم.

در این زمینه کتاب خوبی نیز با عنوان "در میان تاریکی" پیشتر در نشر هرمس منتشر شده است. علی اسدی و مهراد بذرگر گردآورندگان این کتاب،  در کتاب "در میان تاریکی" دست به گزینش داستان‌هایی موجز از ادب فارسی زده‌اند، که همگی دارای خصیصه ایجاز و عناصر مینی مالیستی است. آنها "طوطی‌نامه"، "عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات"، "سندبادنامه"، "قابوس نامه"، "چهار مقاله"، "گلستان سعدی"، "مرزبان نامه"، "اسرار التوحید"، "جوامع الحکایات و لوامع الروایات"، "سیاست نامه"، " نوروزنامه"، "فرج بعد از شدت" و "امثال و حکم" علی اکبر دهخدا بوده  را منابع این کتاب قرار داده‌اند و با آوردن قطعاتی مینی مال سعی کرده‌اند رابطه گسسته مخاطب فارسی با ادبیات کلاسیک را تا حدودی بهبود ببخشند. آنها معتقدند:" همیشه این تصور از ادبیات کلاسیک وجود داشته که آثاری سخت خوان و به دور از جذابیت را در اختیار مخاطب قرار می دهند. از پدربزرگ‌ها که می پرسیم از کلیله و دمنه فقط کتک و فلک مکتب‌شان را به یاد دارند و آنهایی که کتک را به جان خریده‌اند و کتاب را خوانده‌اند فقط از تمثیل ها و اندرزها می‎‌گویند. "

علی اسدی به هنرآنلاین می‌گوید که ادبیات کلاسیک ما جذابیت‌های بسیاری دارد. او به هنرآنلاین گفت: همیشه این تصور از ادبیات کلاسیک وجود داشته که آثاری سخت خوان و به دور از جذابیت را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند. از پدربزرگ‌ها که می‌پرسیم از کلیله و دمنه فقط کتک و فلک مکتب‌شان را به یاد دارند و آن‌هایی که کتک را به جان خریده‌اند و کتاب را خوانده‌اند فقط از تمثیل ها و اندرزها می‌گویند. در حالی که مثلا در صفحات آغازین همین کتاب تصویری از حیات انسان از زمان جنینی تا مرگ در سه چهار پاراگراف بیان شده است که بسیار تکان دهنده است. ایجاز، تشبیه و خط فکری منسجم در این تصویر هر خواننده‌ای را مجذوب می‌کند. این یک مثال بسیار جزئی از پتانسیل داستانی موجود در این متون است. او ادامه می‌دهد: گونه‌های مختلف  جادو و جمبل، انواع شخصیت خیالی، داستان‌های چندلایه‌ای و همخوان با داستان نویسی مدرن و بسیاری از جذابیت های دیگر لابلای این متون پیدا می‌شود که هیچ کدام‌مان به یاد نداریم توی مدرسه‌ها یا دانشگاه‌ها یادمان داده باشند. فقط کافی است پیش زمینه‌های ذهنی‌مان را عوض کنیم و به این متون نگاه دیگری بیندازیم.

مهراد بذرگر دیگر نویسنده این کتاب می‌گوید:  این ادعا که ادبیات ما توانایی تولید اندیشه را دارد ادعای بی‌جایی نیست. اما تولید اندیشه یک مقوله است و نقد و تحلیل و مهندسی اندیشه مقوله‌ای دیگر. بیایید به آنچه در غرب اتفاق افتاده است  نگاه کنیم. متون کلاسیک پس از تولید بارها مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است. موافقان هر متن ویژگی‌های برجسته آن را را تحلیل کرده‌اند و مخالفان ضمن بیان ایرادات پیشنهادات خود را در قالب متنی دیگر به نمایش گذاشته‌اند. متون ادبی بارها موضوع نظریه پردازی فلاسفه قرار گرفته‌اند.

او توضیح داد: روانشناسان، مذهبیون، منتقدین هنری ... و خلاصه هر کسی از این سفره نانی خورده است. بعدها عده‌ای این متون را گردآوری و کد بندی کرده‌اند، با تاثیر از آنها آثار جدید پدید آورده‌اند که این موضوع تا همین امروز هم ادامه داشته است. سایر محصولات فرهنگی هنری هم چنین پروسه‌ای را پشت سر گذاشته‌اند. در همین مسیر پویا بوده است که سبک‌ها و ژانرهای گوناگون به وجود آمده و اندیشه را متحول کرده است.

نظر شما