شناسهٔ خبر: 47733 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تنهایی؛ مهم‌ترین رنج انسان مدرن/نه مدرن شده‌ایم نه شرقی مانده‌ایم

کارگردان و بازیگر «اینجا کسی نمی‌میرد» در نشستی که با موضوع این فیلم برگزار شد درباره انتخاب موضوع اثر، تنهایی انسان مدرن، اتفاقی که در جوامع شرقی در مواجهه با مدرنیته رخ داده صحبت کردند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ فیلم سینمایی «اینجا کسی نمی میرد» به کارگردانی حسین کندری در گروه سینمایی «هنر و تجربه» در حال اکران است. این فیلم یک اثر سایکودرام در سینما به شمار می رود که در آن بازیگرانی چون هومن سیدی، رضا بهبودی و بهاره کاتوزی حضور دارند و در خلاصه داستان این فیلم آمده است: یه بچه‌ خوش خوابی بود که هر جا ولش می‌کردن می‌خوابیده. یه بار خودش فهمید که خوابه...زور زد که داد بزنه، نتونست.

«اینجا کسی نمی‌میرد» توانست در چهارمین جشنواره فیلم «یاس» که هفته پیش برگزار شد، یاس زرین بهترین بازیگر مکمل مرد را برای رضا بهبودی و جایزه بهترین کارگردان اول را برای حسین کندری به دست آورد به همین بهانه با دعوت از حسین کندری کارگردان این پروژه سینمایی و رضا بهبودی بازیگر نقش قاسم گفتگویی درباره «اینجا کسی نمی میرد» داشتیم.

کندری در بخشی از این مصاحبه با اشاره به اینکه دغدغه ساخت قسمت دوم این فیلم سینمایی را دارد، می گوید من همیشه دغدغه ساخت یک فیلم سایکودرام را داشتم که در نهایت توانستم این پروژه سینمایی را جلوی دوربین ببرم، این فیلم در واقع نشان دهنده تنهایی انسان مدرن است.

رضا بهبودی نیز در بخشی از صحبت های خود به این مساله اشاره می کند که در حال حاضر انسان معاصر ایرانی، انسان مدرنی نیست بلکه انسانی است که بین سنت ها، داشته های قبلی و فرآورده های تکنولوژی جدید دست و پا می زند و چنین انسانی، انسان مدرنی نیست.

با ما در بخش اول این مصاحبه همراه باشید:

*چطور شد اسم فیلمتان «اینجا کسی نمی میرد» شد؟

حسین کندری: «اینجا کسی نمی‌میرد» اولین اسمی نبود که برای این فیلم انتخاب کردیم بلکه در ابتدا نام‌هایی چون «نقطه صفر» و «اشکان» مدنظر ما بود ولی در نهایت «اینجا کسی نمی میرد» برای آن انتخاب شد.

هر کدام از اسم‌هایی که در نظر داشتیم بنا به دلایلی مانند جذاب نبودن و یا مشابه بودن با اسم فیلم دیگری انتخاب نشد. «اینجا کسی نمی‌میرد» از فیلمنامه و در طول فیلمبرداری از یکی از دیالوگ های هومن سیدی در سکانس آخر انتخاب شد و اسم جذابی به شمار می‌رفت و با داستان فیلم بسیار نزدیک بود.

*آقای بهبودی شما در این فیلم نقش مقابلِ شخصیت اصلی داستان را که مبتلا به بیماری شیزوفرنی است بازی می کنید. هرچند شخصیت شما در این فیلم یک شخصیت واقعی است، اما این نقش را باید به گونه ای بازی می کردید که مخاطب دچار شک هم شود که این شخصیت واقعی است و یا زاییده خیال ذهن بیمار اشکان.

رضا بهبودی: شخصیت قاسم در طول صحبت و دورخوانی هایی که با حسین کندری و بهاره کاتوزی نویسنده فیلمنامه داشتیم، پرداخته شد و شکل امروزی خود در فیلم را گرفت. از اول قصد این بود همانطور که اشکان از ابتدا شخصیت واقعی است و کم کم وارد دنیای ذهنی او می شویم، شخصیت قاسم هم کاملا واقعی باشد که گاهی هم در توهم های اشکان وارد می شود و شکل خیالی به خود گیرد.

من از ابتدا قاسم را به عنوان یک انسان واقعی در این فیلمنامه درک کرده و آن را بازی کردم. البته قاسم یک جاهایی در خواب ها و توهم های اشکان ورود پیدا می کند که جنس بازی من در این سکانس ها، متفاوت تر است تا بتوانم آن توهم ها را دامن بزنم اما در دیگر سکانس ها مانند سکانس هایی که قاسم به اشکان سر می زند و با او صحبت می کند یک بازی کاملا رئالیستی برای شخصیت قاسم در نظر گرفته شده است.

* چنین فیلم هایی کلا ریسکشان بالا است حالا اگر اولین تجربه یک کارگردان باشد که شرایط سخت تر هم می‌شود. چطور پذیرفتید در این فیلم بازی کنید؟

بهبودی: قبل از این پروژه، در یک فیلم کوتاه که جزو آخرین فیلم های کوتاهی بود که در آن بازی کردم با حسین کندری به عنوان مدیر فیلمبرداری آشنا شدم. این دوستی تداوم پیدا کرد و در نهایت با پیشنهاد بازی در فیلم کندری مواجه شدم و آن را پذیرفتم.

در مورد کارگردان های جوان و دلیل کار کردنم با آنها هم باید بگویم  اکثر کسانی که در رزومه خود ۲۰ فیلم سینمایی دارند گویا کارمند سینما شده اند و در حالی که به سمت یخچال می روند، می گویند چه فیلمی را امسال بسازیم. این فرق می کند با کسی که انگیزه و انرژی بسیار زیادی دارد و در کنار آن ممکن است ضعف هم داشته باشد؛ چرا که اول راه است.

انگیزه و انرژی در سینما بسیار مهم و محترم است و این مساله موجب می شود که افق های تازه ای در این صنعت به وجود آید و من به عنوان بازیگر تشنه چنین افق هایی هستم.

البته بازیگرانی هستند که ترجیح می دهند در راه روشن تری قدم بزنند تا جواب مشخصی از آن بگیرند ولی من با توجه به این که عقبه تئاتری دارم و تمرین و آزمون خطا در تئاتر بسیار رایج است به چنین فضاهایی آشنایی دارم و دوست دارم اگر قرار است کار تصویری یا سینمایی داشته باشم تا جای ممکن آن پروژه دارای فضای متفاوت و یک گروه تازه نفس که دنبال چیزهای جدیدی در مضمون، ساختار و شکل بیان هستند، باشد.

این را هم باید بگویم که ما در تئاتر فرصت تمرین داریم و حتی در طول اجرا با توجه به استقبال مخاطب اثر را بهتر می کنیم اما متاسفانه در سینما یک سری از سکانس ها گرفته می شود و معمولا فصت تکرار برای آن وجود ندارد و این چیزی است که کار بازیگر را سخت می کند. در نهایت باید بگویم کار با دوستانی که آثار اول و دوم خود را می سازند، ایده دارند و می خواهند در سینما به خوبی وارد شوند، جذاب تر و دلنشین تر است.

*فیلم اول در کارنامه یک کارگردان از اهمیت بسیاری برخوردار است و از آنجا که سینمای اجتماعی و ملودرام ریسک کمتری دارد غالب فیلمسازان جوان سعی می کند برای ورود به سینما کار را از این نوع آثار شروع کنند، اما شما آقای کندری، اولین اثر خود را در حوزه متفاوتی ساختید.

کندری: اگر قرار باشد کسی ریسک نکند که درست نیست. به عنوان مثال در دورانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک ریسک بزرگی کرد و با تعدادی فیلمساز جوان شروع به کار کرد و همان ها تبدیل به نسل اول فیلمسازان سینمای ایران شدند که آثار بسیار متفاوتی را تولید کردند. در واقع می توان گفت اگر قرار نبود ریسک کنیم هنوز در فیلم فارسی باقی مانده بودیم.

به خوبی می دانم که سینمای اجتماعی در ایران مورد استقبال قرار می گیرد و مخاطب از یک ملودرام مدرن لذت می برد، اما من همیشه دغدغه سینمای سایکودرام را داشتم و همیشه دوست داشتم که این دغدغه را نشان دهم اما همیشه می ترسیدم نکند این دغدغه از فیلم بیرون بزند تا اینکه در نهایت تصمیم گرفتم فیلمی در این مورد جلوی دوربین ببرم و «اینجا کسی نمی میرد» را با مباحث روانشناسی با تم تنهایی ساختم.

امروز مسایلی مانند تورم و بیکاری را از جمله مشکلات جامعه می خوانند، اما به زعم من مهمترین مساله در جهان مدرن تنهایی است و انسان مدرن از این تنهایی به شدت صدمه می بیند؛ این در حالی است که انسان ذاتا یک موجود اجتماعی است.

امروز مسایلی مانند تورم و بیکاری را از جمله مشکلات جامعه می خوانند، اما به زعم من مهمترین مساله در جهان مدرن تنهایی است و انسان مدرن از این تنهایی به شدت صدمه می بیند؛ این در حالی است که انسان ذاتا یک موجود اجتماعی استاین روزها آثار سینمای اجتماعی ما براساس یک شابلون طراحی می شوند و همه داستان ها بر این اساس است که همسر یک مردی در گذشته یک دوست داشته و این آقا می آید و بعد می فهمیم که یک راز در گذشته بین اینها وجود داشته است و مشکلاتی ایجاد می شود که برای حل این مشکلات باید رازها را بفهمیم و این چارچوب سینمای اجتماعی امروز سینمای ایران شده است. البته مخاطب امروز ما از این نوع از سینما خوشش می آید، اما قرار نیست یک فیلمساز به دلیل سطح سلیقه مخاطب، هرچه را که مخاطب می خواهد بسازد.

من به عنوان یک هنرمند وظیفه دارم سطح سلیقه مخاطب را بالا ببرم، این اتفاق در دهه ۶۰ در سینمای ایران شروع شد و تا اوایل دهه ۸۰ ادامه داشت اما این اتفاق چند سالی است که روند برعکس پیدا کرده و فیلم های پرفروش ما فیلم های کمدی سخیف است و این نشان می دهد که سطح سلیقه مخاطب نزول پیدا کرده است.

* «اینجا کسی نمی میرد» نقدی به تنهایی و جامعه تنهای امروز ما دارد و به خوبی تنهایی شخصیت ها را با حذف وسایل ارتباط جمعی نشان دهد که منجر به شکل گیری برخی از ارتباط ها بین شخصیت ها می شود. چطور شد به این ایده رسیدید؟

کندری: در سال ۱۱۸۰ که وسایل ارتباط جمعی به معنای امروزی وجود نداشت آدم ها اوقات فراغت خود را چگونه می گذراندند؟ مردم درباره خودشان صحبت می کردند و درباره هم نظر می دادند. مانند ارتباط اشکان و قاسم که قاسم عکس پدر همسر خود را به اشکان نشان می دهد و می گوید شبیه او شده است یا خیر.

بهبودی: شروع دیالوگ‌ها در این سکانس‌ها، درست زمانی است که شخصیت قاسم حتی نمی تواند از رادیو استفاده کند و با اشکان شروع به حرف زدن می کند. در این فیلم نشان داده می شود که انسان مدرن بدون دستگاه های ارتباط جمعی بسیار تنها است این تهی بودن، محصول جامعه جهانی و وسایل ارتباط جمعی است.

ما در وضعیت بسیار بدی قرار داریم. در حال حاضر انسان معاصر ایرانی، انسان مدرنی نیست بلکه انسانی است که بین سنت ها، داشته های قبلی و فرآورده های تکنولوژی جدید دست و پا می زند و چنین انسانی، انسان مدرنی نیست. انسان مدرن انسان دکارت است و یکی از مولفه های آن این است که بین امر شناسا و شناسنده تفاوت و تمایز قایل شوید البته من تفکر دکارت را تایید یا تکذیب نمی کنم. ما چنین تفکراتی را نه می شناسیم و نه تعریفی از آن داریم. ما تنها به این معنا مدرن هستیم که از فرآورده های مدرنیسم مانند جاده، تلفن، موبایل و غیره استفاده می کنیم اما ادراک درستی از انسان مدرن نداریم.

این را هم باید بگویم که تنهایی ما نسبت به تنهایی انسان مدرن بیشتر است. به این معنا که ما مدرنیته را به درستی درک نکرده ایم و در کنار آن دچار غربت دیگری هستیم یعنی هم از اصل و هویت خود به عنوان یک انسان شرقی دور افتاده ایم و از طرف دیگر در حوزه مدرنیته هم به جایی نرسیده ایم.

به هر حال آدم هایی که در این قصه هستند نمونه هایی از جامعه به شمار می روند. به نظر من ساخت چنین فیلم هایی بسیار مهم است و فکر می کنم قسمت دوم این اثر سینمایی را جلوی دوربین ببرم که در این قسمت به مساله قاسم که خود یک بیمار است توجه می کند.*در این فیلم تنها شخصیت اشکان دچار مشکلات روانی نیست و شخصیت قاسم نیز به واسطه همسرش چنین فضایی را تجربه می کند. تا چه اندازه این تکرار در زمینه نشان دادن بیماری روانی در فیلم لازم بود؟

بهبودی: فکر می‌کنم از یک منظر، از همه مریض‌تر خود قاسم است. اشکان که خود رنجی را در گذشته پشت سر گذاشته است و بیمار است، اما مریضی‌ای که قاسم دارد بسیار هولناک است، به نظر می رسد این آدم سرکار می رود، زندگی می کند و زنی را مدیریت می کند و هوای دیگران را دارد اما وقتی به او نزدیک می شویم می بینیم که یک تفکرات و روش هایی را در زندگی پیاده می کند که بسیار عجیب است و از یک ذهن مریض می آید.

مریض بودن و مقوله بیماری در این فیلم یک مفهوم گسترده است و گرچه در داستان درگیر ماجرای اشکان هستیم اما در نقاط عطف دراماتیک فیلمنامه درگیر دیگرانی هم هستیم که تمپوی بیماری را نگه می‌دارند. در واقع می توان گفت شخصیت قاسم تمپوی اصلی بیماری را در فیلم حفظ می کند و این یکی از نقاط جذاب فیلمنامه است.

کندری: دو دسته تاثیرات اختلالات روانی وجود دارد؛ دسته اول رنجی است که خود بیمار دچار آن می شود و اطرافیانش آنقدر رنج نمی کشند. دسته دوم رنج هایی است که اطرافیان بیمار دچار آن می شوند. دسته اول برای شخصیت اشکان در فیلم در نظر گرفته شده بود و این خود بیمار است که رنج می کشد، اما اختلال همسر قاسم در دسته ای است که اطرافیانش اذیت می شوند چرا که خودش چیزی به خاطر نمی آورد. من این دیالوگ فیلم را دوست دارم که وقتی اشکان از قاسم می پرسد «حال زنت چطوره و او می گوید خوشه با باباش». این به آن معنا است که همسر قاسم به او توجه می کند اما نگاه او به قاسم نگاه دختر به پدر است. این حس به قاسم آسیب می زند. در واقع بیماری روانی زن قاسم سبب شده است تا قاسم هم به گونه ای بیمار باشد و این تنهایی یکی از اصلی ترین پارامترهای رشد بیماری های روانی است و این فیلم هم درباره بیماران روانی ساخته شده است.

به هر حال آدم هایی که در این قصه هستند نمونه هایی از جامعه به شمار می روند. به نظر من ساخت چنین فیلم هایی بسیار مهم است و فکر می کنم قسمت دوم این اثر سینمایی را جلوی دوربین ببرم که در این قسمت به مساله قاسم که خود یک بیمار است توجه می کند.

نظر شما