شناسهٔ خبر: 48074 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اعتراض وارد نیست/ در پی انتقاد یک تماشاگر از نمایش آیس‌لند، کار آیدا کیخایی

اعتراض یک تماشاچی آیدا کیخایی را برافروخت.

فرهنگ امروز/ رضا آشفته: نمایش آیس‌لند، کار آیدا کیخایی که به پایان رسید، احسان کرمی، بازیگر نقش حلیم، از حضور  محمد شمس‌لنگرودی، شاعر بنام کشورمان، یاد کرد و نمایش را به این حضور مبارک هدیه کرد، اما ناگهان جوانی شوریده و عصبی به نشانه اعتراض و خطاب به احسان کرمی گفت: از شما بعید است که بازیگران بنامی هستید، اما به ما کلمات جنسی تحویل داده‌اید، بی‌آنکه از گریم و طراحی لباس استفاده کرده باشید، روی صندلی نشسته‌اید و دیالوگ می‌گویید؛ این چه نمایشی است که من و همسرم هرکدام ٣٥هزار تومان برایش هزینه کرده‌ایم؟!
این نقد شدیداللحن از سوی بازیگر نمایش ارجاع داده شد به کارگردان. آیدا کیخایی در بیرون از سالن با این جوان وارد گفت‌وگو شده بود، من هم بعد از چنددقیقه‌ای بیرون رفتم و در آنجا شاهد عصبانیت کیخایی بودم و البته محمد یعقوبی، دراماتورژ کار هم حضور داشت که در آغوش گرفتمش و خسته نباشید گفتم و او من را به بحث آیدا کیخایی و آن جوان معترض ارجاع داد. کیخایی ابتدا از من تشکر کرد که حضور یافته‌ام و اظهار امیدواری کرد که در این شب بد تحت‌تأثیر برخی از نظرهای منفی قرار نگیرم و در ادامه به جوان گفت: تو به من توهین کرده‌ای و جوان اصرار که ببخشید، قصدم توهین نیست فقط از شما انتظار نداشتم که یک نمایش بدون گریم و طراحی تحویلم بدهید و البته از من پرسیدند که آیا توهین بوده یا نه؟ که پاسخم این بود: نه، این فقط نوعی اعتراض است و آیدا کیخایی انگار انتظار ندارد که من از جوان دفاع کرده باشم. جوان هم پوزش می‌خواست که باعث ناراحتی شده و گفت: من شما و کارهایتان را دوست دارم و همواره از شما به‌عنوان الگو تأثیر گرفته‌ام. این الگوبودن، آیدا کیخایی را برافروخته کرد و گفت: چه بدشانسم من که این‌طور باید الگو باشم... و بحث آن دو این‌طور پایان یافت که جوان اصرار کرد که این کار هیچی ندارد و کیخایی گفت: این سبک من است، مینی‌مالیسم این‌طور است که در آن نیازی به گریم و دکور احساس نمی‌شود. و آن دو قهرآمیز از هم دور می‌شوند و البته من همان‌جا ثابت و متفکر بازمی‌مانم. با خود می‌اندیشم، ای‌کاش کارگردان‌ها و هنرمندان ما بپذیرند که اعتراض هم به‌عنوان نقد حسی و لحظه‌ای باید پذیرفته شود، هرچند این اعتراض وارد نباشد، چنانچه این جوان اطلاعی از مینی‌مالیسم و مفاهیم مندرج در متن نداشت وگرنه می‌دانست که این نمایش نه‌تنها جنسی نیست، بلکه موضعی بی‌طرفانه نسبت به آن گرفته است و البته هدف چیزی فراتر از اینهاست و پرداختن به قدرت پول در جهان سرمایه‌داری است که همه را تابع خویش می‌گرداند.
این روزها اکثرا با نمایش‌های ضعیف و جلف مواجه می‌شویم، اما تماشاگران ما کنشی نسبت به آن ندارند و حتی با لذت برایشان کف هم می‌زنند و به احترام گروه از جایشان برمی‌خیزند، اما در قبال برخی از این کارها درست مثل اروپا و آمریکا احساس می‌شود که حتما باید تخم‌مرغ و گوجه‌فرنگی به سمت عوامل اجرا پرتاب شود و حتی اگر مأخوذبه‌حیابودن مانع از آن می‌شود، دست‌کم از جا برنخیزیم یا بی‌کف‌زدن تالار را ترک کنیم و... . این اعتراض‌ها منجر به تفکر و گفت‌وگو خواهد شد و این تعارف‌ها و کف‌زدن‌های بیهوده منجر به تثبیت اشتباهات رایج در وضعیت نابسامان فرهنگی خواهد شد.
به‌هرتقدیر با اعتراض جوان بسیار موافق بودم، اما با نوع گفتار و نقد بی‌دلیل و برهانش کاملا مخالف و درعین‌حال معتقدم آیدا کیخایی همان توضیحات را باید در آستین و همواره آمادگی صدای مخالف را داشته باشد. چنانچه محمد یعقوبی در سایت رسمی‌اش همواره مجموعه‌ای از نقدهای مثبت و منفی را در کنار هم گرد آورده است و این به بیان دیالوگ کمک می‌کند.
نمایش «آیس‌لند»، نوشته نیکلاس بیلون، نویسنده کانادایی (مترجم: زهره جواهری) درباره قدرت پول (در نظام سرمایه‌داری)، مهاجرت و تأثیرات فرهنگی مهاجرت است. آدم‌هایی به دنبال آرمانشهر خود هستند و در این راه رنج‌های بسیاری را متحمل می‌شوند، اما درواقع عالم برزخی گریبان‌گیر آنان خواهد شد، چون پول با همه توش‌وتوانش ماهیت کاملا مادی دارد و از احساس و عاطفه مبراست و با همه امکاناتی که فراهم می‌کند، امکان دارد انسان را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و وجه مخربش نیز بر آن چیره شود.
در این نمایش علاوه بر آیدا کیخایی که نمایش‌های «خداحافظ» و «یک دقیقه سکوت» از محمد یعقوبی را کار کرده، همچنین نمایش «شام با دوستان» را هم کار کرده و البته یک کارگردانی مشترک نیز با یعقوبی دارد که آن، «مرد بالشی» از نویسنده بنام ایرلندی، مارتین مک‌دوناست. در همه این موارد کارگردانی‌اش از پذیرندگی ویژه‌ای برخوردار بوده و این‌بار نیز متفاوت عمل کرده است چون در اینجا سکون، و سکوت در ارائه سه مونولوگ به‌هم‌پیوسته بیانگر یک نگاه متفاوت است. شاید این نکته‌ای است که گیرایی ظاهری کار را پایین می‌آورد چون بنا بر اصول شناخته‌شده و البته لوث‌گری‌های رایج این روزها هم کارش را نیامیخته است و این دلیلی بی‌دلیل می‌شود برای آنکه یک جوان ناآشنا به همه‌چیز، اما مدعی تئاتری‌بودن، به‌ناحق درباره این کار صدایش را در حضور جمع بلند کند؛ آن‌هم درست شبی که چند میهمان خاص هم به تماشای کار نشسته‌اند، اما هیچ‌یک از اینها دلیل نمی‌شود اعتراض را با توهین یکی بدانیم. به‌هرتقدیر انتخاب متن و نقدهای موجود در آن تا حد زیادی کار را برجسته می‌کند و البته مدل کار هم نوین است و همین می‌تواند بسیاری را به وجد آورد. علاوه بر متن می‌توان به عوامل حرفه‌ای هم اشاره کرد که در این سال‌ها هرکدام کارنامه درخشانی را در تئاتر پیش‌رو داشته‌اند، به‌ویژه محمد یعقوبی در مقام دراماتورژ که می‌تواند این چالش‌های فکری را برای ما همانند کارهای خودش برجسته‌تر کند.
ما در آیس‌لند با سه شخصیت کاساندرا، آنا و حلیم همراه می‌شویم. یک شخصیت مذهبی به نام آنا، با بازی فهیمه اَمَن‌زاده، یک دانشجوی رشته تاریخ و کارمند آژانس خدمات... به نام کاساندرا، با بازی آزاده صمدی که فرزند پدر و مادری مهاجر از اروپای‌شرقی (استونی) و یک سرمایه‌دار به نام حلیم با والدین پاکستانی که با بازی احسان کرمی اجرا می‌شود. اینها به‌هم خط‌وربط دارند و بیانگر مواجهه‌ای در کلام هستند و آنچه اتفاق افتاده را روایت می‌کنند. برای همین روایت بر نمایش غالب می‌شود و این مواجهه در منظر ذهنی ما به نتایجی منجر خواهد شد که خواه‌ناخواه بلافاصله پس از پایان نمایش چنین نتیجه‌ای پیش‌رویمان نیست و ممکن است برخی بلافاصله عصبی شوند که کار بیهوده‌ای دیده‌اند. درحالی‌که ژرف‌شدن بر آن ما را با پیامد تازه‌ای از تفکر و ساختار مواجه خواهد کرد. پول آنای مذهبی و کاساندرای تاریخ‌نگر و اندیشمند و حلیم بازاری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و این همان وجاهت درونی و منفی است که بر پایه مدار حرص و طمع و آز، انسان را در مسیر بیهوده‌ای سوق خواهد داد. چنانچه اینها در تعارض با هم قرار خواهند گرفت و از آن مدار حقیقی و انسانی دور خواهند شد. اینها نتایج مندرج در کار است و نویسنده و کارگردان نسخه نمی‌پیچند و قضاوت مستقیم ندارند و این لطف کار است که در مدار اندیشه ما را با خلائی لبریز از معنا روبه‌رو می‌کند. این همان درنگی است که کار را پیش‌رویمان برجسته‌تر می‌کند، اما باز هم لحظات کوتاهی هست که بازیگران دچار حفره می‌شوند و گسستی بین لحظه‌ها و حس‌هایشان ایجاد می‌شود و این ضرباهنگ را خیلی کوتاه دچار اشکال می‌کند؛ به‌ویژه نقش آنا و کاساندرا که با کندی بیشتری نسبت به حلیم بازی می‌شوند. در پایان نیز درمی‌یابیم که در این دنیا از هر منظری که بخواهیم به آن ورود پیدا کنیم، انگار راهی برای رستگاری موجود نیست، به‌ویژه اگر قرار باشد همه‌چیز مادی تلقی شود. چنانچه کاساندرای آرمانگرا زمان مرگ حلیم از پولش نمی‌گذرد و خانه را بر او آتش می‌زند و... .

نظر شما