شناسهٔ خبر: 48356 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

راز بقا در راز بقا/ یادداشتی بر فیلم کوپال

کارگردان کوپال را می‌توان «تاکسیفیلمیست» دانست که بدن فیلم را تهی از آنچه بوده، کرده است و به جای آن، پلاستیک فشرده و مصنوعی را به روی پرده سینما می‌دوزد به جای آنکه با ظرافت پوست فیلم را آراسته کند و نظم دهد.

فرهنگ امروز/ شاهین محمدی زرغان منتقد سینما:

«کوپال» نخستین فیلم بلند کاظم ملایی، داستان یک شکارچی و تاکسیدرمیست به نام «دکتر احمد کوپال» است که در روز آخر سال، در حالی که همسر وی او را ترک کرده است، همراه با سگ خود «هایکو» در زیرزمین خانه که محل انجام تاکسیدرمی و به نوعی خلوتگاه کوپال است، اسیر می‌شوند و زندگی خود را در خطر می‌بیند. کاظم مولایی در فیلم‌های کوتاه خود به خصوص فیلم کوتاه «منها» نشان داده است که به دنبال ساخت فیلم‌های خاص و به دور از هیاهوی جریان اصلی سینماست، اما فیلم‌های امریکایی- هالیوودی به طرز محسوسی بر این فیلم سایه افکنده است و مانند تمام فیلم‌های امریکایی از این دست، شخصیت اصلی در جایی نامانوس – از قبر گرفته تا اتاق آهنین- اسیر می‌شود و برای بقای خود به همه‌چیز چنگ می‌زند اما در آن روی سکه، صحنه‌آرایی متفاوت و ایجاد لحظه‌های نو، فیلم را میان طنابی نازک بین عامه‌پسند و مخاطب خاص معلق کرده است و شاید بتوان گفت اصالتا به هیچ‌یک تعلق ندارد. همانطور که اشاره شد، شخصیت اصلی فیلم، احمد کوپال شکارچی و تاکسیدرمیست است، اما اگر کلکسیونر آثار هنری یا عتیقه هم بود، هیچ تفاوتی در روند فیلم ایجاد نمی‌شد، زیرا این دست افراد همگی مخفیگاه یا خلوتگاهی برای جمع‌آوری اشیای مورد نظر دارند و چه بسا سگی باوفا و دوست‌داشتنی هم داشته باشند. اینکه کوپال شکارچی و تاکسیدرمیست است به هیچ جای داستان کمکی نمی‌کند جز برای صحنه‌آرایی خاص و چشم‌نواز و شاید از این جهت که با نوعی «راز بقا» روبه‌رو می‌شویم، می‌توانست کمک کند، اما از آنجا که مساله فیلمساز همان اسیر بودن است و بس، این گزینه برای توضیح انتخاب شکارچی برای این شخصیت رد می‌شود و اگر فیلمساز این را در نظر داشته است، باید گفت به‌طور جدی شکست خورده است. بهتر این بود، شخصیت کوپال پخته‌تر به نمایش در می‌آمد و لحظاتی که وی در طبیعت مشغول شکار و بعد در حال تاکسیدرمی است به مخاطب داده می‌شد تا بتواند راحت‌تر با او تا پایان فیلم پیش برود، اینکه همسر خود را به خاطر حیواناتش رها کرده است و فرزند خود را طی فرآیندی بی‌ربط از دست داده است، نسبت خاصی از کوپال به طبیعت و خانواده و بقا به ما نمی‌دهد که بتوانیم احمد کوپال را بسنجیم و بقای او را طلب کنیم. فیلمساز به صفت خودشیفتگی کوپال در لحظات مختلف تاکید می‌کند اما هنگامی که اسیر است و رهایی وی در گرو نابودی سگش است، رفتاری متفاوت نشان می‌دهد و حاضر نمی‌شود هایکو را فدا کند تا اینکه دست فیلمساز، اتفاقی را رقم می‌زند که به خواسته خود برسد، اما این روند منطقی نیست زیرا اگر خودشیفتگی کوپال به صورت یک طیف اختلالی مد نظر باشد- بدین معنی که شخصیت، درجه‌ای از خودشیفتگی را دارد-  با یکی دو المان می‌توان این کد را به مخاطب داد و تغییر رفتار احمد کوپال منطقی جلوه می‌کند. اما این تاکید مدام فیلمساز دید روانپزشکانه - نه روانشناسانه و به صورت اختلال- به مخاطب القا می‌کند و تغییر رفتار آن هم مخالف بقا و نظریات تکامل انسان به هیچ‌وجه منطقی و قابل قبول نیست. رفتار تیزری با سینما از نقاط ضعف دیگر این فیلم است که به‌شدت خاطر را می‌آزارد و شبیه به پیام بازرگانی تلویزیونی، ذهن را به سمت بی‌حوصلگی پرت می‌کند و حتی یک اپسیلن هم به فرم‌شکنی نزدیک نمی‌شود و بیشتر «کول‌بازی» و ادای کار تازه و نو را تداعی می‌کند و روند داستان را مختل می‌کند. کارگردان کوپال را می‌توان «تاکسیفیلمیست» دانست که بدن فیلم را تهی از آنچه بوده، کرده است و به جای آن، پلاستیک فشرده و مصنوعی را به روی پرده سینما می‌دوزد به جای آنکه با ظرافت پوست فیلم را آراسته کند و نظم دهد.

روزنامه اعتماد

نظر شما