شناسهٔ خبر: 48541 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مجتهد شبستری عنوان کرد؛ عبور از تفسیر متن به فهم هرمنوتیکی متن

محمد مجتهدشبستری در نشست «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن کریم» گفت: مهمترین مسئله امروز ما با توجه به بحث‌های فلسفه زبان جدید این است که چگونه می‌توانیم بفهمیم که خدا با ما سخن می گوید.

شبستری

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ محمد مجتهد شبستری امروز دوشنبه ۲۵ بهمن در نشست «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن کریم» که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، سخنرانی خود را با عنوان «عبور از تفسیر متن به فهم هرمنوتیکی متن» آغاز کرد و گفت: خوشبختانه تعامل بین علوم انسانی و علوم دینی در سال های گذشته تا آنجا پیش رفته که امروز من می توانم خیلی رسمی درباره هرمنوتیک صحبت کنم. در سال ۱۳۷۸ که کتاب «هرمنوتیک کتاب و سنت» منتشر شد، به فاصله کمی از انتشار آن، بسیاری از افراد گفتند تعبیری ابلیسی تر از هرمنوتیک وجود ندارد، چون این ادعا را دارد که فهم متون دینی هم یک فهم انسانی است و متحول است.  بسیار خرسندم که امروز که در پژوهشگاه به این مسئله به صورت رسمی پرداخته می‌شود و این نشان‌دهنده پیشرفت ما در زمینه گفتگو است.

وی در ادامه گفت: آنچه که هرمنوتیک جدید یا مدرن نامیده می‌شود، مسبوق به سوابقی فلسفی است که اگر به آنها توجه نکنیم، نمی‌توانیم درک درستی از این هرمنوتیک داشته باشیم. پیدایش آن همراه با پیدایش درک جدید از زبان انسانی و نگاه تجربی به زبان انسانی و کنار گذاشتن نگاه وجود شناسانه متافیزیکی به زبان انسانی و در نتیجه عبور از تفسیر قاعده‌مند و دستورگونه متن به مثابه قواعد تفسیر به فهم متن، که در گذشته رواج داشت، بود.

شبستری تصریح کرد: اگر در نوشته‌ها خوانده‌اید که شخصی مانند شلایرماخر و چند متفکر پیش از او مسئله‌ای را به نام «فهم» مطرح کرده‌اند و بحث کرده اند درباره این که فهم گفتار و نوشتار به چه معناست، این مسبوق به تحولاتی است که در فلسفه زبان اتفاق افتاده بود. مانند خود فلسفه زبان که شاید ۲۵۰ سال از عمر آن نمی گذرد و امروزه انواع زیادی از آن را داریم. آن تحولات این بود که انسان های متفکر متوجه شدند که گوینده ها از زبان استفاده می کنند، نویسنده ها و خواننده ها و شنونده های متون هم از زبان استفاده می کنند، اما زبان چیست که اینگونه میان گوینده و شنونده، نویسنده و خواننده پل قرار می‌گیرد؟ قبلاً بحث‌هایی که درباره زبان انجام می‌شد، وجودشناسانه و متافیزیکی بود. یعنی نوع هستی زبان مطرح بود، که چگونه وجودی است. به تدریج از این نوع بحث کردن درباره زبان بیرون آمدند. این نگاه، نگاه علمی و تجربی است و توجه به زبان است آنگونه که در میان مردم کار می‌کند. چون این اتفاقات افتاده بود، در بین متفکران این مسأله مکشوف شد که گویی معرفتی در بین ذهن‌ها دارد اتفاق می‌افتد. در این پل قرار گرفتن زبان گویی معرفتی در بین ذهن های گوناگون دارد تبادل می شود.

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: این معرفت محل تلاقی میان گوینده و شنونده است؛ یعنی آنچه که معرفت است، انتقال پیدا می کند نه معنای کلمه یا جمله. درصورتیکه سابقا می گفتند که معنای این کلمه یا جمله چیست؟ این توجه موجب این شد که چیزی در ذهن دارد می‌چرخد که ما از آن به امر بین‌الاذهانی نام می‌بریم. بعد فرگه و بعد از او جان لاک به آن بیشتر پرداختند. در فعالیت‌های زبانی یک معرفتی دارد میان ذهن ها گردش می‌کند. شلایرماخر متأثر از این تفکر است و او آن معرفتی که در بین‌الاذهان می‌چرخد که از سنخ فهم است را کشف کرد. سخنان شلایرماخر و دیگران که مبنای هرمنوتیک بود، کشف این فهم بود. این کشف، کشف روش نبود بلکه جلوتر از روش بود.

وی یادآور شد: تا آن زمان کسی به فهم توجه نکرده بود، به همین سبب است که کار نخستین شلایرماخر از جنس تفلسف بود نه از جنس روش؛ آن‌گونه که برخی از منتقدین می‌گویند. بعد گفت اگر اینگونه است شما وقتی به یک متن مراجعه می کنید باید دقت کنید که این فهمی که من می گویم از سنخ این معرفتی که در بین ذهن ها می چرخد، این فهم چیست؟ بعد گفت برای اینکه بفهمید این فهم چیست باید ذهن طرف را بخوانید. این فهم دارد اتفاق می افتد و آن را در سوابق آن باید پیدا کنید. دیلتای گفت که آن فهم که اتفاق می‌افتد، در کل اذهان است یا به تعبیری در زیست‌جهان انسان اتفاق می‌افتد. در گادامر این فهم طراحی انسان است از خودش. چگونگی پیدایش هرمنوتیک مدرن غیر آن چیزی است که در گذشته بوده است. در هرمنوتیک هریش، شلایرماخر و ... فهمِ فهم مطلوب است یعنی شما باید تلاش کنید که فهم نویسنده را پیدا کنید. متأسفانه این بحث در کشور ما بسیار مجهول مانده است. بنابراین هرمنوتیک مدرن، فهمِ فهمِ نویسنده است نه فهم معنی متن. شما از تفسیر متن باید به فهم موجود در نزد نویسنده عبور کنید.

شبستری در ادامه با اشاره به روش‌هایی که در تفسیر مطرح‌اند، گفت: تا در تفسیر متون متوقفید، روش مطرح است، قواعد دستوری مطرح است، اما وقتی می گوید این طریقی است که از این طریق عبور کنم به آن فهمی که نزد نویسنده حاصل شده بود، آنجا این سوال مطرح می شود که چه مقدار می شود به آن فهم نائل شد؟ بنابراین بحث‌های هرمنوتیک مدرن از  بین‌الاذهانی دیدن زبان انسانی جدا نیست، اگر کسی زبان انسانی را بین الاذهانی نبیند(یعنی تکون تاریخی، اجتماعی. یعنی آنچه که در بین انسان‌ها پدید می‌آید،) از هرمنوتیک مدرن نمی تواند حرف بزند. فهم وقتی قید هرمنوتیک دارد، یعنی فهمِ فهمِ دیگری است که این خود یک فعالیت است. فهم شما هم یک فعالیت است.

وی در ادامه اظهار کرد: اهداف تفسیر متون بسیار متنوع است. تنها پاره‌ای از تفاسیر  که به منظور  فهمِ فهمِ نویسنده می تواند انجام بشود. یکی از محققان ۱۷ نوع تفسیر متون را توضیح داده است. تفسیر متون ابتدا برای هر مفسری اهدافی را معین می کند و مطابق آن اهداف تفسیر می کند. اگر کسی بپرسد که با توجه به بحث‌های هرمنوتیک مدرن، مشکل عمده مفسران مسلمان چیست، باید بگویم به نظر من مفسران مسلمان وقتی که قرآن را تفسیر می‌کنند، بالای آن می‌نویسند «خدا چنین می‌گوید:»، اگر کسی این را نگوید و بگوید که من دارم یک متن مقدس را تفسیر می کنم، حسابش جداست. مانند تفسیری که علامه طباطبایی دارد و اینگونه است. اما زمانی فردی بیشتر از این را ادعا می کند و می گوید خدا همین را گفته است. باید گفت که با توجه به بحث‌های فلسفه زبان جدید، مهمترین مسئله این است که چگونه می‌توانیم بفهمیم که خدا با ما سخن می گوید؟ چگونه می توانم بفهمم  که مفهوم‌های الهی وجود دارد و من آن فهم را می‌فهمم و در نهایت ادعا می‌کنم که خدا با من سخن می‌گوید؟ افرادی که می‌گویند خدا چنین می‌گوید. چگونه می فهمند که خدا با آنها اینگونه می گوید؟ آیا می شود این را فهمید؟ یا اینکه همین مقدار می شود گفت که معنای آیه قرآن این است.

نظر شما