شناسهٔ خبر: 48773 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مواضع هگل و نیچه در فلسفه، فرهنگ و فاعلیت چیست؟

کتاب «فراسوی هگل و نیچه: فلسفه، فرهنگ و فاعلیت» منتشر شد. الیوت ل. ژورستف نویسنده کتاب بر این باور است که اندیشیدن فراسوی آن چیزی است که به سادگی مسلم پنداشته می‌شود.

مواضع هگل و نیچه در فلسفه، فرهنگ و فاعلیت چیست؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «فراسوی هگل و نیچه: فلسفه، فرهنگ و فاعلیت» نوشته الیوت ل. ژورست با ترجمه‌ خسرو طالب‌زاده از سوی نشر مرکز روانه بازار نشر شده است.
 
کتاب در یازده فصل سامان یافته است. در فصل نخست، نویسنده این ایده را بسط داده که طبق نظر هگل و نیچه، فلسفه پیوند منسجمی با فرهنگ دارد. به‌طور مشخص‌تر، منظور نویسنده این است که هر دو متفکر بر این نکته توافق دارند که فلسفه فرآورده‌ فرهنگ است و نیز این‌که فلسفه باید پاسخی به فرهنگ باشد.
 
در فصل دوم، به معنای فلسفی فرهنگ در تفکر  هگل و نیچه پرداخته شده است. سه معنا از فرهنگ ترسیم شده؛ فرهنگ به منزله‌ عرف، به منزله ادب (Bildung) و به منزله‌ تعمق در نفس. هگل و نیچه توافق دارند که عرف معنای منسوخی از فرهنگ را ارائه می‌دهد که با بیان خویش مغایرت دارد؛ هر چند موضع هگل درباره این موضوع معتدل‌تر و ملایم‌تر از نیچه است.
 
در فصل سوم، مواضع هگل و نیچه درباره‌ فرهنگ یونان باستان بیان شده است. برابر فهم و درک آنها از این موضوع، فرهنگ یونان به لحاظ سلامت و تأمین خشنودی برای شهروندانش با فرهنگ مدرن تعارض دارد. با این حال نه هگل به آرمانی کردن یونانیان رغبتی دارد و نه نیچه. هر دو تأکید می‌کنند، می‌توانیم از یونانیان بیاموزیم و باید عبرت گیریم؛ و انذار می‌دهند از نگریستن حسرت‌بار به گذشته، به گونه‌ای که ما را از پرداختن به حال معاف سازد. این فصل به تبیین تفاوت دیدگاه هگل و نیچه برای فهم و درک فرهنگ و  تراژدی یونانی می‌پردازد.
 
در فصل چهارم، نقد هگل و نیچه از فرهنگ مدرن بررسی شده و بر تأثیر آنها بر هورکهایمر، تئودر آدورنو، یورگن هابرماس و مارتین هایدگر نظری افکنده شده است. نویسنده استدلال می‌کند میان هگل و نیچه بر سر تحلیل آن‌چه در فرهنگ مدرن نادرست است، برخی اشتراک نظرهای چشم‌گیری هم وجود دارند.

در بخش دوم کتاب،‌ نویسنده به تأکید عمده بر ادراک خاص هگل و نیچه از فاعلیت انسانی می‌پردازد. این بخش از فصول دیگر  مختصرتر است.
 
نویسنده فصل پنجم را، با برخی تأملات کلی درباره‌ معنای فاعلیت انسانی آغاز می‌کند. میان شخص‌ها و فاعل‌ها تمایز می‌گذارد و به شرح تبارشناختی چارلز تیلور از فاعل توجه می‌کند. همچنین مولف به این‌که چگونه هگل و نیچه با الگوی تیلور جفت و جور درمی‌آیند، دقت می‌کند.
 
فصل ششم به معنای بازشناسی نزد هگل می‌پردازد. معنای بازشناسی به کار چاره‌اندیشی موردنظر هگل برای بحران فرهنگ مدرن می‌آید، این امر همچنین مبانی‌ ایضاح نظریه فاعلیت را فراهم می‌آورد.
 
در فصل هفتم و هشتم، نویسنده تفسیر مبسوطی از معنای بازشناسی هگل در پدیدارشناسی روح مطرح می‌کند. اظهارات هگل در فصل خودآگاهی مبنی بر اینکه خودآگاهی صرفاً در پیوند با دیگری به خشنودی دست می‌یازد، تجدیدنظر بنیادی در معرفت‌شناسی و به تبع آن، خود فلسفه‌ مدرن را اقتضا می‌کند. مولف کوشش اولیه‌ ناکام‌مانده در نوسازی مفهوم بازشناسی در فصل خودآگاهی را تا بازشناسی باطنی در فصل عقل ردیابی می‌کند، و سپس این کار را تا مراحل تحول اجتماعی ـ تاریخی، مانند بازشناسی «طبیعی و اخلاقی» در یونان باستان، بازشناسی «قانونی» در روم باستان و امید برای بازشناسی «متقابل» که از دوره‌ روشنگری و از فلسفه‌ی اخلاق کانت پدیدار می‌شود پی می‌گیرد.
 
در فصل نهم، مولف فاعلیت هگلی را وسیع‌تر می‌کاود و تأملی می‌کند بر مصادره کردن بازشناسی به دست الکساندر کوزو که نظر حقیقی هگل را تحریف می‌کند و البته در آن چه هگل از خشنودی و فاعلیت مراد می‌کند، ما را به تأمل برمی‌انگیزد.
 
نویسنده فصل دهم را، با تجزیه و تحلیل تصور نیچه از فاعلیت آغاز و استدلال می‌کند که فاعلیت موردنظر وی که حاوی اجزایی متکثر است، امکان یگانگی و یکپارچگی را سلب نمی‌کند.
 
مولف در فصل یازدهم، اراده‌ به سوی قدرت را مدنظر قرار می‌دهد با تأکید بر مفهوم «اراده» و مفهوم «قدرت»، در این که آیا نیچه از «قدرت»، خدایگانی یا استیلا را مراد می‌کند، تحقیق می‌کند.
 
نویسنده در فصل دوازدهم، به درون سویه‌ای از فلسفه‌ نیچه نقب می‌زند که کمتر بسط یافته است: این که وی نسبت‌های ما با دیگری را چگونه تصور می‌کند.
 
ژورست در فصل سیزدهم، افق وسیع‌تری را در نظر می‌گیرد تا دیدگاه‌های معاصری را بررسی کند که می‌توانند پیامدهای فاعلیت نیچه‌ای تلقی شوند. با تأکید بر تأثیر امانوئل لویناس بر تفکر ژاک دریدا، از دریدا آغاز می‌کند. همچنین به ژاک لکان می‌پردازد، که اگرچه مستقیماً تحت تأثیر نیچه نیست، اما نظریه‌ روانکاوی‌اش مضمون فاعلیت نامتمرکز را به گونه‌ای شرح و تفصیل می‌دهد که بینشی نیچه‌ای از فاعلیت را قوام می‌بخشد. دست آخر، جودیت باتلر را مدنظر قرار می‌دهد، که نظریه‌هایش درباره‌ جنسیت و فاعلیت به واسطه‌ تاکید میشل فوکو بر بردن به منزله‌ امری که به لحاظ فرهنگی قوام یافته از نیچه وام می‌گیرد.
 
در سخن آخر، نتایج مطالعه‌ مولف درباره‌ نسبت میان هگل و نیچه را به اختصار بیان می‌کند. قصد وی از مطالعه در مورد نسبت‌های میان آنها این است که تعهد مشترک آنها را به پرداختن به تمامی مفاهیم به ظاهر متخالف نشان دهد و بگوید اندیشیدن فراسوی آن چیزی است که به سادگی مسلم پنداشته می‌شود.
 
کتاب «فراسوی هگل و نیچه: فلسفه، فرهنگ و فاعلیت» با شمارگان هزار نسخه در 408 صفحه به بهای 425 هزار ریال از سوی نشر مرکز منتشر شده است.

نظر شما