شناسهٔ خبر: 48813 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

حاکمیت از منظر ابوالاعلی مودودی/ تفاوت تئوکراسی اسلامی و اروپایی

تئوکراسی اروپایی با تئوکراسی اسلامی تفاوت های کلی دارد. در تئوکراسی اسلامی طبقه ای از روحانیون یا مشایخ مستبدانه دستور نمی دهند، بلکه سلطه در دست همه مسلمانان است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از براق زکریا یکی از اشخاصی است که در باب حکومت و شریعت به تحقیق و پژوهش مشغول است و کتابی نیز با همین عنوان دارد. او از دانشمندان اهل سنت و متولد عکّار از نواحی شمال لبنان است. وی در مقطع دکترای فلسفه المعهد الألمانی للأبحاث الشرقیه در بیروت فارغ التحصیل شده است. متن یادداشت وی را در ادامه می خوانید؛

ابوالاعلی مودودی معتقد بود که اسلام فقط عقیده نیست، مجموعه ای از افکار پراکنده هم نیست، مجموعه ای از اعمال و مناسک دینی هم نیست؛ بلکه یک برنامه تفصیلی برای جنبه های مختلف زندگی انسان است.

از نظر او عقاید، عبادات و مسائل زندگی انسان از یکدیگر منفصل و جدا نیستند. آنها یک کل واحد را تشکیل می دهند که قابل تجزیه نیست. این یک نظام جامع است که بر یکسری مبانی محکم و ارکان ثابتی قوام یافته است. تمام آنچه از سوی دین درباره شئون مختلف زندگی بشر صادر شده، در روح و جوهر خویش، از این مبانی و اصول اولیه اتخاذ شده است.

رسالت اسلام همان رسالتی است که همه انبیا داشتند: شکستن غل و زنجیر بندگی انسان ها به الهه های جعلی که بعضی از ابنای بشر مدعی آن بودند.

مودودی «عبادت» را صرفا به معنای شعائر و مناسک نمی داند. بلکه «عبد» از منظر مودودی کسی است که در همه شئون زندگی اش عبودیت دارد و تمام زندگی اش «عبادت» است.

مراد از عبودیت این نیست که فرد آشکارا به عبودیت خود به پروردگار اقرار کند و در زندگی عملی اش برده دیگران نباشد. مراد از عبودیت اعتقاد به اینکه خداوند خالق عالَم و رازق همه موجودات هستی و سلطان بر شئون متعدد زندگی دنیایی است هم نیست. معنی عبودیت این هم نیست که زندگی را به دو قسم امور مربوط به دین و امور مربوط به دنیا تقسیم کنیم - که امور مربوط به دنیا را دارای وجوه متعدد و متنوع است - و عبودیت خدا را منحصر در امور مربوط به دین بدانیم که در اصطلاح شائع از دایره عقاید و عبادات خارج نمی شود؛ اما زندگی دنیایی و وجوه گوناگون و فروع متنوع آن، از جمله مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و آداب و اخلاق را خارج از سلطنت پروردگار بدانیم.

این معنی از عبودیت، چهره حقیقت را مشوش و فکر دینی را مسخ کرده است و به نظر مودودی تماما باطل است.

از نظر مودودی عبودیت حقیقی که انبیا و رسل الهی بدان دعوت کرده اند این است که عبد اقرار کند که پروردگاری جز الله نیست، و او قانونگذار و حاکم بر زندگی بندگان است. عبد باید به عبودیت در برابر پروردگار در تمام شئون زندگی، اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و اقتصادی تسلیم و فرمانبردار باشد.

«رب» همان «مربی» است. واضح است که امر مربی باید اطاعت شود. ربّ مالک و آقایی است که اطاعت شونده است.   

به اعتقاد مودودی شکی در این نیست که الوهیت مردم بر مردم ریشه تمام مصائب و شقاوت هایی است که بر بشر وارد شده است. این بیماری ای است که اخلاق مردم و قوای عملی، فکری و تمدنی آن ها و زندگی سیاسی، اقتصادی و معیشتی آنان را فاسد کرده است.

از نظر مودودی هیچ دارویی برای این بیماری جز کفر انسان به همه طواغیت نیست. انسان باید به این که هیچ خدایی جز الله نیست ایمان بیاورد و اولوهیت و ربوبیت را خاص او قرار دهد. این روح نظامی است که انبیا بنیان آن را بنا نهادند. این همان اصلی است که ستون نظریه سیاسی اسلام بر آن نهاده شده است. یعنی نظامی که در آن تمامی وجوه سلطه، قدرت و قانونگذاری از دست بشر - چه به صورت فردی و چه به صورت اجتماعی - خلع شود و هیچ کس حق نداشته باشد که بشری مثل خود را مطیع خود گرداند و یا اینکه به وسیله ایجاد قانون او را برای تبعیت از خود رام کند. چراکه این کار فقط مخصوص خداوند است.

خداوند در آیات: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (یوسف / ۴۰) و «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده / ۴۵) و آیاتی دیگر تصریح می کند که حاکمیت فقط برای خداست و قانونگذاری صرفا در دست اوست. هیچ کس – حتی اگر پیامبر باشد – نمی تواند امر یا نهی کند مگر اینکه از جانب خداوند سلطه ای به او اعطا شده باشد.

بر این اساس مودودی سه خصیصه اصلی برای دولت اسلامی برمی شمارد:

۱ -  هیچ کس در دولت اسلامی – چه فرد، چه خانواده و چه حزب یا طبقه – سهمی از حاکمیت ندارد. چراکه حاکم حقیقی فقط خداست.

۲ – در دولت اسلامی هیچ کس حق تشریع و قانونگذاری ندارد مگر خداوند. به اعتقاد مودودی اگر همه مسلمین جمع شوند و به یکدیگر یاری رسانند، هرگز نخواهند توانست حتی یک قانون تشریع کنند و نمی توانند چیزی از آنچه خداوند بر آنها تشریع فرموده را تغییر دهند، مگر اینکه در دایره و حدود قانون الهی دست به قانونگذاری بزنند.

۳ – بنیان دولت اسلامی – در همه شرایط و زمان ها – بر قانونی که پیامبر (ص) از جانب پروردگار ابلاغ نموده است قرار می گیرد. دولت هایی که زمام امور را در دولت اسلامی به دست می گیرند نباید از مردم پیروی کنند مگر اینکه به حکم الهی عمل شود. چراکه طبق حدیث «طاعتی برای مخلوق در معصیت خالق نیست.»

منظور مودودی از این خصائص که دولت اسلامی را متمایز می کند این است که این دولت دموکراسی نیست. چراکه دموکراسی روشی از حکومتداری است که در آن تمام مردم صاحب سلطه هستند. در این سیستم قانونی تصویب نمی شود و تغییر نمی کند مگر به رای اکثریت مردم.

به نظر مودودی چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. به همین خاطر اطلاق کلمه «دموکراسی» برای نظام حکومت در اسلام را صحیح نمی داند. به اعتقاد او تعبیر «حکومت الهی یا تئوکراسی» برای نظام سیاسی اسلام دقیق تر است.

البته تئوکراسی اروپایی با تئوکراسی اسلامی تفاوت های کلی دارد. اروپاییان از تئوکراسی این را می فهمند که یک طبقه مخصوص روحانی برای مردم از نزد خود قانونگذاری می کنند و بر مردم الوهیت و تسلط دارند. و همه اینها در پوشش و استتار قانون الهی انجام می شود. شایسته است که این حکومت، حکومت شیطانی نامیده شود نه حکومت الهی!

اما در تئوکراسی اسلامی طبقه ای از روحانیون یا مشایخ مستبدانه دستور نمی دهند، بلکه سلطه در دست همه مسلمانان است. یعنی کسانی که طبق آنچه در کتاب و سنت پیامبر «ص» آمده امور خود را اداره می کنند.

بر همین اساس مودودی حکومت اسلامی را «تئوکراسی دموکرات» یا «حکومت الهی دموکرات» می نامد. چراکه در نظام سیاسی اسلام، حاکمیت به مردم مسلمان واگذار شده است، به شرطی که مقید به حدود الهی باشد. از این نظر می توان این حکومت را دموکراسی نامید.

طبق دیدگاه مودودی، «حاکمیت» بر سلطه کلی و مطلق اطلاق می شود. یعنی فردی از افراد، یا مجموعه ای از افراد یا هیئتی از آنها حاکم هستند که حکم آنها قانون قلمداد می شود. آنها صلاحیت تام و تسلط کلی غیرمحدود دارند تا حکم حکومت را در میان افراد دولت اجرا کنند و مردم ناچار به اطاعت آنان هستند، چه دلخواه شان باشد و چه نباشد. هیچ چیز خارجی نمی تواند صلاحیت صاحب حاکمیت را محدود کند مگر اراده و تقسیم خود او. افراد در مقابل حاکمیت هیچ حقی ندارند و اگر هم حقی دارند، از جانب حاکمیت به آنها اعطا شده است. قوانین به اراده صاحب حاکمیت تصویب می شود و مردم ناچارند که از آن پیروی کنند. اما هیچ قانونی نمی تواند صاحب حاکمیت را مقید کند، چراکه او قادر مطلق است و هرچه انجام دهد خیر و صواب است، صرف نظر از اینکه درواقع چنین باشد یا نباشد.

در نظر مودودی شکی نیست که چنین حاکمیتی در هیچ یک از صورت های آن در دایره انسانیت موجود نیست. چراکه به هیچ یک از ابنای بشر چنین حکومت عظیمی اعطا نشده و حاکمیت مطلق مخصوص خداست که هیچگونه پاسخگویی در قبال حکم خود ندارد. خداوند در قرآن می فرماید: «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ» (انبیا / ۲۳) و همچنین می فرماید: «بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» (یس / ۸۳)

حکم و دستور هیچ کس قانون نیست مگر خداوند سبحان، خداوند در قرآن می فرماید: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف / ۵۴)  بلکه خداوند در قرآن صریحا انحراف از حاکمیت قانون خداوند را کفر می نامد: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ» (مائده / ۴۴)

از نظر مودودی انبیا و رسل نیامدند مگر اینکه حاکمیت قانون خداوند را نمایندگی کنند. در واقع آنها وسیله ای بودند تا ما از قوانینی که خداوند برای انسان تشریع کرده است آگاه شویم. مودودی حاکمیت سیاسی ای که در قرآن با لفظ «خلافت» آمده را نیز فقط از آن خداوند می داند.

به نظر مودودی دولت اسلامی بر یک نظام الهی بنا می شود که هیچ تغییر و تبدیلی ندارد. چراکه این یک قانون اساسی الهی و جاودانی است. هدفی که قرآن برای این دولت اسلامی دارد صرفا هدفی سلبی نیست، بلکه هدفی ایجابی است. هدف تنها این نیست که مردم به یکدیگر تعرض نکنند و از دولت اسلامی حمایت کنند، بلکه علاوه بر اینها هدف دیگری وجود دارد که همانا اقامه نظام عدالت اجتماعی و نهی از تمامی منکرات است. یعنی همان چیزی که قرآن بدان اشاره می کند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید / ۲۵) خداوند تعالی همچنین می فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» (حج / ۴۱)

دولت اسلامی از نظر مودوی یک دولت فکری و اعتقادی است که بر مبانی و اهداف مشخصی بنا شده است. عنصر قومیت و نژاد کمترین جایگاهی نه در ایجاد و نه در ترکیب این حکومت ندارد. هیچ کس حق ندارد مسئولیتی در این حکومت بگیرد مگر اینکه به قانون اساسی ای که این نظام بر پایه آن بنیان نهاده شده ایمان داشته باشد. چراکه دولت اسلامی متعلق به گروه خاصی است که به عقیده و فکر خاصی باور دارد.

حاکم حقیقی در اسلام فقط خداست. و کسانی که قانون الهی را در زمین اجرا می کنند. «اولی الامر» نایبان حاکم حقیقی هستند.

خداوند در قرآن می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» (نور / ۵۵). مودودی از این آیه دو مسئله را برداشت می کند: اول اینکه خداوند در این آیه به جای کلمه «حاکمیت» از کلمه «خلافت» استفاده کرده است. پس هرکس در زمین طبق قانون اسلامی حکم کند، خلیفه حاکم بالاتر یعنی خداوند است. دوم اینکه اینکه خداوند همه مومنین را به استخلاف وعده داده است و نفرموده است که من یک نفر از شما را خلافت می دهم. یعنی تمام مومنین خلیفه خداوند روی زمین هستند. خلافتی که به مومنین اعطا شده یک خلافت عمومی است، نه خلافت یک فرد، یا یک خانواده و یا یک طبقه.

در دیدگاه مودودی جایگاه امام، خلیفه و یا امیر در دولت اسلامی بالاتر از جمهور مسلمین نیست. مومنین– یعنی خلفای خلافت عمومی – از میان خودشان فردی که افضل و باتقواتر است را انتخاب کرده و امانت خلافت را بر دوش او می گذارند.

از نظر مودودی حکومت اسلامی با ویژگی های مشخصی متمایز می شود. از جمله اینکه انتخاب امیر فقط بر اساس تقواست. امیر هیچ فضلی بر عموم مسلمانان ندارد، بلکه او فردی است از میان افراد و امت هرگاه بخواهد می تواند او را عزل کند. امیر موظف است که با اهل حل و عقد مشورت کند، هرچند که در درجه نبوغ و شایستگی در درجه اعلایی باشد.

در حکومت اسلامی کسی حق ندارد برای امارت یا عضویت مجلس شورا یا هر منصب دیگری خود را کاندیدا کند یا سعی کند که خود را در معرض رای مردم قرار دهد تا به آن منصب برسد. پیامبر اکرم «ص» می فرماید: «انّا والله لا نولّی هذا العمل احداً ساله او حرص علیه». مودودی تاکید می کند که در اسلام نامزدشدن برای مناصب و دعوت و تبلیغات انتخاباتی هیچ جایگاهی ندارد. چراکه این مسئله از آن مواردی است که تفکر اسلامی ازآن ابا دارد و سلیقه اسلامی آن را پس می زند. این راههای ملعون برای دموکراسی شیطانی است. اگر کسی برای رسیدن به امارت یا انتخاب شدن برای مجلس شورا ذره ای دست به فعالیت های این چنینی بزند عقاب شدیدی در انتظار اوست.

دولت اسلامی تشکیل نخواهد شد مگر در هنگامی که جامعه به لحاظ عوامل فکری، تمدنی و اخلاقی آمادگی آن را کسب کرده باشد. رسیدن به حکومت اسلامی از طرق خارق العاده شکل نمی گیرد، بلکه ناچار به ایجاد حرکتی فراگیر بر اساس نظریه زندگی و تفکر اسلامی و قواعد و ارزش های اخلاقی و عملی موافق با روح و طبیعت اسلام هستیم. باید مردانی که به طور کامل دارای این ویژگی ها هستند قیام کنند و با تلاش وافر در راه نشر عقیده اسلامی و انتشار روح اخلاقی و عملی اسلام در جامعه مجاهدت کنند.

باید نظام تعلیم و تربیت و فرهنگ بر این اساس شکل بگیرد تا مردمان آمادگی متصف شدن به خصائص اسلامی را پیدا کنند و درنتیجه این نظام آموزشی و فرهنگی، از میان مسلمانان فلاسفه، مورخین و کارشناسان علوم طبیعی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی تربیت شوند. سپس این حرکت انقلابی رشد صعودی خود را آغاز کرده و به مقاومت در برابر نظام باطل حاکم که اکنون تزلزل یافته است دست می زند.

این راه انقلاب اسلامی است، راهی فطری برای تحقق حکومت اسلامی. بر کسانی که به تاریخ انقلابات و تغییرات در گذشته و حال اشراف دارند مخفی نیست که تمام انقلاب ها به جنبش، رهبری و عاملان ایجاد انقلاب که در یک زمینه ای از آگاهی اجتماعی و اخلاقی دست به انقلاب بزنند، نیاز دارند.

نظر شما