شناسهٔ خبر: 48843 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آوردگاه علوم انسانی

 ماجرای حاشیه‌های «شورای تحول و ارتقای علوم انسانی» که هر روز دامنه‌دارتر می‌شود/ موافقان: خود دانشگاه‌ها کم‌کاری کردند شورای تحول اسلامی‌سازی، بومی‌سازی، غنی‌سازی و کارآمدی علوم اجتماعی را انجام می‌دهد منتقدان: علوم انسانی و اجتماعی به تحول نیاز دارند اما نه اینگونه! حاکمیت باید چتر بی‌اعتمادی را از سر این حوزه بردارد

فرهنگ امروز​/ مهدی یساولی: ماجرای تحول در علوم انسانی که از چند سال پیش در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح  شده، در ایستگاه علوم اجتماعی به ویژه جامعه‌شناسی، اکنون حساسیتی بسیار برانگیخته است. از تابستان ١٣٩٥ خورشیدی بدین‌سو، پس از جلسه‌ای که دکتر غلامرضا جمشیدیها رئیس کارگروه جامعه‌شناسی شورای تحول علوم انسانی با مدیران گروه‌های جامعه‌شناسی دانشگاه‌های سراسر کشور در تهران برگزار کرد تا به تعبیر خودش «پیش‌نویس اولیه» طرح تحول برنامه‌ریزی درسی رشته جامعه‌شناسی را با آنان در میان بگذارد، تاکنون چندین نامه سرگشاده و گفت‌وگوی رسانه‌ای در تشریح و موافقت یا انتقاد از این فرآیند منتشر شده است. واپسین کار انجام‌شده در این زمینه، نشستی است که روز شنبه ٧ اسفند ١٣٩٥ در دانشگاه خوارزمی، پردیس کرج   با حضور موافقان، منتقدان و مخالفان برنامه تحول علوم انسانی به ویژه علوم اجتماعی و رشته جامعه‌شناسی برگزار شد. اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی کشور و انجمن علمی دانشجویی جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی با همکاری انجمن جامعه‌شناسی ایران در برنامه‌ای با نام «تحول در علوم انسانی؛ ضرورت‌ها و روش‌ها» دکتر غلامرضا جمشیدیها عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و  رئیس کارگروه جامعه‌شناسی شورای تحول علوم انسانی را در کنار، شاید هم در برابر دکتر محمدامین قانعی راد، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران نشاندند تا هم نقدهای اساسی خود را بر این کار مطرح کنند، هم زمینه‌ای فراهم آورند تا این دو نفر نظرهای خود را در محورهای مطرح‌شده نشست بیان دارند.  پرونده پیش رو، سه بخش را دربرمی‌گیرد؛ یک، نظرهای اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی کشور که یکی از اعضای اتحادیه در قالب متنی، پیش از آغاز مناظره خواند، دو، نظرهای دو میهمان موافق و منتقد و سرانجام، رخدادنگاری و چکیده گفت‌وگوها و نامه‌های سرگشاده چند ماه اخیر که با موضوع تحول سرفصل‌ها و عنوان‌های درسی رشته جامعه‌شناسی در رسانه‌ها منتشر شده است. با این یادآوری که ماجرا به نظر نمی‌رسد همینجاها پایان یابد. روزنامه شهروند، در آینده نیز به این مساله می‌پردازد و می‌کوشد روایتگر نگاه‌های گوناگون دو سوی ماجرا در ماه‌های آینده نیز باشد.

اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی  / پرسش‌هایی از جنس دغدغه و آرمان

«تحول در علوم انسانی» موضوع مورد توجه اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی کشور و انجمن جامعه‌شناسی ایران است. در وهله نخست به علوم اجتماعی و مسایل خاص آن می‌پردازیم اما سپس مساله را به علوم انسانی می‌توانیم تعمیم دهیم. اوایل تابستان ١٣۹۵ خبرها و گزارش هایی درباره ورود شورای تحول و ارتقای علوم انسانی برای ایجاد تغییرهایی در عنوان‌های درس‌های علوم اجتماعی به گوش رسید. این خبرها به ویژه ابهام‌هایی همراه آن بود،که نگرانی‌هایی را میان اعضای اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی کشور و انجمن جامعه‌شناسی ایران برانگیخت. اتحادیه سیزدهم تیر نامه‌ای به انجمن جامعه‌شناسی ایران فرستاد که در آن آمده بود «تنها مصوباتی مورد قبول بدنه علمی دانشگاهی کشور خواهد بود که حاصل خردِ‌ جمعیِ اهالیِ دانشگاه باشد». از آن تاریخ بدین‌سو سلسله رخدادهایی پیش آمد و نظرهایی بیان شد. بخش‌هایی از این صحبت‌ها و تضاربِ آرا در متنی که اعضای اتحادیه مهیا کردند بازتاب داده و در کانال تلگرامی انجمن نیز گذاشته شد. مجموعه‌ای آن رخدادهای بدین‌ترتیب بود؛ در تیرماه یک فایل پی‌دی‌اف به مدیران گروه‌های جامعه‌شناسی دانشگاه‌های سراسر کشور داده شد که در آن عنوان‌های درس‌های رشته جامعه‌شناسی تغییرهایی مهم کرده بود. نخستین جلسه رسمی که در این‌باره با مدیران گروه‌های جامعه‌شناسی برگزار شد اما به هفدهم آذر ماه بازمی‌گشت. ریاست این جلسه هم برعهده دکتر غلامرضا جمشیدیها بود. بیش‌تر حاضران یعنی مدیران گروه‌ها در آن جلسه با پاره‌ای از تغییرهای مورد نظر کارگروه در عنوان‌های درسی مخالفت کردند. دکتر سیامک زند رضوی در یادداشتی عنوان کردند دکتر جمشیدیها در پاسخ به این پرسش که «چرا این برنامه برای بررسی در اختیار انجمن جامعه‌شناسی ایران قرار نگرفته است» تنها به «فراموشی» اشاره کرده‌اند. دکتر قانعی راد بیست و پنجم آذر در گفت‌وگو با روزنامه شهروند در این‌باره گفتند این تصمیم‌گیری‌ها در دست یک گروه محدود و انحصاری است و نگاه حاکم نیز بخش‌نامه‌ای، دستوری و ایدئولوژیک به شمار می‌آید و این نگاه مشکل پدید می‌آورد.
دکتر سراج‌زاده نیز در همان زمان در گفت‌وگو با روزنامه شرق گفتند «تغییر اگر یک فرآیند طبیعی و از سوی افرادی که صلاحیت دارند انجام شود، پذیرفتنی است و در دنیای علم با توجه به تغییرات اجتماعی جهان و رویدادهای تازه‌ای که مطرح می‌شود، اصولا باید تغییراتی در برنامه‌ها و دروس صورت پذیرد. تا هم منابع بازبینی و هم دروس کم و زیاد شود». نهاد دانشگاه یا وزارت علوم از نظر ایشان مراجع صاحب صلاحیت برای ایجاد چنین تغییراتی‌اند. دکتر جمشیدیها در گفت‌وگو با روزنامه شرق گفتند شورا برای تحول، نخست کار را به دانشگاه‌های علامه طباطبایی و دانشگاه تهران سپرده بود اما چون از جانب این دو نهاد کاری صورت نگرفت خود کارگروه متولی این مساله شد. ایشان گفتند بر اساس چهار معیار «بومی‌سازی»، «اسلامی‌سازی» «به‌روز بودن» و «کارآمد بودن» کار رو پیش برده‌اند.
استادانی دیگر از جمله دکتر اعتمادی‌فرد و دکتر فاضلی در همین زمان نیز در این‌باره اظهار نظر کردند. دکتر فاضلی معتقدند «اگر حرف‌های اعضای شورای تحول در علوم انسانی، گرایش‌های سیاسی و موضع‌های دولتی‌شان را ردیابی کنید، کل این شورای تحول بازنمود یک قرائت سیاسی خاص است و سیاست آنها بر علم‌شان می‌چربد». ایشان گفته‌اند در بند یکم آیین‌نامه آمده است «ما تلاش می‌کنیم تا علوم انسانی را بر مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی ایران بنا کنیم»؛ خب بنا بر استدلال ایشان چنین رویکردی علوم اجتماعی را به ایدئولوژی تبدیل می‌کند و مشکلاتی دیگر بر سر راه علم می‌گذارد. انجمن جامعه‌شناسی ایران نیز پنجم بهمن‌ نامه‌ای سرگشاده به رییس جمهور نوشت که گفت‌وگوها را به سطحی دیگر وارد کرد. اعضای انجمن در این نامه نوشته بودند «به طور کلی انجمن جامعه‌شناسی ایران فرآیند، روش و نتایج این بازنگری را برای علوم اجتماعی ایران مثبت ارزیابی نمی‌کند و بر این باور است که عملی‌شدن این تصمیم‌ها به جهت پشتوانه ضعیف کارشناسی و علمی آن و عدم مقبولیت فرآیند و سازوکار انجام این بازنگری نزد اجتماع علمی دانشگاهی منجر به نتایج نامطلوبی در کیفیت آموزش این رشته خواهد شد». دکتر جمشیدیها اما در گفت‌وگو با روزنامه وقایع اتفاقیه این اقدام انجمن را «جار و جنجال سیاسی» توصیف کردند و گفتند «من نمی‌دانم چرا انجمن جامعه‌شناسی چنین مسائلی را مطرح می‌کند. این کار،‌ علمی نیست. من هم کنار این اساتید در دانشکده بوده‌ام، می‌توانستند بیایند و نقدشان را مطرح کنند. مسأله این است که اینها دنبال مسائل دیگری هستند که ربطی به مسائل علمی ندارد». ایشان همچنین تاکید کردند «ما دموکراتیک‌ترین روش را برای برنامه‌ریزی در علوم اجتماعی انتخاب کردیم». دکتر زند رضوی نیز هم‌زمان، در گفت‌وگو با آن روزنامه بیان داشتند چنین تغییراتی باید درون اجتماعی علمی انجام شود و در پاسخ به ادعای دکتر جمشیدی‌ها درباره دموکراتیک‌بودن رویکرد کارگروه تصریح کردند «اینکه ایشان می‌گوید دموکراسی این است نمی‌دانم تعبیرشان از دموکراسی چیست. بخشی از پروژه دموکراسی، پاسخگویی به گروه ذی‌نفع در ساختارهای علمی و اجتماعی است. کسانی که از بیرون رشته می‌خواهند برای آن اظهارنظر کنند، آیا اساسا صلاحیت این کار را دارند و می‌توانند برای آن تعیین تکلیف کنند؟ ... وقتی آشکار است که این کارگروه به درون اجتماع علمی پاسخگو نیست آیا انتظار دارند که افراد درون رشته دور ایشان جمع شوند و به فراخوان‌هایشان پاسخ دهند؟ شما می‌خواهید کسانی به شما نزدیک شوند که شما با شیوه عملکردتان به سرعت از آنها دور می‌شوید و به جای دیگری پاسخ می‌دهید».
دکتر سراج‌زاده نیز در گفت‌وگویی دیگر، ایراد اساسی مساله را «تفکیک علوم انسانی از نظام کلی آموزش عالی کشور و بردن آن به جای دیگر» برشمرده و تاکید کرده‌اند این ایراد باید اصلاح شود. دکتر جمشیدیها اما در گفت‌گوی دیگر با روزنامه شهروند برخی از این انتقادها و اعتراض‌ها را ناشی از نبود آگاهی کافی از فرآیندهای موجود و اقدامات انجام‌گرفته دانسته‌اند. ایشان همچنین در ۲۵ بهمن در پاسخ به نامه انجمن جامعه‌شناسی ایران به ریاست جمهوری، باز به همکاری‌نکردن استادان دانشگاه‌های علامه طباطبایی و تهران اشاره کرده، یادآور شده‌اند «کارگروه همواره آمادگی و نیاز خود را برای همکاری با دانشگاه‌های ایران اسلامی اعلام کرده و در این راستا برخی از موارد را تماما به آنها واگذارده است».
یک، اکنون پرسش‌هایی که اتحادیه مطرح می‌کند این است «اساسا آیا اکنون در علوم انسانی و به پیروی از آن در علوم اجتماعی به تحولی دگرگون‌کننده نیاز است؟ اگر آری، این تحول در چه حوزه‌هایی با چه مکانیسم‌هایی باید صورت گیرد؟ دو، آیا تغییر در عنوان‌ها و سرفصل‌های درس‌ها برای این منظور گزینه‌ای مناسب برشمرده می‌شود؟ سه، آیا شورای تحول مشروعیت لازم برای ایجاد چنین تغییراتی را دارد؟ و سرانجام چهار، نقش انجمن جامعه‌شناسی ایران به عنوان بزرگ‌ترین نهاد دموکراتیک که استادان علوم اجتماعی را نمایندگی می‌کند، در این میانه چیست؟

دکتر غلامرضا جمشیدیها،  رییس کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی: محتوای درسی جامعه‌شناسی دانشگاه‌ها  با جامعه ما همخوانی ندارد
در آغاز تاریخچه‌ای در این‌باره می‌گویم. در سال ١٣٨٤ یا ١٣٨٥ در کمیته برنامه‌ریزی علوم اجتماعی وزارت علوم کار می‌کردم. دلیل حضور در آن نیز مشخص بود، چون آن زمان رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودم. در آن کمیته برنامه‌هایی که می‌آمد، روش کار آنگونه بود که دو سه نفر، من، دکتر پناهی، دکتر سام‌آرام و از رشته‌هایی متفاوت چون تاریخ و تربیت بدنی نیز در آن کمیته بودند، مسایل را بررسی می‌کردیم. پس از پنج شش سال که من در آن کمیته بودم، شورای تحول در سال ١٣٨٨ تاسیس شد. به نظرم با وجود چیزهایی که می‌تواند جزو دلایل باشد، به نظرم دلایل تشکیل شورای تحول، ناکارایی دانشگاه‌ها بود، یعنی دانشگاه‌ها کاری ویژه انجام نداده، کارهایشان روی زمین مانده بود. هر برنامه درسی طبق مصوبات وزارت علوم باید هر پنج سال یک‌بار بازنگری شود. وقتی شورای تحول تشکیل شد یکی از کارگروه‌های آن کارگروه علوم اجتماعی بود. کارگروهی که در وزرات‌خانه بود و من خود نیز عضو آن بودم بدین‌ترتیب با شورای تحول تلفیق شد. دوستانی که در آن کمیته بود به شورای تحول آمدند، برخی دوستان نیز نیامدند که خب شاید علاقه‌شان نبود و نبودشان به هیچ دلیل خاص نبود. کارگروه جامعه‌شناسی شورای تحول نیز در سال ١٣٩٠ تشکیل شد. دکتر پارسانیا پیش از من مسئول کارگروه بودند که از قم می‌آمدند و بعدها به دلیل مشغله کاری نیامدند و من بدین‌ترتیب مسئول کارگروه شدم. برنامه‌ها در کارگروه به دو شکلِ تاسیسی یا بازنگری برنامه‌ها از دانشگاه‌ها باشد. نخستین کارهایی که به من سپردند، دو پروژه به شمار می‌آمد که در گذشته نیز در حال انجام بود. یک، کاری بود که به دانشگاه علامه طباطبایی سپرده بودند. آن‌ها از آنجا برنامه را برای ارزیابی به ما دادند و ما نپذیرفتیم. گفتم طبق قواعد اینگونه نیست، دلیل عمده‌ام هم این بود که همه رشته‌ها در جامعه‌شناسی فروکاسته می‌شد و دیگر رشته‌ها از میان می‌رفت. دلایل دیگر هم داشت که در اسناد شورای تحول موجود است. کار دوم که برای ارزیابی به ما دادند برنامه‌ای بود که به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای سرفصل‌نویسی داده بودند. آن را هم برای ارزیابی به ما دادند و ما نپذیرفتیم که موجب شد خیلی هم از دست‌مان ناراحت شوند. تقریبا از نیمه سال ١٣٩١ منتظر بودیم دانشگاه علامه طباطبایی اصلاحات خواسته‌شده ما را انجام دهد. به اندازه‌ای تاخیر کرد که گروه ارتباطات از ما جدا شد و شورای تحول کارگروهی دیگر برای آن برگزید. مددکاری اجتماعی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی باقی ماند. ما به طور منطقی سه سال منتظر ماندیم. این زمان برای ما که مسئولیت داشتیم کم نیست، در حالی که و کارگروه‌های دیگر همواره کارهایشان را پیش می‌بردند و من سه سال حوصله کردم. این شکیبایی تا سال ١٣٩٤ به درازا کشید. دولت جدید که روی کار آمد، اوایل ماه مهر ١٣٩٤ با مدیرکل مربوطه در وزارت علوم صحبت کردیم و گفتیم دانشگاه علامه پاسخ برنامه را نداده است. گفتیم اشکال ندارد به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌دهیم که آن‌ها برنامه را بازنویسی کنند. هیچ علاقه شخصی نداشتم که خودم برای همه برنامه بنویسم. معتقد هم نبودم و هنوز هم نیستم. برنامه را به دانشگاه تهران دادیم که یکی دو جلسه برگزار کردند ولی بعد ادامه ندادند. در سال ١٣٩٥ به آن‌ها اعلام شد نتیجه کار را بگویید؛ پاسخ ندادند چون کاری انجام نداده بودند. یعنی من پس از حدود ٤ سال تحمل، دیدم کسی کاری انجام نداده است. به من گفتند تو مسئول کارگروهی، چرا کاری انجام نمی‌دهی. به لحاظ شخصیتی به من برخورد. فکر می‌کردند ما توانمندی علمی و کاری نداریم. گفتیم اشکال ندارد خودمان انجام می‌دهیم. نخستین کاری که باید انجام می‌دادم و در نامه‌ام به رییس جمهور در پاسخ به انجمن جامعه‌شناسی نیز نوشتم، این بود که ما باید این را تجمیع می‌کردیم. تجمیع، هم در دولت پیش هم در دولت کنونی مطرح بوده است و اکنون نیز همه پذیرفته‌اند. همه معتقدند رشته‌های علوم اجتماعی باید در یک رشته متمرکز شوند، مثل گذشته که علوم اجتماعی بود. رشته‌های ذیل علوم اجتماعی که در دفترچه کنکور می‌آمد هفت رشته بیش‌تر نبود. از این‌ها برخی مانند خدمات اجتماعی و مددکاری اجتماعی مشابه بودند. نامه‌ای به شورای تحول نوشتم و گرایش‌ها و رشته‌های هفت‌گانه را به چهار رشته مستقل تبدیل کردم. اصلا امکان ندارد اینگونه بشود. شما بروید از کارگروه‌های اقتصاد، علوم سیاسی و روان‌شناسی بپرسید؛ آن‌ها یک رشته دارند. در نخستین اقدام، گرایش‌های علوم اجتماعی را به رشته ارتقا دادم. به همین دلیل دیگر پژوهشکده علوم اجتماعی را در سامانه وزارت علوم نمی‌بینید و جامعه‌شناسی می‌بینید. جامعه‌شناسی دیگر مستقل است، مردم‌شناسی و معرفت اجتماعی و برنامه‌ریزی اجتماعی و تعاون هم یک رشته مستقل‌اند. اکنون چهار رشته تصویب شده که باید برایشان برنامه تنظیم شود. دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفت برنامه‌ریزی مددکاری اجتماعی را انجام دهد. این کار انجام شد و ما هم کمک کردیم. برنامه‌ریزی اجتماعی و تعاون نیز میان دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی مشترک بود. آن‌ها برنامه‌ای نوشته‌اند که باید همایش آن را بگذاریم، اظهار نظر کنیم و یکی دو جا هم آن را ببینند؛ این کار سرانجام تا پس از عید انجام خواهد شد و مشکلی نیست. رشته مردم‌شناسی را نیز چون دانشگاه تهران، دانشگاه مادر در این زمینه بود، پذیرفت انجام دهد. تنها رشته‌ای که کسی حاضر نشد برایش فداکاری کند، جامعه‌شناسی بود. شما خودتان را جای من بگذارید، پس از چهار سال حوصله، به عنوان مسئول یک کارگروه چه باید می‌کردم؟ ما برای بازنگری، برنامه همه دانشگاه‌های بزرگ جهان را زیر و رو و درس‌هایشان را ثبت کردیم و در کارگروه آوردیم. جالب این که درس‌هایی که ما می‌خوانیم آن‌ها اصلا نمی‌خوانند، همه درس‌ها با جامعه خودشان هماهنگ است. ما یک پیش‌نویس اولیه آماده کردیم. طبق دستورالعمل شورای تحول ما نمی‌توانیم برنامه را تصویب کنیم مگر این که نظر همه دانشگاه‌ها را بخواهیم. پیش‌نویس اولیه را در جلسه همایشی که برگزار کردیم، بردیم. اعضا نظر ما را خیلی تغییر دادند و ما پذیرفتیم. مثلا زبان را حذف کرده بودیم، چون کار ما آموزش زبان نیست، ولی اعضای جلسه گفتند باید باشد. پذیرفتیم. در ویرایش نخست، خیلی از درس‌ها را اصلاح کرده، بازگرداندیم. البته برخی درس‌ها را هم مثل جامعه‌شناسی محیط زیست و جامعه‌شناسی کارآفرینی افزوده بودیم. آن جلسه پایان یافت و ما هنوز جمع‌بندی ویرایش نخست را نداشتیم که دریافتیم آن ویراست نخست که اصلا سندیت نداشت، اما نخست میان دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی، سپس در سراسر ایران توزیع شد و فریاد برآمد که وانفسا جامعه‌شناسی از میان رفت، در حالی که آن اصلا سندیت نداشت چون باید ویرایش نهایی در شورای تحول تصویب می‌شد و سپس مورد موافقت وزارت علوم قرا می‌گرفت تا در سامانه وزارت‌خانه جای گیرد. مهم نیست چه کسی این کار را کرد. انجمن جامعه‌شناسی بدین‌ترتیب سطح مساله را از یک مساله کارگروهی به مساله‌ای ملی تبدیل کرده، به آقای رییس جمهور نامه‌ای نوشت. ما هم اندکی صبر کردیم و سپس پاسخی دادیم. به هرروی، هر دانشگاه علاقه‌مند است مسیر را ادامه بدهد هیچ اشکال ندارد، به وزارت‌خانه نامه بنویسد و به شورای تحول بفرستد. من هم موافقم که جریان از پایین از دانشگاه‌ها بیاید و این خیلی مناسبت‌تر و پذیرش آن هم بهتر است. بر خلاف آنچه گفته می‌شود آنچه در شورای تحول می‌گذرد، روند غیر دموکراتیک نیست زیرا ٢٦ دانشگاه رشته جامعه‌شناسی دارند و دانشگاه‌های آزاد و پیام نور هم یک نماینده دارند. ٢٨ نماینده باید در آن جلسه همایش نخست ما می‌آمدند، حدودا ٢٤ نفر بودند که ٢٠ نفرشان نماینده دانشگاه‌ها بودند و امضاهایشان نیز موجود است. البته ممکن است نماینده دانشگاه یک شهر هم نیامده باشد. به هرروی به لحاظ رای‌گیری دموکراتیک، تعداد آرا، نصف به اضافه یک، افراد آمده بودند. مسیر را تا اینجا پیموده‌ایم. ویرایش دوم را نیز برای همه دانشگاه‌ها فرستاده و هنوز تصمیم قطعی نگرفته‌ایم که بگوییم نهایی است. اعضای شورای تحول نیز همه عضو هیات علمی دانشگاه‌های مختلف‌اند؛ از دانشگاه‌های خوارزمی، شیراز، اصفهان، مشهد گرفته تا حوزه و دانشگاه، علامه طباطبایی و تهران؛ کسانی نیستند که به علوم اجتماعی آشنا نباشند. من به عنوان مسئول کارگروه یا حتی شورای تحول، موکدا می‌گویم هیچ‌یک در پی گرفتن همه چیز در چنبره خودشان اصلا نیستند. ما باید طبق قواعدی کاری کنیم که هیچ‌گاه آن‌ها را نمی‌شکنیم. کار اساسا بدون قواعد و مبتنی بر شخصی‌سالاری نیست.
نیاز به تحول علوم انسانی، به اندازه‌ای روشن است که شاید به توضیح نیاز نداشته باشد. شما در درس‌هایتان می‌خوانید که علوم انسانی به ویژه علوم اجتماعی دارای زمینه‌هایی اجتماعی و فرهنگی‌اند. بنابراین سخنی که در یک شرایط تاریخی گفته شده باشد ممکن است در شرایط دیگر تاریخی به کار نیاید. یک مثال عینی می‌زنم. در دوران انقلاب که دانشجوی کارشناسی بودم و در جریان انقلاب هم قرار داشتم و رخدادها را از نزدیک دیدم و دوستان‌ام شهید شدند، دیدم ما هیچیک از این حرف‌های جامعه‌شناس‌ها را نمی‌توانیم بیرون بزنیم. تنها جامعه‌شناسی که از حرف‌هایش بهره می‌بردم و می‌توانستم در روستا یا شهر خودم بزنم، دکتر علی شریعتی بود. هیچ‌کس دیگر نبود؛ امام خمینی البته جایگاه ویژه خود را دارد و آن یک بحث دیگر است اما از جامعه‌شناسان فقط حرف‌های شریعتی را می‌توانستم بزنم ولی از دورکهایم نمی‌توانستم برای مردم محله‌ام بگویم. جامعه‌شناسان اصلا با انقلاب دینی مخالف بودند. این تاثیرنگذاشتن به این معنا بود که محتوا با جامعه ما همخوانی ندارد. شما دانشجویان چیزهایی را در دانشگاه می‌خوانید و نمره بیست می‌گیرید اما این تا دمِ در دانشکده است، بیرون که می‌روید نمی‌توانید این حرف‌ها را بزنید و با مردم ارتباط برقرار کنید؛ به شما کمکی نمی‌کند. از این دلایل بسیار زیاد است. به هر حال تحول در علوم انسانی و بومی‌سازی آن ضرورت دارد. درس‌هایی که پایه و همیشگی‌اند، می‌توانند باشند ولی برخی درس‌ها در گذر زمان معنای خود را از دست می‌دهند. اصل تحول مورد پذیرش است. نکته دیگر این که، تمرکز خوب یا بد است؟ مثل این درس‌هایی است که شما می‌خوانید که در قدیم درباره تقدم فرد و جامعه می‌گفتند، سرانجام هم به این می‌رسیم که می‌گوییم گیدنز می‌گوید میان فرد و جامعه. نه واقعا تمرکز نه واقعا بی‌نظمی؛ چیزی بینابینی! من بر اساس اعتقاد و دیده‌هایم می‌گویم، وضعیت برنامه‌ریزی اکنون از گذشته بهتر است. برنامه‌ریزی درسی در گذشته‌های خیلی دور، اصلا در حیطه کار یک نفر بود که اصلا جلسه تشکیل نمی‌داد. اکنون به ما می‌گویند اگر برنامه می‌خواهید بدهید همه باید اظهار نظر کنند. ممکن است اکنون ایده‌آل نباشد و بعدها راهی دیگر پیدا شود و تکامل یابد. فکر می‌کنم هر کسی در هر دانشگاهی مدعی نظری است، بسم‌الله، برنامه را بنویسد! شورای تحول اصلا برای این تشکیل شده است که دانشگاه‌ها کارشان را انجام نمی‌دهند. یک برنامه ٢٠ سال پیاپی همان برنامه مانده و تحول نیافته است. حالا نه جامعه‌شناسی، که، در رشته مردم‌شناسی ٢٠ سال است یک برنامه تکرار می‌شود، خب می‌توانستند درس را بازخوانی کنند. با بسیاری از مسایلی که گفته می‌شود موافق‌ام اما این که شورای تحول باشد یا شورای انقلاب فرهنگی باشد، خب چون این‌ها نهادهای رسمی‌اند، من چون نظام را قبول دارم نمی‌توانم علیه‌اش باشم، با وجود آن که ممکن است انتقاد داشته باشم، ولی چون آن‌ها را قبول دارم و خودم هم جزو آن سازمان‌ام نمی‌توانم علیه آن‌ها باشم. بنابراین هم‌زمان که بی‌سازمانی را نمی‌پذیرم، ولی فکر می‌کنم اکنون انصافا تمرکز هم وجود ندارد، امکان ارتباط با همه هست. وقتی برنامه مهیا و پیش‌نویس ارایه شد، به همه دانشگاه‌ها برای اظهار نظر دادیم، اگر قرار بود یک نفر بگوید، خب یک روزه می‌رفت شورای تحول و تصویب می‌شد و امضا را می‌گرفت؛ این امکان برای من فراهم بود. اگر می‌بردم به من اطمینان داشتند و این کار را می‌کردند اما ما طبق قانون نمی‌توانستیم این کار را بکنیم. باید همه دانشگاه‌ها نظرشان را می‌گفتند. از ٢٦ دانشگاه، ٢٠ نفر در جلسه ما حضور داشتند، امضاهایش موجود است. گفتند اصلاحات شود، گفتیم انجام می‌دهیم اشکال ندارد. ممکن است یک نفر هم مخالف باشد، قرار نیست همه موافق باشند. راه جدید، راهی نو است و هرکسی علاقه دارد، آماده‌ایم؛ در تصمیم نهایی هم از اعضای کارگروه‌ها دعوت می‌کنیم و باز هم نظرات‌شان را می‌خواهیم.
دکتر محمدامین قانعی راد، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران: دولت نباید برای دانشگاه‌ها برنامه درسی بنویسد
آیا در حوزه علوم انسانی به تحول نیاز داریم؟ اگر داریم باید در چه حوزه‌هایی صورت گیرد و به چه روش‌هایی باید انجام شود. آیا شورای تحول در این زمینه مشروعیت دارد یا خیر؟ نقش انجمن جامعه‌شناسی ایران چه می‌تواند باشد؟ در کنار پاسخ به این پرسش‌ها، دیدگاه‌هایی شخصی نیز درباره جمع‌بندی نظرهای میهمانان همایش ١٧ آذر ١٣٩٥ کمیته کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول دارم؛ نسبت به آن فهرست نکته‌هایی می‌گویم.
آیا به تحول نیاز داریم؟ طبیعتا پاسخ من به این پرسش مثبت است. ما در حوزه علوم انسانی وضعیتی مطلوب در زمینه‌های گوناگون نداریم. دگرگونی‌هایی واقعا باید در این زمینه صورت گیرد. ما تاثیرگذاری اجتماعی نداریم، رشته‌های علوم انسانی در جامعه خیلی تاثیرگذار نیستند، ارتباط ما با جامعه آنگونه که شایسته است، ارتباطی تعریف‌شده نیست هرچند مقداری تقاضا در جامعه نسبت به علوم انسانی و به گونه ویژه، نسبت به اجتماعی و البته به گونه اخص نسبت به جامعه‌شناسی پیدا شده است ولی ما هنوز خیلی جا داریم تا نفوذ خود را در جامعه تقویت کنیم. ما از نظر تاثیرگذاری اجتماعی در وضعیتی نامناسب جای داریم. همچنین از نظر تاثیر در بخش دولت، در بخش سیاستی، شرایطی مناسب نداریم. حضورمان به اندازه‌ای کم است که وقتی یک دو نفر جامعه‌شناس در بخش‌هایی از دولت حضور یافته‌اند به این می‌ماند که چه شده است و خیلی از دوستان می‌گویند فلانی به دولت رفت! دولت ما، دولت مهندسی به شمار می‌آید و از سال‌ها پیش همینگونه بوده است. پزشکان و مهندسان در سیاست‌گذاری‌ها حاکم‌اند و ما زیر دست آن‌ها کار می‌کنیم. همه گزینه‌های پیشنهادی دولت کنونی برای وزارت علوم، استاد دانشگاه و دکتر بودند اما همه مهندسی خوانده‌اند. اصلا گویا ذهن‌شان به اینجا نمی‌رسد که یک نفر از حوزه علوم انسانی می‌تواند دانشگاه‌ها را مدیریت کند و در راس وزارت علوم جای گیرد. خب این‌ها نیاز به دگرگونی و تحول را نشان می‌دهد. تاثیر ما بر جامعه، دولت و افکار عمومی بیش از این باید باشد و به یک گروه مرجع در جامعه تبدیل شویم. خب، از آن‌سو وضعیت اشتغال دانش‌آموختگان علوم انسانی و علوم اجتماعی نامناسب است. اخیرا با دو تن از اعضای شورای اسلامی شهر تهران درباره مساله پلاسکو جلسه‌ای داشتیم. به آن‌ها گفتم شما به مسایل اجتماعی- فرهنگی در شهر توجه نمی‌کنید. گفتند ما کمیته‌ای اجتماعی در شورا داریم که آن‌ها به این موضوع توجه می‌کنند. پاسخ دادم در همه بخش‌های شورای شهر از جمله زیباسازی، حمل‌ونقل حتی خدمات معمولی شهری در زمینه‌هایی چون نظافت و گردآوری زباله نیز جامعه‌شناس می‌تواند حضور داشته باشد، شما چرا ما را به کمیته‌ای ویژه ارجاع می‌دهید. این نگاهی اشتباه است که خودمان نیز داریم. فکر می‌کنیم متخصص جامعه‌شناسی فقط در حوزه جامعه می‌گنجد و جامعه نیز پدیده‌ای در یک گوشه است، در حالی که جامعه همه جا هست. اگر ما جامعه‌شناس‌ایم همه جا هستیم و باید باشیم. باید در حوزه‌های پزشکی، قضایی، محیط زیست حضور داشته باشیم که البته اینگونه نیست. جایگاه ما باید در این حوزه‌ها تقویت شود، بخشی از آن نیز از راه تدوین همین طرح‌های درس محقق می‌شود. وقتی رشته جامعه‌شناسی بومی در کشور نداریم، معلوم است نمی‌توانیم در اینگونه عرصه‌ها حضور داشته باشیم. وقتی جرم‌شناسی در دپارتمان‌های حقوق، نه در دپارتمان جامعه‌شناسی تعریف می‌شود، شما نمی‌توانید در کاهش جرم‌ها و مجرمیت نقش داشته باشید. من یک طرح درس با نام جرم‌شناسی پیشگیری اجتماعی با گرایش پیشگیری اجتماعی در حوزه جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی و انسان‌شناسی برای قوه قضاییه تعریف کردم. سر آن‌ها پس از دیدن طرح یادشده سوت کشیده بود، گفتند «این حرف‌ها چیست شما نوشته‌اید؟ بازنمایی جرم در رسانه‌ها! این‌ها یعنی چه؟ مجرم است باید بدانیم جرم‌اش را چگونه تشخیص دهیم و چگونه مجازات، زندان و اعدام‌اش کنیم؛ این حرف‌ها چیست! شما نوشته‌اید نقش گروه‌های اجتماعی در ساخت مجرمیت، در برساخت اجتماعی مجرمیت!». آن‌ها و جامعه با این مفاهیم ما بیگانه‌اند، نتوانسته‌ایم در جامعه تاثیر بگذاریم. این بد است، زیرا خیلی جاها می‌توانیم به حل مشکلات جامعه کمک کنیم. ما هیچگاه نمی‌اندیشیم مانند انگلستان یک نفر از علوم انسانی مثلا از رشته تاریخ، وزیر بهداشت شود؛ اصلا در مخیله ما نمی‌گنجد. می‌گوییم وزارت بهداشت را پزشکان، وزارت دفاع را نظامیان، وزارت صنایع را مهندسان باید اداره کنند. این‌ها غلط‌ترین حرف‌ها است. مفهوم تخصص در جامعه ما غلط جاافتاده است. شما در اروپا می‌بینید خانم یا آقایی وزیر دفاع است که اصلا نظامی نیست، بیمارستان‌ها را دست پزشکان و صنایع را دست مهندسان نمی‌دهند که!  اینگونه نیست که مهندسان در وزارت صنایع باید حاکم باشند. از بیان این مسایل و مثال‌ها، توجه به نقش علوم انسانی را می‌خواهم توصیف کنم. خود دانش‌آموختگان و اندیشمندان علوم انسانی نیز این حرف‌ها را پذیرفته‌اند. یکایک ما نگاهی کاملا تخصصی نسبت به مساله داریم. یکی می‌گوید حوزه کارم رسانه است و باید در آن زمینه صحبت کنم. درباره شهر که می‌خواهی با او صحبت کنی، نمی‌تواند مفهوم شهر را با رسانه پیوند زند. می‌گوید متخصص جامعه‌شناسی ورزش‌ام، بعد که می‌گویی در گروه جامعه‌شناسی سیاست سخنرانی کن، می‌گوید من که حوزه‌ام سیاست نیست! می‌گوییم خب بیا درباره سیاست و ورزش صحبت کن. این ذهنیت را اساسا فرانگرفته‌ایم که با دنیای پهناور اجتماعی خود ارتباط برقرار کنیم. همه ما در حالت انفعال جای گرفته‌ایم. این انفعال در حالی است که علوم انسانی به ویژه جامعه‌شناسی شاخک‌های حساس تحول اجتماعی‌اند، یعنی اینگونه نیست که ابتدا اگر جامعه متحول شود علوم اجتماعی همراه آن دگرگون می‌شود؛ علوم انسانی روندهای تحول را تشخیص می‌دهد و بدین‌ترتیب گونه‌ای پیشگامی نسبت به تحول دارد و هشدار (آلارم) می‌دهد که جامعه به چه سمتی می‌رود. سال‌ها پیش از آن که تحولات جدید رخ دهد، برای نمونه جامعه‌شناسانی گوناگون پیش‌بینی کردند. مثلا کار دورکهایم را می‌خواندم که سال ١٨٩٣ نوشته شده است. او می‌گوید روندهای جدید اروپا نشان می‌دهد اروپا به سمت اتحادیه پیش می‌رود و ما در آینده با اتحادیه اروپا روبه‌رو خواهیم بود. مقاله زیمل درباره کلان‌شهر و ذهنیت مدرن را که درباره برلین صد سال پیش مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم برلین امروز شایسته سخنانی به شمار می‌آید که زیمل گفته است. او فلسفه پول را در پایان سده نوزدهم و اوایل سده بیستم مطرح می‌کند. اکنون می‌بینیم ایده‌های فلسفه پول در حال تحقق است.
جامعه‌شناسان در زمینه‌های گوناگون پیشگام بوده، روندهای توسعه را تشخیص داده‌اند. اکنون اما نمی‌توانیم؛ به تغییر و تحول نیاز داریم که بتوانیم در زمینه‌های گوناگون کار کنیم. بخشی از این وضعیتی نامطلوب، از انفعالی برمی‌آید که ما را گرفته؛ این انفعال اما از کجا آمده است؟ از تمرکز در برنامه‌ریزی‌ها! این تمرکز با خود انفعال می‌آورد. اگر قرار است مسئولیت‌پذیر و خلاق بوده، با محیط اجتماعی خود ارتباط‌های همیشگی برقرار کنیم، باید از این حالت انفعال درآییم. تا زمانی که آقابالاسرِ شورای عالی انقلاب فرهنگی و آقابالاسرِ شورای تحول علوم انسانی و وزارت علوم هست، به ما اجازه نمی‌دهد مسئولیت‌پذیر باشیم. برنامه‌ای را اعلام می‌کنند و ما هم اجرا می‌کنیم، کنارش هم غری می‌زنیم که اینجا را راضی و آنجا را ناراضی‌ایم. سرانجام هم اگر چیزی از آن درنیاید آقای دکتر جمشیدیها و شورای تحول را مقصر اعلام می‌کنیم، زیرا برنامه‌ای نوشته‌اند که چیزی از آن درنیامده است. اتفاقا بدمان هم نمی‌آید که سیبلی داشته باشیم و همه ناکارایی‌ها و ناتوانی‌های خود را گردن آن بیندازیم. از قضا دولت هم این مستمسک را به ما داده است؛ یک شورای تحول بالای سر ما گذاشته است که ما می‌توانیم بگوییم همه چیز تقصیر آن است. بخشی از این بی‌اعتمادی که نسبت به علوم انسانی و علوم اجتماعی در کشور وجود دارد، به دلیل نقش اجتماعی و سیاسی است که علوم اجتماعی و انسانی می‌توانند داشته باشند. این‌ها در زمینه‌هایی آگاهی تولید کرده، در زمینه‌هایی آلارم داده، طرح‌هایی را برای اصلاح و دگرگونی در جامعه مطرح می‌کنند یا ظرفیت مطرح‌کردن آن‌ها را دارند، که این‌ها اندازه‌ای دل‌نگرانی در میان مسئولان محترم پدید می‌آورد. ما نیز اکنون البته بیش از آن که طرح برای تحول جامعه داشته باشیم، برای جامعه شعار داریم. همواره می‌گویم در همین گروه‌های تلگرامی، نگویید چه چیز خوب و چه چیز بد است؛ بگویید چگونه می‌توان این وضعیت را برای جامعه تبیین کرد و توضیح داد، روی افراد متمرکز نشوید که فلانی خوب و فلانی بد است. مثلا در مساله پلاسکو، ما نیز همچون دیگر بخش‌های جامعه که دنبال مقصر می‌گردند، در پی آن‌ایم و سرانجام به شورای شهر یا شهردار می‌رسیم؛ در حالی که از جامعه‌شناس انتظار می‌رود الگوی توسعه شهر تهران را زیر سوال برده، تئوری بدهد که شهر را باید چگونه ساخت و شکل داد تا با این بحران‌ها روبه‌رو نشود. کار ما مقصریابی نیست، این را رشته حقوق باید انجام دهد. این که ما به وظایف خودمان نمی‌توانیم عمل کنیم از گونه‌ای بی‌اعتمادی برمی‌آید که نسبت به ما وجود دارد. این بی‌اعتمادی نیز به آن نقش سیاسی و اجتماعی بازمی‌گردد که ما می‌توانیم داشته باشیم. بی‌اعتمادی، گونه‌ای هویت مقاومت در ما شکل می‌دهد که در برابر وضعیت موجود مقاومت کنیم و مسئولیت را نپذیریم؛ این در کنار خود مشکلاتی دیگر می‌آورد. برآن‌ام که اگر انجمن جامعه‌شناسی، من یا دیگر دوستان با این مساله تمرکز در برنامه‌ریزی درسی مخالفت می‌کنیم، این نیست که بگوییم ما باید آن نهادِ متمرکز بشویم و انجمن برای همه کشور برنامه بنویسد و بریزد. فرق نمی‌کند چه انجمن جامعه‌شناسی چه شورای عالی انقلاب فرهنگی این کار را انجام دهد؛ نفسِ تمرکز از بی‌اعتمادی برمی‌خیزد و این اجازه نمی‌دهد ظرفیت‌های علوم اجتماعی بالفعل شود و بتواند افق‌های آینده را در این جامعه پیش‌بینی کرده، نسبت به افق‌های آینده آلارم دهد. خود ما می‌دانیم علوم اجتماعی در زمینه‌هایی از این چهار هدف که شورای تحول برای ایجاد دگرگونی در علوم انسانی و علوم اجتماعی گذاشته و یکی از آن‌ها کارآمدی است، کارآمدی ندارد ولی مساله مهم این است آنجا که کارآمدی خود را نشان داده، چرا اقدام نشده است.
با پذیرش ضرورت تحول در علوم اجتماعی، باید از چه روش‌هایی بهره ببریم؟ برنامه درسی یا برنامه‌ریزی درسی، با توجه به روندهایی که در جهان وجود دارد و تحولاتی که رخ می‌دهد، دو جهت‌گیری را در پیش گرفته است؛ یکی، اجتماعی‌شدن و دیگری، فردی‌شدن برنامه درسی یا برنامه‌ریزی درسی! این دو در دو سطح فردی و اجتماعی قرار دارند. اجتماعی‌شدن برنامه‌ریزی درسی یعنی، اکنون آقای دکتر جمشیدیها از الگویی دفاع می‌کنند که مثلا شورایی در نهاد حاکمیتی و دولتی تشکیل شده و چون دولتی و حاکمیتی است ما هم قبول‌اش داریم و بنابراین چون جزوشان هستیم باید به آنجا برویم، ببینید! ما جزو یک ساختار بزرگ‌تر هم هستیم که جامعه نام دارد. اجتماعی‌شدن برنامه درسی، حاکمیت علم را حتی از دانشگاه‌ها می‌گیرد؛ شخصا با این هم مخالف‌ام که بگوییم برنامه‌های علوم اجتماعی را فقط دانشگاه‌ها تعیین کنند. شاید بگویید این‌ها برای ایران زود است ولی به هر حال جهت‌گیری‌هایی است که در جهان وجود دارد و ما دیر یا زود باید به این جهت‌گیری‌ها برسیم. آن هم این است که دانشگاه‌ها به عنوان یک رکن برنامه‌ریزی حضور دارند ولی در کنار این، جامعه مدنی نیز حضور می‌یابد. جامعه مدنی در این زمینه چیست؟ ممکن است یک بخش از آن انجمن‌های علمی و تخصصی، هنرمندان، روشنفکران، روزنامه‌نگاران باشند. حتی به ذهن ما هم نمی‌رسد که مثلا در برنامه‌ریزی درسی جامعه شناسی، یک روزنامه‌نگار، هنرمند، روحانی و نهادهای غیر دولتی (NGO) هم حضور داشته باشند. ما مسایل آسیب‌های اجتماعی را در حوزه جامعه‌شناسی داریم و بسیاری نهادهای غیر دولتی در این زمینه فعالیت می‌کنند؛ چه اشکالی دارد مثلا دانشگاه خوارزمی که گرایش مسایل اجتماعی را دارد و قرار است درباره‌اش برنامه‌ای نوشته شود، نهادهای غیر دولتی درگیر در زمینه آسیب‌های اجتماعی را دعوت کند تا نظرهایشان را بیان دارند. همچنین بخش خصوصی، صنعت و خدمات نیز باید حضور داشته باشند. دولت هم باید باشد که یک‌سوی قضیه است و وظایف کلان سیاست‌گذاری به آن بازمی‌گردد. این مساله‌ای است که اجتماعی‌شدن برنامه‌ریزی درسی نامیده می‌شود و سراسر پهنه اجتماع را دربرمی‌گیرد. مساله دیگر، نقش جامعه از راه نهادهای اعتبارسنجی است که اعمال می‌شود. یعنی نهادهایی وجود دارد که اعتبارسنجی می‌کنند. این نهادها ترکیب متنوع اجتماعی دارند. ما این نهاد ملی اعتبارسنجی را به ویژه در دانشگاه‌ها نداریم. بسیاری از دانشگاه‌های ما در سطح دکترا در حال ارایه مدرک‌اند در حالی که عضو هیات علمی آن را ندارند؛ این تنها در حوزه جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی نیست و در بسیاری رشته‌های نیز همچون همین حوزه، فاجعه‌هایی رخ می‌دهد. ما به نهادهای اعتبارسنجی و هم‌زمان در کنار آن به استقلال دانشگاه‌ها نیاز داریم. این دو بعدا همدیگر را کنترل می‌کنند و سپس معنادار می‌شوند. استقلال دانشگاه‌ها به تنهایی ممکن است به بی‌نظمی بینجامد. موافق‌ام که متمرکز نبودن، در شرایط ایران ممکن است به ملوک‌الطوایف بینجامد یعنی هر دانشگاه برای خود ملوک‌الطوایفی بشود که اصلا بدون هیچگونه تعامل با دیگران راه خود را می‌رود و سپس بر اساس همان وضعیت خودش برنامه درسی می‌ریزد. اینجا به شکل‌گیری یک نهاد اعتبارسنجی نیاز داریم؛ چیزی که اکنون نیست و کارها فقط با لابی‌گری در وزارت علوم و مثلا در دانشگاه‌های آزاد و پیام نور حل‌وفصل می‌شود. نتیجه این که، همه ما و مهم‌تر از همه دانش و جامعه در این مسیر آسیب می‌بینیم. باید از چنین وضعیتی بیرون آییم! ما هم به نهادهای اعتبارسنجی دانشگاه‌ها هم به استقلال دانشگاه‌ها و اعتماد به آن نیاز داریم. این یک بخش از اجتماعی‌شدن برنامه‌ریزی درسی است. بخش فردی‌شدن برنامه‌ریزی درسی به این معنا است که برنامه‌ریزی درسی از تمرکز ملی به سطح استانی و ایالتی می‌رسد. اکنون مثلا استان البرز مسایل ویژه خود را ممکن است داشته باشد. توسعه منطقه‌ای شاید اقتضا می‌کند درس جامعه‌شناسی دانشگاهی که در قزوین، کردستان یا سیستان و بلوچستان وجود دارد، متفاوت باشد با درسی که در دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی داده می‌شود. اخیرا یکی از استادان دانشگاه سیستان و بلوچستان می‌گفت می‌خواهیم کارشناسی ارشد رشته جامعه‌شناسی راه بیندازیم، به او گفتم کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی سیستان و بلوچستان یا جامعه‌شناسی توسعه سیستان و بلوچستان راه بیندازید. این عنوان‌های کلی را رها کنیم و بیاییم در سطح منطقه‌ای به نیازهای منطقه‌ای بپردازیم. مگر نمی‌گویید می‌خواهیم جامعه‌شناسی کارآمد شود؟ این را فقط استان‌ها و دانشگاه‌های استانی می‌توانند انجام دهند. قدرت برنامه‌ریزی بنابر این از سطح ملی به سطح استانی و ایالتی و از این به سطح دانشگاهی منتقل می‌شود و از آنجا به گروه‌ها می‌رود و سرانجام از گروه‌ها به فرد یعنی عضو هیات علمی می‌رسد. اینجا است که معتقدم فردی‌شدن برنامه‌ریزی درسی رخ می‌دهد. ما در ایران در برابر این دو فرآیندِ اجتماعی‌شدن و فردی‌شدن برنامه‌ریزی درسی، بر خلاف جریان می‌رویم؛ اجتماعی‌شدن را به معنای دولتی‌شدن و بوروکراتیک‌شدن و سازمانی‌شدن می‌پنداریم. درست است که شورای تحول اعتقاد دارد با برخی دانشگاه‌ها در تعامل بوده ولی هنوز برنامه‌ریزی درسی در ایران غیر اجتماعی است. اکنون تنها دغدغه‌های بخشی ویژه از جامعه مورد توجه است که آن دغدغه‌ها نیز باید به گونه‌ای پاسخ داده شوند ولی راه حل آن این مساله نیست. همچنین از فردی‌شدن برنامه‌ریزی درسی خودداری می‌کنیم. یک برنامه درسی در تهران صادر می‌شود و سراسر کشور آن را باید اجرا کنند. نباید چنان باشد که یک برنامه کلی بدهیم و هر استاد بی‌صلاحیت هم بر اساس آن برنامه درسی آموزش دهد.

رخدادنگاری پیشینه یک چالش حاکمیتی و دانشگاهی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی

نامه سرگشاده‌ اتحادیه‌ انجمن‌های علمی دانشجویی علوم اجتماعی خطاب به رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران/ انصاف‌نیوز/ ١٣ تیر ١٣٩٥

* چند سالی است نظام دانشگاهی ایران و به ویژه علوم انسانی آن با بحث‌هایی مواجه است که تحت عنوان «تحول در علوم انسانی» ... به صورت ابلاغ‌های دستوری پیگیری می‌شوند. ... علوم اجتماعی که یک سر در پی تبیین جریاناتی است که در آن کنشگری جمعی مردمان را به عنوان بازیگران اصلی و برسازندگان نظم‌های اجتماعی تصدیق می‌کند و تأیید کننده جریانات از پایین به بالا است، چگونه تن به این تغییرات و مداخلات دستوری و خارجی می‌دهد.
* مساله‌ امروز و اولویت فعلی با فرض تن دادن به سازوکارهای کنونی، تصمیماتی است که از درون نهادهای تعیین شده برای این امر، به تصویب می‌رسد و خارج می‌شود و به تغییرات عینی و محسوس در عرصه‌ علوم اجتماعی بدل می‌شود.
* نگرانی آنجاست که این مداخلات برآمده از مناسبات درون میدان علم اجتماعی نبوده و حاصل مباحثات متعدد و علمی کنشگران مختلف عرصه‌ دانش اجتماعی از اساتید و محصلان این علوم گرفته تا انجمن‌های تخصصی علمی و صاحب‌نظران گوناگون این حوزه و در یک کلام حاصل چند صدایی برآمده از ماهیت دانش اجتماعی – انسانی نیست.

دکتر غلامرضا جمشیدیها، رییس کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در گفت‌وگو با روزنامه وقایع اتفاقیه/ ٧ مهر ١٣٩٥
* این تغییر، فقط در عناوین بوده و ما با طرح درس کاری نداریم. به علاوه، هنوز چیزی ابلاغ نشده. یک پیش‌نویس اولیه، مدتی قبل تهیه شد و ما در جلسه‌ای که هفدهم آذر برگزار شد، درباره آن با مدیران گروه‌ها که از سراسر کشور به وزارت علوم آمدند، صحبت کردیم.
* درس‌ها همان درس‌های قبلی است. من نمی‌دانم چرا انجمن جامعه‌شناسی چنین مسائلی را مطرح می‌کند. این کار، علمی نیست. من هم کنار این اساتید در دانشکده بوده‌ام، می‌توانستند بیایند و نقدشان را مطرح کنند. مسئله این است که اینها دنبال مسائل دیگری هستند که ربطی به مسائل علمی ندارد.
* یک پیش‌نویس اولیه را آماده کرده‌ و در معرض دید عموم دانشگاه‌ها قرار داده و گفته‌ایم این روندی است که ما طی کردیم. ... انجمن جامعه‌شناسی ...  این جار و جنجال‌ها را به راه انداخته است.
* می‌گویند اینها همه‌اش تبلیغات است و ما دموکراتیک‌ترین روش را برای برنامه‌ریزی در علوم اجتماعی انتخاب کردیم.

دکتر سیامک زند رضوی، عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران در گفت‌وگو با روزنامه وقایع اتفاقیه/ ٧ مهر ١٣٩٥
* آنچه تاکنون در راستای تحول در علوم انسانی اتفاق افتاده، چه در سال‌های دهه ٦٠ و بعد از انقلاب فرهنگی و چه در سال‌های اخیر، یک ویژگی مشترک دارد؛ اسم درس‌هایی را خط می‌زنند و اسم درس‌هایی را می‌نویسند بدون اینکه فرایندی را که گفتم در آن رعایت شده باشد.
* افرادی که این تغییرات را پیگیری می‌کنند ممکن است از استادان دانشگاهی دلسوز باشند اما «همه چیز را همگان دانند»... اینکه ١٥ نفر بنشینند و فعالیتی را انجام دهند با اینکه حدود ٦٠٠ عضو هیأت‌علمی و ٥٠ دانشکده و گروه آموزش ... در کنار آنها انجمن جامعه‌شناسی به‌عنوان یک سازمان مردم‌نهاد منتخب ورود پیدا کند، قاعدتا کارشان از این ١٥ نفر بهتر و قوی‌تر خواهد بود.
* ایراد ... برنامه ... این است که تغییرات از درون رشته اتفاق نیفتاده، دیگر اینکه سازوکار تغییرات از درون رشته مورد توجه قرار نگرفته و نکته مهم‌تر اینکه منحصر شده به یک کار فرمالیستی و صوری که نه قابل دفاع است و نه از لحاظ سازوکار می‌توانیم آن را بپذیریم.
* اینکه ایشان [دکتر جمشیدیها] می‌گوید دموکراسی این است نمی‌دانم تعبیرشان از دموکراسی چیست. بخشی از پروژه دموکراسی، پاسخگویی به گروه ذی‌نفع در ساختارهای علمی و اجتماعی است.
* اگر دانشگاه‌ها استقلال داشته باشند با توجه به ظرفیت‌ها و مسائل محیطی‌شان نسبت به تغییراتی که باید در علوم انسانی صورت بگیرد، اقداماتی را در درون دانشگاه انجام می‌دهند.

دکتر غلامرضا جمشیدیها رییس کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در گفت‌وگو با روزنامه شرق/ ۲۸ آذر ١٣٩٥
* برای تغییر و تحول معیارهایی را وزارت علوم در اختیار ما قرار داده و ما روی آن کار می‌کنیم و آن بحث بومی‌سازی، اسلامی‌سازی، به‌روزبودن و کارآمدبودن مورد نظر ما در این طرح است. بنابراین ما براساس این چهار معیار و حفظ ساختار دروس، کار را پیش برده‌ایم. ... مشکل جامعه ما محیط‌ زیست است، آیا باید درس محیط‌ زیست را مدنظر قرار دهیم؟ معلوم است باید قرار دهیم چون برای جامعه ما حائز اهمیت است.

دکتر سیدحسین سراج‌زاده رییس انجمن جامعه‌شناسی ایران در گفت‌وگو با روزنامه شرق/ ۲۸ آذر ١٣٩٥
* تغییر اگر یک فرایند طبیعی و ازسوی افرادی که صلاحیت دارند انجام شود، پذیرفتنی است ... منتها بحثی که وجود دارد این است چه مراجعی و چه کسانی و براساس چه رویکردی دنبال تغییر هستند.
* درباره تغییر برنامه درسی دانشگاه‌ها، مرجع ذی‌صلاح خود دانشگاه‌ها هستند. دانشگاه‌ها یک نهاد مستقل هستند و باید برنامه‌ریزی خود را انجام دهند. اما اگر قرار باشد دستگاهی هم متولی این کار باشد، آن زمان هم وزارت علوم است که صلاحیت اصلی اداره دانشگاه‌های کشور را برعهده دارد.

دکتر سیدمهدی اعتمادی‌فرد معاون آموزشی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در گفت‌وگو با روزنامه شرق/ ۲۸ آذر ١٣٩٥
* پیش‌نویس مطرح‌شده دارای یک‌سری نقاط قوت و نقاط ضعف جدی است. از نقاط قوت آن می‌شود به اضافه‌کردن برخی دروس از جمله جامعه‌شناسی محیط‌زیست یا تفکیک برخی دروس مانند درس روش تحقیق یا نظریه‌های جامعه‌شناسی اشاره کرد.
* مهم‌ترین تغییراتی که مخالف رویه رایج جامعه‌شناسی است و در این برنامه مشاهده می‌شود، حذف عنوان جامعه‌شناسی از درس‌هایی با عناوین جاافتاده ازجمله جامعه‌شناسی ادبیات، جامعه‌شناسی سیاسی یا جامعه‌شناسی آموزش‌وپرورش است و جای آن موضوعاتی کلی جایگزین شده‌اند. همچنین درس‌هایی مانند «بررسی آثار صاحب‌نظران جامعه‌شناسی» حذف شده‌اند.

محمدحسین حیدری، دبیر اتحادیه انجمن‌های علمی علوم اجتماعی کشور در گفت‌وگو با روزنامه شرق/ ۲۸ آذر ١٣٩٥
* ماه‌ها پیش ... متوجه شدیم دارد پروژه‌ای شکل می‌گیرد که هدفش تغییر سرفصل دروس رشته‌های علوم اجتماعی، از سوی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی است. ... سال ٨٨، در دوره محمود احمدی‌نژاد و در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست وی تشکیل شده این شورا با هدف انطباق دروس جامعه‌شناسی با اهداف نظری جمهوری اسلامی و همچنین انسان‌شناسی اسلامی و کارآمدکردن علوم انسانی شکل می‌گیرد. ظاهرا دکتر حدادعادل به ریاست این شورا انتخاب شدند و کارگروه علوم اجتماعی این شورا به ریاست دکتر جمشیدی‌ها تشکیل جلسه می‌دهد. بنا بر این شده این کارگروه طبق وظیفه‌اش درباره اهداف شورا، یک‌سری تغییرات را در سرفصل دروس جامعه‌شناسی پیشنهاد دهد و در شورا تصویب شود و وقتی در شورا تصویب ‌شد، برای تمام دانشگاه‌ها لازم‌الاجراست.
* در نامه‌ای به شخص وزیر علوم و همچنین معاون آموزشی وزارت علوم، اعلام کردیم که باید جلوی دخالت نهادهای بیرونی در دانشگاه گرفته شود و این تغییرات هرچه هست، باید در صحن دانشگاه‌ها از سوی جامعه علمی کشور نقد و بررسی شود.
* اگر قرار است ارتقا صورت گیرد، این مسئله فقط و فقط باید از سوی نمایندگان دموکراتیک جامعه علمی علوم اجتماعی باشد که محقق شود.
* در جلسه‌ای که به تاریخ هفدهم آذر ماه در وزارت علوم با حضور مدیرگروه‌ها و ریاست دکتر جمشیدی‌ها برگزار شده است، اغلب مدیر گروه‌ها با برخی تغییرات مخالفت جدی کرده‌اند، ولی رئیس جلسه با اینکه رأی‌گیری انجام شود، مخالفت کرد چراکه نظر داشتند نهادهای بالادستی مثل شورای‌عالی انقلاب فرهنگی باید پاسخ بدهند.

محمدامین قانعی‌راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور در گفت‌وگو با روزنامه شهروند/ ۲۵ آذر ١٣٩٥
* این تصمیم‌گیری‌ها در دست یک گروه محدود است و انحصار وجود دارد که خیلی با افکار عمومی دانشگاهیان همخوانی ندارد و رابطه نزدیکی با انجمن‌های علمی هم صورت‌ نمی‌گیرد. بعضا نگاه حاکم، نگاه بخشنامه‌ای و دستوری و ایدئولوژیک مبنی بر تغییر محتوای دروس است که مشکل ایجاد می‌کند.
* توصیه می‌کنم که در این تصمیم‌گیری‌ها اجتماع علمی را بیش از این دخیل کنند و با آنها در تعامل باشند. اگر این کار را نکنند، ممکن است تصمیمی بگیرند که پیش از این مورد استقبال هم بوده باشد؛ مثل جامعه‌شناسی محیط‌زیست که پیشنهاد من در چندین همایش هم بوده است؛ ولی چون رفتارها در یک چارچوب کلی ارزیابی می‌شود، حتی به همین تغییرات هم دید منفی وجود دارد.
* بازبینی مجددی در این برنامه تحول با نظر نمایندگان جامعه علمی صورت بگیرد و نظریات نمایندگان جامعه علمی به‌ویژه درباره درس‌هایی که اختلاف‌نظر بیشتر است، صورت بگیرد. بنابراین باید بین سیاستگذاران وزارت علوم و نمایندگان علمی از بین مدرسین و دانشجویان جامعه‌شناسی جلساتی برای تحول و تغییر ایجاد شود.

دکتر غلامرضا جمشیدیها رییس کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر/ ۸ دی ۱۳۹۵
* دوستانی نیز که پیشداوری داشته‌اند ای کاش بر این ادعای نظری که معمولا در کلاس‌ها مطرح می‌شود که باید بی‌طرف بود و واقعیات را دید و بعد اظهار نظر کرد پا بر جا می‌ماندند و دقیقتر عمل می‌کردند.
* آنچه اتفاق افتاده این بوده که همایشی برگزار شده و با یک خرد جمعی برنامه اولیه ویرایش شده است. پیش از آن هم ما کار را به خرد جمعی سپردیم اما اقدامی صورت ندادند.
* در مجموع فقط ۱۰ درصد کل دروس تغییر کرده است. ممکن است عنوان درس تغییر کرده باشد اما به هر حال در ۹۰ درصد برنامه کلیت تغییری نداشته است. الان هم اعلام می‌کنیم که اگر دوستان واقعا می‌خواهند جایگاه خرد جمعی را حفظ کنند بیایند و سرفصل دروس را بنویسند.

نامه سرگشاده انجمن جامعه شناسی ایران به دکتر حسن روحانی رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره برنامه درسی علوم اجتماعی/ ۵ بهمن ۱۳۹۵/ منبع: انصاف‌نیوز
* کارگروه علوم اجتماعی شورای تخصصی تحول وارتقاء علوم انسانی اخیرا متنی را به عنوان ماحصل فعالیت گروه به منظور بازنگری در عنوان‌های درس‌های کارشناسی رشته پژوهشگری علوم اجتماعی در اختیار جامعه شناسان کشور قرار داده است. ... منتقدان تناقضات و نقاط ضعف متعددی در این سند دیده‌اند و تصویب و اجرای عجولانه آن را قبل از مداقه کافی به ضرر ارتقا و تحول علوم اجتماعی در ایران دانسته‌اند.
* برای تصمیم‌گیری در باره عناوین و محتوای هر رشته علمی، از آنجا که همه چیز را همگان دانند، لازم است این کار با مشارکت دانشگاه‌ها و انجمن‌های علمی مرتبط و همراه با گفتگوی علمی و انتقادی در فضای دانشگاه‌ها و حتی در صورت لزوم فضای عمومی (رسانه‌ها) و به کمک «خرد جمعی» همه کنشگران علاقه‌مند به موضوع انجام شود.
* در فرایند تهیه این سند نه تنها از ظرفیت دانشگاه‌ها به صورت کامل و به شیوه صحیح استفاده نشده است بلکه از انجمن‌های علمی و تخصصی این رشته هیچ دعوتی برای شرکت در جلسات به عمل نیامده [است].
* انجمن جامعه شناسی ایران بر این باور است که اصولا تفکیک امر برنامه ریزی درسی برای رشته‌های علوم انسانی از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری که نهاد دولتی متخصص و مسئول آموزش و پژوهش دانشگاهی در کشور است، بر اساس تصمیمی غیر کارشناسانه در دولت قبلی اتخاذ شده و تصمیم صحیحی نبوده است.
* برنامه پیشنهادی کنونی منجر به تربیت فارغ التحصیلانی خواهد شد که نه از مهارت‌های کافی برای شناخت، مداخله و احیاناً مشارکت در سیاستگذاری برای حل مسائل مبرم اجتماعی، که جامعه امروز ما با خیل وسیعی از آن‌ها روبه روست، برخوردارند و نه می‌توانند به توانایی‌های علمی و نظری این رشته چیزی بیفزایند.

دکتر غلامرضا جمشیدیها رییس کارگروه علوم اجتماعی شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در گفت‌وگو با روزنامه شهروند/ ۱۲ بهمن ١٣٩٥
* یک برنامه پیش‌نویس اولیه ناچار در کارگروه تهیه کردیم. چنین پیش‌نویسی سندیت ندارد. باید از دانشگاه‌های سراسر کشور دعوت می‌کردیم که بیایند و نسبت به پیش‌نویس اولیه نظر دهند. دهند. ... از همه آن‌ها دعوت کردیم. مدیران گروه، اعضای هیات‌های علمی یا نمایندگان بیش از نصف دانشگاه‌ها آمده بودند. متاسفانه یکی از میهمانان به نام دکتر سیامک زند رضوی از کرمان که مدعو ما هم نبودند ولی به دلیل این که به تهران تشریف می آوردند، از ایشان خواسته شده بود در جلسه شرکت کنند، ... وقتی برای شرکت در جلسه انجمن جامعه‌شناسی مستقر در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌روند، به نحوی پیش‌نویس اولیه، تکثیر و رسانه‌ای می‌شود ... آن متن پیش‌نویس بدین‌ترتیب مبنای قضاوت‌هایی شد که در برخی روزنامه‌ها از جمله «شهروند» بازتاب‌هایی عمدتا نامناسب یافت.
* درس‌هایی مانند جامعه‌شناسی انقلاب را که هم‌پوشانی داشته‌اند، با جنبش‌های انقلابی یکی کردیم. ریاضیات پایه و آمار با هم تلفیق شده‌اند؛ دلیلش هم این است که در درس ریاضیات چیزهایی می‌گفتند که نیاز دانشجوی ما نبوده است. گفتیم آن ریاضی را بگویید که به کار آمار بیاید. تنها درسی که در دروس پایه ایجاد کردیم، مفاهیم اجتماعی در متون اسلامی بود.
* جامعه‌شناسی جنگ و نیروی‌های نظامی هم داشتیم که گفتیم جامعه‌شناسی دفاع مقدس باشد؛ به هر حال در این مملکت، هشت سال جنگ بوده است و باید یک نشانه از آن دفاع مقدس در این برنامه باشد. ... جامعه‌شناسی جنگ که بر اساس متون غربی تهیه شده است، هیچ سخنی از دفاع مقدس ما ندارد. ... آیا پرداختن به دفاع مقدس اشکالی دارد؟
* درس اصول اقتصادی را برداشتیم و به جای آن جامعه‌شناسی اقتصادی با تاکید بر اقتصاد مقاومتی گذاشتیم، یعنی بومی‌سازی کردیم.
* خوش‌بختانه با وجود آنچه گفته می‌شود، سیستم آموزشی ایران بسیار آزاد است، هر کس هر چیز می‌خواهد سر کلاس می‌گوید. نمی‌خواهم بگویم این خوب یا بد است،‌ اما این واقعیتی است که وجود دارد.
* نظمی را از افراد می‌خواهید و از یک‌سو می‌گویید آزادی هست. این دو با هم ترکیب می‌شود. اینجا اکنون یک سیستم اسلامی داریم که می‌خواهد در نظام آموزشی‌اش علیه نظام و واضحات اسلام چیزی گفته نشود؛ گرچه معتقدم گفته می‌شود. این دو نهایتا ترکیب می‌شوند، یعنی چیزی میان دو نظم و چون به نظریه فرد و جامعه معتقدیم، می‌دانیم که در این حالت هم استاد هم دانشجو می‌توانند حرف‌شان را بزنند، اما در یک چارچوب مشخص.
* ما یک تجربه تمدنی در دوران اسلام داریم. وقتی اسلام ظهور کرد، تمدن‌های پیش از آن، ایران و یونان بودند؛ آیا مسلمانان که قدرتمند شدند، آثار تمدن‌های دیگر را دور ریختند؟ نه! بنابراین به یک معنا افلاطون و ارسطو در حوزه تمدن اسلام به حیات فکری خودشان ادامه دادند. مسلمانان در حوزه فلسفه و دیگر حوزه‌ها الگوی دنیای دیگر را نادیده نگرفتند. مشکل اساسی ما این است که تکرار کننده حرف‌های دیگران‌ایم. تکیه کلام ما «می‌گوید» است، نه  «می‌گویم».
* هشتاد سال است مثلا کتاب‌هایی از دورکیم ترجمه کرده‌ایم اما یک نفر نیست حرفی بومی بزند و بگوید این، تااندازه‌ای با جامعه ما قابل انطباق است؛ همان را تکرار می‌کنند. این اما با سرزمین ما نمی‌خواند. باید مشخص شود نظر ما کدام است و گفته‌های دیگران چه اندازه به درد زمانه و جامعه ما می‌خورد.
* وقتی ما می‌خواستیم انقلاب کنیم، با نظریه غربی‌ها که نکردیم. مساله جهانی‌شدن و بومی‌شدن هم بده‌بستان دو سویه است. همچنین مگر جامعه‌شناسی در خود اروپا تنها به یک دیدگاه منحصر است؟ فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها نگاه‌هایی متفاوت دارند. ... من اگر می‌خواهم خوب جامعه‌شناسی درس بدهم، باید بدانم زمانه چه پرسش‌هایی دارد. می‌گوییم ایرانیان،‌ جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان و دیگران! ایرانیان عزیز! کمی حرف خودتان را بزنید که به درد فرهنگ و نیازهای این جامعه بخورد.
* اینجا سرزمینی با یک پیشینه بزرگ تمدنی است، چه پیش از اسلام چه در دوران اسلامی. ... بومی‌سازی یعنی، کمی از خودتان بگویید و قدری هم خودتان باشید. ... مگر خود استادان محترم نمی‌گویند جامعه‌شناسی دارای زمینه‌های متفاوت اجتماعی و تاریخی، از شرایط اجتماعی و تاریخی ما است؟ چرا صرفا به تکرار چیزی می پردازند که در شرایط تاریخی دیگر تولید شده است؟
* بهترین استادهای ما، مکتب جامعه‌شناسی را خیلی خوب درس می‌دهند؛ این اما آیا بومی‌سازی شده است و به درد مسائل ایران می‌خورد؟ خیر!
* جامعه‌شناسی محیط زیست، مساله‌ای بسیار مهم برای ما است، همچنین مساله اقتصاد مقاومتی. اصلا مبانی نظری اقتصاد مقاومتی چیست؟ آیا کار شده یا نشده است؟ می‌دانیم تا درس آن نباشد، ‌امکان تولید علم آن نیز وجود ندارد.
* مردم کشور ما با یاری خدا و رهبری امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی را رقم زدند. نظام شاهنشاهی و شاه از میان رفتند،‌ اما برخی ساختار اداری‌اش عوض نشد، یعنی ما جامعه را با همان ساختار و همان اندیشه اداره می‌کنیم؛ همه این مصیبت‌هایی که می‌آید به این دلیل است که آن ساختار همچنان وجود دارد. تغییرات، امکان و راهکارهایی به ما می‌دهد که هم ساختار بیرونی، هم ساختار آموزشی خود را تغییر دهیم.

منیع: شهروند

نظر شما