شناسهٔ خبر: 49101 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بازنگری در تعریف رایج از «فرار مغزها»(۱)؛

آیا وجه اصلی «فرار مغزها» وجه «مکانی/جغرافیایی» آن است؟

فرار مغزها برخلاف تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها» که در آن بر وجه «جغرافیایی یا مکانی» مسئله تأکید می‎شود، به نظر می‎رسد وجه اصلی و مهم‎تر این پدیده جنبۀ «موضوعی» آن باشد. در این تعریف، «فرار مغزها» پدیدۀ نامبارکی است که در آن نخبگان یک جامعه به جای متمرکز شدن بر «مسائل واقعی و اولویت‎دار جامعه»، قوای ذهنی خود را صرف مسائل کم‌اهمیت‎تر می‎کنند. از این نقطه‌نظر، «فرار مغزها» فرار از «مسائل جامعه» است و نه فرار از «مرزهای جغرافیایی کشور».

فرهنگ امروز/ وحید احسانی: سال‎هاست عموم مسئولان، صاحب‎نظران و سایر دلسوزان ایران در مورد خسارت‎های ناشی از پدیدۀ «فرار مغزها» صحبت کرده و راهکار پیشنهاد می‎دهند. در نوشتار حاضر، پس از نشان دادن نواقص موجود در تعریف رایج از این پدیده، تعریف مناسب‎تر آن ارائه و در پایان راه‌حل مناسب معرفی شده است. اگرچه بازنگری در تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها[۱]» می‎تواند برای تمامی کشورهایی که با این معضل روبه‌رو هستند موضوعیت داشته باشد، اما این نوشتار با تأکید و تمرکز بر ایران نوشته شده است.

پیش از ورود به بحث اصلی لازم است مقدمۀ مختصری در مورد اهمیت درک صحیح مسائل در علوم انسانی و اجتماعی ارائه گردد.

۱- اهمیت طرح صحیح مسئله در علوم انسانی و اجتماعی

برخلاف علوم طبیعی که در آن‌ها موضوعات، عینی و ملموس بوده و لذا مسائل به‌راحتی قابل درک و تعریف هستند، در علوم انسانی و اجتماعی، از آنجا که با مفاهیم و موضوعات انتزاعی مواجه هستیم، این احتمال وجود دارد که مسئله درست درک و تعریف نشود و به همین دلیل «تا ثریا می‎رود دیوار کج».

به‌عنوان مثال، در علم پزشکی بسیار بعید است که یک پزشک مسئله (در اینجا بیماری) را این‌گونه تعریف کند که «تعداد پلاکت‎های خون بند اول از انگشت شست دست چپ پایین است» یا «قوزک پا دچار ایست قلبی شده است»؛ و در همین راستا برای حل این مسائل پیشنهاد بدهد که «میزان پلاکت لازم به بند انگشت مورد نظر تزریق» یا «به قوزک پا شوک الکتریکی» داده شود! برعکس، در مباحث علوم انسانی و اجتماعی کاملاً محتمل است، به علت عدم شناخت و درک صحیح مفاهیم، مسئله به گونه‎ای تعریف شود که مصداق چنین حالت‎هایی باشد. داوری اردکانی (۱۳۸۴: ۲۰۷) معتقد است: «اکنون بیش از ۱۵۰ سال است که ما به جای طرح مسئله یا پیش از آنکه مسئله مطرح شود دنبال پاسخ رفته‎ایم.»

۲- تلقی و تعریف رایج از مسئلۀ «فرار مغزها»

در تلقی رایج، فرار مغزها به نقل مکان جغرافیایی مغزها (نخبگان) اطلاق می‎شود؛ به این معنی که متخصصان ایرانی به جای آنکه در مرزهای جغرافیایی وطن باقی مانده و تخصصشان را در کشور به کار بگیرند، به خارج از مرزهای کشور مهاجرت کرده (به‌ویژه مهاجرت دائم) و به «سرمایۀ انسانی جامعۀ مقصد» تبدیل می‎شوند. در نوشتار حاضر نشان داده شده است که این تعریف، ناقص و لذا ناکارآمد است، چراکه در بسیاری از موارد صادق نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، وجه «مکانی/جغرافیایی» تنها یک وجه از این مسئله بوده و اتفاقاً وجه کم‌اهمیت‎تر آن است. رواج این تعریف معیوب موجب شده سیاست‎ها و برنامه‎هایی که به منظور رفع این معضل طراحی می‎شوند نیز به همان نسبت معیوب و ناکارآمد باشند.

۲-۱ مثال‎های نقض‌کنندۀ تعریف رایج از معضل «فرار مغزها»

به منظور نشان دادن معیوب بودن تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها»، ابتدا با استفاده از مثال‎هایی نشان داده می‎شود که اولاً، این‎گونه نبوده است که در تمامی مواردی که یک نخبه به‌صورت دائمی از کشور مهاجرت کرده، ایران متضرر شده باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، مهاجرت نخبگان ایرانی (حتی مهاجرت دائم) به سایر کشورها در برخی از موارد برای کشور سبب خیر بوده است. دوماً، این‎گونه نبوده است که ماندن یا بازگشت نخبگان به وطن همواره برای ایران منشأ خیر بوده باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، در برخی از موارد اتفاقاً این «ماندن نخبگان و متخصصان در وطن» بوده که خسارت‎های زیادی در پی داشته است!

در این قسمت بیان مثال‎ها با پرسش‎هایی همراه خواهند بود که تعریف متداول از «فرار مغزها» را به چالش می‎کشد. لازم به توضیح است این پرسش‎ها بعضاً پرسش‎های افراطی و مبالغه‌آمیزی هستند که صرفاً به منظور «به تأمل واداشتن خواننده» مطرح شده‎ و بازتاب‌دهندۀ دیدگاه نویسنده نیستند. تعریف مناسب برای پدیدۀ «فرار مغزها» در بخش بعدی (زیر عنوان شمارۀ ۳) ارائه شده است.

۲-۱-۱ مواردی که مهاجرت دائم یک نخبه از ایران برای کشور بسیار پرخیر و برکت بوده است

نمونه اول) محمدعلی همایون کاتوزیان

کاتوزیان در سال ۱۳۲۱ در تهران متولد و پس از گذراندن یک سال در دانشگاه تهران برای خواندن رشتۀ اقتصاد به انگلستان رفته و مدارک کارشناسی، ارشد و دکتری خود را به ترتیب از دانشگاه‎های بیرمنگام، لندن و کنت دریافت کرد. اگرچه تحصیلات رسمی دکتر کاتوزیان در اقتصاد و جامعه‌شناسی بوده است، اما ایشان علاوه بر آن به‌عنوان یک تاریخ‎نگار، پژوهشگر علوم سیاسی و منتقد ادبی برجسته نیز شناخته می‎شود. وی در دانشگاه‎های انگلستان، ایران، کانادا و آمریکا تدریس کرده و هم‌اکنون عضو هیئت علمی مؤسسۀ شرق‎شناسی دانشگاه آکسفورد است (ویکی‌پدیا، ۲۰۱۷).

این اندیشمند ایرانی کتاب‎ها و مقالات زیادی پیرامون ایران (اقتصاد ایران، جامعه‌شناسی ایران، تاریخ ایران، ادبیات ایران و غیره) به رشتۀ تحریر درآورده و در این اثنا نظریات ارزشمندی نیز مطرح کرده است. از میان مقالات و کتاب‎های ایشان می‎توان به اقتصاد سیاسی ایران، تضاد دولت و ملت (نظریۀ تاریخ و سیاست در ایران)، استبداد، دموکراسی و نهضت ملی، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۹ مقاله در جامعه‌شناسی تاریخی ایران، دولت و جامعه در ایران، ایرانیان و غیره اشاره کرد. تأثیرگذاری دکتر کاتوزیان بر علم «جامعه‌شناسی ایران» به اندازه‎ای بوده که اخیراً برجسته‎ترین جامعه‌شناسان داخلی با حضور استاد کاتوزیان در دانشگاه تربیت مدرس همایشی به منظور نقد و بررسی نظریات ایشان برگزار کردند.

آیا اقامت دکتر کاتوزیان در آمریکا برای ایران مفید بوده است یا مضر؟ آیا عدم حضور ایشان در کشور موجب شده ایران از قابلیت‎های ایشان محروم شود؟ آیا دکتر کاتوزیان از ایران فرار کرده است یا به خارج از کشور سفر کرده تا بهتر بتواند به ایران بپردازد؟ اگر ایشان در کشور باقی مانده بود بیشتر می‎توانست به ایران خدمت کند یا حالا که در جای دیگری است؟

نمونۀ دوم) یرواند آبراهیمیان

یرواند آبراهیمیان در سال ۱۳۲۰ در تهران متولد و در سال ۱۳۳۰ به انگلستان مهاجرت کرد. وی از دانشگاه آکسفورد مدرک کارشناسی ارشد و از دانشگاه کلمبیا موفق به اخذ درجۀ دکترا شد. آبراهیمیان در دانشگاه‎های پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و هم‌اکنون استاد تاریخ عمومی -به‌ویژه تاریخ اروپای جدید و جهان‌سوم- در کالج باروک دانشگاه نیویورک است (آبراهیمیان، ۱۳۹۴).

از آبراهیمیان کتاب‎ها و مقالات ارزشمند متعددی در مورد تاریخ ایران (به‌ویژه تاریخ معاصر ایران) منتشر شده که از این میان می‎توان به ایران بین دو انقلاب، تاریخ ایران مدرن، کودتا، جستارهایی دربارۀ تئوری توطئه در ایران، مردم در سیاست ایران، مقالاتی در جامعه‌شناسی سیاسی ایران و غیره اشاره کرد.

آیا مهاجرت دائم استاد آبراهیمیان به خارج از کشور برای ایران یک خسارت بوده است؟ آیا با این مهاجرت، ایران یکی از نخبگان خود را از دست داده است؟ آیا ایشان از ایران فرار کرده است؟ آیا سکونت استاد آبراهیمیان در آمریکا به معنای آن است که از «سرمایۀ انسانی ایران» کاسته و به «سرمایۀ انسانی آمریکا» افزوده شده است؟

حین تأمل بر روی پرسش‎های بالا بهتر است عبارت‎های زیر -که عیناً از پیشگفتار استاد آبراهیمیان در کتاب ایران بین دو انقلاب ذکر شده‎اند- در نظر گرفته شوند:

«همچنین از مؤسسه‎های زیر برای همکاری‎های مالی آن‌ها سپاسگزارم: انستیتو پژوهش‎های تحولات بین‌المللی در دانشگاه کلمبیا برای کمک‎های مقدماتی از سال ۱۹۶۹-۱۹۶۷؛ دانشگاه شهر نیویورک برای فراهم ساختن فرصت سفر تابستانی در سال‎های ۱۹۷۲، ۱۹۷۴، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۹؛ شورای پژوهش‎های علوم اجتماعی به دلیل اعطای فرصت گذراندن دورۀ فوق تخصصی در سال ۱۹۷۷ و کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک برای کمک‌هزینه‌ها و مرخصی سال‎های ۱۹۷۹-۱۹۸۰ جهت تکمیل کتاب. همچنین از مسئولان ادارۀ اسناد منتشرنشدۀ بریتانیا به دلیل اجازۀ استفاده از نقل‌قول‌های موجود در اسناد منتشرنشدۀ خارجی در ادارۀ اسناد دولتی و ادارۀ هندوستان در لندن هم سپاسگزارم (آبراهیمیان، ۱۳۹۴: ۳).»

اگر آقای آبراهیمیان استاد یکی از دانشگاه‎های داخل ایران بود، می‎توانست بیشتر به ایران خدمت کند یا حالا که استاد دانشگاه نیویورک است؟!

سایر نمونه‎ها

نمونه‎های دیگری از اندیشمندان مهاجرت‌کرده به سایر جوامع نیز می‎توان ارائه داد که در مورد آن‌ها لااقل به سادگی نمی‎توان حکم داد که ایران متضرر شده است؛ به‌عبارت‌دیگر، هریک از حالت‎های «سکونت در ایران» یا «اقامت در خارج از ایران» در مورد افراد نام برده‌ شده یا سایرینی چون حسین مهدی (مطرح‌کنندۀ نظریۀ «دولت رانتیر»)، داریوش شایگان (صاحب کتاب‌های ارزشمند متعدد مربوط به ایران مانند آسیا در برابر غرب، بت‌های ذهنی و خاطره‎های ازلی، زیر آسمان‌های جهان، بینش اساطیری، پنج اقلیم حضور و غیره)، سید جواد طباطبایی[۲] و برخی اندیشمندان و صاحب‎نظران دیگر می‎تواند برای ایران مزایا و معایبی داشته باشد. مزیت اصلی سکونت ایشان در ایران ارتباط مستقیم برخی دانشجویان با این استادان است. مزیت سکونت آن‌ها در خارج نیز شرایط و امکانات بهتر (شامل منابع، آرامش فکری، نظم و غیره) برای پژوهش و نگارش است و از آنجا که این اندیشمندان در مورد ایران و مسائل آن اندیشیده و قلم می‎زنند و برون‎دادهای علمی و پژوهشی آن‌ها به منابع درسی در بهترین دانشگاه‎های داخلی بدل می‎گردد، هرچه شرایط مطالعه، تفکر، پژوهش و نگارش بهتری برای آن‌ها فراهم شود برای ایران بهتر خواهد بود.

اگر این اندیشمندان در ایران مانده و استاد یکی از دانشگاه‎های داخلی بودند چه شرایطی داشتند؟ فرض کنیم می‎توانستند از «مسابقۀ مقاله‌نویسی»، «بیماری جلسه‌بازی»، «زدوبندهای گروهی»، «حواشی سیاسی» و غیره در امان بمانند، باز هم فرض کنیم گرفتار تعداد بیش از حد دانشجو نمی‎شدند، در این حالت آیا دانشگاه محل کار ایشان در صورت لزوم به آن‌ها مرخصی می‎داد که در مورد ایران پژوهش کرده و کتاب بنویسند؟! آیا می‎توانستند به تمامی منابع مورد نیاز خود دسترسی پیدا کنند؟

۲-۱-۲ مواردی که «عدم مهاجرت» دائم نخبگان و متخصصان برای ایران بسیار خسارت‌بار بوده است!

در بخش پیش بیان شد که مهاجرت نخبگان و اندیشمندان ایرانی همواره برای ایران مضر نبوده است. در این بخش نشان داده می‎شود که «باقی ماندن» یا «بازگشتن» نخبگان و متخصصان ایرانی به کشور نیز همواره برای کشور مفید نبوده و بعضاً برای ایران خسارت‌بار بوده است. مانند بخش پیشین، در اینجا نیز با استفاده از چند مثال شناخته‌شده به توضیح موارد بالا پرداخته شده و پرسش‎های مبالغه‎آمیز و تأمل‌برانگیزی مطرح می‎شود، با این تفاوت که مثال‎های بخش حاضر مبتنی بر افراد نبوده بلکه به برخی پیامدهای ناخواستۀ حضور متخصصان و نخبگان در کشور رخ داده است.

مثال اول) وضعیت فرودگاه‎های کشور

بر اساس آمار ارائه‌شده توسط رئیس هیئت‌مدیره و مدیرعامل شرکت فرودگاه‎های کشور در سال ۱۳۹۲، ۵۴ فرودگاه در کشور فعال و از این تعداد فقط ۴ فرودگاه درآمدزا بوده‎اند (رسولی‎نژاد، ۱۳۹۲).

این آمار نشان می‎دهد که ایران با کمک گرفتن از بخشی از متخصصان و نخبگانش به ساخت و گسترش فرودگاه‎هایی پرداخته که توجیه اقتصادی نداشته‎‎اند و لذا جامعه از قِبَل سرمایه‎گذاری در ساخت این فرودگاه‎ها در مجموع متضرر شده است.

مثال دوم) وضعیت مدیریت آب و بحران آب در ایران

به لطف زحمات مهندسان سدسازی، آب و غیره، ایران در حال حاضر رکورد‎شکن برخی آمارهای مربوط به بحران آب است، ازجمله بیشترین مقدار برداشت از منابع آب زیرزمینی (۸۵%) و بیشترین میزان نشست زمین در اثر تخلیۀ منابع آب زیرزمینی. به این کارنامه باید خشک شدن دریاچه ارومیه، دریاچه هامون، تالاب گاوخونی، زاینده‌رود و بسیاری موارد دیگر را نیز افزود.

فرض کنیم از اولین برنامۀ توسعۀ ملی تاکنون «نابود کردن منابع آبی» به‌عنوان اصلی‎ترین هدف کشور تعریف شده بود، آیا بدون همکاری نخبگان/مهندسان این مقدار موفقیت قابل تصور بود؟! به‌عبارت‌دیگر، یکی از پیامدهای ناشی از حضور و فعالیت برخی از نخبگان/مهندسان ایرانی در کشور بحران آب بوده است!

مثال سوم) آمار تصادفات رانندگی و تعداد کشته‌شدگان مربوطه

میزان کشته‌شدگان تصادفات جاده‎ای در دنیا به ازای هر ۱۰۰۰۰ خودرو ۳ نفر و در کشور ما به ازای هر ۱۰۰۰۰ خودرو ۳/۷ نفر بوده است (عینی و سوری، ۱۳۹۴). بنابراین، حاصل اقدامات نخبگان و مهندسان جاده‌سازی، پل‎سازی و اتومبیل‌سازی کشور به یکی از اصلی‎ترین عوامل مرگ‌ومیر ایران تبدیل شده است، عاملی که سهم سالیانۀ آن در مرگ‌ومیر ما حتی بیش از سهم سالیانۀ جنگ تحمیلی بوده است.

آیا اگر ما نخبگان و مهندسانی نداشتیم که بتوانند این‌قدر جاده، پل، خودرو و غیره برایمان بسازند بهتر نبود و کمتر کشته نمی‎شدیم؟! آیا اگر مهندسان نخبه‎ای که به‌صورت ناخواسته واسطۀ فراهم آمدن این مرگ‌ومیر شده‎اند نیز در خارج از کشور بودند و ما حسرت بازگشت آن‌ها را می‎کشیدیم برایمان بهتر نبود؟!

مثال چهارم) وضعیت عرضه و تقاضا برای خدمات پزشکی و پیراپزشکی

یکی از حیطه‎های موضوعی که از یک سو جامعه واقعاً به آن نیاز دارد و از سوی دیگر افرادی که در آن متخصص می‎شوند به موفقیت‌های شخصی زیادی (مالی، موقعیت اجتماعی و غیره) نایل می‎گردند حیطۀ پزشکی و پیراپزشکی است. آنچه تأمل‌برانگیز است این است که با وجود اشباع شدن بیشتر مشاغل در کشور، سال‎هاست هم تعداد متخصصان و مشاغل این بخش (مطب، داروخانه، رادیولوژی، آزمایشگاه، بیمارستان و غیره) در حال افزایش است و هم مشتری چنین خدماتی! به نظر می‎رسد اگر در هر کوچه یک داروخانه تأسیس شود باز هم بازار داروخانه‎ها همچنان پررونق باشد!

اینکه ما نیازمند پزشکان و پیراپزشکان هستیم یک مسئله است و اینکه چرا این نیاز به‌صورت فزاینده و اشباع‌ناپذیری در حال افزایش است مسئله‎ای دیگر. نخبگانی که ظرفیت مغزی خود را صرف متخصص شدن در علوم پزشکی می‎کنند از یک سو یکی از احتیاجات جامعه را مرتفع می‎سازند و از سوی دیگر در مسیر ارتقای شخصی قدم‎های مؤثری برمی‎دارند. اما آیا نباید برخی نخبگان نیز مغز خود را بر این مسئله متمرکز کنند که چرا جامعۀ ما چنین نیاز فزاینده‎ای به خدمات پزشکی و پیراپزشکی دارد؟! مسئلۀ دیگر، نوع تقاضا برای خدمات مختلف پزشکی است؛ به‌عنوان مثال، تقاضای حریصانه‎ای که در کشور ما برای عمل‎های زیبایی وجود دارد مسئله‌ای است که شناخت ریشه‎های آن در حیطۀ تخصصی پزشکان قرار نمی‎گیرد و لذا انتظار می‎رود بخشی از محصلان و دانشجویان نخبۀ کشور به جای آنکه با انتخاب رشته‎های پزشکی مربوطه (جراحی زیبای و غیره) صرفاً به فکر بهره‎برداری شخصی از این بازار معیوب پررونق باشند، در حیطه‎هایی تحصیل کنند که نهایتاً بتوانند ریشه‎های این بیماری اجتماعی را بازشناخته و برای آن نسخه بپیچند.

مثال‎های بالا نشان می‎دهند که جامعۀ ما ظرفیت لازم برای استفاده از نیروی مهندسان (هرقدر هم که متخصص و نخبه باشند) را ندارد؛ به‌عبارت‌دیگر، همان‎طور که ثروت نفت به علت ظرفیت اندک برخی جوامع دارای آن به «نفرین منابع[۳]» تبدیل می‎شود، نعمت «وفور مهندسان» (ولو مهندسان نخبه) نیز به علت عدم وجود ظرفیت برای استفاده از آن‌ها به «بلای مهندسان» تبدیل می‎گردد. از این نقطه‌نظر، حتی به کار گرفتن مهندسان نخبۀ خارجی نیز به همان اندازه برای ما خسارت‌بار خواهد بود.

در مورد پزشکان نیز اگرچه جامعه برای نیازهای کوتاه‌مدت خود به پزشکان بیشتر محتاج است، اما دچار برخی آسیب‎های بنیادی‎تری است که موجب می‎شوند با وجود افزایش تصاعدی پزشکان تقاضا برای ایشان نیز به‌صورت فزاینده‎ای افزایش یافته و لذا این چرخۀ معیوب، معیوب‎تر شود.

۳- تعریفی متفاوت از پدیدۀ «فرار مغزها»

برخلاف تعریف رایج از پدیدۀ «فرار مغزها» که در آن بر وجه «جغرافیایی یا مکانی» مسئله تأکید می‎شود، به نظر می‎رسد وجه اصلی و مهم‎تر این پدیده جنبۀ «موضوعی» آن باشد. در این تعریف، «فرار مغزها» پدیدۀ نامبارکی است که در آن نخبگان یک جامعه (چه متخصصان و چه دانشجویانی که ظرفیت بیشتری برای تحصیل و فعالیت‌های ذهنی دارند) به جای متمرکز شدن بر «مسائل واقعی و اولویت‎دار جامعه»، قوای ذهنی خود را صرف مسائل کم‌اهمیت‎تر می‎کنند. از این نقطه‌نظر، «فرار مغزها» فرار از «مسائل جامعه» است و نه فرار از «مرزهای جغرافیایی کشور». حال ببینیم بر اساس این تعریف، اقامت نخبگان ایرانی در غرب و به‌ویژه مثال‎های بالا چگونه تفسیر می‎شوند.

یکی از مصداق‎های بارز فرار مغزها به اعضای هیئت علمی فراوانی مربوط می‎شود که بر روی موضوعات آی‎اس‎آی پسند پژوهش کرده، برون‎دادهای پژوهشی خود را نیز به زبان انگلیسی و در مجلات خارجی (حتی مجلات معتبر) منتشر کرده و دانشجویان و پژوهشگران داخلی برای دسترسی به مقاله‎های آن‌ها باید مبالغ هنگفتی پرداخت کنند. چنین افرادی درعین‌حالی که در داخل ایران حضور داشته و به‌اصطلاح «نان ایران را می‎خورند» و کشور بابت پژوهش‎ کردن و چاپ مقاله به آن‌ها بودجه پرداخت می‎کند، اما گویی «برای خارج از ایران کار می‎کنند»! در مقابل، اندیشمندانی مانند دکتر کاتوزیان، دکتر آبراهیمیان و غیره که نان خارج را می‎خورند، برای وطن کار می‎کنند. کشور ایران برای انجام پژوهش‎های دکتر کاتوزیان، دکتر آبراهیمیان و امثال ایشان هیچ بودجه‎ای صرف نکرده است، اما این پژوهش‎ها برای ایران بوده است. نکتۀ ظریفی که در اینجا باید به آن توجه شود این است که «زبان نگارش گزارش پژوهش و محل انتشار آن» به تنهایی نمی‎تواند یک معیار تعیین‌کننده باشد، آنچه مهم و تعیین‌کننده است «موضوع مطالعه» است.

از نقطه‌نظر تعریفی که نوشتار حاضر برای «فرار مغزها» ارائه می‎دهد، اینکه یک نخبۀ ایرانی در کجای جهان سکونت پیدا می‎کند چندان اهمیتی ندارد، مهم آن است که این نخبه از ظرفیت ذهنی‎اش برای چه چیزی استفاده می‎کند. نخبه‎ای که در مورد ایران و مسائل اولویت‎دار آن مطالعه و پژوهش می‎کند، نمی‎تواند مصداق فرار مغزها باشد، چه‌بسا اندیشمندان و نخبگانی که در راستای مطالعه، پژوهش، نظریه‎پردازی و نگارش بهتر در مورد مسائل اولویت‎دار ایران به خارج از کشور مهاجرت کرده‎اند. در مقابل، کسانی که از مسائل اولویت‎دار ایران غفلت کرده و نخبگی خود را صرف سایر مسائل می‎کنند (چه مسائل اولویت‎دارِ سایر جوامع و چه مسائل غیراولویت‎دار ایران) مصداق «فرار مغزها» هستند، فارغ از اینکه کجا سکونت داشته باشند.

از آنجا که در این تعریف، مفهوم «اولویت‎دار بودن» نقش تعیین‌کننده‎ای دارد، لازم است این مفهوم اندکی شرح داده شود.

ادامه دارد...

ارجاعات:

[۱] Brain Drain

[۲] لازم به توضیح است صحیح یا غلط بودن دیدگاه و نظریات اندیشمندانی که از آن‌ها نام برده شده است در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی­کند. کسانی که با آثار این اندیشمندان آشنا هستند، می­دانند که برخی از آن‌ها اختلاف‌نظرهای جدی با یکدیگر داشته و بعضاً نقدهای تندی نیز بر دیدگاه­های یکدیگر نوشته­اند.

[۳] resource curse

نظرات مخاطبان 0 7

  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۱:۴۱رحمت الله فتاحی 0 0

    درود بر همه
    با سپاس از آقای دکتر احسانی
    آرزو می کنم این موضوع و مساله مهم مورد توجه همه مدیران عالی قرار گیرد تا فکری اساسی برای جلب نخبگان و تشویق آنان کنند
    روزگار نیکو
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۲:۰۱رضا کریمی 0 1

    پرسش مهم و قابل تأملی است و نشان هوشمند نویسنده است
    اما نمونه ها قابل بحث هستند
    دسته اول فقط نمونه های علوم انسانی است اگر از نمونه های علوم تجربی هم میامد بهتر بود 
    سید جواد طباطبایی جزو «مواردی که مهاجرت دائم یک نخبه از ایران برای کشور بسیار پرخیر و برکت بوده است» آمده است. در حالی که سالهاست در ایران زندگی می کند
    
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۱۴:۱۲مسعود صادقی 0 0

    بسیار خوب.
    احسنت
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۶ ۲۲:۱۸غلامرضا فدایی 0 0

    چون نظر مرا خواسته بودید به اختصار می گویم:
    از توجه نویسنده محترم تقدیر می کنم. 
    این مساله جای بحث زیاد دارد
    مشکل مهاجرت و فرار مغزها واقعی است باید دنبال علت گشت و با علت مبارزه کرد اینکه چون ما نمی توانیم با ان برخورد کنیم پس بگوییم فایده دارد و موضوع جای دیگری است مثل این است که صورتمساله را پاک کرده باشیم
    رفتن به خارج یعنی بریدن از کشور چون تا دانشجویی که باید اهداف استادان خارجی را پی گیری کنی که عمدتا به نفع آنهاست. مگر اینکه به مقامی برسی مثل مثلا پروفسور سمیعی که حالا تازه آنهم به خاطر خیلی مسایل علاقمند شده در ایران سرمایه گذاری کند.
    مثال هایی که زده اید درست است ولی مثال و تمثیل ضعیف ترین ها در استدلال است. با این مثال ها عکس آن را هم می توان آورد. 
    مشکل ما این است که افراد دلسو  و خبیر نداریم و یا نمی خواهیم داشته باشیم. مساله سد های بی رویه از روی دلسوزی و لی بی مطالعه بود و یا توجه صرف به نفت و محصولات آن وخام فروشی و نتیجه آن پدید آمدن ریزگرد ها همه ناشی از عدم وابستگی به داخل است. ما هنوز مانند پسر حاجی های قدیم رفتار می کنیم که نفت دارد و باید آن را هزینه کند و بهترین راهش فروش خام است و حساب سازی بر اینکه کشور رشد داشته است. ولی کسی نیست که این رشد را تحلیل کند که چگونه و بر اساس چه داده ها و اطلاعات درست است
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۷ ۱۸:۲۹ابوالفضل اسدنيا 0 0

    سلام و درود بر دكتر احساني عزيز
    متن بسيار زيبايي بود و به پديده اي كه در مورد اون زياد بحث ميشه از ديدي نو پرداخته بود. 
    نكته جالب متن مثالهاي بود كه در زمينه سودمندي رفتن افراد نخبه بود اما همان گونه كه ديگر دوستان گفتن ميتوان در اين زمينه مثال نقض مشابه آنچه اشاره شد هم آورد.
    با مثال هاي بخش دوم مخالفم چرا كه مهندسان بخش دوم به دليل ضعف مديريتي به اين سمت و سو رفته اند به واقع اشكال كار در مديريت كردن افراد نالايق و نانخبه است.
    به عبارتي كارهاي بزرگ را به دست مردان كوچك و كارهاي كوچك را به دست مردان بزرگ سپردن است.
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۸ ۰۸:۱۹وحید احسانی - در پاسخ به استاد فدایی عزیز 0 0

    سلام و درود بر استاد فدایی عزیز،
    از اینکه حقیر را قابل دانسته و نوشتارم را مورد نقد قرار دادید بسیار سپاسگزارم.
    در مورد نکات ارزشمندی که مطرح فرموده اید مطالبی به ذهنم می رسد، امّا از آنجا که منظور نوشتار پس از انتشار بخش دوّم آن به طور کامل مشخص خواهد شد، خواهشمندم بزرگواری فرموده، بخش دوّم متن (قرار است طی روزهای آتی منتشر شود) را نیز مطالعه کنید که بعد مصدّع شوم.
    ارادتمند
                                
  • ۱۳۹۶-۰۱-۲۸ ۰۸:۲۲وحید احسانی - در پاسخ به استاد فتّاحی 0 0

    درود بر استاد فتّاحی عزیز،
    از نظر لطف شما بسیار سپاسگزارم.
    شاد و سلامت باشید.
    ارادتمند
                                

نظر شما