شناسهٔ خبر: 49130 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

شاد بودن تمرین می‌خواهد/ فرق بین زیبایی و بزک کردن را بدانیم

جمشید مرادیان مجسمه ساز معتقد است لزوما افزودن آثار هنری به شهر آن را زیبا نمی‌کند و گاهی هم باید برخی خلوتی‌ها را ایجاد کند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ این روزها از خیابان ولیعصر که رد شوید درختانی را می بینید که به نظر می رسد تلاش شده تا به یک اثر هنری تبدیل شوند. در واقع امسال در دل رویداد «بهارستان» ۳۵ هنرمند با طرح های ویژه هنری درختان خشکیده خیابان ولیعصر را در آستانه سال با افزودن المان هایی به یک اثر هنر شهری تبدیل کرده اند. گرچه تمامی ایده های هنرمندان مجسمه ساز نتوانست حق مطلب را درباره این درختان خشکیده ادا و ارتباط و تعاملی دو سویه با مخاطب برقرار کند اما در همین روزها کنجکاوی بسیاری از مردم را بر انگیخت.

در این میان و خارج از این قاعده جمشید مرادیان هنرمند پیشکسوت مجسمه سازی با سابقه بیش از ۵۰ سال کار با چوب و حضور در ۱۸ سمپوزیوم بین المللی و شناخته شده ترین هنرمند در ایران که تخصصش کار روی درختان خشکیده است، در همین خیابان ولیعصر و روی یکی از درخت های خشکیده اش طی یک هفته و در حضور مردم کار کرد تا در نهایت از دل آن یک پیکره بیرون آمد.

با جمشید مرادیان در حواشی خلق این اثر به گفتگو نشستیم. در بخش نخست این گفتگو به بحث های کلی درباره رشد و گسترش هنر در جامعه پرداختیم و در بخش دوم با تمرکز بیشتری روی نحوه کار او روی درخت های خشکیده به گفتگو نشستیم.

*روی درخت خشک شده کار کردن چه سختی هایی نسبت به کار روی چوب ایستاده دارد؟

-شما باید حتما درباره درختی که خشک شده و دلایل خشک شدنش شناخت داشته باشید. من همیشه قبل از کار روی درخت از یک گیاه پزشک می خواهم درخت را معاینه کند و ببیند چرا درخت خشک شده است. آیا در اثر باکتری خشک شده است یا مثلا سوسک ها به جان درخت افتاده اند. بعد باید آن بیماری درخت به طور کامل با سم پاشی برطرف شود وگرنه همان بلا سر مجسمه شما می آید. این اشتباهی است که بسیاری از کسانی که روی درختان خشک شده کار می کنند انجام می دهند. در واقع بیماری درخت را نمی شناسند و برای همین آنچه می سازند چند سال هم سرپا نمی ماند.

سختی دیگر کار روی درخت خشک شده این است که باید استوانه ای بودن درخت و ایستادگی اش حفظ شود. باید با چوبی یک دست کار کنید و ضمن اینکه نباید آلودگی بصری ایجاد کند.

*چه شد به این سمت گرایش پیدا کردید؟ دوست داشتید آثار بزرگ بسازید؟

-من مدت‌ها در آتلیه کار می کردم و بعد باید دنبال گالری برای نمایش آثارم می رفتم و به جایی هم نمی رسیدیم. به همین دلیل تصمیم گرفتم بیایم جلوی مردم کار بسازم.

*تفاوت نگاهتان وقتی با آهن یا چوب یا درخت خشکیده یا سنگ کار می کنید در چیست؟

-اول اینکه کار با آهن و سنگ کاملا متفاوت از چوب است. از سوی دیگر ما مجسمه سازی و پیکرتراشی داریم که مجسمه سازی هنر افزودن است. مثلا شما خمیر را بر می دارید و به آن مدام اضافه می کنید تا صورتی را بسازید، بعد از آن قالب می گیرید و بعد هم برنزریزی می کنید اما در یک بلوک سنگ یا در حجم درخت شما باید یک تصویر ببینید و بعد از آن چوب یا سنگ بکاهید که این می شود پیکرتراشی که کار سخت تری است. پیکرتراشی به دانش و تسلط بیشتری نیاز دارد چون در آن راه برگشتی نیست. وقتی ضربه ای زدید و بخشی از سنگ یا چوب پرید دیگر نمی توانید کاری بکنید. در حالیکه شما می توانید در کار با گل مدام به مجسمه اضافه کنید یا کم کنید و مجسمه سازی قابل اصلاح است.

اما درباره ایده باید بگویم برای من عموما طرح ها بداهه است مثلا برای همین کار جدیدی که در خیابان ولیعصر انجام دادم طرحی نداشتم اما اینکه چه می شود این صورت ظاهر می شود کار ۵۰ ساله است و اینطور نیست که من به سنگ یا چوب نگاه کنم و ناگهان طرحی در آن ببینم بلکه من این نقش ها را هزار بار دیده ام، ماکت هایش را ساخته ام، طرح زده ام و اینها همه به ناخودآگاه من رفته و به یک مهارت تبدیل شده است. وقتی به درخت نگاه می کنم از آن ناخوداگاه کمک می گیرم و چیزی را که باید ببینم می بینم. ضمن اینکه در گفتگوی میان من و درخت ۷۰ درصد درخت است که می گوید من باید با او چه کار کنم. وقتی جایی بارَش زیاد است به من می گوید آن را بردارم. وقتی زبر است می گوید آن را صاف کنم و....

جوان‌ها نباید انتظار داشته باشند در همان لحظه اول درخت با آنها صحبت کند بلکه باید بدانند کمیت های زیادی را باید از سر گذرانده باشند تا این اتفاق بیفتد.

*این روزها بسیاری از هنرمندها و استادان معتقدند کمیت چندان اهمیتی در هنر ندارد و کیفیت بدون کمیت هم حاصل می شود. حتی ما هنرمندان خلق الساعه ای را می بینیم که در جشنواره ها می درخشند!

-اگر کمیت را طی نکنید کیفیت جدید بروز نمی کند. پیکاسو اگر پیکاسو شد باید ببینید چقدر مجسمه ساخته و نقاشی کشیده است. اگر زندگینامه او را بخوانید می بینید هر کجا پا می گذاشت دست به خلق اثر می زد. این حرف آن «خیلی ها» اصلا منطقی نیست.

تا وقتی شما برای هر چیز کوچکی در مسیر حرکت خود بوق می زنید، پرنده ها را با تفنگ می زنید و ترقه زیر پای شهروند می ترکانی شهروندی شائبه ای بیش نیست*تا در بحث درخت ها هستیم بگذارید بپرسم آیا اتفاق هایی مثل رویداد «درختستان» می تواند به همان حرفی که در اول گفتگو زدید کمک کند؟ یعنی به کمک رشد عقل انتزاعی شهروندان بیاید؟

-بله اینها کمیت ها و کیفیت هایی است که ذهن مردم را تلطیف می کند. ما تمرین بصری کم داریم. در شهری مثل میلان شما تا به سر کار برسید حداقل ۳۰۰ مجسمه سر راهتان می بینید. این یعنی تمرین. هر چقدر بیشتر صحنه زیبا ببینید از خشونت فاصله می گیرید. عبور از پل زیبایی شناسی است که فرد را لایق اقامت در جامعه مدنی می کند. تا وقتی شما برای هر چیز کوچکی در مسیر حرکت خود بوق می زنید، پرنده ها را با تفنگ می زنید و ترقه زیر پای شهروند می ترکانی و او را به مرز سکته می رسانی شهروندی شائبه ای بیش نیست. شوخی کردن و شادی کردن هم تمرین می خواهد. تنها کسی که خیلی بازی کرده می تواند خوب بازی کند. هنر هم در جامعه به همین شکل بروز می کند؛ با تمرین زیاد.

*الان اگر بخواهید شهر تهران را نسبت به ۱۰ سال قبل مقایسه کنید به نظرتان از نظر هنری رشد کرده ایم؟

-بگذارید اینطور بگویم که آثار هنری در شهر افزایش چشمگیری داشته است اما همچنان آرامش نداریم. همیشه افزودن اثر هنری به شهر آن را زیبا نمی کند و گاهی کاستن باعث زیبایی می شود. مثلا در این شهر حتما باید تعداد بیلبوردها را نصف کنیم، پل های عابر پیاده را باید تبدیل به زیر گذر کنیم، بگذاریم برخی دیوارها سیمانی و سفید باشد و هر جا دیواری دیدیم نخواهیم یک اثر نقاشی دیواری روی آن بکشیم. برای شهر کار کردن نیاز به یک سلیقه فوق تخصصی می خواهد چون مستقیم با اعصاب و روان مردم در ارتباط است. باید فرق بین زیبایی و بزک کردن را بدانیم. شما در هیچ شهری نمی بینید که ۱۰ هزار تا چراغ زرد و قرمز و سبز در شهر نصب شده باشد. اینها عصبیت می آورد و باعث می شود آثار هنری هم کارکرد خود را در شهر نداشته باشند. در چنین شهری شاید بهتر است اثر هنری در معرض دید مردم قرار نگیرد چون سلیقه را بدتر خراب می کند. یک اثر هنری وسط میدان گذاشته اید که دور تا دورش بیلبورد و چراغ زرد و قرمز و علائم دیگر است؛ مردم باید چگونه آن اثر هنری را نگاه کنند.

*به نظر تعدد خودروها هم بی تاثیر نیست.

- این موضوع را دیگر باید فراموش کنیم. امکان ندارد بتوانید از این تعداد خودرو در شهر بکاهید چون صنعت اتومبیل سازی را نمی توان تعطیل کرد یا مسیرش را تغییر داد. این بلایی است که صنعت سر زندگی بشر آورده است.

*شما زمانی را که در شهر درشکه بود به یاد دارید؟

-بله.

*شهر حس و حال خوبی داشت؟

-اگر هم حس و حال خوبی داشت متعلق به همان دوره بود. اگر الان حسرت درشکه را بخوریم فکر مخربی است. باید بتوانیم زندگی امروز را خوب سازماندهی کنیم. فکر کردن به زمان درشکه واپس‌روی است. اگر امروز هم نسبت معقولی بین خودروها و خیابان بود مشکلی نداشتیم. موضوع این است که خودرو تولید کردیم اما برای همان خیابان هایی که درشکه در آنها می رفته است. البته بزرگراه ها و خیابان هایی ساخته شده اما نه به نسبت خودروها. برای همین مدام مجبور می شویم خیابان ها را دور برگردان بزنیم و... چون زیرساخت ها درست نیست و کسی هم نمی تواند برای این شرایط معجزه کند. آلودگی هایی در این شهر هست که آدمی را تباه می کند.

*به موضوع درخت‌ها برگردیم. کدام درخت را بیش از دیگر درخت‌ها دوست دارید؟

-برای من این مقوله سواکردنی نیست. هر کدام از درخت‌ها شخصیت خود را دارند. درخت گردو بی نظیر است، رنگی که درخت نارون دارد یا داستانی که درخت مجنون در پس خود دارد و سوزنی های درخت کاج یا سایه درخت سرو را نمی توان جایگزین هم کرد. من طبیعت را در کنار هم دوست دارم. آدم‌ها هم برایم سواکردنی نیستند. من تفاوت‌ها را در هستی و آدم‌ها می پذیرم و برایشان احترام قائل هستم. شما نباید مثل من فکر کنی و من وقتی انسانم که بتوانم این تفاوت را تحمل کنم. مشکل اینجاست که ما می خواهیم همه مثل ما فکر کنند و این یعنی کسی فکر نکند.

*گفتید امروز از کوهنوردی به اینجا برای گفتگو آمدید. شنیده ام کوهنورد حرفه ای هستید.

-من از بچگی کوه می رفتم و تمام قله های ایران از علم کوه و دنا و سهند و سبلان و دماوند را رفته ام. من از کوهنوردی مهر را یاد گرفتم چون کوهنوردها آن بالا یاد می گیرند به همنوردهای خود کمک کنند. دومین چیزی که از کوهنوردی یاد گرفتم این است که پیگیر باشم. کوهنوردها پیگیر هستند و عادت ندارند راهی را تا نصفه بروند. کوهنوردی که بکنید شخصیت نصفه نیمه از شما دور می شود. دیگر هیچ کتابی را نصفه رها نمی کنید. به هنرمندها توصیه شده خود را از ریتم طبیعت جدا نکنند و من با کوهنوردی این مساله را رعایت می کنم.

نظر شما