شناسهٔ خبر: 49149 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هر نظام فلسفی قرائت متناسب با خود از علوم انسانی را ارائه می دهد

عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم گفت: سنت های فلسفی متکثر می توانند علوم انسانی متکثری را تولید کنند و هر سنت فلسفی خاص با قرائت خاصی از علوم انسانی قرابت دارد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجت الاسلام احمد واعظی در نشست «تأملاتی پیرامون فلسفه و علوم انسانی» که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد، با موضوع نقش و کارکرد فلسفه درتولید علوم انسانی اسلامی، به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی در آغاز بحث خود گفت: نسبت فلسفه و علوم انسانی را می توانیم در سه محور مورد بررسی قرار دهیم؛ محور اول: فلسفه می تواند نقش هویت بخش و قوام بخش نسبت به علوم انسانی داشته باشد، یعنی فلسفه می تواند قرائتی از علوم انسانی را تولید کند و مبنا برای شکل گرفتن قوام گرفتن نظام دانشی به نام علوم انسانی قرار بگیرد.

وی گفت: سنت های فلسفی متکثر می توانند علوم انسانی متکثری را تولید کنند و هر سنت فلسفی خاص با قرائت خاصی از علوم انسانی قرابت دارد. مثلا در دوران مدرن، فلسفه مدرن با تطوراتی که در عقل مدرن پیدا کرد، علوم انسانی متناسب با خود را تولید کرد.

واعظی گفت: این فضای فلسفی که ما سازنده ابژه هستیم، یک بصیرت خاص تولید می کند که در فضای دانشی جدید از آن تعبیر به علوم انسانی مدرن می شود. همین طور فلسفه های پست مدرن که از جهاتی متفاوت با فلسفه های ماقبل خود هستند، قرائتی دیگر از علوم انسانی دارند که منسجم با مبانی فلسفی خاص خودش است. پس هر نظام فلسفی قرائت متناسب با خود از علوم انسانی را ارائه می دهد.

استاد فلسفه اسلامی در ادامه این سوال را مطرح کرد که آیا حکمت متعالیه توان و ظرفیت تولید علوم انسانی متناسب با خود را دارد یا خیر؟ به عبارتی دیگر آیا حکمت متعالیه می تواند قوام بخش علوم انسانی متناسب با مبانی خود باشد یا خیر؟

رئیس دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در تبیین محور دوم بحث خود گفت: خود مباحث فلسفی، دانش درجه اول علوم انسانی هستند. علوم انسانی با یک تعریف موسَع، همه دانش ها و مطالعات مربوط به انسان و امور انسانی اعم از امور روانی، رفتاری و پدیده های اجتماعی و فراورده های انسانی (هنر و ادبیات) را شامل می شود که در این تعریف از علوم انسانی، فلسفه فرهنگ یا فلسفه هنر، علوم انسانی به حساب می آید. حتی فلسفه هنر زیرمجموعه علوم انسانی است، بخشی از علوم انسانی عملا از جنس فلسفه است و گونه ای فلسفیدن است. پس علوم انسانی شامل این دسته از مطالعات فلسفی می شود و این بخش از مطالعات فلسفی بیرون از علوم انسانی نیست. فلسفه سیاسی، دانش درجه اول فلسفی است، یعنی فلسفیدن معطوف به حوزه سیاست است و با فلسفه سیاست که دانش درجه دو است فرق دارد.

این نظریه پرداز علوم انسانی اسلامی در محور سوم سخنان خود این سوال را مطرح کرد که از فلسفه چه استفاده ای در تولید علوم انسانی می کنیم؟ آیا سنت فلسفی حکمت متعالیه می تواند قرائتی از علوم انسانی را داشته باشد و در اختیارمان قرار دهد یا خیر؟

وی در پاسخ به این پرسش گفت: بر خلاف سنت های فلسفی پست مدرن که سر سازگاری با احکام توصیه ای و هنجاری ندارند، در سنت فلسفی اسلامی بخشی از تولیدات ما دانش هنجاری است، یعنی گزاره های هنجاری و توصیه ای را در درون سنت فلسفی اسلامی مشاهده می کنیم. مطالعات اجتماعی را می توانیم به سه دسته توصیفی، تبیینی و هنجاری تقسیم کنیم که در مطالعات توصیفی به تبیین وضع موجود می پردازیم و در بخش مطالعات تبیینی به دنبال علل و عوامل یک پدیده اجتماعی هستیم و در مطالعات هنجاری، راهکار محتوایی برای خروج از وضع موجود به سوی وضع مطلوب ارائه می کنیم که محتوای مطلوبیت ها با نظام ارزشی ما و با تلقی ما از سعادت مرتبط است که این ها به انسان شناسی ما برمی گردد و این بخش جایی است که فلسفه ایفای نقش می کند. منظور از فلسفه اینجا آنتولوژی صِرف نیست بلکه عرض عریضی دارد که یکی از مجاری آن احکام هنجاری فلسفه است. 

عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام در خاتمه متذکر شد: ما باید مراقب باشیم که در تاثیرگذاری محتوایی فلسفه اسلامی بر علوم انسانی دچار ساده انگاری و اغراق نشویم. اینکه بگوییم علوم انسانی از فلسفه اسلامی خوشه چینی می کند و یک نوع زایش و رابطه  تولیدی مستقیم بین فلسفه اسلامی و علوم انسانی اسلامی وجود دارد ساده انگاری است. ما نیازمند به تفلسفی همسو، سازگار و مبتنی بر تلاش های علمی در حکمت متعالیه هستیم. 

نظر شما