شناسهٔ خبر: 49274 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

به بهانه بازگشایی سی‌امین نمایشگاه کتاب تهران؛

تشکیک در یک آمار

نمایشگاه در اکثر رسانه‌های عمومی و گردهمایی‌های دولتی و غیردولتی آمار مطالعه بسیار کم و اندک ارزیابی می‌شود؛ این آمار به‌صورت سرانه بین ۲ تا ۴۵ دقیقه متغیر است؛ سپس چنین آماری مبنای قیاس میزان مطالعه با سایر کشورها قرار می‌گیرد. قبل از هر چیز سؤال اینجاست: این آمار چطور به دست می‌آید؟

فرهنگ امروز/ امیر سلطان‌زاده:

دنیای امروز دنیای محصولات جانبی است. اگر به کسی بگوییم رمانی نوشتیم، نخستین عکس‌العملش این نیست که «چه عالی»! بلکه این است: «آیا ناشری برایش پیدا کردی؟» به‌عبارت‌دیگر، آیا به‌صورت کتاب منتشر خواهد شد و تو از آن پول به دست می‌آوری؟ اگر چاپ شود و از آن پول نیز درآورید آن‌وقت پرسش بعدی این است: «خب، کتابت چطور فروش می‌کند؟» «آیا در لیست پرفروش‌ها قرار گرفته؟» گویا نوشتن هم مانند سایر چیزها تحت تأثیر بازار قرار گرفته است، این بازار است که تعیین می‌کند چه چیزی باید نوشته شود و چه چیزی باید خوانده شود. البته در برخی کشورها در کنار بازار عوامل دیگری نیز نقش دارند؛ در این شرایط اعداد نقش بزرگی را بازی می‌کنند.

هر سال هنگامی که به نمایشگاه کتاب نزدیک می‌شویم بسیاری از رسانه‌ها به همراه برخی روشنفکران به آمار مطالعۀ کتاب می‌پردازند؛ در این شرایط فقر مطالعه بارها مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. این فقر مطالعه و عدم اقبال عمومی به مطالعه را به‌عنوان پایۀ عدم رشد فرهنگی و عقب‌ماندگی جامعه تلقی کرده و نتایج مورد وثوق خود را نیز از آن استنتاج می‌کنند. در این میان قشر وسیع تحصیل‌کرده و باسواد کشور است که در قیاس با گذشته کم‌مطالعه ارزیابی شده و مورد هجمه قرار می‌گیرد؛ ازقضا این قشر، مخاطب اصلی این انتقادات است. سعی دارم در ادامه این موضوع را بررسی کنم.

قبل از هر چیز آمار مطالعۀ اعلامی جلب نظر می‌کند؛ مقوله‌ای که به استناد آن، منتقدان ساختار نقد خود را بنا می‌کنند. در اکثر رسانه‌های عمومی و گردهمایی‌های دولتی و غیردولتی آمار مطالعه بسیار کم و اندک ارزیابی می‌شود؛ این آمار به‌صورت سرانه بین ۲ تا ۴۵ دقیقه متغیر است؛ سپس چنین آماری مبنای قیاس میزان مطالعه با سایر کشورها قرار می‌گیرد. قبل از هر چیز سؤال اینجاست: این آمار چطور به دست می‌آید؟

با توجه به شرایط ایران چند راه ممکن است مدنظر قرار گیرد.

نخست، میزان فروش کتاب توسط ناشران معیار قرار گرفته و چنین نتیجه‌ای از آن حاصل شود. اکثر ما حداقل یک بار از میدان انقلاب تهران گذر کرده‌ایم و با دست‌فروشانی که کتاب‌های نایاب یا ممنوعه! را در کنار پیاده‌رو می‌فروشند برخورد داشته‌ایم. برخی از همین دست‌فروشان، کتاب‌های دست‌دوم خریداری‌شده از کتابخانه‌های مردم را ارزان‌تر از قیمت پشت جلد می‌فروشند. اتفاقاً به علت ممیزی‌ها و محدودیت در برخی کتب جدیدالانتشار، این کتاب‌ها از بازار خوبی نیز برخوردارند و این دست‌فروشان معمولاً سرشان شلوغ است. قصدم از نگارش این مطلب نقد ممیزی نیست، بلکه می‌خواهم نشان دهم که بازار فروش قابل اعتنایی خارج از حیطۀ آماری مورد استناد نیز وجود دارد.

بخش دیگری از کتاب‌هایی که هیچ‌گاه در آمار فروش کتاب محسوب نمی‌شوند کتاب‌هایی است که در گذشته مجوز انتشار گرفته‌اند اما پس از مدتی لغو مجوز شده‌اند. این کتاب‌ها نیز به‌راحتی با تاریخ گذشته و با مجوز قبلی در اکثر کتاب‌فروشی‌ها قابل مشاهده است. این بدان معناست که برخی کتاب‌های معروف و اتفاقاً پرفروش با مجوز قدیم و به تاریخ انتشار گذشته همچنان به فروش می‌رسند؛ این کتاب‌ها نه از سوی ناشر و نه از سوی مؤلف یا مترجم اعلام نمی‌شوند. مجدداً لازم به ذکر است که قصد نقد ممیزی کتاب را ندارم، بلکه می‌خواهم آمار مورد وثوق منتقدان را مورد تشکیک قرار دهم.

همچنین، عدم وجود قانون «کپی‌رایت» باعث می‌شود هر فرد به‌راحتی در فضای مجازی فایل بسیاری از کتاب‌های موجود در بازار را به دست آورد؛ این کتاب‌ها در بسیاری موارد بدون اجازۀ ناشر و مؤلف و مترجم به‌صورت اسکن‌شده در اختیار مراجعین است و در آمار فروش وجود ندارند. بدیهی است که در میان کتاب‌های فضای مجازی، کتاب‌های بسیای مجوز نداشته و امکان انتشار به‌صورت قانونی را ندارند.

موضوع دیگری که قصد دارم به آن بپردازم، آماری است که برخی خبرگزاری‌ها بیان می‌کنند. این خبرگزاری‌ها که ازقضا برخی از آنان به‌صورت تخصصی به مقولۀ کتاب و نشر می‌پردازند، آماری ارائه می‌دهند که دست‌اندرکاران حوزۀ نشر و مؤلفان و مترجمان را نیز مبهوت می‌کند؛ برخی مواقع آمار به شکلی است که در میان ۵ اثر پرفروش، ۳ اثر تنها از یک ناشر است، گویی خبرنگار تنها به پرسش از کتاب‌فروشی‌های خیابان کریمخان یا چند شهرکتاب بسنده کرده است. حال وقتی به صاحب‌نظران آن حوزه رجوع می‌کنیم، هیچ‌یک از آن آثار حتی جزء کتاب‌های چندم توصیه‌شدۀ ایشان برای مطالعه نیز نیست. فراموش نکنیم هنگامی که از حوزۀ تخصصی صحبت می‌کنیم، مخاطب عام برای کتاب‌های مذکور وجود ندارد و قطعاً نظر متخصصین صاحب است. در این میان نباید فراموش کنیم که بسیاری از ناشران همکاری لازم را با خبرنگاران جهت ارائۀ آمار ندارند و شاید همین موضوع رابطه را نسبت به اطلاعات مؤثرتر کرده است؛ اما همان‌طور که قبلاً هم ذکر کردم، حتی در آمار اعلامی ناشران، کتاب‌های فروش‌رفته با مجوز قدیم جایی نخواهد داشت.

بنابراین می‌بایست در مورد آمار اعلامی و منابعی که چنین آمار دقیقی را در اختیار منتقدین قرار می‌دهند با شک بیشتری نگریست؛ زیرا آمار دقیق مطالعه را نمی‌توان با استفاده از مصاحبه یا پرسشنامه یا به‌وسیلۀ گروه‌سنجی به دست آورد. پراکندگی آماری در این مورد کاملاً غیرهمگن است، پس آمار را تنها بر مبنای میزان فروش نمی‌توان به دست آورد.

با توجه به این اطلاعات که مبنای دقیق و درستی ندارد، مقایسۀ آن با سایر کشورها نیز قابل اعتنا نیست؛ زیرا در لیست آن کشورها -که اتفاقاً اکثراً از میان کشورهای پیشرفته و دارای فضای باز نشر اطلاعات هستند- آمار زیرزمینی وجود ندارد و اگر هم باشد به‌قدری کوچک است که قابل اغماض است. مجدداً لازم به ذکر است که قصد نقد ممیزی را که یکی از دلایل ایجاد بازار زیرزمینی است، ندارم.

مقولۀ دیگری که در هنگام نقد آمار پایین مطالعه بارها مورد حمله قرار می‌گیرد، گرانی کتاب است؛ اما آیا حقیقتاً چنین است؟ زمانی که به فروشگاه‌های کتاب مراجعه می‌کنیم و به قیمت‌های کتاب نظری می‌اندازیم، قیمت‌های عجیب یا غیرقابل پرداختی را مشاهده نمی‌کنیم. شاید اکنون بگویید میزان درآمد فرد مهم است؛ اما قیمت کتاب را باید در قیاس با سایر کالاها و خدمات سنجید تا معیار صحیحی از گرانی یا ارزانی آن به دست آید. متوسط قیمت کتاب در قیاس با سایر کالاهای غیرضروری بالا نیست. اگر قیمت یک بلیت سینما را -که امروزه حدود ده‌هزار تومان است- یا قیمت یک نوشیدنی در کافه‌ای را با قیمت کتاب مقایسه کنید، تفاوت آشکاری مشاهده نمی‌کنید (در این میان قیمت محصولات دخانی را منظور نکردم که اگر چنین می‌کردم ارزانی کتاب بیش از پیش مشهود بود)؛ این در حالی است که سالن‌های سینما و کافه‌های شهر پر از مخاطب و مشتری است. وزارت فرهنگ در سال‌های اخیر با پرداخت بن تخفیف و سایر مشوق‌های اقتصادی با عناوین مختلف کمک شایانی به صنعت نشر و مردم علاقه‌مند به مطالعه کرده است. اکثر فروشندگان در دوره‌های پرداخت این مشوق‌ها از رونق فروش کتاب می‌گویند؛ این یعنی شرایط بازار کتاب آن‌قدر هم بد نیست، مخصوصاً در زمینۀ قیمت‌گذاری و نسبت هزینۀ خانوار به یک کالای فرهنگی مثل کتاب. تنها قیاس این بازار با سایر مشاغل باعث می‌شود که سطح توقع صاحبان مشاغل مرتبط با کتاب و سرمایه‌گذاران افزایش یابد که به نظر من انتظاری نابجاست. اساساً از فعالیت‌های فرهنگی نباید توقع سوددهی بالایی را داشت؛ ‌ البته به‌جز برخی کالاهای فرهنگی بازاری، در اکثر نقاط دنیا همچنین است.

 پس گویا مشکل نه قیمت است نه تیراژ کتاب، بلکه فرهنگ مطالعه است، فرهنگی که متأسفانه هنوز ارزش اجتماعی تلقی نمی‌شود. در میان همان قشر تحصیل‌کرده‌ای که در مقدمه نیز به آن اشاره کردم، دیدن یک فیلم با هنرمندی فلان بازیگر یا کارگردان ارزش تلقی می‌شود، یا شاید حضور در فلان برنامۀ هنری یا کافه اساس فخرفروشی او قرار گیرد؛ اما چرا خواندن فلان کتاب یا داشتن امضای آن نویسنده یا مترجم برای او ارزش نیست؟ قصد ندارم سینما یا سایر امور فرهنگی و اجتماعی را کم‌ارزش نشان دهم، بلکه می‌خواهم توجه شما را به ارزش‌گذاری اجتماعی این دو مقوله جلب کنم تا شاید با واکاوی و آسیب‌شناسی دقیق بتوان به این موضوع کمکی واقعی کرد.

در اینجا قصد دارم معضل فقر فرهنگی را که بارها در مصاحبه‌ها و انتقادات، چه به‌صورت مکتوب و چه شفاهی، مورد نقد قرار گرفته به بحث بگذارم. در بررسی‌ها این فقر فرهنگی را نتیجۀ قیاس فرهنگ امروز با گذشته در ایران یا سایر کشورها بیان می‌کنند؛ اما آیا این فقر فرهنگی مولود کمبود مطالعه است؟ قیاس شرایط فعلی با گذشته مخصوصاً در دوران معاصر به نظر منطقی نیست؛ سرعت تغییرات به حدی شدید بود که ایران به‌عنوان کشور واردکنندۀ فرهنگ، توان لازم برای همپایی با تغییرات را نداشت. قبل از بحث در مورد کتاب و قیاس میزان مطالعه و فروش کتاب با گذشته، قصد دارم چند مؤلفه را بیان کنم. بسیاری بیان می‌کنند در گذشته علی‌رغم سطح پایین‌تر سواد عمومی، تیراژ کتاب‌ها بیش از امروز بود. بر اساس استدلالات قبل در ابتدای مقاله، این موضوع نتیجۀ درستی را به ما نمی‌دهد. به دلیل گسترش و توسعه و پیشرفت علم، قطعاً تعداد عناوینی که امروز در ایران منتشر می‌شود بیش از گذشته است، مضافاً بر اینکه در گذشته هنوز تکنولوژی به سطح امروز توسعه نیافته بود و نمی‌توانست زمان فراغت افراد را پر کند. پس کتاب جدای از ماهیت اصلی خود نقش دیگری در پر کردن اوقات فراغت بازی می‌کرد.

استدلالاتی که در گذشته با پایۀ آماری غلط بیان می‌شد، نتایج غلطی را نیز به همراه داشت؛ به همین دلیل سال‌ها تلاش برای تغییر مقولۀ مطالعه نتوانست منجر به حصول نتیجۀ مطلوب شود؛ بنابراین می‌بایست به جای جست‌وجو در آمار و دلایل عرضی وابسته به آن، به اصل موضوع که فرهنگ مطالعه است بیش از گذشته بها داده شود، فرهنگی که باید با تلاش اهل‌قلم و روشنفکران باعث تغییر ارزش‌های اجتماعی گذشته شود.

تغییر در سبک و شکل مطالعه معلول شرایط نوین جامعه است، شرایطی که باید با فرهنگ‌سازی و آسیب‌شناسی تغییر کند. پرداختن به مقولاتی انتزاعی و تریبون‌پسند قطعاً تغییری را در شرایط جامعه مخصوصاً در مورد موضوع کتاب‌خوانی ایجاد نخواهد کرد، به‌مانند تجربه‌ای که در این سال‌ها داشته‌ایم و حاصل آن را نیز دیده‌ایم؛ تغییر ارزش‌ها با تلاش برای ارزش‌سازی توسط اهل‌فن و دلسوزان قطعاً تأثیر بسزایی در این روند خواهد داشت.

نظرات مخاطبان 0 2

  • ۱۳۹۶-۰۲-۱۴ ۰۹:۱۴حُسَیْنْ 1 0

    با سلام و احترام و إِکرام،
    
    چند نُکته را عرض می‌کُنَم:
    نوشته‌اید: «اکثر ما حداقل یک بار از میدان انقلاب تهران گذر کرده‌ایم و با دست‌فروشانی که کتاب‌های نایاب یا ممنوعه! را در کنار پیاده‌رو می‌فروشند برخورد داشته‌ایم». این قول، خود مبتنی بر فَرضی نادُرُست اُستوار است، که البته لازم به "اثبات" دارد! و آن اینکه، نویسندۀ مُحترم گُمان کرده‌اند جمعیّت کتاب‌خَر و کتابخوان، همه یا تهرانی‌اند یا ساکنِ تهران‌اند یا به نحوی از انحاء مسیرشان به تهران و خیابان انقلاب می‌رَسَد، و یا چیزهایِ دیگری که این ابجدخوان لابُد نمی‌داند! مَخْلَصِ کَلام: همۀ راه‌ها به رُم[بخوانید تهران] خَتم می‌شود! امّا تا جایی که خبر داریم در شهرهایِ دیگر هم کَسانی کتابفروشی و ناشر و کتاب‌خَر و کتابخوان رَصَد کرده‌اند، إِنشاالله ایشان فی‌الواقع کتاب هم بخوانند، چون پُرپیدا نیست، شاید فقط همان ساکنینِ "انقلاب" کتابها را "بخوانند". به هر ترتیب، این همان چیزی است که، دلبستگانِ روشنفکری و ... با چسباندنِ یک "وارگی" به دُنبِ آن نامِ آن‌را می‌توانند "تهران‌وارگی" بِنِهَند(و چُنین کارهایی هم کرده‌اند ظاهرًا). و البته مُراد همان "مرکزگرایی" است که بنظر می‌رَسَد بعضِ روشنفکران و ساکنین خیابانِ انقلاب یا شاید حتّی کریم‌ خان، چندان به آن عِنایتی ندارند. به هر ترتیب ما که بخیل نیستیم، کتاب و سواد و سیاهی‌اش و علم و فرهنگ و .. و ... همه و همه به همان "انقلابی"ها برَسَد! نام و ننگش هم به پایِ همانها نوشته شود. امثالِ ما که نه در جایِ مهمّی هستیم و نه "انقلاب‌نشین" و نه مسیرمان به آنجاها می‌رَسَد، و نه «اطّلاعاتِ دقیق و درستی دارذیم» نمی‌رَسَد درباب فضلِ و مقام و منزلت مُشارٌإِلَیه سُخَنی بگوییم!
    
    
                                
  • ۱۳۹۶-۰۲-۱۴ ۰۹:۲۲حُسَیْنْ 1 0

    نُکتۀ دُوُم، نوشته‌اند: «مقولۀ دیگری که در هنگام نقد آمار پایین مطالعه بارها مورد حمله قرار می‌گیرد، گرانی کتاب است؛ اما آیا حقیقتاً چنین است؟ زمانی که به فروشگاه‌های کتاب مراجعه می‌کنیم و به قیمت‌های کتاب نظری می‌اندازیم، قیمت‌های عجیب یا غیرقابل پرداختی را مشاهده نمی‌کنیم». نمی‌دانم من خواب‌نما شُده بودم یا این هم از جنسِ همان «اطّلاعاتی است که مبنای دقیق و درستی ندارد» در همین زمستانِ سالِ پیش در همان "جُردَنِ" خودشان کتابفروشی‌ای با عظمت و قدمت تعطیل شُد! می‌فرمائید محلۀ مَردُمانِ مرفّه که جایِ کتابخوانها نیست! این هم البته حرفی است! کتابخوانها هم لابُد فقط فقراء هستند! قیمت هم برایِ فقراء اسباب زحمت نمی‌شود، قیمتها که عجیب و غیرقابل پرداخت نیستند!». کتابفروشیهای دیگری هم جز آن کتابفروشی جُردنی بوده است البته، که لابُد یا به همان خواب‌نُماییها راجع است، یا به همین «آمار مشکوک!». 
    
                                

نظر شما