شناسهٔ خبر: 49336 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

آیا آفات و دست‌اندازهای حوزۀ نشر به کاهش سرانۀ مطالعه در ایران کمک کرده است؟؛

هرآنچه خواندنی است دود می‌شود و به هوا می‎رود

کتاب شیوۀ آموزشی مرسوم در مدارس کتاب‌گریز است. مادامی‌که معیار سنجش در نظام آموزشی ما آزمون‌هایی باشد که بیش از آنکه درک و تحلیل دانش‌آموز را مورد ارزیابی قرار دهد، انباشت اطلاعات در حافظه را می‎آزماید و بر اساس آن ارزش‌گذاری می‎کند، دانش‌آموزان هرچه بیشتر متوجه و متمرکز بر اندک داده‌های کتاب‌های آموزشی خود و جزوات آن‌ها می‌شوند.

فرهنگ امروز/ سهراب جعفری:

اهمیت مطالعه و تأثیر آن بر رشد و توسعۀ فرهنگی جامعه به‌قدری واضح است که ما را بی‌نیاز از بازگویی‌اش میکند. پایین بودن سرانۀ مطالعه در ایران خبری تازه نیست، آمارها مختلف هستند، ولی همگی بر همین مضمون دلالت دارند. آنچه این روزها نگران‌کننده است، کاهش یا روند رو به نزول نشر کتاب و در پی آن سطح مطالعه است. چندی پیش به منظور نگاشتن مطلبی برای یکی از مجلات حوزۀ کتاب به آماری در پایگاه خبرگزاری کتاب برخوردم که اشارۀ مختصر به آن در اینجا خالی از لطف نیست. آمار خانۀ کتاب حکایت از آن دارد که تیراژ متوسط کتاب که ۱۰ سال پیش ۵ هزار ۲۳۴ نسخه بوده، در یک روند کاهشی منظم در سال ۱۳۹۳ به ۲ هزار و ۹۹۲ نسخه رسیده است. در این سال‌ها شاهد این بوده‌ایم که تعداد قابل توجهی از کتاب‌ها با تیراژی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ منتشر شده‌اند و گفته می‌شود که تعداد واقعی برخی از کتاب‌ها از آنچه به‌عنوان تیراژ قید شده، کمتر است. اگر بخواهیم به دنبال دلایل این کاهش بگردیم، با مجموعهای از عوامل برخواهیم خورد که کنار هم گذاردن آن‌ها نشر ما را شبیه پیکری میکند که بیماری صعب‌العلاجی تمام بافت‌های آن را متأثر و دچار اختلال ساخته است.

به نظر راقم این سطور، مهم‌ترین عامل افت شمارگان کتاب، کاهش گرایش به مطالعه است. علی‌رغم اینکه نرخ بی‌سوادی رو به نزول است و سطح تحصیلات جامعۀ ما با توجه به رشد مراکز آموزشی در تمامی سطوح به لحاظ کمّی رو به فزونی است، بااین‌حال، روزبه‌روز تقاضا برای خرید کتاب کمتر میشود. دلایل بحران نزول سرانۀ مطالعه را در هر دو سوی تولید کتاب و تقاضای آن میتوان جست‌وجو کرد.

 همه میدانند که مطالعۀ کتاب فضیلت است و باعث ثمرات بیشماری در زندگی فردی و جمعی میشود، اما صرف دانستن، تکافوی عمل متناسب را نمیکند؛ مطالعه رفتار است و نهادینه کردن آن طی فرایندهای تربیتی حاصل میشود. بسیاری از کارشناسان و صاحب‌نظران عرصۀ روان‌شناسی و تربیت عقیده دارند که گرایش به کتاب‌خوانی از جمله مقولاتی است که زمینۀ آن باید در دوران کودکی و نوجوانی فراهم گردد؛ به‌عبارت‌دیگر، اگر کودکان و نوجوانان با کتاب مأنوس شوند، این علقه در بزرگ‌سالی تبدیل به یک عادت میشود؛ ازاین‌رو، مدارس به خاطر نقش تعلیمی و تربیتی‌شان بی‌شک نقش تأثیرگذاری در نهادینه کردن مطالعه و کتاب‌خوانی دارند؛ حال باید پرسید مدارس ما تا چه اندازه در این امر موفق بوده‌اند؟ در دورانی زندگی میکنیم که هر روز اسبابهای تکنولوژیک تازه‌تری برای وقت‌گذرانی تولید میشوند. آیا واقعاً نهادهای آموزشی پایۀ ما توان این را دارد که دسته‌های بازی انواع کنسولها یا تبلت، موبایل و ... را از دست کودک و نوجوان بگیرد و جای آن کتاب بگذارد؟ پاسخ روشن است، خیر.

 حتی اگر این موارد در میان نبودند بازهم نظام آموزشی ما هم به لحاظ برنامه‌ریزی و هم امکانات، فاقد چنین کارایی است؛ شیوۀ آموزشی مرسوم در مدارس کتاب‌گریز است. مادامی‌که معیار سنجش در نظام آموزشی ما آزمون‌هایی باشد که بیش از آنکه درک و تحلیل دانش‌آموز را مورد ارزیابی قرار دهد، انباشت اطلاعات در حافظه را میآزماید و بر اساس آن ارزش‌گذاری میکند، دانش‌آموزان هرچه بیشتر متوجه و متمرکز بر اندک داده‌های کتاب‌های آموزشی خود و جزوات آن‌ها می‌شوند. ما نیازمند مدل آموزشی هستیم که به‌واسطۀ آن هم دانش‌آموز به مطالعه ترغیب شود و هم معلمین و مربیان را به‌عنوان مروجین مطالعه توانمند سازد. مادامی‌که مطالعه و کتاب‌خوانی جزو دغدغه‌های اصلی مدیران و مربیان نباشد، نمی‌توان انتظار داشت که نرخ مطالعۀ دانش‌آموزان از اینکه هست افزایش پیدا کند.

علاوه بر مسائل تربیتی، عناصر دیگری نیز در گرایش به مطالعه و کتاب‌خوانی یک جامعه دخیل هستند، یکی از این عناصر، حال و روز بنیۀ اقتصادی طبقات یک جامعه است؛ این امر از دو جهت بر سطح سرانۀ مطالعه تأثیر میگذارد، یکی اینکه وقتی قدرت خرید به علت تورم کاهش پیدا میکند، کتاب از سبد خرید حذف میشود و دیگر اینکه مطالعه کنشی است که به آرامش خاطر نیاز دارد، هنگامی که طبقات یک جامعه دغدغۀ معیشتی فراوان دارند، نمیتوان انتظار داشت که آرامش و تمرکز لازم را برای مطالعه داشته باشند.

گفتیم که علل کاهش کتاب‌خوانی را در هر دو سوی تولید و تقاضا میتوان یافت. عادت نداشتن به مطالعه و عدم تربیت لازم برای کتاب‌خوانی مهم‌ترین عامل نزول تقاضا است؛ اما در این‌سو، شرایط نشر کتاب با دشواری و موانع بسیاری روبه‌رو است. نویسندۀ تازه‌کاری را تصور کنید که قصد نگاشتن کتابی را دارد (نویسندۀ ما نه از معدود نویسندگان شناخته‌شده است و  نه جزو باند ناشری خاص که بدون زحمت فراوان بتواند اثر خود را در فرایند نشر قرار دهد)، بگذریم از دشواریهای یافتن ناشر و شنیدن هزاربارۀ عجزولابه‌های اقتصادی ناشران، او پس از جست‌وجوی فراوان با هزار ماده و تبصره با ناشری قرارداد می‌بندد؛ در قرارداد وی هیچ اثری از حمایتهای مالی پیش از چاپ و انتشار کتاب دیده نمیشود، نویدبخش‌ترین وعدۀ مالی برای وی ۹ ماه پس از عرضۀ کتاب است؛ او حتی اگر بیمار شود تحت پوشش هیچ بیمه‌ای نیست، چراکه بیمۀ اهل‌قلم خانۀ کتاب مدتی است به خاطر کمبود بودجه از پذیریش افراد جدید معذور است. نویسندۀ ما پس از ماهها تلاش در کنار شغل دیگرش، تألیف خود را به سرانجام میرساند و در آغاز راه پرسنگلاخ نشر کتاب قرار میگیرد، اگر بخت همراهش باشد، حاصل کارش مدت‌ها در کشوی میز یا قفسۀ انتشاراتی خاک نخواهد خورد و برای بررسی‌های لازم به ادارۀ ممیزی وزارت‌خانه فرستاده میشود. نویسندۀ ما مانند هر فرد دیگری که در این راه قدم گذاشته است، از قانون کلی ممیزی اطلاع دارد و حتی در زمان تألیف به آن التفات ویژه داشته است.

 فکر کنیم که نویسندۀ خیالی ما از اقبال بلندی برخوردار است و از راهروهای طبقات ساختمان بهارستان سر سلامت به در میبرد؛ حال او به دفتر نشر برمیگردد و ناشر را همچون تولیدکننده‌ای که بیبش از هرچیز به فکر چرخۀ مالی است، میبیند. از آنجا که مدت‌هاست یارانۀ کاغذ برداشته شده است، هزینۀ فنی چاپ کتاب چندین برابر از قبل شده است، از سوی دیگر، چون نویسندۀ تازه‌کار محروم از قانون پرلطف خرید کتاب وزارت‌خانه است و فاقد رانت خرید نهاد خاصی، ناشر با در نظر گرفتن  اوضاع و احوال بازار کتاب، جانب احتیاط را میگیرد و کتاب را در پایین‌ترین حد ممکن از تیراژ چاپ میکند. البته گزینۀ دیگری در مقابل مؤلف وجود دارد؛ تقبل هزینۀ چاپ یا بخش قابل ملاحظه‌ای از آن، که این روزها «خودناشری» نامیده میشود، اما متأسفانه عدم تمکن مالی وی مانع از این میشود که مانند برخی بدون مطمح نظر قرار دادن همان اندک مزد و صرفاً به خاطر سودای نویسندگی به دلایل مختلف، تمام هزینه یا بخش قابل ملاحظهای از آن را به گردن بگیرد؛ پس باید راضی باشد به کاغذ بی‌کیفیت و برای صرفه‌جویی در هزینه، از تجلید و طرح جلد مناسب هم چشم بپوشد. بالاخره پس از طی فرایندهایی، کتاب کمتر از هزار جلد چاپ میشود و دورۀ پردغدغۀ مؤلف شروع میشود؛ تیراژ کتاب به‌قدری پایین است که سپردن آن به شبکۀ توزیع کتاب با حق‌الزحمه‌ای برابر با حدود ۴۰ درصد سود فروش کتاب  نه به صرف ناشر است و نه مؤلف.

بنابراین، تنها راه ممکن عرضۀ کتاب به‌صورت مستقیم و قطره‌چکانی است، بدین شکل که ناشر یا خود مؤلف به منظور عرضۀ کتاب به فروشگاه‌های کتاب مراجعه نماید. عرضۀ کتاب، تخصصی مجزا از تولید کتاب و نیازمند امکاناتی فراتر از آن است. وقتی کتابی به‌صورت مستقیم و قطره‌ای توزیع شود قطعاً در ویترین دیده نمیشود، چراکه نه ناشر و نه مؤلف مانند شبکه‌های توزیع کتاب، بازار را نمیشناسند و همچنین بالعکس. از طرفی نیز فاقد اسباب لازم برای عرضۀ کلی و پوشش مناسب هستند، در نتیجه ویترین بیرونق چند فروشگاهی که بدان مراجعه میکنند  سبب میگردد که فروشندگان تنها یک یا دو نسخه از کتاب را خریداری کنند و در صورت فروخته شدن این تعداد دوباره درخواست کتاب کنند. نبود امکاناتی مانند فروش دیجیتال یا تهیۀ نسخۀ الکترونیک کتاب به علت سستی در اجرای قانون حق مؤلف و کپی‌رایت، گزینه‌ای است که هیچ ناشری بدان تن نمیدهد، علی‌رغم اینکه روش خرید مذکور روزبه‌روز در جهان بیشتر میشود و پیش‌بینی میشود که در سال‌های آینده از روش سنتی پیشی بگیرد.

 آخرسر، مؤلف فرضی این یادداشت پس از همۀ این مصائب باید حوصله و جان برداشتن قدم آخر را هرچند به‌صورت محدود داشته باشد، تا آنجایی که میتواند دوستان، اقوام و آشنایان خود را از انتشار کتابش خبردار کند، هرچند که شبکه‌های اجتماعی مجازی جدید این امر را تسهیل کرده است، اما صرف تمسک به این روش تبلیغی معجزه‌ای خاص در فروش را پدید نمیآورد؛ مطلوب نهایی و حداکثری او در استفاده از این روش، فروش عمدۀ اندک‌ شمارگان چاپ نخست میتواند باشد.

 مصائب و مشکلات کتاب آن‌قدر فراوان است که در یک گزارش نمیتوان به همۀ آن‌ها پرداخت. در این یادداشت گوشه‌ای از دشواری‌های چاپ یک اثر بیان شد. نشر ما دردهای بسیار دارد که رفته‌رفته صعب و لاعلاج میشود، مسائلی مانند عدم توسعۀ منطقی فروشگاه‌های کتاب در سراسر کشور و حتی کلان‌شهرهایی مثل تهران، بی‌توجهی به ناشران شهرستانی، مسائل و مشکلات مربوط به نمایشگاههای کتاب، کمبود سالن مطالعه و کتابخانهها، تغییر کاربری فروشگاههای کتاب و تبدیل شدن آن‌ها به لوازم‌تحریرفروشی یا در برخی از موارد به اغذیه‌فروشی، رشد عجیب‌وغریب کتاب‌های بدون مجوز وغیرقانونی، چاپ و نشر زیرزمینی ، عدم استفادۀ مناسب از تکنولوژی برای عرضۀ کتاب و پدیدۀ شومی که این روزها دامن برخی از افراد معتبر دانشگاهی را هم گرفته است با عناوینی تحت «کتاب‌سازی» و «انتحال». با ملاحظۀ همۀ این موارد، درمییابیم که خطرات جدی نشر ما را تهدید می‌کند که با وجود این‌ها معلوم نیست در آینده بتواند به همین شکل کج‌دارومریزش ادامۀ حیات دهد.

نظر شما