شناسهٔ خبر: 49371 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

این ٣ نفر/ درباره کارگردان‌هایی که به جوانان هنر و زندگی می‌دهند

 سه کارگردان تئاتر ایرانی هستند که بیشترین بهره را از انرژی جوانان و آماتورها در صحنه می‌برند که بودنشان در تئاتر به‌نفع جوانان است چون از عهده راهبری و هدایت آنان نه‌تنها در صحنه که در واقعیت‌های روزمره زندگی نیز برخواهند آمد.

فرهنگ امروز/ رضا آشفته: سه کارگردان تئاتر ایرانی هستند که بیشترین بهره را از انرژی جوانان و آماتورها در صحنه می‌برند که بودنشان در تئاتر به‌نفع جوانان است چون از عهده راهبری و هدایت آنان نه‌تنها در صحنه که در واقعیت‌های روزمره زندگی نیز برخواهند آمد. به‌عبارت‌بهتر اینان انگیزه تئاتر زندگی را به بازیگرانشان می‌آموزند.
پیش از آنکه فرهاد تجویدی با نمایش «من» مطرح شود، دو نفر دیگر هم با تفکرات و اهداف مشابه خود را در تئاتر ایران مطرح کرده‌اند و درست در آستانه اتفاق باشکوهی بوده‌اند که گروهشان از هم پاشیده است.
احسان رحیمی‌ از کارگردان‌های ساکن در شاهین‌شهر اصفهان بود که توانست فرم مبتنی‌بر حرکت و ایجاد ضرباهنگ و هماهنگی درست خود را مطرح کند. او با بچه‌های جوان و آماتور کار می‌کرد و کارش را در هماهنگی حرکت و موسیقی می‌ساخت. او که این روزها به بلژیک - شاید تا همیشه- کوچ کرده است؛ نتوانست بار زحمت زندگی خود و دو فرزندش را تحمل کند و به‌ناچار کوچ کرد.  حمید پورآذری نفر دوم این مدل خلاق و پرانرژی است. او هم با جوانان بسیار در فرهنگ‌سرای بهمن «اودیپ» و «دایره گچی قفقازی» را به تماشا درآورد. باز هم بچه‌های ایرانی کولاک کردند و خلاقیت گروهی را در بارزترین شکلش نمایان کردند. او در سال ٩٥ با همکاری سیامک احصایی توانست نمایش «خانه‌ام ابری» را کار کند که در بخش بین‌الملل تئاتر فجر به‌عنوان بهترین نمایش برگزیده شد. خانه‌ام ابری نمایشی است که در آن انسان به اقتضای زمان ازدست‌رفته بررسی می‌شود؛ زمانی که حق طبیعی هر انسانی است، اما در گردونه روزمرگی‌هایی که انسان برای انسان تعریف می‌کند، در مدار تکرار این زمان از کف می‌رود. هر انسان دارنده و صاحب زمان است و به اختیار باید آن را صرف امور زندگی‌اش کند، اما انسان صاحب قدرت دیگران را در اختیار می‌گیرد و این تصاحب زمان و دراختیاربودن همگانی معنایش دقیقا استثمارشدن است.  فرهاد تجویدی هم در فرهنگ‌سرای اندیشه چندسالی است با این جوانان کار می‌کند. درسشان می‌دهد و می‌داند که این کار بیهوده نیست و حالا اثباتش در اجرای نمایش «من» در تالار تندیس شهر تهران ممکن شده است. این سه نفر کارگردان خلاق ایرانی در آستانه جهانی‌شدن هستند؛ یعنی به اقتضای داشتن نیروی خلاقه توانسته‌اند خودی نشان دهند؛ فرایندی که در آن اتفاقات شگفت‌انگیز آشکار می‌شود. ناخودآگاه اینان به ناشناخته‌ها پا می‌گذارند و کاشف لحظه‌های بکری هستند که تماشایی و شگفت‌انگیزند. اینان جمع‌گرایند و همین گرایش است که می‌تواند بسترساز اتفاقات مهم گروهی باشد. می‌توانند جمع را به هم‌گرایی و هماهنگی دعوت کنند چون آزاداندیش و معناگرایند و اصالت‌های انسانی مبتنی‌ بر رفیق‌شدن و دوستی را می‌شناسند. پس در عملی کاریزماتیک که انرژی گروهی را در مرکز ثقل یک اثر نمایشی قابل رؤیت می‌کنند، می‌توانند از دورهمی‌های گروهی با ایجاد تمرین به تولیدات قابل درک و مشاهده برسند. جامعه نوجو و خلاق نیازمند چنین افرادی است که با شناسایی آنان می‌تواند هنجارهای اجتماعی را سروسامان بدهد. اگر صد ایرانی در حد این سه نفر داشتیم می‌توانستیم شاهد اتفاقاتی بایسته‌تر برای ایجاد هماهنگی در سطح کلان اجتماعی باشیم. متأسفانه در ایران هنوز رسم قدردانی و کشف افراد نخبه و خلاق باب نشده است و برای همین اینان یا به خارج می‌روند و هنرشان آنان را مستفیض می‌کند یا می‌مانند و خانه‌نشین می‌شوند و در بهترین حالت همین حرکاتی است که هرازگاهی از پسش به اقتضای امتیازات اندک برمی‌آیند. درحالی‌که اینان نیروی بیش از اینها را دارند و می‌توانند صدها نفر را به کشف و خلاقیت وادارند.
من نمایشی پسامدرن است که خبر از حضور کارگردانی اسم‌ورسم‌دار می‌دهد که می‌تواند با نیروی خلاقه‌اش آثار جهانی تولید کند. بارقه‌های جهانی‌شدن در همین تک‌اثر هم مشهود است، اما باید حمایت باشد تا بشود دقیقا کاری کرد کارستان. تجویدی بازی بسیار سخت و مشقت‌باری را برگزیده و توانسته با تربیت گروهی جوان به مدت سه، چهار سال به جایی برسد که در صحنه مهندسی دقیقی از حرکت، چیدمان و فضاسازی را مهیا کند. او کارگردانی خلاق و نوجوست که هیچ هراسی ندارد که به او بگویند گروهش آماتوری است چون با این بازیگران می‌تواند کاری را بکند که اولا دلخواهش است و ثانیا در آن هماهنگی و ضرباهنگ به بهترین نحو ممکن متجلی شود و ثالثا نو و خلاق باشد. او ذهنی رها دارد و چارچوب‌های کهنه را شناخته و به بازی می‌گیرد. او طنز را بازیچه فرم می‌کند تا در چارچوب‌ها نماند، بلکه همه‌چیز برایش بازی باشد و هرچیزی بازیچه‌ای که بشود آن را به کار گرفت برای خلقی متفاوت.

رزونامه شرق

نظر شما