شناسهٔ خبر: 49795 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فولادوند: هیچ کوشش بشری همسنگ جستجوی دو گوهر کمیاب خرد و آزادی نیست

عزت الله فولادوند در نشست رونمایی از «کتاب ارج نامه استاد عزت الله فولادوند» گفت: هیچ کوشش بشری همسنگ تلاش برای دستیابی به دوگوهر کمیاب خرد و آزادی نبوده و نیست.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ عزت الله فولادوند در نشست رونمایی از «کتاب ارج نامه استاد عزت الله فولادوند» که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، سخنرانی خود را ارائه کرد و گفت: این جلسه به مناسبت رونمایی از کتابی منعقد شده است که انتشارات مینوی خرد با عنوان در جستجوی خرد و آزادی که اشاره به تلاش های اینجانب دارد، منتشر کرده است. اعتقاد راسخ من همواره در سراسر عمر بر این بوده که هیچ کوشش بشری همسنگ تلاش برای دستیابی به این دوگوهر کمیاب (خرد و آزادی) نبوده و نیست. اما از بازی های چرخ که چه به تکرار بیضه در کلاه کوشندگان آن راه شکسته اینکه اغلب چگونه حاصلی که از آن تلاش های بی دریغ به دست آمده عکس مقصود اصلی بوده است و درختی که با آن همه امید و آرزو کاشته شده میوه تلخ به بار آورده است. خرد به نابخردی بدل گشته و آزادی به بندگی تغییر ماهیت داده است.

وی در ادامه گفت: به نظر می رسد در این راه نیز مانند دیگر نامرادی های آدمی علل متعدد وجود داشته، اما شاید بیش از همه علت شکست گزینش وسائل و راه های نادرست برای حصول مقصود بوده است. یعنی درست در جایی که بیش از هروقت به خردمندی نیاز وجود داشته است، از خرد می توان همچنین به دانایی تعبیر کرد و از بی خرد به نادانی، اما این معادله همه جا درست درنمی آید. افرادی بوده اند و هستند که لاف دانستن زده اند، یعنی اطلاعات فراوان داشته اند، اما خردمندانه عمل نکرده اند. بی اطلاعی به یقین به زیان می انجامد و اطلاعات شرط لازم و مایه کار است، اما شرط کافی نیست. آنچه انبوه اطلاعات را از اعتبار می اندازد گزینشی عمل کردن است.

فولادوند افزود: اگر هرآنچه که به مذاقمان خوش آمد، پایه قرار دهیم بی گمان خطا خواهیم کرد. دلیل این امر که شاید از شدت وضوح اغلب به چشم نمی آید روشن است. همه می دانیم یا باید بدانیم که هیچ کس به تنهایی قادر به فهم کل واقعیت عینی جهان نیست. زیرا جهان همواره فقط در یک چشم انداز به او نمایانده شده است. این چشم انداز تعین کننده یا متناظر با نقطه دید و نظرگاه او در جهان است. به گفته دانای بزرگ مولانا؛ «از نظرگاه است ای مغز وجود/ اختلاف مومن و گبر و یهود». به گفته هانا آرنت؛ « اگر کسی بخواهد جهان را آنگونه که به واقع هست ببیند و به تجربه درآورد تنها از این راه قادر به آن کار خواهد بود که جهان را چیزی بداند که دیگران نیز در آن شریک و سهیم اند. چیزی که آنان را از یکدیگر جدا می کند و در عین حال به یکدیگر پیوند می دهد، چیزی که چهره ای متفاوت به هر کس می نمایاند. چیزی که همانقدر قابل فهم می شود که بسیاری کسان بتوانند درباره آن با آن گفتگو کنند و قادر به تبادل افکار و چشم اندازهایشان با یکدیگر باشند».

وی یادآور شد: یگانه شرط پدیدار شدن جهان واقعی و عینی از زوایا و جهات مختلف، آزادی ما در گفتگوی آزادانه با یکدیگر است. اگر به تاریخ جهان بنگریم، بسیار می بینیم دوره های دراز در سرنوشت اقوام و ملل که آوار سهمگین جمود و تعصب آزادی اندیشه و گفتار را خفه کرده و مجالی برای نیل به دانایی باقی نگذاشته است. نباید تصور کرد که فرمانروایان خودکامه و حاکمان جبار در این باره مقصر بوده اند، گناه ایدئولوژی جامد نیز اعم از دینی و دنیوی کمتر از آنان نبوده است. به عنوان نمونه رفتار محاکم تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک را به خاطر بیاورید که در ۱۲۳۳ نخست در جنوب فرانسه به فرمان پاپ گریگوری نهم برای برانداختن عقاید مخالف و ریشه کن کردن پروتستانتیسم و حفظ کاتولیسیسم تاسیس شد. محاکمات به کلی سری و خودسرانه بود و متهم پیشاپیش گناهکار و جرمش مسلم دانسته می شد. فرمانروایان دوران فئودالیسم نه تنها پشتیبان این جنایات کلیسا بودند بلکه شریک منافع آن در مصادره اموال محکومان می شدند. 

این مترجم متون فلسفی افزود: دامنه تفتیش عقاید تا نزدیک ۵۰۰ سال بعد به ایتالیا و آلمان و اسپانیا و حتی بعضی از  بخش های کاتولیک مذهب آمریکای لاتین نیز کشیده شد و گریبان مسلمانان و یهودیان آن مناطق را گرفت. نه تنها مردم عادی بلکه بسیاری از متفکران و فیلسوفان و دانشمندان مانند گالیله و ژوردانو برونو نیز قربانی آن شدند. حکایت جمود و تحجر بیش از این هاست و با کمال تاسف محدود در قرون وسطی نماند و دامنه آن به ایدئولوژی های معاصر ما هم کشیده شد. چنانکه در داستان سلطه فرمانروایانی همچون سلیم، هیتلر، مائو دیده ایم و امروز نیز چشممان به ظهور فرقه داعش روشن شده است.

وی در ادامه تاکید کرد: تا بدینجا در ستایش عقل گفتیم که سر نیک فرجامی است. عقل است که چراغ راه زندگی است و سرپیچی از آن آینده را تیره و تار می کند. اما هر چه در ستایش عقل بگوئیم باز می بینیم پهنه ای پهناور و پرراز نگفته مانده و آن قلمرو دل است و عشق. به قول مولوی هرچه گویم عشق از آن بالاتر است. من تا هرجا که به یاد دارم در سراسر زندگی دل درگرو عشق به ایران داشته ام اگر درست بنگریم و دلتنگی ها را کنار بگذارم ایران از شگفتی های جهان است. کشوری است یگانه که برخلاف بسیاری کشورهای دیگر که محو شده اند و به گذشته ها پیوسته اند، در طول هزاران سال به رغم سهمگین تر حوادث و به رغم هجوم رومی و ترک و تازی، به رغم کینه های کسانی که از بیرون و درون کمر به برانداختن آن بسته بودند، با متانت و سرسختی ایستاد و مبارزه کرد و نگذاشت بدخواهان به کام دل برسند.

فولادوند گفت: یکی از گرانمایه ترین میراث های مردم این سرزمین زبان فارسی بوده است. زبانی که در فلسفه و شعر و نثر پیوسته در اوج قدرت بوده است و همچنان امروز زنده و پابرجاست. من همواره عاشق هنر بوده ام و آثار بزرگ هنری را از هر قوم و ملتی ارج نهاده ام. هنرمندان به روح بشر غنی بخشیده اند. من اعتقاد راسخ دارم که  ملت بزرگ ایران شایسته ترین سهم را در این میان داشته است. آثار فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی  و دیگر بزرگانی چون آنان در بالاترین حد هنر جهانی و میراثی در منتهای ارزندگی در تاریخ بشر است. بی نهایت شادمانم که این زبان فخیم برخلاف بسیاری از  زبان های اقوام دیگر زنده و شکوفان است.

وی در پایان یادآور شد: من افتخار می کنم که هرگاه در این سده بیست و یکم قلم به دست می گیرم، هنوز به زبان فردوسی و حافظ و سعدی می نویسم. هرچه داریم از وجود ارجمند ایران است بنابراین با آوای بلند می گویم که همه عالم تن است و ایران دل. پاینده ایران.

نظر شما