شناسهٔ خبر: 49847 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هندسه دکارتی و قلمرو مدرن

بسیاری از جغرافی‌دانان سیاسی اتفاق نظر دارند که فضا در مقام مقوله‌ای سیاسی برای اولین بار بعد از صلح وستفالیا (١٦٤٨) در علم هندسه به کار گرفته شد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ مفهوم فضا تعین خاصی از جهان مادی است، برآمده از انقلاب علمی قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، که صرفا با امتداد در طول و عرض و ارتفاع به مفهوم بعدمندی صرف استناد دارد. دکارت در اثبات این مسئله نشان داد فضا با این ابعاد به جهان مادی تعین می‌بخشد و هندسه تنها علمی است که به ما اجازه دسترسی به جهان مادی را می‌دهد. او در اصول فلسفه استدلال خود را چنین به کار بست: «فضا یا مکان داخلی با جوهر جسمانیتی که در آن است متفاوت نیست مگر در شیوه ادارک ما از آن‌ها. زیرا در حقیقت همان امتداد در طول، عرض و عمق که تشکیل‌دهنده فضاست تشکیل‌دهنده جسم است؛ و تفاوت آنها فقط در این واقعیت است که ما در جسم امتداد را به‌صورت جزئی در نظر می‌گیریم و تغییرات آن را همراه با تغییرات جسم درک می‌کنیم». دکارت مکان را از فضا جدا و آن را قابل محاسبه ‌کرد. چون این مفهوم هندسی محض بسیار انتزاعی‌تر از آن چیزی است که معمولا از ماده واقعی یعنی جوهر جسمانی می‌فهمیم. دکارت نشان داد تمام مسائل در هندسه چیزی نیست جز امتداد برخی خطوط مستقیم و مقدار ریشه‌های یک معادله. بنابراین فضا به کمیتی شمارش‌پذیر، سنجش‌پذیر و محاسبه‌پذیر تبدیل شد. شاید چندان بی‌ربط نباشند اگر تأثیر فضای دکارتی را در تولید قلمرو حاکمیت و فرآیند ساخت دولت مدرن برجسته کرد.
بسیاری از جغرافی‌دانان سیاسی اتفاق نظر دارند که فضا در مقام مقوله‌ای سیاسی برای اولین بار بعد از صلح وستفالیا (١٦٤٨) در علم هندسه به کار گرفته شد: فضا به‌عنوان سیاسی‌ترین مقوله جهان جدید محاسبه شد و با پیشرفت فنی در نقشه‌کشی، نقشه‌برداری و برداشت زمین، در بخشی از کره زمین پیاده شد. البته این چالش از آغاز سیاسی بود و نه قضیه‌ای صرفا جغرافیایی. از آنجا که جغرافیای محض و نقشه‌برداری صرف به‌خودی خود به‌عنوان علوم و روش‌های ریاضی و تکنیکی علوم طبیعی خنثی هستند، قدرت و توانایی آنها تنها در گرو موقعیت‌های کاربردی جهانی جدید است: موقعیت‌هایی کاملا سیاسی. این موقعیت‌های نوین علی‌رغم بی‌طرفی علم جغرافیا با در انداختن بلافصل نبردی سیاسی بر سر مفاهیم جغرافیایی محض این گفته بدبینانه هابز را توجیه کردند که اگر پای مفاهیم حساب و هندسه هم به حوزه سیاست باز شود مشکل‌ساز می‌شوند. چون این مفاهیم ریاضی ناب هم در سیاست به تمایزگذاری ضروری دوست و دشمن کشیده می‌شوند. اهمیت هندسه دکارت و محاسبه فضا به‌منظور تعیین قلمرو حاکمیت، تقریبا یازده سال پس از انتشار رساله «گفتار در روش خرد» دکارت و «هندسه» که ضمیمه همین رساله بود و چهار سال بعد از انتشار رساله «اصول فلسفه»، به نحوی عملی به امر سیاسی گره خورد. قلمروسازی بعد از صلح وستفالیا به منظور ایجاد قلمروهای جغرافیایی محدودشده‌ای بود که منجر به برپایی ملت - دولت مدرن شد. اگرچه صلح وستفالیا و این رساله‌ها ارتباط مستقیمی با هم نداشتند، بااین‌حال شاید قرابت تاریخی آنها را بتوان جدی گرفت. قرارداد وستفالیا لحظه‌ای است که فضا را محاسبه کرد و با انطباق بر بخشی از کره زمین، واقعیتی تاریخی را به نام قلمرو تولید کرد؛ واقعیتی که با تعیین «فضای محدودشده»، قلمرو حاکمیت را مشخص و فضا را از آنِ دولت در مقام موجودیتی ذاتا سیاسی کرد. این لحظه با اتکا به امر سیاسی جغرافیا را همدست حقوق کرد و نشان داد پس پشت‌ قراردادها، که قانون براساس آن توضیح داده می‌شود، همه‌چیز می‌تواند در نظامی قضائی -سیاسی متعین شود. نخستین لحظه تولید فضای سیاسی نشان می‌دهد فضا به قطع موضوعی سیاسی است و سیاست فضا وجود دارد.

نظر شما