شناسهٔ خبر: 50157 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به آشفتگی متفکران و هیئت حاکمۀ شوروی دربارۀ منطق صوری در نیمۀ نخست قرن بیستم(۲)؛

فرج بعد از شدت

استالین اعلامیۀ استالین از یک طرف دگماتیسم حاکم بر زبان‎شناسی شوروی را به چالش کشید و از طرف دیگر ایدئولوگ‎های حزب و دانشگاهیان را به سردرگمی دربارۀ منطق کشاند. سردرگمی و تذبذب در سیاست‎گذاری دربارۀ منطق حرکتی نوسانی در بر تخت نشاندن و به زیر کشیدن منطق در طول کمتر از ۱۵ سال را ایجاد نمود که منجر به مواضع متناقض منطق‎دانان شد.

فرهنگ امروز/ میثم خسروی*:

بخش‌نامۀ سال ۱۹۴۸ وزارت آموزش عالی، پایان داستان غمبار منطق در شوروی نبود، ۲ سال بعد در نخستین ماههای جنگ کره، استالین اولین اعلامیۀ عمومی خود در آن سال را منتشر کرد، عنوان این اعلامیه مارکسیسم و مسائل زبان‌شناسی با نگاه به رمان نخستین حلقۀ سولژنتسین بود و اعلامیه ساختاری بهصورت پرسش و پاسخ داشت؛ استالین در این اعلامیه روبنا بودن زبان که موضع سرسختانۀ حزب بر اساس نظر نیکلای مار بود را رد کرد. استالین در این رساله مینویسد:

«مبنای ساختار اقتصادی جامعه در مرحلۀ خاصی از پیشرفت آن است، روبنا شامل دیدگاههای فلسفی، هنری، مذهبی، حقوق و سیاسی جامعه است و نهادهای حقوقی و سیاسی مبتنی بر آن‌هاست. اگر مبنا تغییر یابد یا حذف شود، آن‌گاه روبنا تغییر یافته یا حذف میشود. مبنا دقیقاً روبنا را خلق میکند. ... زبان محصول یک یا چند مبنا نیست، زبان خلق میشود تا در خدمت جامعه به‌مثابه یک کل باشد. زبان مستقیماً با کنش تولیدی انسان مرتبط است، زبان یا واژگان آن اغلب بیانگر ثابت تغییر است. ... زبان روسی پس از انقلاب تغییر نمیکند.»

و نتیجه میگیرد:

الف) یک مارکسیست نمیتواند به زبان نسبت روبنایی بدهد؛

ب) درهم‌آمیختن زبان و روبنا خطایی فاحش است.

در سالهای طولانی هرگونه به چالش کشیدن و نقد آرای نیکلای مار که اصطلاحاً به آن آموزۀ نو در زبانشناسی میگفتند، با مواجهۀ رسمی از سوی ساختار رسمی حزب مذموم شمرده و منکوب میشد. ماتیاس روایت میکند پژوهشگران زبانشناسی به خاطر نقد آرای مار یا بیان کمترین ایراد به آموزه‌های او، کارشان را از دست داده یا تنزل مرتبه مییافتند؛ اما پس از این تغییر رویه، مار دستگیر و زندانی شد. استالین در مورد مار مینویسد:

«گروهی از رهبران گویی معصوم از خطا، خود را از همۀ نقدهای ممکن مبرا دانسته و هرطورکه دلشان بخواهد عمل میکنند؛ به‌عنوان یک مثال، به‌اصطلاح آموزۀ باکو نوشتۀ نیکلای یاکویچ مار، الزاماً جزء دروس پیشنهادی دانشآموزان است؛ این امر بدین معناست که دانش آموزان با آموزگانی مردود به‌عنوان اولین متن درسی فریفته میشوند. اگر با صداقت رفیق مخچانینف و دیگران بزرگان زبانشناسی متقاعد نمیشدم، ممکن بود بگویم که این جریان با خرابکاران همدستند.»

استالین در ادامه مینویسد:

«ان. وای. مار، فرمول نادرست غیرمارکسیستی را وارد زبانشناسی کرد که زبان یک روبنا است و خود و زبانشناسی را به گمراهی کشاند. زبانشناسی شوروی بر مبنای این فرمول نادرست نمیتواند پیشرفت کند. به گمان من زبانشناسی ما باید زودتر از اشتباههای ان. وای. مار پیراسته میشد که در این صورت ممکن بود از بحرانهای کنونی رهایی مییافت. انتظار بیش از حد از سمانتیکس و سوءاستفاده از آن، ان. وای. مار را به سمت ایدئالیسم سوق داد. البته کارهای ان. وای. مار همگی اشتباه و تباه نیستند، از انصاف نگذریم مار بر اساس تواناییاش زبانهای منحصربه‌فردی را مطالعه نموده. ... ان. وای. مار و شاگردانش به هر زبانشناسی که آموزۀ نوی مار را نپذیرد اتهام فرمالیسم میزنند، البته این کار سبکسرانه و احمقانه است؛ به گمان من فرمالیسم توسط مؤلفین آموزۀ نو برای ساده کردن آن در نزاع با مخالفین در زبانشناسی ابداع شد.»

استالین از نامهای از رفیق خولوپف نقل‌قول میکند که به قول او از ناامیدی منزوی شده است: «من فهمیدم که عبور از زبانها نمیتواند هرگز به زبان جدید برسد، درحالیکه پیش از مقاله بر اساس سخنرانی شما در کنگره شانزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی کاملاً متقاعد شده بودم زبانها در یک زبان مشترک تحت لوای کمونیسم ذوب میشوند.»

استالین به‌جز این یادداشت کوتاه متن دیگری در زبانشناسی ننوشت و بنا بر مشهور، تبحر خاصی در مسائل سایر دانشها نداشت؛ اما این رسالۀ کوتاه و ایدئولوژیزدایی او از زبانشناسی مجدداً به رونق گرفتن منطق منجر شد؛ چون منطقدانان شوروی (به قول ماتیاس) آنقدر کودن نبودند که از نوشتۀ استالین جواز پیشرفت منطق را استخراج نکنند. اُسماکوف، رئیس دپارتمان فلسفه در ادارۀ علوم اجتماعی وزارت آموزش عالی شوروی در این باب نوشت:

«کار رفیق استالین دربارۀ زبانشناسی چشمانداز گستردهای را پیش روی ما نه فقط در پیشرفت زبانشناسی بلکه در سایر علوم، بالاخص منطق گشود. اکنون بسیاری از پرسشهای منطق روشن شدند که موجب کنار رفتن خمودگی کنونی در این علم میشود و بسط و بررسی پیچیدگی مسائل منطق باید با بیشترین سرعت پیش رود. منطق اندیشیدن، مانند زبان نمیتواند به‌عنوان منطق پارتیزانی تلقی شود، منطق برای همۀ مردمان است، جدا از وابستگی اجتماعی یا میهنی آن‌ها. منطق اندیشیدن به طور یک‌سان در خدمت همۀ دانشها، همۀ طبقات، همۀ احزاب، همۀ جوامع و کل نوع بشر است. ... آثار قابل توجه استالین در باب پرسشهای زبانشناسی راهحل نابغهواری برای مسائلی که با دانش اندیشیدن (منطق) رابطه دارند به دست میدهد. آثار استالینی جدید به فیلسوفان ما راه جدیدی برای آفرینش پیچیدگیهای پرسشهای منطق نشان میدهد.»

اسماکف به‌عنوان رئیس دپارتمان فلسفه در ادارۀ علوم اجتماعی وزارت آموزش عالی شوروی حضور فعالی در کنفرانسهای معلمان منطق مدارس شوروی در ۳ سال متوالی از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ داشت؛ او در مقالۀ «دربارۀ منطق اندیشیدن و دانش منطق» گزارشی از دیدگاههای مطرح‌شده در کنگرههای اتحادیه معلمان منطق شوروی ارائه نمود. اسماکف در این مقاله اظهار میکند که در میان معلمان منطق شوروی تصورات نادرستی نسبت به ماهیت و جایگاه منطق وجود دارد که بر پایۀ آموزههای ماتریالیسم دیالکتیک و دیدگاه مارکسیست لنینیست نیست؛ البته او بسیار ذوق میکند که ۳ کنفرانس اتحادیه معلمان در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ به نتایج خوب و ثمربخشی میرسد، بالاخص کنگره سوم در مارس ۱۹۵۰ نتایج ارزشمندی برای آموزش منطق در شوروی به دنبال دارد! اما اسماکف جانب احتیاط را فرو نمینهد و مینویسد: بر اساس کارهای استالین، البته تمایز بین منطق اندیشیدن و دانش منطق واضح است، اولی دارای بنیادهای آبژکتیو و بازتابی از آگاهی انسانی است، اما دانش منطق نوعی کسبوکار و دکان بازاری است.

سی. ای. کمپل مقالهای با عنوان «مفهوم شوروی منطق» در مجلۀ مطالعات شوروی در ژانویه ۱۹۵۲ نوشته و به بررسی و نقد مقالۀ موصوف اسماکف بی‌توجه به تلقی نوین استالینی پرداخته است. از نظر کمپل، مقاله اسماکف -که در حد بیانیه رسمی حزب کمونیست دربارۀ منطق است- برای خوانندۀ غربی فقط ارزش جامعهشناختی دارد تا از یکسو سیر تغییرات و نقش جدید منطق در آموزش جوانان شوروی را نشان دهد و از سوی دیگر نشان میدهد در برداشت رایج فلسفی و منطقی در شوروی هیچ آگاهی و شناختی نسبت به انقلاب مقارن در مفاهیم منطق و آثار تحلیلی نظیر کتاب «پرینکیپیا ماتماتیکا» برتراند راسل و وایتهد وجود ندارد.

پس از اسماکف، رئیس بخش منطق دانشگاه مسکو نیز نوشت:

«کارهای ج. و. استالین در زبانشناسی کلید حل همۀ پرسشهای منطق را به دست میدهد که موضوع آن مباحث درازدامن بوده است. پروفسوراستروگویچ گفت که از کار رفیق استالین در باب مارکسیسم در زبانشناسی نتیجهای با توجه به قوانین اندیشه نیز میتوان استخراج کرد که بر اساس آن، منطق مشابه زبان، یک روبنا نیست و مشخصۀ طبقاتی ندارد.»

اعلامیۀ استالین از یک طرف دگماتیسم حاکم بر زبانشناسی شوروی را به چالش کشید و از طرف دیگر ایدئولوگهای حزب و دانشگاهیان را به سردرگمی دربارۀ منطق کشاند. سردرگمی و تذبذب در سیاستگذاری دربارۀ منطق حرکتی نوسانی در بر تخت نشاندن و به زیر کشیدن منطق در طول کمتر از ۱۵ سال را ایجاد نمود که منجر به مواضع متناقض منطقدانان شد. فیلیپوف به طنز از موقعیت و گرفتاریهای شغلی آساموس مینویسد که پیش از انقلاب اکتبر از دانشگاه کیِف دانش آموخته و در همان دانشگاه مشغول به تدریس فلسفه شد. پس از به قدرت رسیدن انقلابیون، آساموس هتاکیهای زیادی به منطق صوری کرد، اما وقتی تدریس منطق صوری نخستین بار در سال ۱۹۴۶ مجاز شد، انتقادات خود را فراموش کرد و کتابی درسی برای منطق صوری نوشت. خانۀ نشر ایالتی برای ادبیات سیاسی کتاب او را در یک ویرایش به تعداد یکصدهزار نسخه منتشر کرد، اما وقتی اعلام شد منطق باید «سیاسی»، «پارتیزانی» و... باشد، بیدرنگ به خطای خود اعتراف کرد و وعده داد آن را جبران کند، به‌طوری‌که منطقش علم «سیاسی» و «پارتیزانی» شود؛ سپس با اعلامیۀ استالین دربارۀ زبانشناسی وقتی مشخص شد که منطق «نه-پارتیزانی» و «نه-سیاسی» است، آساموس باز همه‌چیز را از یاد برد. مضحکتر آنکه فرهنگ مختصر فلسفی که در سال ۱۹۴۰ به منطق صوری ناسزا میگفت، مدخل منطق صوری در ویرایش سال ۱۹۵۱ را چنین اصلاح نمود:

«قواعد و قوانین منطق صوری، قواعد و قوانین فرایندهای طبیعی اندیشه هستند. منطق صوری به ما صحیح اندیشیدن را به دور از ابهام و ناسازگاری میآموزد. ... اگر اندیشیدن در درون خود سازگار نباشد، شناخت علمی و گفتار معقول ممکن نخواهد شد.»

در نوامبر ۱۹۵۰، ویراستاران نشریۀ تازهتأسیس مسائل فلسفه (Voprosy Filosofii)، فیلسوفان و منطقدانان شوروی را برای انتشار دیدگاههایشان دربارۀ مواضع استالین دعوت کردند. از نتیجۀ بررسیهای مقالات مختلف بهخوبی میتوان دید اعلامیۀ استالین چه دستهبندی جدیدی را بر مارکسیستها تحمیل نمود. در کنگرهای فلسفی نیز که در ینا به تاریخ نوامبر ۱۹۵۱ برگزار شد، دو نویسنده به نامهای کلائس و هافمن مقالاتی در نسبت بین منطق صوری و منطق دیالکتیکی ارائه کردند و هر دو این موضع رسمی را اتخاذ نمودند که منطق صوری با پدیدارهای ثابت سروکار دارد و دیالکتیک با پدیدارهای متغیر. کلائس به سبب تغافل از ابزارهای پوزیتیو هیلبرت نقد شد (درحالی‌که با وجه ایدئالیستی آن مواجهه کرده بود) و هافمن به سبب عدم استفاده از مقالۀ استالین دربارۀ زبانشناسی تذکر گرفت؛ بدینسان شدت توفانی که تا ۱۹۵۰ متوجه منطق بود فروکش کرد. جالب آنکه وقتی منطق عزت و منزلت خود را بازیافت که منطق جدید یا منطق فرگه با افقهای جدیدی که ریاضیات معاصرش گشوده بود در زمینههای مختلف، بالاخص علوم کامپیوتر به نتایج ارزشمندی رسیده بود؛ اما در شوروی بهصورت گستردهای ستردن هگل از فلسفۀ رسمی شروع و ژنتیک مندلی توسط فیزیولوژی لسینکو طرد شده بود.

منابع:

  • احمدی، علیاکبر ۱۳۸۹، ذوحدین هگلی: بررسی نسبت پدیدارشناسی و منطق، منطقپژوهی، س ۱، ش ۲، صص ۱۶-۳.
  • انتخابی، نادر ۱۳۸۳، جدال علم و فلسفه در اندیشۀ مارکس، هرمس.
  • انگلس، فردریک، بیتا، آنتیدورینگ، بیجا
  • مجتهدی، کریم ۱۳۷۷، منطق از نظرگاه هگل، پ‍ژوه‍ش‍گ‍اه‌ ع‍ل‍وم‌ ان‍س‍ان‍ی‌ و م‍طال‍ع‍ات‌ ف‍ره‍ن‍گ‍ی. ‌

  • Campbell, C.A.۱۹۵۲, The Soviet Concept of Logic, Soviet Studies, Vol. ۳, No. ۳. (Jan. ۱۹۵۲), pp. ۲۷۸-۲۸۷.
  • Frank, P. ۱۹۹۱, The Pragmatic Components in Carnap's Elimination of Metaphysics, in Schilpp, P.A.(ed.) ۱۹۹۱, The Philosophy of Rudolf Carnap, The Library of Living Philosophers Volume XI, Open Court
  • Mathias, A.R.D. ۱۹۸۷, Logic and Terror, lecture in Perne Club of Peterhouse on February ۱۲th ۱۹۸۷ available in: https://www.dpmms.cam.ac.uk/~ardm/stalin.pdf
  • Stalin, J.V. ۱۹۵۰, Marxism and Problems of Linguistics, ۱۹۵۰ issues of Pravda, Foreign Languages Publishing House, Moscow, Available in:

نظر شما