شناسهٔ خبر: 50377 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نقد درون‌ماندگار فلسفه

«علیه ایده‌آلیسم» را مراد فرهادپور در سال ١٣٨٦ ترجمه و منتشر کرد. این کتاب نیز در کنار برخی از ترجمه‌های این دوره‌اش، به ‌تازگی از سوی نشر هرمس تجدیدچاپ شده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ «علیه ایده‌آلیسم» را مراد فرهادپور در سال ١٣٨٦ ترجمه و منتشر کرد. این کتاب نیز در کنار برخی از ترجمه‌های این دوره‌اش، به ‌تازگی از سوی نشر هرمس تجدیدچاپ شده است. در این کتاب دو مقاله از تئودور آدورنو، «فعلیت فلسفه» و «نقد فلسفه خاستگاه» و یک یادداشت از بنیامین اسنو در شرح یکی از مقالات آمده است: «مهم‌ترین وجه مشترک دو مقاله آدورنو نقد ریشه‌ای تفکر ایده‌آلیستی و منطق اینهمانی است: و همین امر نیز دلیل اصلی گزینش و انتشار آن‌ها در قالب یک کتاب واحد است». آدورنو به پیروی از هگل همواره بر درون‌ماندگاری نقد تأکید می‌کند، به‌همین‌دلیل همواره قوی‌ترین و پیشرفته‌ترین نمونه‌ها را برای نقد برمی‌گزیند و با چشم‌پوشی از وجوه فرعی مستقیما با ایده‌ها و براهین اصلی موضوع نقد درگیر می‌شود. هگل زمانی گفته بود: «ضربه‌زدن به حریف در جایی که او نیست کار عبث و بی‌معنایی است».
یادداشت بنیامین اسنو که از منظری تاریخی نوشته شده نشان می‌دهد آدورنو در مقاله دوم با ترسیم نوعی جغرافیای نظری وضعیت واقعی فلسفه (در نیمه اول قرن بیستم) جایگاه مکاتب گوناگون را روشن می‌سازد. ولی این امر به معنای اتخاذ موضع یک ناظر بیرونی و تعیین‌تکلیف برای فلسفه یا به‌عبارتی نقض اصل درون‌ماندگاری نیست. همین خصلت تاریخ باعث شده تا این مقاله نقش مکمل مناسبی برای تحلیل‌های مفهومی مقاله بعدی «نقد فلسفه خاستگاه» ایفا کند. آدورنو در مقاله «فعلیت فلسفه» که متن سخنرانی‌اش در دانشگاه فرانکفورت است، همه مکاتب و سنت‌های فلسفی مهم نیمه اول قرن بیستم را به نقد می‌کشد. نقد درون‌ماندگار آدورنو از این مکاتب فلسفی استوار بر دو ایده اصلی است: ایده نخست به توانایی درونی و ذاتی خود فلسفه مربوط می‌شود. دومین ایده اصلی آدورنو به «تکبر فلسفه» مربوط می‌شود. حساسیت آدورنو نسبت به آنچه «تکبر فلسفه» می‌نامد او را به نقد ایده‌آلیسم و تفکر مبتنی‌بر منطق اینهمانی کشاند. نزاع آدورنو با ایده‌آلیسم در اصل نزاع با این توهم است که «قدرت تفکر برای فراچنگ‌آوردن تمامیت امر واقع کافی است». در اینجا منظور از ایده‌آلیسم طیف وسیعی از مکاتب و جهان‌بینی‌هایی است که در پی «نوعی اصل یا خاستگاه به‌مثابه امر نخستین یا مبنایی برای تبیین فلسفی جهان» می‌گردند و «می‌کوشند تا هر آنچه هست را به یک اصل نخستین یا مخرج مشترک فروکاهند که صرف‌نظر از نامش (ماده، روح، فاکت، وجود، آگاهی استعلایی و...) چیزی جز مفهومی در ذهن آدمی نیست». ازاین‌رو، او در نقدش نه‌فقط ایده‌آلیسم آلمانی بلکه پوزیتیویسم منطقی، جامعه‌شناسی معرفت، شاخه‌های اصلی نوکانت‌گرایی، پدیدارشناسی هوسرل و هستی‌شناسی بنیادین هایدگر را به چالش می‌کشد. ردپای این توهم ایده‌آلیستی را می‌توان تا عقل روشنگری پیگیری کرد.

نظر شما