شناسهٔ خبر: 50414 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نادیده گرفتن عامه‌پسندها به نفع ادبیات نیست !

اگرچه ادبیات نخبه‌گرا موردتوجه بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی است اما ادبیات عامه‌پسند نیز نباید نادیده گرفته شود. در یک نگاه ادبیات عامه پسند کمک می‌کند تا ادبیات بدنه قوی‌تر شود.

نادیده گرفتن عامه‌پسندها به نفع ادبیات نیست !

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ رمان ایرانی در گذر زمان درنشست «جریان‌شناسی رمان ایرانی از عامه‌پسند تا نخبه‌گرا» بررسی شد. این نشست در ساعت ۱۴ روز سه شنبه ۱۳ تیرماه در سالن ادب پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با حضور سه سخنران برگزارشد. هر سه سخنران این نشست اذعان کردند علیرغم اینکه شخصاً علاقمند به ادبیات نخبه‌گرا هستند اما ادبیات عامه‌پسند نباید نادیده گرفته شود و با بیان ویژگی‌های این دو گونه از ارزش‌گذاری آنها فاصله گرفته و تاکیدکردند که توجه به ادبیات عامه پسند کمک می‌کند تا ادبیات بدنه قوی‌تر شود.

موضوع‌های محدود و همسویی با حکومت مرکزی 
در ابتدای این نشست محمد حسینی با اشاره به وضعیت تاریخی سواد در ایران گفت که تجربه های داستانی و حکایت‌های ما در ایران دارای سنت شنیداری است و سواد در کشور ما دایره محدودی داشته و در اختیار دربار و افراد خاص قرار داشت. به همین دلیل سابقه های مکتوب در تاریخ ادبیات ما قابل توجه نیست.
وی با بیان این مقدمه و تشریح روند تاریخی رمان‌های عامه‌پسند به تحولات دوران مشروطه و تاثیر آن بر ادبیات داستانی اشاره کرده و گفت: قالب داستانی، بومی ایران نیست و سابقه فقط صد ساله دارد. از دوران مشروطه زبان و بیان خاصی رواج پیدا کرد. از این دوره مردم کوچه و بازار به عنوان شخصیت در داستان وارد می­‌شوند که تا پیش از آن رواج نداشت. از دیگر دلایل موثر تاریخی رواج صنعت چاپ و رونق آن است که ادبیات مکتوب را دچار تغییر می­کند. حسینی با ذکر  این موضوع ادامه می­دهد که تجربه های اولیه داستان نویسی با تقسیم بندی که امروز در این نشست بررسی می­شود امکان ندارد.
این نویسنده یکی از ویژگی هایی داستان عامه پسند را تبعیت تولیدکننده از تمایلات توده دانست و افزود: موضوعات محدود مانند اتفاق، عشق، حادثه، معجزه، رسیدن از فقر به ثروت و موراردی از این دست موضوعات محدودی هستند که مورد توجه توده مردم بوده و نویسنده تنها می­تواند با اتکا به شیوه نگاه کردن و ورود به آنها پرداخت­‌های متنوعی داشته باشد. وی با اشاره به شماری از این نویسنده‌ها از صدرالدین الهی، حجازی تا ر.اعتمادی، پرویز قاضی سعید و م.مودب پور نام برد که داستان­‌ها و پاورقی‌های این نویسندگان در پیش و پس از انقلاب با اقبال زیادی روبرو بودند. توجه به خواسته­‌های حاکمیت و جاری کردن تمایلات حکومت در داستان از دیگر ویژگی­‌های ادبیات عامه پسند است که حسینی با تاکید بر آن، معتقد است که یکی از ویژگی­‌های بارز ادبیات عامه‌­پسند هم‌سویی با حکومت مرکزی است. «پس از انقلاب این ویژگی­‌ها ادامه یافت و موضوع‌هایی مانند مخالفت پدر و مادر در روابط عاشقانه، غلبه عاشق بر یک سد محکم و مثلث­‌های عشقی از جمله دغدغه­‌هایی بودند که در ادبیات عامه‌پسند دیده می­‌شوند و این موضوع خود را بازتولید می­‌کند»

ابزارهای جدید ما را با سواد نمی­‌کند
 حسینی با بیان این ویژگی­‌های ادبیات عامه­‌پسند به طور ضمنی موضع خود را در تقابل با این نوع ادبیات بیان کرد و در عین حال وضعیت کنونی کتابخوانی در جامعه ایرانی را اسفبار توصیف کرد و گفت که باید از خواندن هر نوع کتابی استقبال کرد چرا که خواندن هر نوع کتابی ارزشمند است. وی با اشاره به تاثیر اینترنت و شبکه­‌های مجازی گفت که ابزارهای جدید تنها ما را باخبر می­کند و لزوماً با سواد نمی­کند. به همین دلیل باید از خوانده شدن هرکتابی استقبال کرد.
 
 
چهار نسل ادبیات نخبه‌گرا
سخنران بعدی این نشست کاوه فولادی نسب بود که در مقدمه ای با استناد به پژوهش‌­ها و تجربیات شخصی خود و دوستانش، تلاش کرد تا از ارزش­گذاری و تقسیم این مساله به خوب و یا بد دوری کند. وی نقش ادبیات عامه پسند را آشتی دهنده ادبیات با شهروندان و جامعه دانست و گفت: زمانی نقش ادبیات عامه پسند مضموم شمرده می­شد اما اکنون این­گونه نیست.
فولادی‌نسب با ارائه جریان‌شناسی تاریخی ادبیات نخبه‌گرا با اشاره به گونه‌ه­ایی از ادبیات نسلی با اتکا به معیارهای تاریخی سیاسی، بحث را پی گرفت و از چهار نسل مختلف نام برد. وی با اشاره به اینکه از دهه۴۰ ادبیات نخبه­‌گرا به سمت نظر و مبانی نظری حرکت کرد به ویژگی­‌های این نسل اشاره­‌کرد و از جمالزاده، هدایت و علوی نام برد که به دنبال کشف فرم بودند. فولادی نسب گفت که این نسل با توجه به تسلط‌شان به زبان­‌های خارجی فرم جدیدی را در ادبیات وارد کردند که کیفیت آن تحت تاثیر ترجمه قرار داشت و رگه‌­هایی از واقع گرایی اجتماعی در آثار این نسل دیده می­‌شود. او البته این تاکید را هم اضافه کرد که بحث درباره کلیت آثار است.
فولادی‌نسب در تشریح نسل دوم  به نویسندگانی اشاره کرد که پس از کودتای ۲۸مرداد شکل گرفته و ذره ذره مواجهه با نظریه در آثار دیده و کار در این مساله جدی می‌­شود. ادر این دوره ستیلای رئالیسم اجتماعی به چشم می‌آید و بار شدید سیاسی که ادبیات بر دوش خود احساس می­‌کند، از ویژگی بارز این دوره است. در این دوره گونه‌ای به نام ادبیات روستا شکل می­‌گیرد که غلامحسین ساعدی و محمود دولت آبادی آثار درخشانی را در این گونه خلق کرده اند. وی به ادبیات آلترناتیو اشاره می­کند که در این دوره شکل گرفته است و استیلای ایدئولوژی بر ادبیات را از ویژگی های بارز این دوره می­‌داند.
در ادامه فولادی نسب به تشریح نسل سوم ادبیات نخبه­‌گرا پرداخت و از تاثیر پدیده انقلاب بر این حوزه سخن گفت و اغلب نویسندگان که عضو حزب توده یا سازمان چریک­‌های فدایی خلق بودند مهاجرت کردند یا تحت تاثیر شرایط اجتماعی آن دوره کارهای کم فروغی در عرصه ادبیات نخبه‌گرا شکل گرفت. در این دوره چند شکل مختلف از آثار خلق شدند که که گونه ای از آن ادبیات جنگ بود که وی این گونه را به دو دسته مستقل و وابسته تقسیم بندی کرد.
این سخنران به تشریح گونه ای از ادبیات در میان آثار نسل سوم اشاره کرد که به لحاظ فنی، نظری­ترین گونه ی ادبیاتی است و به رئالیسم جادویی نزدیک می­‌شود. به گفته فولادی‌نسب شکل گیری این گونه ی ادبی همزمان با رویدادهایی بود که دنیا نیز شاهد شکل گیری این سبک بود و از لحاظ زمانی به ادبیات دنیا نزدیک میشود. وی به طور کلی ادبیات  بعد از انقلاب را به دو نیمه تاریک و روشن تقسیم کرد که نیمه اول آن تحت تاثیر وقایع انقلاب و جنگ، در دوره­ای بود که تمرکز از روی فرهنگ و هنر گرفته شده است. در نیمه دوم، انتخابات سال ۱۳۷۶ گفتمان جدیدی را حاکم کرد که باعث رونق ادبیات نخبه­‌گرا شد. در حوزه نظری روزنامه­‌ها صفحات ادب و هنر داشتند و تاثیر تکنولوژی منجر به ظهور ابزارهای جدید شد و تجربه­‌های وبلاگ­‌نویسی در اواخر دهه ۷۰ این رونق را بیشتر کرد.
فولادی­‌نسب با تکیه بر پژوهش­‌های شخصی خود ظهور نسل چهارم را از این دوره می­‌بیند. نویسندگان جدید سبقه‌ای در وبلاگ­‌نویسی دارند. در این دوره جریان­‌های نوین شکل گرفت. این محقق ادبی به گونه‌ا­ای از ژورنالیسم ادبی اشاره کرد که در این دوره شکل می­‌گیرد و سابقه‌­هایی از آن در برخی روزنامه­‌های قبل از انقلاب به صورت خیل ی­کم وجود داشت اما در دهه ۶۰ و ۷۰ رو به خاموشی رفت.
این سخنران افزود که در حوزه ادبیات نظری نویسندگان سعی می­‌کنند داستان پست مدرن بنویسند و همین تجربه­‌های عملی قابل مطالعه و پژوهش در ادبیات داستانی اتفاق افتاد، چیدمان جنسیتی نیز دچار تغییر شد و نویسندگان زن مانند فریبا وفی و زویا پیرزاد ظهور کردند که از نمونه‌های بارز این سبک ادبی هستند. به گفته او در دهه ۸۰ نگاه مبتنی بر ساختارگرایی غالب می‌­شود و ادبیات داستانی‌­تر شده اما در مفاهیم نظری دچار ضعف می‌­شود. در این دوره دو گونه ادبیات آپارتمانی و ادبیات شهری رواج یافته و علیرغم ظهور با مشکلاتی همراه است که با آنچه در دنیا از این گونه­‌ها دیده می­‌شود تفاوت­‌هایی در صورت‌بندی دارد.
این پژوهشگر ادبی ادامه داد که از ویژگی‌های دیگر این دوره حرکت ادبیات نخبه­‌گرا به سمت ادبیات بدنه است. بسیاری از نویسندگان به استقبال از سوی مخاطب و فروش توجه دارند و این موضوع چه در ذهن نویسنده و چه در ساختار و فرم داستان تاثیر دارد. علیرغم اینکه توجه به چنین موضوعاتی در ادبیات نخبه‌گرا اهمیت ندارد اما به دلیل اینکه ادبیات را با جامعه آشتی می­‌دهد خوب است.
فولادی‌­نسب در پایان بحث خود گفت که ادبیات دهه ۹۰ را هنوز نمی­توان ارزیابی کرد اما درکلبه نظر می‌رسد، «حرکت به سمت بدنه»، در دام بازاری شدن می‌­افتد و دیگر نمی‌­توان شاهکارهایی مانند همسایه‌ها، جای خالی سلوچ یا آثار گلشیری را در این دوره دید.
 
نمی­توان ادبیات عامه پسند را نادیده گرفت
مرضیه سبزه‌علیان سخنران آخر این نشست از محل تلاقی ادبیات عامه‌پسند و ادبیات نخبه‌گرا سخن گفت و سخنان خود را با این سوال آغاز کرد که «آیا محل تلاقی می‌­تواند باعث تقویت شود و اصلاً آیا چنین محلی وجود دارد یا نه؟» وی در پاسخ به این مساله با ارائه بررسی های تحلیلی و مقایسه­‌ای در قالب مجموعه­‌ای از ویژگی­‌های هر دو گونه بحث خود را آغاز کرد.
سبزه‌­علیان ابتدا به شاخصی درباره نویسندگان این دو گونه اشاره کرد و گفت «عموماً در ادبیات عامه‌­پسند نویسندگی، اغلب شغل نویسنده نیست و مانند خوانندگان این آثار، نویسنده نیز از سر تفنن و سرگرمی به موضوع نگاه می­‌کند. اما در ادبیات نخبه‌­گرا علیرغم اینکه نویسنده ممکن است درآمد چندانی هم نداشته باشد اما نویسندگی را به عنوان شغل نگاه کرده، ماجرا برای او جدی است و تلاش می­کند تا اطلاعات خود را به­‌روز کند»
وی در ادامه با ارائه یک مقایسه تطبیقی درباره عنوان‌ها، قطع و طرح جلد، طرح و پی رنگ، فضاسازی و سایر تفاوت­‌های ادبیات عامه‌پسند و نخبه‌گرا تلاش کرد تا مرز میان این دو را مشخص­‌تر کند. او توضیح داد:  این مرز بسیار زیادتر از فاصله ای است که در اروپا وجود دارد. در اروپا مخاطب هر دو اثر را می­‌خواند چون محل تلاقی را به هم نزدیک کرده‌اند. وی به نمونه‌­های موفق اما معدودی که توانسته­‌اند هر دو طیف مخاطب را با خود همراه کنند اشاره کرد و گفت که «باید تلاش شود تا پلی در بین ادبیات عامه­‌پسند و نخبه­‌گرا زده و مرز این دو به هم نزدیک شود».
در پایان سبزه­‌علیان هم مانند دو سخنران پیشین از بحث های خود نتیجه گرفت که ادبیات عامه‌پسند، ادبیات بدنه است و برای ادبیات کشور، مخاطب تربیت می‌­کند و نمی‌­توان آن را نادیده گرفت. وی گفت این ادبیات می‌تواند سرانه کتاب‌خوانی را افزایش دهد. این منتقد ادبی با اشاره به محل تلاقی دو ادبیات، به راه حل سومی اشاره کرد که از میان برمی­‌آید و به استناد به جمله­‌ای از شفیعی کدکنی با این مضمون که «یک اثر ارزشمند ادبی، کاری است که هم عوام بپسندد و هم خواص بر آن صحه بگذارد» تلاش کرد تا این راه حل را تشریح کند.

نظر شما