شناسهٔ خبر: 50466 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

زنان در فلسفه اخلاق دیده نشده اند/ خودآئینی چیست؟

نصر اصفهانی گفت: زنان در فلسفه اخلاق دیده نشده اند. عواطف معمولاً بد تلقی شده و بن نگاه تاریخ به فلسفه اخلاق نسبت به جنسیت بی طرف نیست.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست  «زنان در فلسفه اخلاق چه می جویند؟» روز گذشته ( شنبه ۱۷ تیرماه) در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. در این نشست مریم نصر اصفهانی، استاد دانشگاه اصفهان به سخنرانی پرداخت.

وی در ابتدا با اشاره به این که تعداد زیادی فیلسوف زن داریم که در حوزه فلسفه اخلاق صاحب نظر هستند گفت: فلسفه اخلاق پرسش از این سوال است که چگونه باید زندگی کنیم و چه اصولی را باید در زندگی رعایت کنیم. سه نوع نگاه به فلسفه اخلاق وجود دارد که عبارت اند از اخلاق فضیلت محور، اخلاق تکلیف گرا و اخلاق نتیجه گرا. اخلاق فضیلت محور می گوید که افعال اخلاقی فضیلت اند و به خودی خود دارای ارزش هستند. اما اخلاق تکلیف گرا می گوید ما موظفیم مسایل اخلاقی را رعایت کنیم و وظیفه ماست که این نکات را رعایت کنیم. اخلاق نتیجه گرا نیز به نتایج اعمال توجه دارد و می گوید اعمال نادرست نتایج شری برای ما پدید خواهند آورد.

نصر اصفهانی در ادامه عنوان کرد: سوال اینجاست که آیا زن بودن یا نبودن در مسایل اخلاقی مهم است؟ ارسطو معتقد است فرق هایی وجود دارد. حتی می گوید اخلاق در نگاه بردگان با مردان فرق دارد. چون برده ها ذاتاً فرمان بردار هستند و در نهایت می گوید فضایل مردان، زنان و بردگان متفاوت است. به خاطر این گفته هایش از لحاظ نژاد پرستی مورد نقد قرار گرفته است. کانت زنانی که می خواهند عقلانیت بورزد را مورد تمسخر قرار می دهد. این دیدگاه نسبت به زنان در دیگران هم دیده می شود مثل ارسطو، نیچه، روسو و ...

وی افزود: مفهوم خودآیینی یکی دیگر از مفاهیمی است که در فلسفه اخلاق مطرح است. این مفهوم به وسیله عقلانیت درونی به مسایل اخلاقی می نگرد و نه مسایل بیرونی. بحث بعدی فضای عمومی در اخلاق است. مثلاً در نگاه برخی ظلم، بی کرامتی، عدالت و ... در فضای خانه اهمیت ندارد. مثلاً خواجه نصیر در کتاب اخلاق ناصری چنین نگاهی را بیان می کند. بحث بعدی مفهوم فضیلت است که در نگاه یونانی بیشتر به مرد ها نسبت می دهند و بعضی گفته اند زن ها نمی توانند فضیلت داشته باشند.

استاد دانشگاه اصفهان در ادامه گفت: فمنیست های رادیکال معتقدند به اخلاق و فلسفه نباید توجه کنیم چون ما را در شمار نیاورده اند و اگر وارد شویم باید ساختارهایش را بپذیریم. حرف من این است که زنان در فلسفه اخلاق دیده نشده اند. عواطف معمولاً بد تلقی شده و بن نگاه تاریخ به فلسفه اخلاق نسبت به جنسیت بی طرف نیست. اگرچه تمایل برای در شمار آوردن عواطف و احساسات در فلسفه اخلاق در آثار برخی دیده شده و در فیلسوفان جدید دیده می شود. فیلسوف های زن خودآیینی را اغلب به چالش کشیده اند. به عنوان مثال گفته اند تجربه مادری به ما می فهماند که ما لزوماً نیاز نیست خود را در تضاد با دیگران بشناسیم و می توانیم در نسبت و در ارتباط با دیگران بشناسیم. برخی مفهوم خودآیینی ارتباطی را به جای خودآیینی عقلانی طرح کرده اند که خود را در ارتباط و فهم دیگران می فهمد. در مجموع به عقیده من اخلاق باید درهای خود را به روی عواطف و احساسات بگشاید. در نظر گرفتن عواطف و احساسات در فلسفه اخلاق بینش های ارزشمندی برای ما فراهم می کند که موجب می شود عواطف را به رسمیت بشناسیم و از آن ها الگو بگیریم.

نظر شما