شناسهٔ خبر: 50584 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به الگوی فعالیت احسان نراقی در ارتباط با نهاد حاکمیت دوران پهلوی؛

کنش اجتماعی‌ در کارزار سیاسی

نراقی نراقی بر دو نفر به‌عنوان کلید جلوگیری از خشونت در کشور و حل مسالمت‌آمیز درگیری‌های ناشی از انقلاب تأکید ویژه داشت: مرتضی مطهری و مهدی بازرگان. او عنوان می‌کند که «بازرگان هم به درد رژیم شاه می‌خورد و هم به درد انقلاب، ولی قدرش را هیچ‌یک از دو رژیم ندانستند. چون مسئولان، دوراندیشی لازم را نداشتند. من از ابتدا خیلی به مطهری و بازرگان کشش داشتم و معتقد بودم تعامل این دو معجونی است که هم روشن‌فکر حقش محفوظ می‌ماند و هم روحانی.

فرهنگ امروز/ محمدجواد ایمانی خوشخو*:

احسان نراقی را هر گروهی از ظن خود مورد واکاوی و نقد و نظر قرار داده است: «جامعه‌شناسان» از وجه سنت جامعه‌شناختی‌ای که وی جزء اولین سردمداران آن در ایران بود، «توسعه‌اندیشان» که وی را جزء نحلۀ بازگشت به خویشتن و حتی غرب‌ستیز دانسته‌اند، «سیاسیون» که گه‌گاه وی را محافظه‌کار و طرفدار رژیم قبل یا طرفدار جبهۀ ملی شمرده‌اند و... اما اگر بخواهیم نراقی را در لابه‌لای کنش‌های علمی، سیاسی و اجتماعی‌اش به‌مثابۀ یک کنشگر مورد بررسی قرار دهیم، وی را چگونه می‌یابیم؟ عمدۀ توجهات به نراقی از منظر تفکرات و جهت‌گیری‌هایش بوده است، اما این نوشته درصدد است تا وی را به‌عنوان یک کنشگر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فعال مورد بررسی قرار دهد.

احسان نراقی در سال ۱۳۰۵ در یک خانواده فرهنگی در کاشان به دنیا آمد؛ در زمانه‌ای که کشور پس از دوران قاجار وارد جریان مدرنیزاسیون گردید و در حال تجربۀ تغییراتی شتابان بود. رویۀ ادارۀ کشور با روی کار آمدن نظام پهلوی، به‌کلی تغییر نمود. نراقی در چنین دورانی، کودکی و نوجوانی‌اش را گذراند و در طول عمر حدوداً یک‌سده‌ای‌اش اتفاقات سرنوشت‌ساز تاریخ معاصر ایران را تجربه کرد و در بسیاری از آن‌ها نقش ایفا نمود.

شاید بتوان اولین فعالیت جدی نراقی را در اوج فعالیت علمی‌اش در ژنو سراغ گرفت. وقتی که تحت نظر ژان پیاژه، دورۀ لیسانس را به پایان رساند. دولت مصدق روی کار آمده بود و در شرایط بحرانی به سر می‌برد. ارتباط نراقی با مصدق از طریق دوستی وی با پسر مصدق ایجاد شده بود و زمانی که نراقی برای آزمون دکترا آماده می‌شد، طی حکمی به‌عنوان مشاور هیئت نمایندگی در کنفرانس بین‌المللی کار انتخاب شد. پس از این کنفرانس، وی در سال ۱۳۳۱ به ایران بازگشت و برای ارائۀ گزارش این کنفرانس نزد مصدق رفت و مصدق به او گفت: «دوست دارد جوانان تحصیل‌کرده دوروبرش باشند.» این در شرایطی بود که مصدق نخست‌وزیر ایران بود و ارتباط بین مصدق و آیت‌الله کاشانی اهمیت زیادی برای جریان سیاسی ایران در تنش میان قدرت‌های خارجی از یک‌سو و نهاد سلطنت از سوی دیگر داشت. نراقی که نسبت خویشاوندی با آیت‌الله کاشانی داشت، به خانۀ آیت‌الله کاشانی رفت‌وآمد می‌کرد و نقش مترجم صحبت‌های آیت‌الله را برای خبرنگاران و دیپلمات‌های خارجی برعهده داشت. از سویی در این شرایط حساس، در کمک به مصدق در اتخاذ تدابیر لازم، کوشا بود. وی در این‌باره این‌چنین می‌گوید: «مصدق در پی بستن درهای کشور به روی بیگانگان نبود. هم انگلیس، هم آمریکا و هم روسیه در کشور حضور داشتند و فعالیت می‌کردند. من با تماسی که با دوستان خارجی‌ام داشتم، توانستم اطلاعاتی را به مصدق انتقال دهم. هربار که چنین اطلاعاتی را به وزیر کشور مصدق (غلامحسین صدیقی) می‌دادم، بی‌خبری دستگاه دولتی، هم برای مصدق، هم برای صدیقی تعجب‌برانگیز بود. رکن دوم ارتش، نمی‌توانست یا نمی‌خواست که چنین اطلاعاتی در اختیار مصدق قرار گیرد.»[۱] نراقی در این زمان، با دکتر صدیقی نیز آشنا شد و در کلاس‌های دکتر صدیقی به‌عنوان دستیار، تدریس می‌نمود. اما پس از کودتای ۲۸ مرداد، از بیم فشار حاکمیت به دلیل ارتباط با دولت مصدق، برای ادامۀ دکترا، راهی ژنو شد.

اما مرحلۀ دیگر فعالیت نراقی را باید در سال ۱۳۳۷ دانست. زمانی که در پاریس مشغول فعالیت علمی بود، دکتر اقبال، رئیس دانشگاه تهران، از وی خواست تا طرح یک مؤسسۀ علوم اجتماعی را ارائه دهد. پس از ارائۀ این طرح، نراقی به‌همراه دکتر علی‌اکبر سیاسی، دکتر صدیقی و دکتر یحیی مهدوی، در قالب یک کمیته، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی را راه‌اندازی کردند. در این مؤسسه که حکم دانشکدۀ علوم اجتماعی در آن زمان را داشت، علاوه بر اساتید مطرح آن زمان، افرادی چون ابوالحسن بنی‌صدر، حسن حبیبی، حبیب‌اله پیمان، حسن پارسا، پرویز ورجاوند و دیگران، به‌عنوان پژوهشگر، کار می‌کردند. فعالیت نراقی در این زمان بسیار جدی شده بود. وی که روابطی بسیار قوی با شخصیت‌های تراز اول سیاسی کشور داشت و در عین حال، از ارتباطات بین‌المللی قابل توجهی برخوردار بود، می‌توانست با استفاده از این ظرفیت‌ها، امکانات بسیاری را برای تحقق فعالیت‌های اصلاح‌گرانه در کشور صورت دهد و در عین حال، از هرگونه برچسب سیاسی پرهیز می‌کرد تا از این طریق در برابر نهادهای انتظامی و امنیتی، کمتر مورد سوءظن باشد و آزادانه فعالیت نماید. دوستی او با امیرعباس هویدا، علی امینی، داریوش فروهر، غلامعلی فریور، غلامحسین صدیقی، جلال آل‌احمد، مرتضی مطهری و... به وی این امکان را می‌داد که سخن صاحب‌منصبان را به اصحاب فرهنگ برساند و سخن اصحاب فرهنگ را به سیاست‌مداران و صاحبان قدرت انتقال دهد. یک نمونۀ بارز آن بدین قرار است: با روی کار آمدن علی امینی به‌عنوان نخست‌وزیر و فراهم شدن تدریجی فضای آزادی در این دوران، مصدقی‌ها می‌خواستند به‌ مناسبت سی تیر، بزرگداشتی برای مصدق (که پیش از این توسط شاه منع شده بود) برگزار کنند. علی امینی به نراقی (به‌عنوان واسطه) اعلام کرد که به گروه‌های مخالف عنوان کند که شاه با این اقدام شدیداً مخالف است و این بزرگداشت در صورت اجرا، به خشونت خواهد انجامید. مصدقی‌ها با اصرار، این بزرگداشت را برگزار کردند و نراقی برای جلوگیری از خشونت، ستاد ضدخشونت با همکاری غلامعلی فریور (وزیر دادگستری)، ابوالحسن بنی‌صدر و چند تن دیگر تشکیل دادند و به لطایف‌الحیل، مانع به خشونت‌ کشیده شدن ماجرا شدند. وی استدلال می‌کند که چنانچه خشونت مجدداً در فضای سیاسی حاکم می‌شد، شاه (که به‌واسطۀ روی کار آمدن جان اف کندی در آمریکا تن به نخست‌وزیری علی امینی داده بود) به این بهانه بر اوضاع مسلط می‌شد و فاتحۀ آزادی خوانده می‌شد. اما در سال‌های ۱۳۴۷-۱۳۴۸ مشکلات نراقی به‌لحاظ سیاسی رو به فزونی بود. ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، شدیداً نراقی را زیر نظر داشت و می‌کوشید برایش پرونده‌سازی کند. دوستی نراقی با هویدا نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کرد، بلکه به دلیل ضدیت نصیری با هویدا، بر مشکلاتش می‌افزود. به همین دلیل، به پیشنهاد رنه ماهو برای ریاست بخش جوانان یونسکو، جواب مثبت داد و در ۱۳۴۸ به یونسکو رفت. هنگامی که هویدا از وی پرسید: «چرا می‌خواهی بروی؟» پاسخ داد: «پول نفت، شما را هار کرده و من با انسان‌های هار نمی‌توانم کار کنم.» نراقی تا سال ۱۳۵۴ در یونسکو ماند تا آنکه به پیشنهاد فرح و هویدا برای فعالیت به‌عنوان رئیس انیستیتوی تحقیقات و برنامه‌ریزی آموزشی و علمی، مجدداً وارد ایران شد. حضور شخص فرح پهلوی، که به توسعه‌، نگاهی فرهنگی و بومی داشت، در همکاری شخصیت‌هایی چون نراقی تأثیر بسیاری داشت. در این دوره، نراقی تلاشش را این‌گونه عنوان می‌کند: «من کوشش کرده بودم تا از طریق مقالات، کتب و مصاحبه‌هایی که در رسانه‌های عمومی منتشر کرده بودم، برای تکنوکرات‌هایی که بر سر قدرت بودند، توضیح دهم راهی که می‌روند نه‌تنها ما را به تمدن بزرگ مورد نظر شاه نمی‌رساند، بلکه نابودی کامل را در پی خواهد داشت و به عبارتی دیگر، همبستگی ملی ما را از میان خواهد برد. در نهایت این سیاست‌ها، مردم را به دو گروه تقسیم می‌نمود: اقلیتی نوگرا و اکثریتی سنتی.»

او عضو هیئت‌امنای بنیاد فرح به‌همراه سید حسین نصر، عبدالحسین زرین‌کوب، سید جلال آشتیانی، نادر نادرپور و... و همچنین عضو نیمه‌فعال کمیتۀ اجرایی بنیاد پهلوی بود و در این مناصب سعی می‌کرد تا در جهت بهبود شرایط کشور اقدامات مورد نظرش را محقق نماید. نراقی از شکاف‌هایی که در کشور وجود داشت و مولد بحران بود، باخبر بود و سعی در باخبر کردن مسئولان از این شکاف‌ها و مسائل داشت. وی بارها به فرح پهلوی دربارۀ فسادهایی که اطرافیان و خصوصاً خویشاوندان نزدیک شاه در حال انجام آن هستند، گلایه می‌کرد و از فرح می‌خواست تا با شاه این مطالب را در میان بگذارد، اما صحبت در مورد مسائل ریشه‌ای کشور ره به جایی نمی‌برد؛ چراکه به اعتقاد نراقی، گرچه شخص شاه انسان دلسوزی بود و آرزوی رسیدن ایران به کشورهای درجه‌اول صنعتی را در ذهن می‌پروراند، اما با همۀ توانایی‌هایش نسبت به ایرانی‌ها متفرعن بود. در سال‌های اولیۀ حکومتش، دموکرات‌تر از سال‌های بعدش بود. شاه پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با افزایش قیمت نفت، از مردم فاصله گرفت. وی نسبت به کارگزارانی که اقدامات معتنابهی برای توسعۀ کشور صورت می‌دادند، رشک می‌برد و به دلیل همین رشک (که بین سلاطین ایران نسبت به وزرایشان مسبوق به سابقه بود)، ایشان را از قدرت حذف می‌کرد و در عین حال، ملتزم به قوانین و قانون اساسی نبود.

مهم‌ترین اتفاقی که در این دوران رخ داد، دیدار نراقی با شخص شاه طی جلسات متوالی بود. شاه که در بحبوحۀ ابتدای سال ۱۳۵۷ با دومینوی اتفاقات سیاسی علیه خود روبه‌رو بود، مستأصل از همه‌جا، نیاز به کسی داشت که به وی، دلیل این آشفتگی‌ها را صادقانه بیان کند و از سویی دیگر، راه‌حل مسائل را به وی اظهار نماید. فرح پهلوی که از متملقین اطراف شاه و نقش آن‌ها در دور کردن شاه از فضای واقعی کشور نگران بود، ترتیبی داد تا شاه با نراقی دیدار نماید. در این جلسات، نراقی تمامی مشکلات، اعم از ترویج فرنگی‌مآبی، فقدان فضای باز سیاسی، دادن امتیازهای گوناگون به غربی‌ها، حیف‌ومیل بیت‌المال در اموری همچون جشن‌های ۲۵۰۰ساله، گسترش فساد و رشوه‌خواری در اطرافیان شاه و بنیاد پهلوی و... را بی‌پروا به شاه عنوان می‌کند و اشتباهات تاریخی شخص شاه را در ارتباط با نهضت ملی شدن نفت و اصلاحات ارضی و... گوشزد می‌نماید و تنها راه‌حل این بحران را بازگشت شاه به قانون اساسی عنوان می‌نماید. شاه بسیاری از این انتقادات را می‌پذیرد و در تلاشی دیرهنگام، سعی در حل این مسائل می‌نماید، اما معضل آنجا بود که توان او برای ریشه‌کن کردن مسائلی نظیر فساد اقتصادی، دیگر غیرقابل جبران به نظر می‌رسید. نراقی بر دو نفر به‌عنوان کلید جلوگیری از خشونت در کشور و حل مسالمت‌آمیز درگیری‌های ناشی از انقلاب تأکید ویژه داشت: مرتضی مطهری و مهدی بازرگان. او عنوان می‌کند که: «بازرگان هم به درد رژیم شاه می‌خورد و هم به درد انقلاب، ولی قدرش را هیچ‌یک از دو رژیم ندانستند، چون مسئولان، دوراندیشی لازم را نداشتند. من از ابتدا خیلی به مطهری و بازرگان کشش داشتم و معتقد بودم تعامل این دو معجونی است که هم روشن‌فکر حقش محفوظ می‌ماند و هم روحانی.»[۲] همان‌گونه که در جریان ملی شدن صنعت نفت نیز نقش آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق را در همراهی با یکدیگر جهت حل مشکلات می‌دانست.

او در اهمیت مذاکراتش با شاه می‌گوید: «من انقلابی نبودم. فعالان سیاسی آن زمان عموماً طالب اصلاحات بودند و به همین دلیل، مطهری و سنجابی و بازرگان و فروهر مدام مرا تشویق می‌کردند که به پیش شاه بروم و وقتی برمی‌گشتم، همه زنگ می‌زدند که چه شد؟ و دفعۀ آینده این‌ها را بگو.»

نراقی در مذاکرات بختیار و امام خمینی نیز نقش مهمی ایفا کرد؛ به‌نحوی‌که نامه‌ای که بختیار برای امام جهت مذاکره در نوفل‌لوشاتو فرستاد را نراقی تنظیم کرده بود تا با تفاهم امام و بختیار، شرایط از فضای انقلابی تند خارج شود و شرایط کشور رو به اصلاح رود، اما تغییر کلماتی چند از این نامه، موجب شد تا امام از مذاکره با بختیار امتناع نماید و شد آنچه شد...

شاید بتوان نراقی را به‌عنوان یک فعال سیاسی-اجتماعی در این جمله‌اش خلاصه کرد: «به نظر من، باید گفت‌وگو کرد. کار اجتماعی، یعنی جلو رفتن، گفت‌وگو کردن، دلیل آوردن و قانع کردن. من همیشه با قضاوت کلی راجع‌به دستگاه حاکمه مخالف بودم. حسن‌نیت افراد باعث می‌شود من ارتباطم را با ایشان قطع نکنم» (آن حکایت‌ها: ۴۰). و با این رویه‌اش بود که سعی داشت با الهام‌گیری از مشاهیری چون گاندی و ماندلا، از راه مسالمت‌آمیز و گفت‌وگومحور، در حل مسائل این کشور کوشش نماید.

 

[۱]. نراقی، احسان (۱۳۸۱)، آن حکایت‌ها: گفت‌وگو و نقدهای هرموز کی با احسان نراقی، تهران، انتشارات جامعۀ ایرانیان، چاپ دوم.

[۲]. نراقی، احسان (۱۳۸۱)، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمۀ سعید آذری، تهران، نشر مؤسسۀ خدمات فنی رسا، چاپ ششم.

* دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران

نظر شما