شناسهٔ خبر: 50620 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

رضا داوری اردکانی/ مقدمه‌ای برای همه آینده‌نگری‌ها (۱)؛

کدام زمان

رضا داوری اردکانی مهم نیست که پیرو کدام ایدئولوژی باشیم، هرچه باشیم صبر نداریم و منتظر آینده نمی‌مانیم و بی‌درنگ می‌خواهیم با ایجاد تدابیر صوری و احیاناً به پشتوانه خشونت هر آنچه با مقبولات رسمی و مشهورات سیاسی مناسبت و موافقت ندارد از میان برود. هیچ‌یک از صاحبان ایدئولوژی‌ها به اینکه چه می‌توان و چه نمی‌توان کرد و چه آثاری بر کرده‌ها و گفته‌هایشان مترتب می‌شود نمی‌اندیشند بلکه اجابت درخواست و تحقق فوری سودایشان را می‌خواهند.

فرهنگ امروز/ دکتر رضا داوری اردکانی:

این یادداشت دستورالعمل آینده‌نگری نیست بلکه در آن به چیستی آینده‌نگری و شرایط امکان آن نظر شده است. راقم سطور فکر می‌کند که توجه به مضمون این نوشته برای اهل آینده‌نگری چندان اهمیت دارد که اگر تا کنون به آن توجه نداشته‌اند و باز هم به آن توجه نکنند احتمال توفیقشان در کاری که می‌کنند بسیار اندک است. اگر هزار کتاب درباره روش‌ها و قواعد آینده‌نگری بنویسیم و بخوانیم تا زمانی که با تاریخ و آینده انس نداشته باشیم و شرایط روحی و اخلاقی و به طور کلی تاریخی کشور را نشناسیم و ندانیم که آینده چگونه رقم می‌خورد و مناسب‌ترین و متناسب‌ترین کارها و وظایف چیست و چه کسانی با چه شرایطی می‌توانند یا نمی‌توانند آن کارها را انجام دهند و خلاصه اینکه تا مردمی مهیای آینده نباشند از روش‌ها نمی‌توانند بهره ببرند و از عهده آینده‌نگری و برنامه‌ریزی برای آینده برنمی‌آیند. دره و کوه و دشت و صحرا و منابع زیر و روی زمین و ... همیشه بوده‌اند اما دیری نیست که اینها همه ماده خام تصرف بر وفق برنامه شده‌اند. وجود اینها و حتی شناخت سطحیشان خود به خود ربطی به آینده پیدا نمی‌کند و برای برنامه‌ریزی کافی نیست. آینده‌نگری به نحوه ارتباط با جهان مادی و به درک امکان‌های تصرف در جهان و هماهنگ‌ساختن نظم اجتماعی با این تصرف‌ها بستگی دارد. در حقیقت آینده‌نگری در نظر آوردن کاری است که ما می‌توانیم و می‌خواهیم و باید بکنیم و راهی است که می‌پیماییم. درستی و اعتبار آن هم کمتر به درست بودن اعداد و ارقام و بیشتر به خودآگاهی جمعی نسبت به آینده و عزم راهیان و توانایی‌های روحی و اخلاقی آنان بستگی دارد. آینده‌نگری کتاب جغرافیای سیاسی و اقتصادی و گزارش محیط‌زیست و امثال اینها نیست بلکه یک طرح عملی است. طرحی که نه فقط قابلیت و امکان اجرایش باید محرز باشد بلکه با آن مناسب‌ترین امکان‌ها در تاریخ کشور و مردم تحقق یابد.

۱- آینده‌نگری علم نظری نیست بلکه از سنخ تدبیر و سیاست است و به راهنمایی خرد عملی که در ادب و فلسفه ما از آن به فضیلت عقلی و خردمندی تعبیر شده است صورت می‌گیرد. اکنون کار آینده‌نگری جهان بیشتر بر عهده سیاستمداران با تجربه و طراحان برنامه‌های توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی است. البته برنامه آینده بر اساس علم و پژوهش تدوین می‌شود و به همین جهت آینده‌نگری با اینکه کار خرد عملی است در ظاهر به علم و عقل نظری نزدیک است و با آن ارتباطی مستقیم‌تر دارد. علم را می‌توان آموخت چنانکه دانشمندان هم دانش خود را از طریق آموزش بدست ‌آورده‌اند اما چیزهایی هست که آموختنی نیست بلکه یافتنی است. هنر و تفکر و خرد سیاسی آموختنی نیستند. در اینجا به شعر و هنر که موهبتی‌اند کاری نداشته باشیم. غیر از اینها جوهر سیاستمداری و تدبیر سیاسی و آینده‌نگری را نیز نمی‌توان آموخت. دو هزار و پانصد سال پیش میان سقراط و پروتاگوراس (سوفسطایی بزرگی که نمی‌دانست روزی با اندیشه‌اش جهانی را فتح خواهد کرد و گرچه نام و آوازه بلند سقراط را نخواهد داشت فیلسوف و فلسفه‌اش را مهجور و دچار غربت خواهد ساخت) درگرفت سوفسطایی مدعی بود که همه چیز را می‌توان آموخت و از طریق آموزش به همه علم‌ها و مهارت‌ها و فضیلت‌های اخلاقی می‌توان دست یافت. سقراط می‌گفت امکان آموزش دانستنی‌ها و مهارت‌ها را منکر نمی‌توان شد اما همه چیز آموختنی نیست و اگر بود پریکلس سیاستمدار بزرگ آتنی شایستگی‌های سیاسی خود را به فرزندانش می‌آموخت و در توضیح گفتار سقراط (در نوشته افلاطون) بگوییم که اگر فضیلت‌ها همه آموختنی بود مدارسی تأسیس می‌شد که در آن همه مردمان را اخلاقی و شجاع و درستکار و راستگو و اهل وفا بار می‌آوردند. در این گفتگو سوفسطایی نمی‌دانست چه بگوید و به این جهت می‌کوشید وانمود کند که پرسش‌های سقراط که او نمی‌تواند به آنها جواب بدهد بی‌معنی است و مشکل با طرح آنها حل نمی‌شود و چه بسا که مشکلات را بیشتر کند.

ظاهراً آینده‌نگری هم باید در زمره اموری باشد که سقراط (یا افلاطون) آنها را آموختنی نمی‌دانست. مع‌هذا اگر این سخن درست باشد که آینده‌نگری با علم نزدیکی دارد جانبی را که به علم نزدیک است و حتی بخش‌هایی را که با سیاست رسمی نزدیک می‌شود می‌توان آموخت اما اصل و جوهر آن که باید به اطراف و شئون جان و نیرو بدهد آموختنی نیست و به این جهت است که همه کشورها آسان از عهده آینده‌نگری برنمی‌آیند و برنامه آینده را نمی‌توانند تدوین کنند. پس بحث از آینده‌نگری را می‌توان از همین‌جا آغاز کرد که چرا در جاهایی آینده‌نگری تا حدی ممکن و کارگشاست و در جایی یا جاهایی با همه کوشش‌هایی که در راه آن می‌شود اثر و ثمر ندارد. پس کافی نیست که برای آینده‌نگری از تجربه‌هایی که کشورهای دیگر داشته‌اند درس‌هایی فراهم کنیم و بیاموزیم هرچند که اگر عزم و همت آینده‌نگری در کار باشد آن درس‌ها مغتنم و حتی ضروری است. به عبارت دیگر اگر شرایط روحی و اخلاقی آینده‌نگری فراهم نباشد شرایط مادی و آموزش اطلاعات کفایت نمی‌کند. چرا چنین است و کشورهای در راه توسعه برای آینده خود چه باید بکنند؟ اولین قدم اینست که ببیند چرا از تدبیرها و کرده‌های خود نتیجه‌ای که می‌خواسته‌اند نگرفته‌اند. این ساده‌ترین و در عین حال دشوارترین کاری است که برای آینده‌نگری باید انجام داد؛ ساده است زیرا وسایل و مقدمات و بودجه و سازمان و قانون و .... نمی‌خواهد. مشکل است زیرا به دشواری می‌توان قبول کرد که اندیشیده‌ها و تدبیرها و اقدام‌های گذشته و جاری بی‌اثر و کم‌اثر بوده است و دریغا که گاهی چندان به تدابیر و تصمیم‌های خود اعتماد داریم که به نتیجه آن کاری نداریم و صرف اتخاذ تدبیر را کافی می‌دانیم گویی اتخاذ تدبیر از سنخ عبادت است که به نتیجه‌اش نباید اندیشید. ولی سیاست تصمیم‌هایی است که مناسب بودن یا نامناسب بودنش را با میزان نتیجه‌اش می‌سنجند. سیاست کاربرد خرد عملی است. اگر بتوانیم به آثار و نتایج حرف‌ها و کارهای خود بیندیشیم این آمادگی را پیدا می‌کنیم که کم و بیش و تا حدودی بگوییم شرایط آینده‌نگری چیست و چرا کشورهایی کم و بیش در این راه موفق بوده‌اند و بعضی کشورها هم نتوانسته‌اند آنچه را خیال می‌کرده‌اند باید داشته باشند با آینده‌نگری و برنامه‌ریزی بدست آورند. چه می‌شود که فی‌المثل مردم ژاپن بدون اینکه شرایط جغرافیایی و اقلیمی مناسب و منابع مادی کافی داشته باشند برنامه توسعه را طراحی و اجرا می‌کنند و کشورشان را به مراحل توسعه‌یافتگی می‌رسانند. اما کشورهایی با امکان‌های فراوان و منابع عظیم مادی و انسانی و برخورداری از شرایط مناسب جغرافیایی و ژئوپولیتیکی در راه مانده‌اند، بدترین پاسخ اینست که این یا آن شخص و مقام را مسئول این درماندگی بدانند. هر کشوری راه خود را با نظر به چشم‌اندازهایی که فراروی او قرار دارد می‌یابد و راه به سوی آن را با همت مردمش می‌پیماید زنهار که هوس و آرزوی رسیدن به چیزهایی که دیگران به آن رسیده‌اند با آینده و چشم‌انداز آن اشتباه نشود. راستی چه می‌شود که مردمی در زمانی چشم‌انداز دارند و مقصد را که گاهی نیز دور است می‌بینند اما مردم دیگر یا همان مردم در زمان دیگر به پایان امروزشان هم نمی‌توانند بیندیشند. پیداست که هر قوم وکشوری اگر آینده داشته باشد آینده خاص دارد پس در این صورت آینده چیزی نیست که متعلق و مورد بحث یک علم جهانی باشد و همه مردم بتوانند آن را یکسان فراگیرند و به آن عمل کنند. توجه کنیم که در آینده‌نگری با زمان و تاریخ سروکار داریم یعنی باید زمان را بشناسیم و زمان‌شناسی یاد گرفتنی و آموختنی نیست بلکه با برخورداری از خردی ورای خرد مشترک و فهم رایج و غالب حاصل می‌شود. اگر می‌بینید بعضی آموزش‌ها و معلومات به اجرای برنامه‌های توسعه و آینده‌نگری مدد می‌رسانند این کمک صرفاً در تدوین برنامه و اجرای طرح‌هاست وگرنه هیچ علم معینی که در آن تمامیت آینده مورد مطالعه قرار گیرد وجود ندارد و چگونه تمامیت چیزی را که هنوز وجود ندارد و نمی‌دانیم چگونه به وجود می‌آید بشناسیم.

۲- گفته شد که زمان، زمان آینده است ولی کدام زمان؟ زمانی که با سیر شب و روز شناخته می‌شود و آن را با ساعت اندازه می‌گیرند زمان حقیقی نیست و با آینده مناسبت ندارد بلکه گردش عادی کارها و تکرار عادات اکنون و مقدار حرکت در مکان است. غیر از این زمان انتزاعی زمان دیگری هست که همه آناتش با آن سابق تفاوت دارد. این زمان، زمان تاریخی است و آن را می‌توان اکنون جاری به سوی آینده دانست. زمان تاریخی با زمان تقویم تفاوت دارد. فهم این تفاوت هم چندان دشوار نیست چنانکه همه می‌توانند دریابند که زمان تجدد با زمان قدیم و حتی با زمان یونانیان یکی نیست. زمان تاریخی زمان اعتبار و مرجعیت بعضی اصول و قواعد و انحائی از علم و عمل است. اگر زمان را دو زمان بدانیم، دو آینده و دو اکنون را نیز می‌توانیم تصور کنیم. اکنون هم دو اکنون است؛ یکی آنکه می‌زاید و می‌پرورد و دیگر اکنونی که تکرار وضع عادی است. اکنون برگردیم و دو نکته‌ای را که گفتیم با هم بیامیزیم. نکته اول این بود که آینده‌نگری از سنخ و جنس سیاست است و در سایه خرد عملی و خردمندی سیاسی پدید می‌آید. اگر این حکم درست باشد آینده‌نگری صرف نگریستن نیست بلکه از سنخ و جنس عمل است زیرا فردا و آینده هنوز به وجود نیامده‌ است که بتوان به آن نگریست بلکه باید آن را شناخت. پس در آینده‌نگری به چه می‌نگریم؟ به خرد و توانایی و عمل خودمان! آینده را با نگاه به اکنون و گذشته و کاری که می‌توانیم بکنیم می‌بینیم و می‌یابیم. اگر همه خوب‌ها و خوبی‌ها را برای فردا می‌خواهیم بی‌آنکه اسباب و مقدمات آن را فراهم کرده باشیم به آن خوب‌ها و خوبی‌ها نمی‌رسیم زیرا تاریخ با آرزو ساخته نمی‌شود. آنها که فردا را می‌سازند فردا را می‌بینند. البته وجهی از این نگریستن می‌تواند محاسبه امکان‌ها و توانایی‌ها و مهارت‌ها باشد. اروپا در قرن هجدهم به آینده‌ای نظر کرد که رویایی بود و چون این رویا تا حدی صادق بود مراحلی از آن را محقق کرد اما نتوانست به پایان آن برسد زیرا آن پایان رویایی، دست‌نیافتنی بود پس اروپا وجهی از آینده‌نگریش را که یکسره آرزویی نبود محقق کرد. مشکلی که پیش آمد به تعارض‌هایی بازمی‌گشت که آینده‌بینان قرن هجدهم از آن رو گردانده بودند مع‌هذا آینده‌نگریشان را صرف رویابافی نباید دانست، بلکه با ظهور خرد و همت جهان‌ساز توأم بود. نشانه ظهور این خرد و همت را می‌توان در ظهور علم تکنولوژیک و در مواظبت توأم با وسواس نسبت به کارهایی که انجام می‌شد و سعی در تعدیل و اصلاح آنها یافت یکی از نشانه‌های آینده‌نگری نگرانی نسبت به چگونگی اجرای طرح‌ها و نتایجی است که با آن حاصل می‌شود در جایی که این وسواس و نگرانی وجود نداشته باشد و مردمان در گفته‌ها و کرده‌های خود شک نکنند و همه را به هر نتیجه‌ای برسد درست می‌دانند نگاه و نگرشی به آینده وجود ندارد در این صورت شاید تفاوتی میان اکنون و آینده هم نباشد. گویی هر روز تکرار روز سابق است و همان مشغولیت‌های دیروز را امروز هم باید انجام داد و فردا هم که بیاید تکرار امروز است.

۳- یکی از لوازم آینده‌نگری و آینده‌سازی قانونگذاری است در دورانهای پیش از تجدد قانونگذاری نبود یا نادر بود تصمیم‌های سیاسی هم در زمینه رسم و سنت مستقر، اتخاذ می‌شد در زمان تجدد که علم و شیوه زندگی و سیاست و رفتار و گفتار مردم دگرگون می‌شود. اگر این دگرگونی‌ها تحت نظم درنیاید کار به آشوب کشیده می‌شود. مطالعات آینده‌نگاری می‌تواند به تقریب بگوید که مثلاً جمعیت کشور در سال‌های آینده چه مقدار افزایش می‌یابد یا تعداد محصلان مدارس و دانشجویان دانشگاه‌ها و فارغ‌التحصیلان در رشته‌های مختلف به تفکیک چند است و شاید حتی میزان سرمایه‌گذاری‌ها اعم از داخلی و خارجی هم تا حدی قابل محاسبه باشد اما این مطالعات در صورتی نام آینده‌نگری می‌گیرد که آثار و نتایج آنها و امکان‌هایی که برای عمل وجود دارد به صورت طرحی هماهنگ تدوین شود و در آن طرح جای هر چیز و هر کار معلوم باشد و عوامل کارها معین باشد و همواره مراقبت شود که از ترکیب و جمع همه عوامل چه حاصل می‌شود وگرنه با کنار هم قرار گرفتن مثلاً بیست میلیون آدم تحصیلکرده و یک وضع اداری کند و تنبل و ناتوان و خودخواه و پرهزینه و سرمایه‌گذاری‌هایی که بیشتر با توجه به مصالح خصوصی و گروهی با سودای سودآوری صورت می‌گیرد و در شرایطی که معلوم نیست که اهم و مهم و بی‌اهمیت کدام است و جای هرکس و هرچیز کجاست و چه نسبتی میان کارها و شئون زندگی وجود دارد و حتی آموزش دانشگاهی و دبیرستانی به هم ربطی ندارند و مدرسه و دانشگاه و صنعت و کشاورزی و مدیریت با هم بیگانه و از هم بی‌خبرند و .... آینده ساخته نمی‌شود بلکه هر روزش تکرار دیروز است که اگر تغییری هم در آن دیده شود ناظر به مقصودی نیست که از پیش در نظر آمده باشد بلکه نتیجه‌ قهری سرهم‌بندی‌ها و کارهای هر روزی و عادی است. در چنین شرایطی قانونگذاری و برنامه‌ریزی اثر هماهنگ‌سازی و رهگشایی ندارد بلکه بیشتر وسیله‌ای برای خروج از مخمصه‌ها و گرفتاری‌ها یا ادای یک رسم اداری است اما اگر افق آینده روشن باشد، قانون و برنامه حرف نیست بلکه درک و اعلام بایسته‌ها و رهگشای اتخاذ تدبیرها و اجرای تصمیم‌ها و بذل کوشش‌های کارساز می‌شود. در اینجا مراد از قانون، قانون به عنوان جزء ضروری سیاست زمان است. قوه مجریه و مقننه دو رکن به هم پیوسته سیاست جدیدند. خطر بزرگی که احیاناً قانونگذاری و برنامه‌ریزی را تهدید می‌کند اشتباه امور بی‌اهمیت با مهم‌ها و سرگرم‌شدن به مطالب و مسائل در ظاهر بسیار مهم و در واقع بیجا و بی‌موقع و اتلاف وقت برای تدوین قواعد و دستورالعمل‌هایی است که بیشتر؛ یکسره حرف و لفظ است و قابلیت اجرا ندارد و به همین جهت اثر ندارد و اگر اثری داشته باشد زمینه‌سازی برای بی‌اعتبار شدن قانون به طور کلی و فرار از تن در دادن به آنست. قانون مجموعه‌ای از مناسب‌ترین دستوالعمل‌ها و منع‌ها درباره امر معین در هماهنگی با امور دیگر است و البته که باید روشن و صریح و قابل اجرا و کارساز باشد. قانون محدودیت می‌آورد اما اگر اندیشیده و با درک و شناخت زمان وضع شده باشد با تعیین حدود کارها رهگشای آزادی می‌شود. وضع قانون مناسب و کارساز مشروط به درک و دریافت آینده است.

۴- اشاره شد که آینده‌نگری درک امکان‌های تاریخی است. همه امکان‌ها تاریخی نیستند. کارهایی هست که به اقتضای طبع مردمان و وضع جهان بیرون صورت می‌گیرد. تمنیاتی هم هستند که بیشتر رویایی‌اند و تحقق‌پذیر نیستند. اینها به آینده ربطی ندارند. مختصر بگوییم آینده تاریخی که در نسبت مردمان با جهانشان پدیدار می‌شود هرچه باشد با خرد عملی و در همان عالم انسانی خاص تحقق می‌یابد. آینده عدم است و اگر چیزی باشد بدست جمع مردمانی که جهان مشترک دارند رقم خواهد خورد. اینکه بر سر جهان وجود و کل عالم چه خواهد آمد و در تقدیر و قضای الهی چه‌ها رفته است مسئله دیگری است. ما وقتی از آینده‌نگری بحث می‌کنیم به وضع تاریخی آینده و زندگی بشر در زمان نزدیکی که می‌آید می‌اندیشیم. این زمان در نسبت با ما تحقق می‌یابد به شرط اینکه امکان‌ها را بشناسیم. این امکان‌ها امکان خاص نیستند که نسبتشان با وجود و عدم یکسان باشد بلکه می‌توان انتظار داشت که محقق شوند به شرط اینکه ما توانایی درک و تحقق آنها را داشته باشیم. اگر برنامه توسعه در بعضی کشورها اجرا شده است و اجرا می‌شود و بعضی کشورها هم هرچه در راه تدوین و اجرای آن می‌کوشند به جایی که می‌خواهند نمی‌رسند اختلافشان بیش از اینکه در علم و اطلاعات باشد در برخورداری از خرد عملی و توانایی قدم گذاشتن در راه آینده است. توسعه یک ضرورت نیست بلکه امکانی است که با عمل آدمی و به اندازه توانایی تاریخی او به تحقق می‌رسد. پس برای آینده‌نگری در ابتدا باید در خود نظر کرد و خواست‌ها را با توانایی‌های خود سنجید. معمولاً صاحبان خرد عملی بیشتر اخلاق را رعایت می‌کنند و قدم به قدم پیش می‌روند و مواظبند که کار خود را درست انجام دهند و به نتیجه مناسب برسند (هرچند که اگر مردم کمال مطلوبی نداشته باشند پیشرفت قدم به قدم هم میسر نمی‌شود ولی همیشه خطر اینست که کمال مطلوب با اوهام و آرزوها اشتباه شود). در بعضی کشورهای در حال توسعه که راه توسعه‌شان دشوار شده است دو روحیه ظاهراً متفاوت و متضاد که در واقع دو جلوه از امر واحدند وجود دارد. یکی روحیه خود را همه توان دیدن و مشکل را ناچیز انگاشتن است. صاحب این روحیه بی‌توجه به نقص‌ها و نارسایی‌ها و ضعف‌ها می‌خواهد هرچه را که خود می‌پسندد و دوست می‌دارد و درست می‌داند محقق شود و گاهی برای این تحقق هم می‌کوشد ولی چون این پسندیده‌ها و دوست‌داشته‌ها غالباً در قلمرو امکان‌های تاریخی قرار ندارند سعیش به جایی نمی‌رسد. در این صورت صاحب تمنی اگر بدون بهانه‌گیری و فارغ از سودای مقصریابی و انداختن گناه به گردن دیگران از خود بپرسد که چه مانعی نگذاشته است سعی او به نتیجه برسد شاید راهی به تشخیص امور مهم و بی‌اهمیت و تمییز ممکن‌ها و غیر ممکن‌ها بیابد اما اگر کوشید و به نتیجه نرسید و نگران شکست خود نبود و در توجیه آن کوشید و گناه را به گردن این و آن انداخت همچنان دچار وهم و پندار و دربند به امور بیهوده می‌ماند و اوهام خود را به جای آینده می‌گذارد. صاحب این روحیه تفاوتی میان زمان تقویم که تکرار آنات یکسان است با زمان تاریخی که هر لحظه‌اش با لحظه دیگر تفاوت دارد، نمی‌گذارد این روحیه، در ظاهر روحیه خوش‌بین است و در برابر بدبینی گروه دیگری قرار دارد که کشش و کوشش را بی‌ثمر می‌داند و ... این هر دو گروه خوش‌بین و بدبین بسیار به هم نزدیکند و شباهت‌های بسیار با هم دارند. هر دو ناتوانند و هیچ‌یک با زمان آشنایی ندارند و اگر منشاء اثری باشند اثرشان بیشتر نفی و رد و خرابی و خسران است. تفاوتشان هم ظاهری است. یکی ناتوان بی‌داعیه است و به ناتوانی خود اذعان دارد و دیگری ناتوانی خود را توانایی می‌انگارد و کار خود را با خدایی که هرچه بخواهد بی‌اسباب و وسیله پدید می‌آورد قیاس می‌کند. هیچ‌یک از این دو گروه راه به آینده ندارند. دومین قدم آینده‌نگری درک و شناخت و تشخیص ممکن‌ها و غیرممکن‌ها و ضرورت‌هاست. تا وقتی اینها با هم درآمیخته باشند تکلیف دانستن و توانستن و عمل هم معلوم نمی‌شود. وقتی از امکان‌ها می‌گوییم بدانیم که همه از یک سنخ و جنس نیستند چنانکه گاهی مراد از امکان‌ها، وسایل موجود و شرایط کار و عمل است. وقتی می‌گویند بعضی کشورها امکان‌های کافی دارند بیشتر نظر به منابع زیرزمینی گرانبها و وسعت خاک و وجود سرزمین‌های آباد با شرایط اقلیمی مساعد دارند ولی در نظام تجدد مهمترین امکان و شرط ساختن و سامان‌دادن به زندگی، روح فرهنگ و تفکر و استعداد و توانایی مردمی است که در یک نظام سیاسی فرهنگی و در تقدیر تاریخی مشترکی با هم همکاری می‌کنند. البته در آینده‌نگری (و بیشتر در آینده‌نگاری) همه امکان‌ها را باید در نظر داشت و به حساب آورد اما امکان در آینده‌نگری به ابزار و آلات و حتی علم و اطلاعات محدود نمی‌شود زیرا در آینده‌نگری امکان اصلی و مهم کاری است که ما می‌توانیم و به عهده می‌گیریم که انجام دهیم. در معنی این "می‌توانیم" باید دقت کرد زیرا در اینجا "می‌توانیم" همان امکان است یا لااقل از آن جدا نیست. ما چه می‌توانیم بکنیم؟ به دو وهم خود را همه توان دانستن و ناتوان دیدن اشاره شد. این دو وهم هیچ‌یک با امکان کاری ندارند. یکی نظرش به ضرورت و قهر است و دیگری امتناع و انصراف می‌بیند اما امکان تاریخی رفع امتناع و آزادی از ضرورت و قهر است. وقتی به عهده می‌گیریم که کاری را انجام دهیم پیداست که آن کار نباید ممتنع باشد؛ کارهای ضروری هم که خواهی نخواهی انجام می‌شود اما میان این امتناع و ضرورت که گاهی هم به هم می‌رسند و حتی یکی می‌شوند راه دیگری هست و آن راه خرد و بذل همت و تحقق امکان‌هاست.

۶- راه خرد و توانایی را با راهی که گمان می‌کنند صرفاً با داشتن اطلاعات علمی می‌توان گشود و پیمود یکی نباید دانست. اطلاعات علمی مسلماً کارساز آینده‌اند و بی وجود آنها نه برنامه‌ای تدوین می‌شود و نه پیشرفت امکان دارد و مگر تجدد بدون علم می‌توانسته است این جهان را بسازد؟! اما توجه کنیم که اولاً تا اراده به سوی آینده نباشد به علم و معلومات اعتنا نمی‌شود. ثانیاً و مهمتر اینکه علمی که موضوع آن آینده باشد وجود ندارد و هیچ‌یک از علوم موجود علم آینده‌شناسی نیست به همین جهت علم رسمی کنونی هرچند که خود در راه آینده باشد راه آینده را نمی‌شناسد و راهنمای آینده نیست چنانکه بعضی دانشمندان که گاهی از روی دانسته‌های خود به دیگران سفارش می‌کنند که چه بکنند و چه نکنند ضرورتاً به زندگی و مقتضیات و امکان‌های معاش آنها توجه ندارند و بیشتر مناسب‌ترین صورت ممکن زندگی را در نظر دارند (مثلاً در جایی که هوا آلوده است می‌گویند در هوای آلوده و غبارآلود نفس نباید کشید یا سفارش می‌کنند که هفته‌ای لااقل دو بار ماهی باید خورد و برای اینکه به فلان بیماری مبتلا نشویم اضطراب را به خود راه ندهیم و ... البته این سفارش‌ها همه خوب و درست است ولی چه کنیم که عملی نیستند و به عملی‌نبودنشان هم کمتر فکر می‌کنیم) اما کاری که به حکم خرد عملی پیشنهاد می‌شود اولاً در حدود توانایی آدم‌هایی است که اجرای آن کار را به عهده می‌گیرند ثانیاً کاری است در هماهنگی با کارهای دیگر که گاهی نیز مکمل آنهاست ثالثاً برای رسیدن به مقصدی است که در آن نقص‌ها و نارسایی‌ها و ناهماهنگی‌ها و نادرستی‌ها کمتر و هماهنگی و همراهی و درستی و تعادل بیشتر باشد. معمولاً آینده را هم همین مقصد می‌دانند. آینده در صورتی می‌تواند بر مقصد زمانی-مکانی یا تاریخی-مدنی اطلاق شود که مردم طرح کلی آن را شناخته و خود را برای رسیدن به آن یا ساختنش آماده کرده باشند. توجه کنیم که وقتی آینده مقصد تلقی می‌شود، این مقصد از راهی که باید آن را پیمود جدا نیست. آینده رفتن در راه است نه بودن در جایی و زمانی؛ آینده همین امروز است. امروز دانایی و همت و کار. بی‌این هر سه، آینده‌ای در کار نیست. دانایی برای آینده علاوه بر علم‌های رسمی که به اقتضای موقع و مقام به آنها رجوع می‌شود اولاً درک و شناخت زمان موجود و لوازم آن است و اینکه این زمان چه چیزها را برمی‌تابد و چه‌ها را نمی‌خواهد و برنمی‌تابد. ثانیاً، تشخیص بهترین و مناسب‌ترین شیوه زندگی که می‌تواند مطلوب جمع کثیر مردمان و ملایم ذوق و استعداد آنان باشد. ثالثاً، مواظبت در پیمودن مناسب‌ترین و نزدیک‌ترین راهی که به آن می‌رسد و رابعاً، دانستن اینکه هیچ مقصد و منزلی در تاریخ، منزل و مقصد نهایی نیست. درست است که آدمی خاطره ازلی سکون و ثبات بهشت را در یاد دارد و می‌خواهد به آنجا بازگردد (فرویدی‌ها هم از سکون و آرامش قبل از ولادت در رحم مادر می‌گویند) ولی بهشت در زمین و در تاریخ محقق نمی‌شود و به فرض اینکه وجود و تحقق یک نظام ثابت و دائم ممکن باشد آن نظام بیرون از جهان متجدد خواهد بود زیرا در تجدد اصل بر تحول است و به این جهت در آن حتی تصور جامعه‌ای که متحول نباشد بسیار دشوار می‌نماید. شاید به زمان و تاریخی برسیم که در آن دیگر تجدد و تحول اصل نباشد ولی هنوز چندان به آن تاریخ نزدیک نیستیم.

۷- چنانکه دیدیم دانستن‌هایی که لازمه آینده‌نگری است بر هیچ‌یک از علوم رسمی اعم از علوم دقیقه و علوم انسانی اطلاق نمی‌شود. این دانستن‌ها جزء هیچ‌یک از علوم رسمی نیست هر چند که از همه علوم و به خصوص از فلسفه و علوم انسانی و اجتماعی پیوسته و همواره مدد می‌گیرد. این دانستن خردمندی است و نبودن و ندانستنش نه صرف بی‌اطلاعی بلکه دوری و محرومیت از فهم و درک تاریخی است. البته دانش و خرد باهم نسبت دارند و اگر خرد نباشد دانش حاصل نمی‌شود یا چنانکه باید بسط نمی‌یابد و در جای خود قرار نمی‌گیرد و نتیجه‌ای که باید داشته باشد ندارد اما عکس آن همیشه درست نیست. ممکن است بپرسند که مگر می‌توان تکنولوژی را از خرد دور و جدا دانست. مشکل این است که نمی‌دانیم کدام خرد پشتوانه تکنولوژی کنونی است و آیا تکنولوژی به سخن خرد (خرد حکمای قدیم را نمی‌گویم خرد جهان متجدد در اینجا منظور است) گوش می‌دهد یا به راه خود می‌رود. مسلماً علم و تکنولوژی جدید در قوام و تحقق جهان متجدد دخیل بوده است اما در عصر پایانی تجدد به نظر می‌رسد که پیشرفت علم و تکنولوژی دیگر با بسط خرد ملازمت ندارد. علم آموختنی است و اشخاص مستعد باهوش هر جا و هر وقت که علم باشد می‌توانند آن را بیاموزند اما خرد و خردمندی را نمی‌توان آموخت و خاص افراد و صفت روان‌شناسی اشخاص هم نیست بلکه فهم متناسب با زمان است و زمانی در میان مردم و در هوای زندگیشان وجود و حضور دارد و در زمان دیگر غایب می‌شود. خرد نه به افراد بلکه به قوم و مردم و تاریخ تعلق دارد و هر وقت و هرجا که باشد با دوستی و پیوستگی و همکاری و همراهی و امید مردمان قرین و ملازم است و اگر نباشد احساس تنهایی و دلمردگی و پریشانی و اضطراب خاطر و ناتوانی و سهل‌انگاری و بی‌اخلاقی و نومیدی و قهر و خشونت غالب و شایع می‌شود.۸- اگر آینده‌نگری درک و شناخت امکان‌های علم و عمل در جهان کنونی است، باید ضروری‌ترین علم باشد و نمی‌دانیم چرا به این شناخت مهم و ضروری در کشور ما اعتنا و اهتمام کافی نشده است و اکنون هم گرچه از آینده‌نگری بسیار می‌گویند کمتر توجه و اعتنا به آینده و لوازم و شرایط تحقق آن دارند؟ وقتی درد کم‌آبی و خشک‌شدن کشور و گسترش بیابان و سهل‌انگاری و سخت‌گیری در همه سازمان‌ها و لاابالی‌گری و رفع تکلیف در کارها و مسئولیت‌های کوچک و بزرگ توی چشممان خورده است نمی‌توانیم آن را حس نکنیم اما اینها هنوز دردند، نه اینکه مسائل ما باشند و اگر گاهی از مسائل آموزش و پرورش و اخلاق و فساد سازمانی و ساختاری و بالاخره از اینکه کشور به کجا می‌رود حرف می‌زنیم صرفاً دردی را بیان می‌کنیم نه اینکه به آنها فکر کنیم. حرف زدن چیزی است و درک و طرح مسئله و مسائل را با جان دریافتن چیز دیگر. یکی از نشانه‌های ضعف تفکر اینست که همه درباره همه چیز نظر داشته باشند و هیچ مسئله‌ای برایشان نمانده باشد که درباره آن بیندیشند. در جایی که به قول شکسپیر "همه‌اش حرف، همه‌اش حرف" است آینده هم حرف می‌شود. امر دیگری که آینده‌نگری را بی‌وجه می‌کند، اندیشه حفظ اکنون و گذشته‌ای است که در آینه اکنون تکراری و انتزاعی ظاهر می‌شود. مهم نیست که پیرو کدام ایدئولوژی باشیم، هرچه باشیم صبر نداریم و منتظر آینده نمی‌مانیم و بی‌درنگ می‌خواهیم با ایجاد تدابیر صوری و احیاناً به پشتوانه خشونت هر آنچه با مقبولات رسمی و مشهورات سیاسی مناسبت و موافقت ندارد از میان برود. هیچ‌یک از صاحبان ایدئولوژی‌ها به اینکه چه می‌توان و چه نمی‌توان کرد و چه آثاری بر کرده‌ها و گفته‌هایشان مترتب می‌شود نمی‌اندیشند بلکه اجابت درخواست و تحقق فوری سودایشان را می‌خواهند. صاحبان این تمناها احیاناً حسن نیت دارند و سعادت بشر را در تحقق خواست خود می‌بینند. عیب سودا و پندارشان اینست که تفاوت میان بجا و نابجا و مصلحت و مفسدت و ممکن و ضروری و محال در آن گم شده و از نظر دور مانده است. وجهش هم اینست که اعتقاد و ایدئولوژی به زمان و امکان‌های تاریخی کاری ندارد و گذشته و آینده و اینجا و آنجا برایش یکی است. البته صاحبان ایدئولوژی‌ها حق دارند که بگویند طرح‌های بزرگ با اعتقاد اجرا می‌شود اما اگر طرح‌ها قابل اجرا نباشند تا زمانی که شرایط اجرا فراهم نشده است معطّل می‌مانند و اعتقاد هم به زحمت می‌افتد ولی ایدئولوژی از همان آغاز پیدایش یعنی از زمانی که بناپارت مخالفان خود را ایدئولوگ خواند و مرادش اهل اوهام بود هرگز از وهم آزاد نبوده است.

ادامه دارد... 

نظر شما