شناسهٔ خبر: 50630 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

آیا دانشگاه رایگان است؟

برخی از دانشجویان در نامه ای به هزینه دروس پیشنیاز در دانشگاه های دولتی اعتراض کردند.

فرهنگ امروز*:

نتایج کنکور ارشد آمده بود. خبر از یک آغاز تحولی مهم در زندگی‌ام می داد. به اعتراف سازمان سنجش در رشته مورد علاقه‌ام در دانشگاه شهید بهشتی تهران  پذیرفته شده بودم. دانشگاه شهید بهشتی را کمابیش می شناختم. آنچه در ذهن داشتم محصول تصویری بود که یکی از دوستانم که دانش‌آموخته آنجا بود برای‌ام ساخته بود. این تصویر روایتگر دانشگاهی تراز اول بود که در بیشتر رشته‌ها، مقصد برترین نفرات کنکور هم محسوب می‌شد. با اندکی جستجوی بیشتر متوجه شدم که دانشگاه شهید بهشتی در یکی از مناطق خوش آب‌وهوا و مرفه شمال شهر واقع شده‌است. با خود گفتم خوش به حال دانشجویانش! خوش به حال من! با این تراز علمی و وضعیت خوب آب‌وهوایی حتی پول هم به‌ام بدهند حاضر نیستم این بهشت را با دانشگاه تهران عوض کنم. اصلاً مگر آدم عاقل بهشت بهشتی را با شلوغی و هوای آلوده خیابان انقلاب و دانشگاه تهران عوض می کند؟ شهریور ۹۴ بود و فصل ثبت نام و موعد ورود به بهشت! یادش بخیر! چه شوقی داشتم! راستی یادم رفت بگویم، من از رشته‌ای غیر مرتبط با رشته کنونی‌ام برای مقطع ارشد کنکور داده بودم  و همین موفقیت در کنکور رشته‌ای که هرگز درسش را نخوانده بودم شوقم را دو چندان می‌کرد. کجا بودیم؟ آها! یادم آمد. موعد ثبت نام و زمان انتخاب‌واحد. موقع انتخاب‌واحد متوجه شدم که 4 واحد درسی، اضافه بر واحدهای اصلی بالاجبار به من داده‌اند! غرغرکنان پیش مدیرگروه رفتم و علت این واحدهای اضافه را جویا شدم. مدیرگروه گفت: «این هنوز اول آزار جهان‌افروزست!!!» علاوه بر این 4 واحد، ۸ واحد دیگر طی دو ترم بعدی باید بگذرانی! گفتم: آخر من کنکور داده‌ام و به استناد رتبه‌ام در کنکور سواد کافی برای تحصیل در مقطع ارشد را، آن هم در دانشگاه تراز اول شهید بهشتی، کسب کرده‌ام! برای چه باید این‌همه درس اضافی بگذرانم؟ مدیرگروه به زبانی بسیار محترمانه و به استناد آیین‌نامه داخلی گروه گفت: همینی هست که هست! راستش کمی توی ذوقم خورده بود،‌ اما با خود می‌گفتم: ملالی نیست. این بار اضافی را هم به دوش می کشم. بالاخره تحصیل مجانی در دانشگاه بهشتی ارزشش بالاتر از این حرف‌هاست. البته این را اضافه کنم که ۲ واحد از این ۱۲ واحد درس مبنای کامپیوتر بود و همه بچه‌ها با هر سابقه تحصیلی‌ای در مقطع کارشناسی باید آن را می‌گذراندند. ترم اول و دوم و سوم گذشت و همه درس ها را با نمره بالای ۱۷ گذراندم. راستش را بخواهید از ۱۰ واحد پیشنیاز که برای گذراندن آن‌ها با بچه‌های مقطع کارشناسی همکلاس و همنشین شده بودم، چیز دندان‌گیری به سوادم اضافه نشد، زیرا اکثر آن مباحث را به برای کنکور عمیقاً خوانده بودم. اصلاً مگر می‌شود درس‌های دوره کارشناسی را عمیق نخواند و در مقطع ارشد در دانشگاه شهید بهشتی هم پذیرفته شد؟ بگذریم. موسم ترم ۴ شد و بایستی برای نوشتن پایان‌نامه آماده می‌شدم. اما پیش از آن باید در سیستم دانشجویی درس پایان‌نامه را به عنوان تنها درس باقیمانده برای ترم ۴ به اصطلاح انتخاب‌واحد می‌کردم. اما هرچه تلاش می‌کردم سیستم پیام خطا می‌داد. مجبور شدم به آموزش دانشکده بروم و علت پیام خطایی که جلوی انتخاب‌واحدم را گرفته بود، جویا شوم. مسئول آموزش با بررسی پیام خطای سیستم گفت که ظاهراً به دانشگاه بدهکارم و تا بدهی را نپردازم، خبری از انتخاب‌واحد نیست! من هاج‌وواج مانده بودم. از مسئول آموزش پرسیدم: بدهی؟ آن هم در دانشگاه دولتی؟ مگر من دانشجوی روزانه نیستم؟ جل‌الخالق! حالا چقدر است؟ مسئول آموزش پاسخ داد: بله!  دانشجوی روزانه‌ای، اما دانشگاه بدهکارت کرده‌است. در حدود مبلغ ۳۰۰ هزار تومن برای واحدهای پیشنیاز. تا پرداخت هم نکنی سیستم اجازه انتخاب‌واحد نمی‌دهد. حسابی عصبی و ناراحت شدم و با همان حال آشفته آموزش را ترک کردم. تنها دو روز برای انتخاب‌واحد فرصت باقی بود. در این دو روز از کجا می‌توانستم این پول را تهیه کنم؟! خیر سرم به خانواده‌ام گفتم بودم در دانشگاه دولتی دارم تحصیل می‌کنم و هیچ بار مالی‌ای بر شما تحمیل نخواهم کرد. همه دوستانم هم مثل خودم دانشجو بودند و بی‌پول! چه کاری بایستی می‌کردم؟ تنها راهی که به ذهنم رسید قرض‌کردن بود. اما از که؟ خلاصه سرتان را درد نیاورم. با هزار بدبختی و روانداختن به این رفیق و آن رفیق، بالاخره توانستم پول را تهیه و پرداخت کنم تا بتوانم سر موقع به انتخاب‌واحد برسم. از این به بعد همه چیز به‌ظاهر خوب پیش می‌رفت و اوضاع نوشتن پایان‌نامه‌ام رو به جلو بود، گرچه علی‌رغم میل باطنی‌ام مجبور شده بودم یک هفته تراکت در سطح شهر پخش کنم تا بتوانم قرضم را پس بدهم. اواخر تیر ماه بود و دانشگاه داشت به مدت دو هفته تعطیل می‌شد. من هم سرمست از اینکه دو فصل از پایان‌نامه را نوشته بودم و به خیال خام خود می‌خواستم  تا شهریور دفاع کنم. در یک صبح تابستانی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و از من پرسید: در جریان بدهی‌های اخیر هستی؟ جواب دادم: نه!

داستان چیست؟ بیشتر توضیح بده. گفت: ظاهراً همه بچه‌هایی که دروس پیشنیاز داشته‌اند، باید هزینهٔ سنگینی برای هر واحد بپردازند، خیلی از بچه‌ها را درست قبل از تعطیلات دو هفته‌ای بدهکار کرده‌اند و همه شاکی‌اند. این تعطیلی دانشگاه آن‌ها را بیشتر دلخور و دلزده کرده، زیرا دستشان به هیچ‌کس و هیچ‌جا نمی‌رسد. گفتم: من قبلاً حدود ۳۰۰ هزارتومان بابت بدهی پیشنیازها داده‌ام. اما الان بررسی می‌کنم ببینم بر سر من چه آمده! چشم‌تان روز بد نبیند! به سیستم دانشجویی‌ام که وارد شدم دیدم مبلغ ۲ میلیون تومان بدهکارم! خشکم زد! با خود گفتم: آخر این دیگر چه غارتی است؟ درست دو ماه قبل از دفاع از کجا باید این‌همه پول می‌آوردم؟ اگر بروم مثل سابق تراکت پخش کنم که به نوشتن پایان نامه‌ام نمی‌رسم. اگر نروم هم پول به‌دست نمی‌آورم و در نتیجه از دفاع و فارغ التحصیلی خبری نیست. آخر این چه غارتی است؟ اصلاً دریافت پول برای واحدهای پیشنیاز چه مبنای حقوقی ای دارد؟ بر اساس کدام آیین‌نامهٔ آموزشی چنین بار مالی‌ای را بر دانشجویانی که با مشقت از سد کنکور گذشته‌اند و در شهید بهشتی پذیرفته شده‌اند، تحمیل کرده‌اند؟چرا از روز اول به من نگفتند که باید ۲ میلیون پول برای تحصیل بدهی؟ شاید اگر  روز اول می‌گفتند اصلاً ثبت نام هم نمی‌کردم و از تحصیل منصرف می‌شدم. اصلاً چرا حالا گفتند؟ درست یک روز پیش از تعطیلی دانشگاه؟ درست پس از تعطیلاتی که هیچ مسئولی در دانشگاه نیست تا پاسخگو باشد؟ آیا این نوعی توهین به شعور دانشجویان نیست؟ هنوز بسیاری از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی در شوک این بار مالی سنگین تحمیلی سردرگم‌اند و هیچ گوش شنوایی نیست.

* جمعی از دانشجویان شهید بهشتی

نظر شما