شناسهٔ خبر: 50739 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

تحلیل سیر تحول سوژۀ مدرن؛

سوژه مدرن از دل منابع

سوژه مدرن توفق فلسفۀ اصالت وجود بر اصالت ماهیت در سرآغاز فلسفۀ معاصر غرب، ماهیت‎‎گرایی را در مباحث فلسفی به محاق راند، در ادامه پدیدارشناسی هوسرلی نیز که بعضاً با عنوان ماهیت‎‎گرایی نوین وصف می‎‎شد، مورد انتقاد صاحب‎‎نظرانی قرار گرفت که عمدتاً اندیشه‎‎هایی چپ‎‎گرایانه داشتند؛ به‌این‌ترتیب، مهم‎‎ترین مکتب فلسفۀ معاصر (پدیدارشناسی) در آستانۀ قرن جدید مورد انتقادهای جدی واقع شد. بسیاری از انتقادهای متأخر به سوژۀ مدرن از منظر مسائل اجتماعی و سیاسی صورت گرفته است، مباحثی چون کنش ارتباطی یا قدرت و نقش آن در سرشت سوژه.

فرهنگ امروز/ فرزاد کریمی*:

به نظر می‎‎رسد برای فهم بهتر بنیادی‎‎ترین مفهوم فلسفۀ معاصر، یعنی «سوژه»، نیاز به دسته‎‎بندی و تبیین اولویت منابعی است که مراجعه به آن‎‎ها از پراکندگی ذهن خواننده ممانعت به عمل آورد. سوژه علی‎‎رغم اهمیت فراوان هنوز واژه‎‎ای تعریف‎‎نشده و همراه با ابهام در مطالعات فلسفی ایران است. سوژه مفهومی سهل و ممتنع است که همواره رویۀ سهل آن در برابر دیدگان علاقه‌مندان به فلسفه قرار گرفته است. در این پژوهش سعی بر این بوده است تا با توجه به جنبه‎‎های گوناگون این مفهوم تا آنجا که ممکن است از آن ابهام‎‎زدایی گردد.

 در میان انبوه منابعی که دربارۀ فلسفۀ معاصر و بیشتر از راه ترجمه در دسترس علاقه‌مندان به فلسفه است، در این مقاله منابعی مورد نظر نویسنده بوده است که از زاویه‎‎های گوناگون فرهنگ جهانی امروز را محل تتبع قرار داده باشد؛ ازجمله این نقطه‎‎نظرها، دیدگاه‎‎ چپ‎‎گرایانه در برابر مدرنیسم غربی، دیدگاه فلسفۀ سیاسی، دیدگاه فلسفۀ اجتماعی و دیدگاه فلسفۀ ادبیات است. انتخاب منابع در راستای هدف پژوهش، تحلیل سوژۀ مدرن بوده و ازاین‌جهت بسیاری دیگر از نوشته‎‎های فلسفی در این تحقیق وارد نشده است. شیوۀ پژوهش توصیفی-انتقادی است و با روش جمع‎‎آوری کتابخانه‎‎ای اطلاعات لازم گردآوری شده است.

سوژه‎‎

سوژه با تأمل شروع می‎‎شود. فلسفۀ تأملی که با دکارت آغاز شده، شناخت «من» (ego) را مبنای انسان‎‎شناسی خود قرار داده است و همین عطف توجه از انسان‎‎شناسی به «من‎‎شناسی»، سوژه را در کانون اهمیت فلسفۀ معاصر قرار داده است. استفاده از واژۀ «سوژه» در معنای موضوع و محل تفکر یا چیزی که دربارۀ آن گفت‌وگو می‎‎شود قدمتی دیرین دارد. اما «کاربرد فلسفی مدرن کلمۀ سوژه به‎‎مثابۀ سوژۀ آگاه یا متفکر به‎‎منزلۀ خود یا من، یا همان چیزی که بازنمودها بر آن حمل می‎‎شوند یا به آن نسبت داده می‎‎شوند، در اواخر ۱۷۹۶ برای اولین بار در زبان انگلیسی ظاهر شد» (کریچلی، ۱۳۹۱: ۱۴). بنابراین منظور از اصطلاح سوژه عموماً همان «سوژۀ مدرن» است. استفاده از این واژه برای تحلیل ادبیات پیشامدرن، استفاده‎‎ای توسعی است و با حفظ خصوصیت‎‎های مدرن این عبارت صورت می‎‎گیرد. همواره «سوژه همان فرد آگاه است؛ یعنی هستی خودمختار و پایداری که جوهر خویشتن خویش است و مستقل و سرچشمۀ واقعی کنش و معنا» (هال، ۱۳۹۳: ۱۰۶). سوژۀ مدرن فاعل شناسنده و قائم به ذات خویش است. سوژۀ پسامدرن نیز همین سوژه است که پاره‎‎ای ویژگی‎‎هایش از دست رفته یا دچار استحاله شده است.

ماهیت‎‎گرایی جدید

«ماهیت» سوژۀ مدرن برای وی مسئله است. در مقابل واقع‎‎گرایی و عینیت‎‎گرایی متناظر با آن، مدرنیسم بر ذهنیت تأکید دارد و شناخت را حاصل از همان آگاهی‎‎ای می‎‎داند که در ذهن شکل می‎‎گیرد. این آگاهی‎‎های ذهنی به شکلی بازنمودی سوبژکتیویتۀ سوژه را شکل می‎‎دهد؛ در نتیجه من‎‎شناسی مدرن، هویت انسان را به مجموعۀ این بازنمودها تقلیل می‎‎دهد: «من تنها می‎‎توانم کثرت بازنمودهایی را که متعلق به من هستند به فهم درآورم، به‌طوری‌که من می‎‎اندیشم با تمام بازنمودهای من همراه است» (کریچلی، ۱۳۹۱: ۱۸). این بدین معنا نیست که سوژه متشکل از ذهنیت‎‎های بازنمودی خود است، چنین سوژه‎‎ای که صرفاً متشکل از ذهنیت‎‎های ثابت و تجریدی از خود باشد، مورد بحث علم روان‎‎شناسی است و با سوژۀ فلسفۀ مدرن متفاوت است: «سوژۀ روان‎‎شناسی متشکل از همۀ رخدادهای ذهنی و طبیعی زندگی روانی یک فرد خاص؛ اما منِ استعلایی ذهنیتی است که ساختارهای اساسی، ثابت و عام آگاهی و محتوای آن را می‎‎فهمد و در آن می‎‎اندیشد» (مکاریک، ۱۳۸۸: ۱۹۰).

منِ استعلایی یا سوژۀ استعلایی، یعنی سوژه‎‎ای که در ویژگی‎‎های ذهنی خود می‎‎اندیشد و صرفاً آن‎‎ها را درون خود ندارد، سوژه‎‎ای است که همِّ ماهیت خود را دارد. توجه به سوژۀ استعلایی در پدیدارشناسی هوسرل به اوج خود رسیده است. می‎‎توان چنین سوژه‎‎ای را در معنای خاص کلمۀ «مدرن» دانست. بازنمایی ذهنی در مقابل نمود عینی در توصیفی پدیدارشناسانه به‎‎خوبی قابل فهم است. «جهان به‌طورکلی در یک نگرش پدیدار‎‎شناسانه، نه به‎‎عنوان واقعیت بلکه به‎‎عنوان پدیدۀ واقعیت مورد پذیرش است» (Husserl, ۱۹۶۰: ۳۲).

 بررسی سیر مفاهیمی که از آغاز فلسفۀ معاصر غرب بنیادهای این فلسفه به‎‎خصوص مبانی نظری سوژه را به دست می‎‎دهد، بسیار حائز اهمیت است. آتکینز در کتاب «خود و ذهنیت» (۲۰۰۵,Atkinz) مفاهیمی چون هویت، خودآگاهی، اخلاقیات، شخص، خود، اگو، جنسیت و ... را از نقطه‌نظر فیلسوفان بزرگ معاصر غرب توضیح داده است. این کتاب شامل دسته‎‎بندی‎‎هایی است که به‌صورت دوره‎‎های تاریخی از فلسفه به دست داده و ازاین‌جهت هم از تداخل مفاهیم ممانعت به عمل آورده؛ هم سیر کلی تحول فلسفۀ معاصر را در دوره‎‎های فلسفۀ مدرن متقدم، فلسفۀ مدرن متأخر، پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم، فلسفۀ آنالیتیک، پساساخت‎‎گرایی و نیز در حوزۀ فمینیسم پیش روی خواننده نهاده است.

از معرفت‎‎شناسی به وجودشناسی

تعارض میان معرفت‎‎شناسی و هستی‎‎شناسی را می‎‎توان با تباین پدیدارشناسی سوبژکتیو و هرمنوتیک تبیین کرد. معرفت‎‎شناسی به معنای تلاش برای درک ماهیت انسان و اشیا است. پدیدارشناسی سوبژکتیو (هوسرلی) را می‎‎توان نوعی ماهیت‎‎گرایی جدید دانست. از نخستین افرادی که بنیادهای این ماهیت‎‎گرایی را مورد تردید جدی قرار داد، هایدگر است. وی مسئلۀ اصلی فلسفه را تلاش برای کشف هستی موجودات می‎‎دانست نه ماهیت آن‎‎ها. پس از هایدگر، گادامر بحث پیرامون هرمنوتیک فلسفی را پی گرفت. در نظریۀ گادامر، «افق فهم» جایگزین بیناذهنیت در پدیدارشناسی سوبژکتیو شد (لان، ۱۳۹۱: ۱۰۴). در این نظریه، افق فهم هر سوژه از دیگری مستقل است و فهم هرمنوتیک در مناطق مشترک این افق‎‎ها امکان‎‎پذیر است؛ درحالی‌که در زیست‎‎جهان هوسرلی، شکل‎‎گیری سوژه منوط به شکل‎‎گیری بیناسوبژکتیویته بود؛ به این معنا که ساخت هر سوژه تحت تأثیر سوبژکتیویتۀ دیگری انجام می‎‎پذیرفت و فاقد استقلال بود. پس از هایدگر و گادامر، پساساخت‎‎گرایان بودند که ماهیت‎‎گرایی مدرن را آماج حمله‎‎های خود قرار دادند (Bertens, ۲۰۰۲: ۱۱۸).

انتقاد به سوژۀ مدرن

با توجه به خاستگاه فلسفۀ معاصر و سوژۀ مدرن و ریشه‎‎ای که در عصر خرد و عصر نوزایی داشت، عمدۀ انتقادها به این فلسفه را باید متعلق به اندیشه‎‎های چپ‎‎گرایانه دانست، از مارکس و هگل تا مکتب فرانکفورت۱، آلتوسر و سپس بیشتر نظریه‎‎پردازان پسامدرنیسم همچون جیمسون، دریدا، لیوتار، دلوز و فوکو. در این میان، مکتب فرانکفورت نقشی پیشرو و بسیار تأثیرگذار در انتقاد از مدرنیته داشته است. یکی از مهم‎‎ترین آثار انتقادی خارج از حیطۀ تأثیرگذاری مکتب فرانکفورت که در زمینه‎‎ا‎‎ی از متون ادبی تألیف یافته، کتاب «نظریۀ رمان» (۱۹۱۷, Lucacs) است. این کتاب (که به فارسی هم ترجمه شده است) نخستین بار در سال ۱۹۲۰ در برلین منتشر شد. اگرچه خود لوکاچ در پیشگفتاری که بر بازنشر کتاب در ۱۹۶۳ نوشت، آن را به‌عنوان ترکیبی از اخلاق چپ‎‎گرایانه و شناخت‎‎شناسی راست‎‎گرایانه مردود دانست. کتاب نظریۀ رمان تا امروز اهمیت و اعتبار خود را در آثار نظری ادبیات حفظ کرده است. نویسنده در این کتاب مدرنیته و دستاوردهای فلسفی و نظری روشنگری، هر شکل از تجربه‎‎گرایی و پوزیتیویسم و ازجمله فلسفۀ تحلیلی آنگلوساکسون را بر مبنای آثاری از تولستوی، فلوبر، سروانتس، بالزاک و تعدادی دیگر از نویسندگان مورد انتقاد قرار داده است.

 این کتاب به‌عنوان نوشته‎‎ای از یک نویسندۀ اهل‌فلسفه بیشتر به مباحث فلسفی می‎‎پردازد و سعی بر این دارد تا روند پیدایش رمان را تا عهد مدرن بر پایۀ انسان‎‎شناسی خاص خود در یک روند تاریخی تحلیل کند. لوکاچ خود در مقدمۀ انتقادی‎‎اش بر بازنشر کتاب دربارۀ اهمیت آن از نقطه‎‎نظر آغازینی بودن، نظریۀ رمان را نخستین اثر مکتب «علوم ذهنی» می‎‎خواند. نویسنده کوشیده است از دریچۀ نگرشی چپ‎‎گرایانه و با تکیه بر فلسفۀ دیالکتیکی-تاریخی هگل، مدرنیتۀ دنیای غرب را ناشی از «مسئله‌دار بودن» انسان مدرن معرفی کند. به این سبب است که وی دو نوع اصلی رمان را از یکدیگر بازشناخته است: ایدئالیسم انتزاعی و رمانتیسم مأیوسانه. در این کتاب ادبیات عصر مدرنیته ابزاری برای اثبات مدعای نویسنده دربارۀ ویژگی‎‎های روانی و رفتاری انسان مدرن است؛ موضعی در موقعیت بحرانی آغاز جنگ جهانی اول و سرخوردگی از مدرنیسم صنعتی.

 از میان متفکران چپ‎‎گرایی که نام آن‎‎ها ذکر شد، لوکاچ به دلیل وابستگی حزبی اندیشه‎‎های رادیکال‎‎تری نسبت به دیگران دارد، همین عامل سبب شده تا پاره‎‎ای یک‎‎سونگری‎‎ها در انتقادهای وی مشهود باشد؛ ازاین‌جهت کتاب «شرایط روانی پست‎‎مدرن» (۲۰۰۷,Miller) را می‎‎توان اثری متعادل‎‎تر دانست. این کتاب با عنوان فرعی «ساختار سوژه و ضیافت افلاطون در لاکان، دریدا و فوکو» سعی در تبارشناسی و کشف نسب‎‎نامۀ «خود» دارد و از این رهگذر چگونگی ساخت سوژه در طول تاریخ فرهنگی جهان را تحلیل کرده است. وی این منظور را در آثار سه تن که به‌زعم نویسنده عناصر کلیدی در اندیشۀ پست‎‎مدرن فرانسه هستند (لاکان، دریدا و فوکو) جست‌وجو می‎‎کند. نویسنده این سه تن را رابط میان دنیای فرهنگی کلاسیک و پرسش‎‎های فلسفۀ پست‎‎مدرن می‎‎داند: «این سه تن بازگردنده به جهان قدیم، نه فقط برای آزمودن اصطلاح چارلز تیلور سرچشمه‎‎های خود، بلکه برای پیدا کردن راه‎‎هایی برای تاریخی‎‎سازی و اصلاح آن هستند» (Miller, ۲۰۰۷: ۲). نسب‎‎نامه‎‎ای که میلر در این کتاب ترتیب داده است با اشاره‎‎ای به ادبیات کلاسیک غرب مانند «آنتیگونه»، شکل‎‎های مدرن از سوژه‎‎سازی را در آثار سه اندیشمند یادشده بررسی کرده، استعداد واسازی آن را در نظریه‎‎های پسامدرن پی گرفته است. این نظریه‎‎ها بیشتر معطوف به قدرت، میل و اصطلاحات دیگر، خارج از آنچه به‌عنوان «سوژۀ مدرن» مرسوم است، می‎‎باشد.

 سوژه در این کتاب از منظر روابط اجتماعی مورد توجه قرار گرفته و حتی اثری ادبی چون «آنتیگونه» نیز در راستای کشف همین روابط اجتماعی و در بسیاری موارد، روابط اجتماعیِ سیاسی‌شده قرار گرفته است. بنابراین خودی که در این کتاب بازشناسی شده، خودی نیست که ویژگی‎‎های بارز آگاهی در آن مشهود باشد، بلکه خودی است که در چارچوب روابط قدرت، شیوه‎‎های بروز مختلفی یافته است. این تفاوت را در آرای متأخر فوکو می‎‎توان دید؛ «فوکو با مرکز قرار دادن قدرت در تفسیر سوژه از دو معنی کلمۀ سوژه سخن می‎‎گوید: سوژه‎‎ای که از طریق نظارت و وابستگی مقهور دیگری است و سوژه‎‎ای که از طرق آگاهی یا خودشناسی دل‎‎بستۀ هویت خویش است» (مصباحیان، ۱۳۸۹: ۷۰). بحث دربارۀ روابط اجتماعی معطوف به قدرت، ناخودآگاه به مباحثی از علوم سیاسی منتهی می‎‎شود. متفکران چپ نقش اساسی در انتقاد از وضعیت اجتماعی مدرنیته و تبیین مبانی آن بر اساس شیوه‎‎های اعمال قدرت داشته‎‎اند.

 آلتوسر از سرشناس‎‎ترین متفکران چپ‎‎گرایی است که سوژه را محصول قدرت و ایدئولوژی حاکم دانسته است؛ وی که مارکسیستی ساختارگرا محسوب می‎‎شود، با استفاده از اصطلاح «فراخواندن» بیان می‎‎کند که ایدئولوژی انسان را به سوژه شدن فرامی‎‎خواند. «کنش‎‎ها یا کارکردهای ایدئولوژی به ‎‎گونه‎‎ای است که سوژه‎‎ها را از میان افراد به‎‎ کار می‎‎گیرد (همۀ آن‎‎ها را به‎‎ کار می‎‎گیرد) یا افراد را به سوژه‎‎ها تبدیل می‎‎کند (همۀ آن‎‎ها را تبدیل می‎‎کند)، با عملکرد بسیار دقیقی که من آن را فراخواندن۲ یا صدا زدن۳ می‎‎نامم» (Althusser, ۱۹۷۱: ۱۷۴). این نمونه‎‎ای از سوژۀ ساختاری یا مدرن است که می‎‎توان نام «سوژۀ ایدئولوژیک» را بر آن اطلاق کرد. اما بیشتر نظریه‎‎پردازی‎‎های متمایل به مارکسیسم بیش از آنکه بر خود سوژه تأکید داشته باشند، بر سوبژکتیویتۀ سوژه تأکید دارند.

سوبژکتیویتۀ سوژه

کتاب «سوژه، استیلا و قدرت در نگاه هورک‎‎هایمر، مارکوزه، هابرماس و فوکو» (میلر، ۱۳۸۸) ازجمله آثاری است که آرای این دسته از نظریه‎‎پردازان را بررسی و تحلیل کرده است. در این کتاب موضوع سوژه در دو بخش جداگانه مورد توجه قرار گرفته است: بخش اول به تبیین نظریات سه اندیشمند بزرگ اجتماعی-سیاسی غرب، هورکهایمر، مارکوزه و هابرماس؛ و بخش دوم به آرا و عقاید فوکو در این زمینه اختصاص دارد. نگاه تمامی این متفکران، به ‎‎اضافۀ آلتوسر که دیدگاهی در تقابل با دیدگاه مکتب فرانکفورت دارد، نگاهی از منظر شکل‎‎گیری سوژه در شرایط متفاوت ارتباط با قدرت است. در حقیقت انسان در این نظریات سوژه‎‎ای است که نه به‌صورت خودآگاه و مختار که تحت تأثیر روابط قدرت شکل می‎‎گیرد.

 اولویت ‎‎بخشیدن به سوبژکتیویته نسبت به سوژه، تفاوت نگرش به ذهنیت در مدرنیسم و پسامدرنیسم را از منظر روابط اجتماعی تبیین کرده است؛ روابطی که حاصل تشارک اذهان فردی در فضایی جمعی است و به احیای سوبژکتیویتۀ سوژه می‎‎انجامد: «الگوی بافت بیناسوژه‎‎ای بنیانی است برای انگارۀ رهایی که دلالت دارد بر اینکه فرد دوباره ویژگی‎‎های سوبژکتیویته را به دست می‎‎آورد» (میلر، ۱۳۸۸: ۹۲). توجه به سرفصل‎‎هایی از این کتاب راه‎‎گشای مناسبی برای تبیین نگرش اندیشمندان مورد بحث دربارۀ سوبژکتیویته است: «ماکس هورکهایمر: سوبژکتیویته و استیلا؛ هربرت مارکوزه: عقل انقلاب و سوبژکتیویته؛ یورگن هابرماس: بحرا‎‎ن‎‎های مشروعیت و جامعۀ ارتباطی؛ میشل فوکو: دانش از سوبژکتیویته؛ و نیز فردیت‎‎دهی، سوبژکتیویته و قدرت.»

 نقد دیالکتیکی مکتب انتقادی بر مدرنیته، تحلیل تاریخی ویرانگی را در کتاب (عمادیان، ۱۳۹۰) پایه‎‎گذاری کرده است. نویسنده در این کتاب، زوال و ویرانگی را در چارچوب ارتباط تاریخ و طبیعت تحلیل کرده است. نظریۀ تاریخ طبیعی آدورنو مبنای نظری کتاب است و از این رهگذر ارتباط اسطوره با تاریخ و اسطوره با طبیعت و نقش این ارتباط‎‎ها در ویرانگی مورد بررسی قرار گرفته است. مباحث فلسفی به گونه‎‎ای در این اثر تبیین شده است که می‎‎توان برای بحث دربارۀ سوژه و به ‎‎خصوص سوژۀ ویران‌شده از تحلیل‎‎های آن سود برد. باید توجه داشت ویرانگی مورد نظر در این کتاب چیزی نیست که در رسالۀ حاضر «مرگ سوژه» خوانده می‎‎شود، زیرا نظر نویسنده معطوف به مسائل و مشکلات دوران مدرن است.

سوژۀ اجتماعی

هابرماس نیز در ادامۀ نظرات اعضای مکتب فرانکفورت به مدرنیته نگاهی انتقادی دارد. وی در کتاب «گفتمان فلسفی مدرنیته» (Habermas, ۱۹۹۰) با یادکرد از ریشه‎‎های نخستین مدرنیته (کانت و هگل) به نقد آرای فوکو و دریدا در انتقاد از مدرنیته پرداخته است. وی معتقد است با بازگشت به آرای کانت و هگل نیازی به نقدهای سرسختانۀ اعضای مکتب فرانکفورت و بنیان‎‎برافکنانۀ پساساخت‎‎گرایان بر خردباوری مدرنیته نیست.

 هابرماس در کتاب معروف خود «نظریۀ کنش ارتباطی» (Habermas, ۱۹۸۱) (به فارسی ترجمه شده)، نظریۀ سوژۀ خود و پایبندی به ذهنیت‎‎باوری مدرنیته را در بعد اجتماعی مطرح کرده است. وی مفهوم سوژۀ مدرن را در زیست‎‎جهانی با روابط بیناذهنی میان اعضای آن قابل قبول می‎‎داند و آن زیست‎‎جهان را در مقابل نظام اجتماعی قرار می‎‎دهد؛ نظام فرایند عقلانی‎‎ای است شامل اقتصاد، سیاست و خانواده. از نظر هابرماس، از دست‎‎ رفتن معنا، تزلزل هویت جمعی، بی‎‎هنجاری، ازخودبیگانگی و شیءوارگی جامعه، نتیجۀ سلطۀ نظام بر زیست‎‎جهان است؛ به‎‎این‎‎ترتیب است که سوژۀ فردی در زیر بار روابط عینی نظام مسلط از ماهیت تهی می‎‎شود.

 هابرماس با طرح‎‎ریزی یک نظام ارتباطی اجتماعی و نظریۀ «کنش ارتباطی» تلاش می‎‎کند تا اعتراض‎‎ها به مدرنیته را تعدیل کند. در این نظریه، خرد ارتباطی جایگزین خرد ابزاری مدرنیته می‎‎شود تا آنچه به‎‎طور فردی در زیست‎‎جهان سوژه تولید می‎‎شود (رابطۀ میان‎‎ذهنی)، در فهم ارتباطی انسان‎‎ها از یکدیگر تحقق یابد. علی‎‎رغم خوش‎‎بینی هابرماس به اصلاح وضع موجود در صورت به فعلیت درآمدن نظریۀ کنش ارتباطی، وی سوژۀ حاضر در فرهنگ مدرن را در بدترین وضعیت ممکن خود و مدرنیته را سبب تضعیف خودبنیادی آن دانسته است.

 میشل فوکو را باید از بزرگ‎‎ترین نظریه‌پردازان در بحث سوژه و قدرت دانست. آنچه دارای اهمیت است، برداشتی است که میشل فوکو از قدرت دارد و با رویکردهای پست‎‎مدرن به سوژه دارای همخوانی است. «نقطۀ عزیمت فوکو را می‎‎توان تلاش جهت فهم روابط بسیار پیچیدۀ قدرت دانست که انسان‎‎ها را در بر می‌گیرد و فرایند تبدیل انسان به سوژه را محقق می‎‎سازد» (نظری، ۱۳۹۰: ۲۲). مطابق این برداشت، قدرت و روابط معطوف به آن سازندۀ هویت انسانی است. نظری در کتاب «سوژه، قدرت و سیاست: از ماکیاوللی تا پس از فوکو»، انسان را در گیرودار سیاست و قدرت مورد تحلیل مقایسه‎‎ای قرار داده است. در این تحلیل، گذار از سیاست مدرن به پسامدرن و سیاست‎‎های اعمال این قدرت تبیین شده است. در این کتاب نیز بیشتر مباحث مربوط به چگونگی تعریف انسان در دنیای امروز مورد توجه است که می‎‎تواند تا حدودی مشخص‎‎کنندۀ وضعیت هویتی انسان یا همان سوژه باشد. به نظر می‎‎رسد چنین تحقیقاتی می‎‎تواند زمینه‎‎ای کلی از بحث سوژه را در اختیار محقق ادبی قرار دهد تا بتواند بازخوردهای این نوع نگاه به سوژه را در متون ادبی تحلیل نماید.

از سوژۀ مدرن تا سوژۀ پسامدرن

فردریک جیمسون از متفکران نومارکسیست است که اگرچه وابستگی مستقیم به مکتب فرانکفورت ندارد، اما تحت تأثیر آرای بنیامین و آدورنو و همچنین لوکاچ، مواضع انتقادی خود را نسبت به مدرنیته ابراز کرده است. وی در کتاب «پست‎‎مدرنیسم یا منطق فرهنگی سرمایه‎‎داری متأخر» (Jamson, ۱۹۹۱) (مجموعه مقاله ترجمه‎‎شده به فارسی)، علاوه بر نقد مدرنیته از طریق تبیین شیوه‎‎های مدرن ساخت سوژه، به تحلیل سوژۀ پسامدرن و ریشه‎‎های تولید آن نیز پرداخته است. وی در این کتاب ویژگی‎‎های هنر و ادبیات مدرن و پسامدرن را در ماهیت سوژه و زبان در این دوره‎‎ها جست‌وجو کرده، ساختارگرایی و نشانه‎‎شناسی ساختارگرا را مایۀ اصلی هنر و ادبیات مدرن دانسته است.

 جیمسون در ادامه پساساخت‎‎گرایان را عامل این می‎‎داند که سوژۀ مدرن را به اسطوره تبدیل کرده‎‎اند. او همچنین در حیطۀ زبان عقیده دارد که در پست‎‎مدرنیسم با از میان‎‎ رفتن قابلیت ابداع موجود در نشانه‎‎شناسی مدرن، امکان ساخت نظامی جدید برای نشانه وجود ندارد، در نتیجه انسان تنها می‎‎تواند از سبک‎‎ها و سیاق‎‎های آمادۀ موجود استفاده کند. بنابراین هنر پسامدرن هنری کپی‌شده است، هنری که ارتباطی با واقعیت ندارد؛ همین عدم امکان ارتباط با واقعیت، برخلاف هنر رئالیستی و مدرن، برای هنر پسامدرنیستی یک «آنیت» فراهم آورده است. جیسمون از پیشروان نظریه‎‎پردازی دربارۀ پسامدرنیته است و مقدمۀ کتاب «وضعیت پست‎‎مدرن» (Lyotard, ۱۹۸۴) به قلم وی است. کتاب یادشده را بسیاری سرآغاز نظریه‎‎پردازی دربارۀ فرهنگ و جامعۀ پسامدرن می‎‎دانند، چه تا پیش از آن، این اصطلاح تنها در زمینۀ مباحث هنری (به‎‎ویژه معماری) مورد استفاده قرار می‎‎گرفته است.

نتیجه‎‎گیری

توفق فلسفۀ اصالت وجود بر اصالت ماهیت در سرآغاز فلسفۀ معاصر غرب، ماهیت‎‎گرایی را در مباحث فلسفی به محاق راند، در ادامه پدیدارشناسی هوسرلی نیز که بعضاً با عنوان ماهیت‎‎گرایی نوین وصف می‎‎شد، مورد انتقاد صاحب‎‎نظرانی قرار گرفت که عمدتاً اندیشه‎‎هایی چپ‎‎گرایانه داشتند؛ به‌این‌ترتیب، مهم‎‎ترین مکتب فلسفۀ معاصر (پدیدارشناسی) در آستانۀ قرن جدید مورد انتقادهای جدی واقع شد. بسیاری از انتقادهای متأخر به سوژۀ مدرن از منظر مسائل اجتماعی و سیاسی صورت گرفته است، مباحثی چون کنش ارتباطی یا قدرت و نقش آن در سرشت سوژه، انتقاد از خارج فلسفه به درون آن است که هم تنوع و هم قوام و هم ملموس بودن بیشتر موضوع را سبب شده است.

پی‎‎نوشت‎‎ها:

۱-مکتب فرانکفورت: مکتب فرانکفورت توسط ماکس هورکهایمر در دهۀ ۱۹۲۰ میلادی در دانشگاه فرانکفورت بنیان‎‎گذاری شد، اعضای اصلی آن تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه و والتر بنیامین بودند. گرایش عمومی طرف‎‎داران این مکتب مارکسیسم بود. نظریۀ انتقادی نیز محصول گروهی از نئومارکسیست‎‎های آلمانی این مکتب است. عمدۀ نظریه‎‎های اعضای این مکتب پیرامون این مسائل بوده است: انتقاد به نظریۀ مارکسیستی، انتقاد به نظریۀ اثبات‎‎گرایی و انتقاد از مدرنیته (ابراهیمی مینق، امیری و عامری، ۱۳۸۶: ۶۵).

۲-Interpellation

۳-Hailing

منابع:

ـ ابراهیمی مینق، جعفر، محمد امیری و مهدی عامری. ۱۳۸۶، «مکتب فرانکفورت و نظریۀ انتقادی (آرا و نظریه‎‎ها)»، پژوهش‎‎نامۀ علوم اجتماعی. سال اول، شماره چهارم، زمستان ۱۳۸۶، ۶۵-۸۶.

ـ عمادیان، بارانه. ۱۳۹۰، تاریخ طبیعی زوال. تهران: بیدگل.

ـ کریچلی، سایمون. ۱۳۹۱، لویناس و سوبژکتیویتۀ پساواسازانه. تدوین و ترجمه: مهدی پارسا و سحر دریاب، تهران: رخداد نو.

ـ لان، کریس. ۱۳۹۱، ویتگنشتاین و گادامر. ترجمه: مرتضی عابدینی‎‎فرد، تهران: کتاب پارسه.

-مصباحیان، حسین. ۱۳۸۹، «ردیابی مضمون رهایی‎‎بخش سوبژکتیویته از فرانکفورت تا پاریس»، متافیزیک (مجلۀ دانشکدۀ ادبایت و علوم انسانی دانشگاه تهران). بهار و تابستان ۱۳۸۹، دوره ۴۶، شماره ۵-۶، ص ۵۹-۷۳.

ـ مکاریک، ایرنه ریما. ۱۳۸۸، دانشنامۀ نظریه‎‎های ادبی معاصر. ترجمه: مهران مهاجر و محمد نبوی، چ سوم، تهران: آگه.

ـ میلر، پیتر. ۱۳۸۸، سوژه، استیلا و قدرت در نگاه هورک‎‎هایمر، مارکوزه، هابرماس و فوکو. ترجمه: نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، چ سوم، تهران: نی.

ـ نظری، علی‎‎اشرف. ۱۳۹۰، سوژه، قدرت و سیاست: از ماکیاوللی تا پس از فوکو. تهران: آشیان.

- هال، استیوارت. ۱۳۹۳، معنا، فرهنگ و زندگی اجتماعی. ترجمه: احمد گل‎‎محمدی، چ دوم، تهران: نی.

 - Althusser, Louis. ۱۹۷۱, Lenin and Philosophi and Other Essays. Tr. Ben Brewster, U.S.A: Montly Review Press.

- Atkinz, Kim. ۲۰۰۵, Self and Subjectivity. U.S.A: Blackwell Publishing.

- Bertens, Hans. ۲۰۰۲, Literary Theory: The basics. Edition Published, U.K & U.S.A: Routledge.

- Habermas, Jurgen. ۱۹۸۱, The Theory of Communicative Action. Tr. Thomas McCarthy, U.S.A: Beacon Press.

- Habermas, Jurgen. ۱۹۹۰, The Philosophical Discourse of Modernity.

- Husserl, Edmund. ۱۹۶۰, Cartesian Meditation: An Introduction to Phenomenology. Tr. Dorion Cairns, Netherlands: Springer-Science + Business B.V.

- Jameson, Fredrick. ۱۹۹۱, Postmodernism, or, The Cultural Logic of Late Capitalism. U.S.A: Duke University Press.

- Lucacs, Georg. ۱۹۷۱, The Theory of the Novel. Tr. Anna Bostock, U.S.A: The Mit Press.

- Lyotard, Jean-Francois. ۱۹۸۴, The Postmodern Condition. U.K: Manchester University Press.

- Miller, Paul Allen. ۲۰۰۷, Postmodern Spiritual Practices, U.S.A: Ohayo State University Press.

Analysis of the processes of evolution of Modern Subject

With a critical glance at a number of resources and related references

Abstract

The foundation of modern philosophy is based on the subject analysis, so study the process of evaluation of the meaning of subject from tradition to postmodern is equal to study the total history of philosophy. Some books will be introduced in this essay to introduce the applied meaning of subject out of all philosophicsl complexity. In this research relying on books that provided literature texts in a path for making the discussion about subject is more practical. In this essay alsothe writer attempts is more based on introducing the subject by the criticism from the transition period from modern ro postmodern subject. As this period is the starting a thought follow up in present philosophy, it can be considered a very important period understanding the human being condition and todays thougt is indebated to this critical period to modern subject.

Keywords: "Subject", "Postmodern Subject", "Modern Subject", "Modern Philosophy".

*frzdkarimi@gmail.com

نظر شما