شناسهٔ خبر: 51050 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تأملی در معنای موسیقی فاخر

پرسشی که از معنای این عنوان برمی‌خیزد این است که آیا موسیقی فاخر نحله‌ای خاص از موسیقی است یا هر نوعی از موسیقی که براساس دسته‌ای از مؤلفه‌های مبنایی در مباحث مبتنی‌بر نقادی هنر، دارای قوت باشد می‌تواند موسیقی فاخر محسوب شود؟

فرهنگ امروز/ عزیز قاسم‌زاده . خواننده:

پرسشی که از معنای این عنوان برمی‌خیزد این است که آیا موسیقی فاخر نحله‌ای خاص از موسیقی است یا هر نوعی از موسیقی که براساس دسته‌ای از مؤلفه‌های مبنایی در مباحث مبتنی‌بر نقادی هنر، دارای قوت باشد می‌تواند موسیقی فاخر محسوب شود؟ اگر مراد ما از موسیقی فاخر نوع اول باشد و فی‌المثل موسیقی فاخر را موسیقی ملی یا موسیقی ایرانی بنامیم، گونه‌های دیگر موسیقی؛ از موسیقی محلی و بومی تا پاپ و... با هر کیفیت مطلوبی فاخر به حساب نمی‌آید و اگر مراد ما از موسیقی فاخر نحله‌های مختلف موسیقی در صورت برخورداری از پرنسیب‌های هنری لازم براساس معیارهای زیبایی‌شناسانه هنری باشد، در این صورت می‌توان به نوعی کثرت‌گرایی در معنای فاخر در نحله‌های مختلف رسید که باید به صورت گزینشی از هر نوعی فاخرش را انتخاب کنیم. ضمن اینکه موسیقی فاخر را برحسب موسیقی باکلام و بی‌کلام هم می‌توان مورد داوری قرار داد که نوشتار حاضر تأملی گذرا بر موسیقی باکلامی است که به آن موسیقی فاخر لقب می‌دهیم. به گمان نگارنده، به‌طورکلی در جغرافیایی به نام ایران موسیقی فاخر باید دارای مؤلفه‌های زیر باشد:
١- زبان و کلام باید از سلاست برخوردار باشد و در عین روانی بازتابی از آمال، امیدها، ناامیدی‌ها، رنج‌ها، شادی‌ها، غم‌ها و عاطفه‌های مختلف مردم در حیطه‌های فردی و جمعی باشد. نقش کلام، نقشی تعیین‌کننده در جاودانگی اثری است که موسیقی فاخر نامیده می‌شود.
٢- توازن میان ملودی کلام و ساختار کلی حاکم بر موسیقی هم عامل دوم در تعیین فاخربودن موسیقی است. گاه مشاهده می‌شود که با یک ملودی بسیار زیبا روبه‌رو هستیم، اما ارکستراسیون کار تناسبی با زیبایی ملودی ندارد. باید توازنی میان این دو باشد که هر دو دوشادوش هم در خدمت جلوه‌های هنری باشند. برای شناسایی این قوت و ضعف هم باید دارای معیار باشیم. صرف مقبولیت عام، توفیق کافی برای اثری تلقی نمی‌شود.
باید این مقبولیت عام در کنار مشروعیتی قرار گیرد که گوهرشناسان هنری براساس اسلوب‌های زیبایی‌شناسانه، بر اثری مهر تأیید می‌زنند. گاه اثری بنا بر اقتضائاتی در برهه‌ای مقبولیت عام یافته، اما مشروعیت هنری بر مبنای نقادی‌های هنری نداشته است. این آثار از قضای روزگار پس از مدتی مقبولیت عام را هم از دست می‌دهند و به بوته فراموشی سپرده می‌شوند. درعوض ممکن است آثاری مدتی مقبولیت عام را کسب نکنند، اما از مشروعیت هنری برخوردار باشند. فراموش نکنیم پروپاگاندای رسانه نقشی تعیین‌کننده در برهم‌زدن این توازن تاکنون داشته است؛ یعنی اگر مسئولیت راستین رسانه توزیع آگاهی‌های هنری و افزایش سقف ارتفاع و بینش هنری مخاطبان باشد، شکاف میان قضاوت‌های عامیانه و داوری‌های کارشناسانه تا حدود زیادی تقلیل می‌یابد.
٣- نقش خواننده یکی از محوری‌ترین نقش‌ها در مانایی اثر و کمک به فاخربودن آن است.
تصور کنید فی‌المثل کار «آستان جانان» یا «بیداد» مرحوم استاد پرویز مشکاتیان را خواننده دیگری از میان خوانندگان حرفه‌ای و کارآمد غیر از استاد شجریان می‌خواند. آیا هرگز به این مانایی دست می‌یافت؟ مرحوم لطفی تصانیف بسیار زیبایی ساخته که هیچ خواننده‌ای آن را نخوانده و با اینکه این تصنیف‌ها با صدای خودش منتشر شده و حتی بخشی از مخاطبان لطفی رفته‌رفته این شأن را برای لطفی در خواندن این آثار قائل بود، اما هرگز آن جلوه آثار منتشرشده‌اش با صدای خوانندگان شناخته‌شده را پیدا نکرد. بنابراین توانایی اجرای خواننده گاهی فاکتور بسیار مهمی در پذیرش فاخربودن کاری است. بسیاری از کارهایی که استاد ایرج در فیلم‌های فارسی خوانده، از میان سه مؤلفه شعر و آهنگ و اجرا به حدی در عامل سوم قوی و غنی است که توانسته آن دو ضعف را بپوشاند. گاهی هم محتوای موسیقایی و اجرای خواننده می‌تواند بر ضعف کلام غلبه کند. تأثیر اینها بر هم تأثیری دیالکتیکی است و درمجموع بر قضاوت و داوری نهایی اثرگذار خواهد بود. واقعیت دیگر که بر روح موسیقی شرقی و موسیقی ایرانی حاکم است، خواننده‌محوری در موسیقی است. بسیاری تاکنون خواسته‌اند با این سنت مبارزه کنند و نقش خواننده را نقشی برابر با سایر اعضا در پیدایش اثری بدانند.
تردیدی نیست که یک ترانه مانا علاوه بر یک خواننده خوب، نیازمند یک شعر عالی و آهنگ‌سازی متعالی و ارکستری متوازن است، اما چه‌بسا کم نیست آثاری که با برخورداری از شعر فاخر و آهنگ‌سازی متعالی به دلیل ضعف خواننده، نمره قابل‌قبول نیافته، اما درعوض خواننده‌ای تنها به‌خاطر قدرت اجرایش، بر دو ضعف پیشین تا حدود زیادی غلبه کرده است. بنابراین اساسا در موسیقی ایرانی مبحث خواننده‌سالاری یک مبحث ساختگی برای مقابله با واقعیت ملموسی است که مخرج‌مشترک میان خواص و عوام است. شاید تعیین مصادیق عام و خاص در این مقوله تا حدودی متفاوت باشد، اما تردیدی نیست که در نهاد و نهان هر دو جریان قهرمان م‍ؤید هنر آنها خواننده است.
درحال‌حاضر در حیطه موسیقی پاپ ما با خوانندگان بسیار مشهوری مواجهیم که یک‌دهم توانایی نوازندگان ارکسترشان را ندارند، اما این نوازندگان این واقعیت را پذیرفته‌اند که بدون همین خوانندگان، هم معاششان در خطر است و هم همان میزان اعتبارشان. این واقعیت توطئه هیچ خواننده‌ای نیست، بلکه حکایت از اهمیت موسیقی کلام‌محور شرقی در موسیقی ایرانی است که به خواننده تا این اندازه اعتبار می‌دهد.
از سوی دیگر اشتباهات کوچک یک خواننده در یک اجرای صحنه‌ای تبعات به‌مراتب بدتری برای او از اشتباهات بزرگ‌تر اعضای ارکسترش خواهد داشت؛ یعنی خواننده در دو لبه یک تیغ قرار دارد که اشتباهاتش، چه در حوزه هنر و چه رویکردهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی می‌تواند به‌شدت به اعتبار او لطمه وارد آورد و تا زمانی که موسیقی ایرانی اهمیت خود را بر موسیقی باکلام نهاده، این واقعیت غیرقابل تغییر است، اما باعث پیدایش مافیاهایی، چه در حیطه موسیقی پاپ و چه موسیقی ایرانی شده که به نظرم باید با آن به مبارزه برخاست.
کسانی هدف را به‌غلط تشخیص داده‌اند و به‌جای اصلاح یک رویکرد در فرایند موسیقی به مبارزه با نوعی ویژگی برخاسته‌اند که باید این واقعیت را (خواننده‌محوری) با توجه به سرشت موسیقی باکلام، هم واقعیت تاریخی بدانیم و هم واقعیت ذاتی. امید که این مقاله کوتاه و گذرا فتحی برای مباحث جدی‌تر در شناسایی مفهوم موسیقی فاخر باشد.

روزنامه شرق

نظر شما