شناسهٔ خبر: 51097 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

جستارهای مونتنی

اخیرا بخش کوچکی از کتاب «جستارها»ی مونتنی در قالب سه جستار در مجموعه‌ای با عنوان «در باب دوستی» ترجمه شده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق ؛ میشل دو مونتنی از جمله تأثیرگذارترین فیلسوفان رنسانس فرانسه است که تأثیر مستقیمی بر بسیاری از نویسندگان غرب داشته از جمله فرانسیس بیکن، دکارت، پاسکال، روسو، امرسون، آلبرت هیرشمن، نیچه، تسوایگ، اریک هوفر و احتمالا بر برخی از آخرین آثار شکسپیر. عمده شهرت او به‌جاانداختن فرم «جستار» (essay) به‌عنوان یک ژانر ادبی برمی‌گردد. چنانکه از این واژه بر می‌آید جستار فرمی از نوشتن است که با سعی و خطا، کوشیدن و آزمون نسبت دارد. جستارنویسی به این معنا آزمودن یک ایده است. مونتنی در آثارش دست به ترکیبی بی‌سابقه می‌زند، ترکیبی از حکایات گاه‌وبیگاه و سرگذشت زندگی خود با بصیرت‌های فکری جدی. مجموعه جستارهای او دربردارنده برخی از تأثیرگذارترین جستارهایی است که تاکنون نوشته شده است. اخیرا بخش کوچکی از کتاب «جستارها»ی مونتنی در قالب سه جستار در مجموعه‌ای با عنوان «در باب دوستی» ترجمه شده است. اصل «جستارها» در سه کتاب است و صدوهفت گفتار. مترجم در مقدمه خود اظهار امیدواری کرده که ترجمه کل جستارها را که دو سال‌ونیم است سرگرم آن است به اتمام برساند. بیش از یک دهه قبل نیز گزیده‌ای از این جستارها را احمد سمیعی‌گیلانی با عنوان «تتبعات» به فارسی برگردانده بود.
این کتاب حاوی سه جستار است: «از راه‌های گوناگون به هدفی یکسان می‌رسیم»، «در باب دوستی»، «در باب سن». دبیر مجموعه نیز یادداشتی درباره فرم جستار دارد که برای ورود به جهان مونتنی راهگشاست. در برخی از این یادداشت می‌خوانیم: «جستار در ملتقای مرزهای فلسفه و ادبیات اتفاق می‌افتد. زبان جستار ابزاری حامل برای انتقال معانی یا کشفیاتی بیرون از زبان نیست، بلکه اتفاق است، حادثه‌ای است در زبان و فکر: تفکر با نوشتن، یا در حین نوشتن. جستارنویس، پیش از مواجهه، مالک ابژه مطالعه‌اش نیست، فرایند شناختش در مواجهه با ابژه رخ می‌دهد و جستار همین فرایند شناخت یا تحقق شناخت اوست؛ و او رندانه از آن درِ تنگ جهانی را می‌نگرد».
مونتنی در طول عمر خود بیشتر به یک سیاست‌مدار شناخته و تحسین شد تا یک نویسنده. معمولا مخالفت او را با حکایات بی‌پایه و اساس و شایعات شخصی در این جستارها حمل بر این نکته کرده‌اند که به سبک اصیل نویسنده ضرر می‌زند و معاصران او این ادعایش را که «من خودم موضوع کتابم هستم» خودخواهانه خوانده‌اند. او در بخشی از جستار «در باب دوستی» می‌نویسد: «آن که را بهر کار ویژه‌ای با او عهدی بسته‌ایم، عیب و نقصی نمی‌جوییم مگر از وجهی که همان کار را در خورد. من را چه به اینکه پزشک یا کارگزارم چه دینی دارند. این امر در شغل ایشان و بر خدمتی که ولو دوستانه به من می‌کنند اثری نمی‌گذارد. همچنین، صرف هم‌نشینی با کسانی که در خانه‌ام نان می‌خورند، پی این نیستم که بفهمم پیش‌خدمتم پرهیزکار است یا نه، همین مرا بس که چالاک باشد، استربانم را نمی‌خواهم بدانم قمار می‌کند یا نه، بیشتر نگران اینم که گیج و گول نباشد و آشپزم هم اگر زیاد دشنام بدهد بهتر از این است که نابلد باشد. قصد ندارم بگویم همگان چه باید کنند. بسا دیگران از این‌گونه اندرزها می‌دهند. من می‌گویم خودم چه می‌کنم». (ص ٣٨)

نظر شما