شناسهٔ خبر: 51457 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

علوم انسانی مردم را نسبت به نقش شهروندی خود آگاه می کند

چارلز تالیافرو معتقد است علوم انسانی در عصر مدرن به شکل یک خاستگاه حیاتی متجلی شده و مردم توانستند از طریق آن با تاریخ و نقش‌های بالقوه خود در جوامع آشنا شوند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یکی از مسائل عمده و مهم در بحث توسعه یافتگی، توسعه همه جانبه است. این نگاه به توسعه، به توسعه یافتگی در عرصه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... اشعار می دارد. برای تحقق چنین توسعه‌ای مسلماً علوم انسانی و رشد و پیشرفت آن حائز اهمیت است. برای نمونه با آنکه اتحاد جماهیر شوروی سابق از توسعه یافتگی در برخی عرصه ها برخوردار بود از آن به عنوان «ابرقدرت توسعه نیافته» نام برده می شد.

در گفتگو با پروفسور «چارلز تالیافرو» استاد دانشگاه‌های آکسفورد، کلمبیا، پرینستون و نتردام آمریکا درباره نسبت پیشرفت یک جامعه و رشد و شکوفایی علوم انسانی به گفتگو پرداخته ایم که به شرح زیر است.

شایان ذکر است، «چارلز تالیافرو» استاد دانشگاه‌های آکسفورد، کلمبیا، پرینستون و نتردام آمریکا بوده و در حال حاضر استاد فلسفه کالج سنت اولاف در مینه‌سوتای آمریکاست. او از فیلسوفان برجسته در عصر حاضر به شمار می‌آید و در این حوزه صاحب آثار ارزشمندی است. وی دانش‌آموخته دانشگاه براون و هاروارد بوده و عضو انجمن فیلسوفان آمریکا به شمار می آید.

*رابطه میان شکوفایی علوم انسانی و توسعه سیاسی در یک کشور چیست؟

اگر مقصود ما از علوم انسانی تاریخ عملی و شفاهی، ادبیات و هنر، فلسفه، مطالعات زبان، الهیات و مذهب شناسی و امثال اینها باشد، به نظر می رسد علوم انسانی در کشورهایی کامیاب تر بوده که دارای سطح بالای سواد، مطبوعات آزاد و آداب و رسومی باشد که بدین وسیله توقع می رود اعضای یک جامعه شهروندی خود در آن جامعه را جدی تلقی کنند.

در برخی نمونه های تاریخی مرتبط، مانند فرهنگ یونانی – رومی، تصور بر این بود که مطالعه علوم انسانی ویژه نخبگان است و از آنجاکه ظهور دانشگاه ها از اواسط قرون وسطی اروپا آغاز شد، علوم انسانی منجر به تقویت روحانیت (مسیحی) شده و به خدمت رهبران آینده روحانیون در جهان روحانیون مسیحی در آمد.

در عصر مدرن، علوم انسانی به شکل یک خاستگاه حیاتی متجلی شده که مردم توانستند از طریق آن با تاریخ و نقش های بالقوه خود در جوامع توسعه یافته تر به لحاظ سیاسی، اقتصادی و مذهبی آشنا شوند.

*رشد علوم انسانی در کدام یک از جوامع بهتر خواهد بود؟

درست مشخص نیست، اما دلیلی برای اندیشیدن به این پارادوکس وجود دارد که رونق علوم انسانی در جوامع، درست در برهه زمانی میان دوره خودپرسشی و آشفتگی از یک سو و گذار به سمت رفاه از سوی دیگر رخ می دهد.

ممکن است کسی عصر طلایی یونان باستان و دوران پس از جنگ های پلوپونزی را به عنوان دوران شکوفایی هنر بداند و شخص دیگری دیگر رنسانس اومانیسم را در عرصه به خطر انداختن استبداد آغازگر رونق علوم انسانی تلقی کند.

البته ممکن است شخصی دیگر، دوران طلایی فلسفه اسلامی، اندیشه، دانشمندی و هنر اسلامی را زمان پیش از حمله مغول و تسخیر بغداد در قرن سیزدهم میلادی بداند.

*چرا برخی کشورهای پیشرفته در علوم پیشرفته هستند اما با این حال در علوم انسانی دچار ضعف هستند؟

سوال بسیار خوبی است. در بخش هایی از اروپا و آمریکای شمالی این تصور وجود دارد که تقویت علوم انسانی منجر به آماده سازی دانشجویان برای داشتن یک زندگی پر رفاه اقتصادی منجر نخواهد شد.

این فرض وجود دارد که تقویت علوم طبیعی و علوم اجتماعی (مانند اقتصاد) به تربیت افراد آماده تری برای ورود به عرصه تجارت، حقوق، داروسازی، صنعت، بازرگانی و امثالهم منجر خواهد شد.

درحالیکه بر خلاف بسیاری از آمارهای نامعتبر، اطلاعات مهمی وجود دارد که افرادی با پیش زمینه های علوم انسانی در طیف وسیعی از حرفه ها بسیار موفق بوده اند، اما با اینحال کالج ها و دانشگاه ها امروز متقاضی های کمتری برای ثبت نام در علوم انسانی دارند.

به عنوان یک استاد علوم انسانی، طبیعتا نباید نسبت به این مسائل بی تفاوت باشم اما من این تغییر رویه را برای سلامت تمام جامعه مدرنی که در آن آموزش علوم انسانی که می تواند افرادی آگاه تر نسبت به تاریخ و سنت های خود به وجود آورده و آنها را از طریق ارتباط فرهنگی جهت مواجهه مشترک با چالش ها آماده سازد، دستکم گرفته می شود.

چیزهای زیادی می توان از تاریخ آموخت در حالیکه ما همه اینها را با مسئولیت خود رد می کنیم.

نظر شما